شعر_انتظار
کی به دنیا می کشی نقش پر طاووس را
کی ز جا برمیکنی تزویر و هم سالوس را
هیچ کس کهف تورا پیدا نکرده در جهان
تا نمایی منقرض آن نسل دقیانوس را
خون ماهی ها نموده بحر احمر، سرخ رنگ
خالی از این کوسه ها کن آب اقیانوس را
آسمان شد تیره از ظلم و فساد آدمی
کی شود روشن نمایی شعله فانوس را
می کُشد قابیل ها، هابیل ها را روز و شب
کی به پایان می رسانی وحشت و کابوس را
حسرت و افسوس ما شد بیشتر از عمر نوح
کی ز دلها می بری این حسرت و افسوس را
ای مسیحا زنده کن روح و روان مردگان
یا اذان گو ، یا بزن زنگی تو این ناقوس را
خیل این افسردگان در انتظار دیدنت
نور امیدی بتابان این دل مایوس را
#علیرضا_تیموری