توسل به امام رضا علیه السلام
برچسپ ها: امام ، به ، السلام ، رضا ، علیه ، تسل
«ابو عبداللَّه هروی» می گوید: مردی از اهالی بلخ همراه غلامش به زیارت مرقد شریف و مطهّر امام رضا علیه السلام به مشهد آمدند، آن مرد در قسمت بالا سر مرقدمشغول نماز شد و غلامش در قسمت پائین به نماز ایستاد، پس از نماز هر دو به سجده رفتند، قبل از اینکه غلام سر از سجده بردارد اربابش سر برداشت و غلام خود را صدا زد. غلام بی درنگ سر از سجده برداشت و به حضور او آمد. آن مرد به غلام گفت: آیا می خواهی تو را آزاد کنم؟ غلام گفت: آری. آن مرد به غلام گفت: تو را در راه خدا آزاد کردم و کنیزم را که در بلخ است آزاده کرده به ازدواج تو درآوردم و مهریه اش را به عهده گرفتم.
در ضمن مرزعه ای که در فلان منطقه دارم به شما بخشیدم و این امام (اشاره به قبر مطهّر امام رضا علیه السلام) را بر آنچه گفتم شاهد گرفتم. غلام با شنیدن این سخن به گریه افتاد و گفت: به خدا قسم! و به حق این امام سوگند! من در سجده همین را از امام علیه السلام خواستم و اینک به حاجتم رسیدم.[1] به هر روی تمام موجودات عالم حتّی پیغمبران الهی در مشکلات و گرفتاریهای خود به اهل بیت علیهم السلام پناه می آوردند و آن بزرگوران پناهگاه آنان بودند.
آری نه تنها انسانها که حتی حیوانات نیز به آن بزرگواران پناهنده می شدند بعنوان نمونه به این روایت توجه کنید:
«سلیمان بن جعفر» که از فرزندان جعفر طیار (برادر امیر مؤمنان علیه السلام) بود می گوید: من در یکی از باغها در حضور حضرت نشسته بودم، ناگهان گنجشکی را دیدم که با تمام اضطراب به حضور امام آمده و صیحه می کشید و دست از ناله و صیحه بر نمی داشت.
امام رضا علیه السلام به من فرمود: می دانی این پرنده چه می گوید؟ گفتم: خدا و پیامبر و فرزند او داناتر است، من که زبان حیوانات را نمی دانم. حضرت فرمود: این گنجشک می گوید: ماری به لانه من نزدیک شده است و قصد دارد جوجه هایش را طعمه خود کند.
اینک تو این عصا را بردار و آن مار را دور کن. سلیمان بن جعفر می گوید: من به دستور امام علیه السلام عصا را برداشتم و رفتم دیدم ماری نزدیک لانه این پرنده است و قصد دارد بچه های او را مورد طعمه خود قرار دهد.
پی نوشت:
[1] عیون اخبار الرضا علیه السلام، ج 2، ص 282.