در رثای شاهزاده علی اکبر (ع)
برچسپ ها: علی ، الله ، سلام ، علیه ، اکبر ، شاهزاده
شاهزاده تاخت در مـیدان جـنگ
روی گـیتی شد ز تیغش لعل رنگ
گفت هستم من علی بن الحسین
شاه شرق و غرب و شمس خـافقین
من دفاع از حق و از آئین کنم
پیروی از رهبران دین کنم
هر طرف رو کرد بـرهم ریخت صف
لشگر از بـیمش گـریزان هر طرف
تشنگی شد چیره بروی ناگهان
برد از دست شکیبائی عنان
تشنه بود آری و لیکن بیشتر
تشنه بودش دل به دیدار پدر
رو ز لشگر کرد سوی خیمه گاه
تا ببیند بار دیگر روی شاه
گفت بابا از عـطش بگداختم
سویت ای بحر محبت تاختم
شه زبان خود نهادش در دهان
از یم عشقش نبرد آبی به جان
گفت هان آهنگ رفتن ساز کن
بار دیگر کار زار آغاز کن
جد تو دیده به سـویت بـسته است
منتظر در راه تو بنشسته است
تا کند سیر ابت ای پژمرده جان
کو بود ساقی بزم عاشقان
جان بکف سرمست عشق و گرم راز
زد به قلب آن گروه کینه ساز
پیش تیغ و تیر با شوق و شـعف
سـینه و دل ساخت آماج و هدف
گفت بر چشم من ای پیکان نشین
که تو هستی پیک یار نازنین
پهلویم بشکاف ای زوبین تیز
تا دلم پیدا کند راه گریز
ناگهان شمشیر آمد بر سرش
رفت یـکسر تـاب و طاقت از برش
روی خاک افتاد آن افلاک عشق
گشت از افلاک بر تر خاک عشق