زنان در سیره پیامبر مهربانیها
برچسپ ها: سیره ، پیامبر ، الله ، در ، زنان ، علیه ، اکرم ، صل ، وآله ، وسلم
منبع : اندیشوران حوزه، محمد عشایری منفرد
هنگام تولد فرزندشان حفره ای می کندند و مادر را بر روی آن حفره می بردند تا نوزادش اگر دختر شد مستقیم زنده به گور شودو اگر پسر شد، نجاتش دهند. وقتی مردی خبردار می شد که نوزادش دختر شده است، صورتش سیاه و خشم ناک می شد و از ننگ این خبر خفت بار خودش را گم و گور می کرد! (نحل: 58 و 59) این تصویری از نوزاد دختر (همان مادر فردا) در حجاز جاهلی بود.
کمی آن سوتر در ایران که اوج مدنیت آن روزگار بود، دختران زنده به گور نمی شدند، اما اگر بومی طبقه موبدان و شاهزادگان نبودند، شایسته آموختن قلمداد نمی شدند و در حفره فراخ تر، اما تاریک تر دیگری به نام جهل دفن می شدند تا دانشی نیاموزند.
در دیگر سوی مسیحیانی بودند که در زمان شوهردادن دختر، او را حتی شایسته تصاحب مهریه خود هم نمی دانستند و مهریه دختر را به پدر یا برادرش می دادند. زن، در چنین تاریکی فراگیری، در حال مرگ تدریجی بود که ناگهان "ستاره ای بدرخشید و ماه مجلس شد."
خداوندگاری که یک بار پیش از آن، زنی به بلندمرتبگی مریم را حامل نور نبوت و حلقه شایسته ای برای انتقال نور نبوت از پیشینیان به سوی عیسی (ع) گردانده بود، این بار نیز محمد (ص) را برانگیخت تا آن تاریکی خفه کننده را بزداید و روزگار زن را روشن کند. محمد آمد و پیش از تولد دختر خودش به میهمانی خدا رفت تا معلوم شود پدر شدن برای دختری که چون مریم باید حلقه واسطی میان پیامبر الاهی و اوصیای او شود، بی مقدمه حاصل نمی شود، بلکه پدر باید از پیش به مائده ای از صیام و طعام بهشتی میهمان گردد.
و چنین بود که در هنگام تولد نوزادش، همسرش را بر روی گودال دخترکُشان نبرد، بلکه در هنگامی که مردان را خبر دختردار شدن سیه روی و منزوی و سرافکنده می کرد، با سیمایی درخشان و گشاده دخترش را به آغوش کشید و بوسید و بویید. وقتی خبر تولد فاطمه را بدو دادند، در میان اصحاب نشسته بود؛ به سیمایشان نگریست و چون غمی عمیق در چهره آنان یافت، بدیشان فرمود: شما را چه شده است؟! [فاطمه] گلی است که لذت بوییدنش را من می برم و روزی اش را خداوند می دهد. (من لایحضره الفقیه، ج3 ص 481)
در نخستین گام، پدران را به رأفت و شوهران را به محبت و عشق ورزی به زنان دعوت کرد و به آنان آموخت که زنان آن قدر محبت فهم هستند که حتی یک جمله "دوستت دارم" را هرگز از یاد نمی برند. (کافی ج5 ص 569) این را هم به مردان فرمود که بهترین مرد، مردی است که برای زنش شوهر بهتری باشد و من خودم نیز برای زنانم بهترین شوهر هستم. (من لایحضر ج 3 ص 443) درباره زنان شوهر از دست داده نیز به گونه ای دیگر سفارش کرد و به مردانِ مرد فرمود: برای زنان بی شوهر مانند شوهری مهربان باشید. (کن للارملة کالزوج العطوف)(مشکاة الانوار، ص 168) و آن گونه که عمویش ابوطالب او را توصیف کرد، او خود پناه خوبی برای مردان و زنان بینوا بود. (و ابیض یُستسقی الغمامُ بوجهه *** ثمال الیتامی عصمة للارامل)(کافی ج 1 ص 499)
اصلاح الگوی زورگویانه مردان به الگوی بردبارانه
زنان مدینه، نسبت به زنان مکه آزادی عمل و کنشگری بیشتری داشتند. مهاجرت زنان مکه به مدینه، شیوه زن سالارانه مدینه ای را در مقابل شیوه مردسالارانه مکی قرار داده بود.[1] در فضایی که زنان مکی هم تحت تأثیر زنان مدینه قرار گرفته بودند و این شرایط ذهن جامعه را آبستن این پرسش کرده بود که کدام شیوه مورد تأیید پیامبر است؟ پیامبر اکرم از سویی زنان را به کرنش در کانون خانواده فرامی خواند و از سویی دیگر مردان را به بردباری در برابر ناملایماتی که از زنانشان سر می زد دعوت می کرد تا الگوی خانواده متعادل را ترسیم کند.
از سویی زنان قریش را الگوی زن نمونه قرار می داد و می فرمود: «بهترین زنانتان زنان قریشی هستند که به فرزندانشان مهربان تر و با شوهرانشان سازگارتر هستند» (خَيْرُ نِسَائِكُمْ نِسَاءُ قُرَيْشٍ أَلْطَفُهُنَّ بِأَزْوَاجِهِنَّ وَ أَرْحَمُهُنَّ بِأَوْلَادِهِنّ...)[2] از سوی دیگر مردان را توصیه می کرد که به زنانشان ستم نکنند (خير الرجال من أمتي الذين لا يتطاولون على أهليهم و يحنون و لا يظلمونهم) [3]و راضی نمی شد که مردان به زنانشان بی احترامی کنند و می فرمود: کسی که همسری برمی گزیند، باید او را اکرام کند (مَنِ اتَّخَذَ زَوْجَةً فَلْيُكْرِمْهَا) [4]نمی توانست بپذیرد که مردی دست بر روی زنش بلند کند، می گفت: چگونه می توانید زنانتان را بزنید بعد دست در گردنشان بیاویزید؟ (أَ يَضْرِبُ أَحَدُكُمُ الْمَرْأَةَ ثُمَّ يَظَلُّ مُعَانِقَهَا) (کافی ج 5 ص 510) گاهی نگران زمختی مردانه مردان و لطافت زنانه زنان می شد و می فرمود: زنان وجود لطیفی دارند، از آنها درست مراقبت کنید. (إنما المرأة لعبة من اتخذها فلا تضیّها). (کافی ج 5 ص 510)
او خود آیینه این بردباری مردانه بود. «همسرش روزی چند متکا خریده بود که بر روی آنها تصاویری وجود داشت. وقتی پیامبر به خانه آمد، دم در ایستاد و وارد نشد. همسر پیامبر می گوید آثار نارضایتی را در سیمای حضرت دیدم و گفتم یا رسول الله توبه می کنم. مگر چه گناهی کرده ام؟ فرمودند: این متکاها چیست؟ گفتم: اینها را خریده ام تا شما بر روی آنها استراحت کنید، ولی حضرت فرمودند: خالقان این تصاویر در قیامت عذاب خواهند شد ...»[5] این روش مواجهه بردبارانه با خطای همسر، همان شیوه ای بود که حضرت خود به مردان امتش نیز می آموخت.
برخورد صبورانه پیامبر اکرم (ص) در ماجرای مربوط به آیات اول سوره تحریم نیز از مصادیق همین بردباری باشکوه است. در آن ماجرا دو تن از زنان پیامبر خطای غیرقابل بخششی کرده بودند؛ چندان که پدر یکی از این همسران می گوید وقتی به خانه دخترم رسیدم به او گفتم: آیا یکی از شما امروز پیامبر را خشمناک کرده است؟! ... آیا همواره به شما نگفته بودم که پیامبر طلاق تان را می دهد؟! ...این موضوع موجب شد که پیامبر تا یک ماه دیگر به خانه آن دو زن نرود...»[6] خداوند نیز در قرآن آن دو همسر را تهدید کرده است که اگر تکرار خطا بکنند، پیامبر طلاقشان خواهد داد. (تحریم: 5) با این همه باز هم پیامبر بردباری به خرج داد.
آرام بخشی؛ کارکرد مهم زن در خانواده
در فضای فرهنگی شبه جزیره که مفاهیم انتزاعی کمتر به چشم می آمد، ادراک مفاهیم انتزاعی برای مردم کار دشواری بود. با این حال پیامبر به یکی از کارکردهای مهم شخصیت زن، اشاره پرتکراری می کرد. مرتب به مردان گوش زد می کرد که از خوشبختی های مرد این است که زنی داشته باشد که نگاه به سیمای او موجب آرامش و شادی درونی اش شود. به مردان می گفت بعد از نعمت ایمان، بالاترین بهره ای که یک مرد مسلمان می تواند به دست بیاورد، این است که همسری دیندار داشته باشد که نگاه کردن به او آرامش دهنده و فرح بخش باشد. (وسائل الشیعة ج20 ص 41 و مستدرک الوسائل ج14 ص 169)
قدسیت بخشی به کارکرد زن
روزی مردی به نزدش آمد و گفت همسری دارم که وقتی به خانه می رسم به پیشوازم می آید، وقتی بیرون می روم بدرقه ام می کند، وقتی مرا غمگین می بیند می گوید: اگر برای رزق دنیا غمگینی که کسی غیر از تو آن را بر عهده گرفته است و اگر برای آخرت غمگینی خدا غمت را زیاد کند! رسول گرامی فرمود: خداوند را بر روی زمین کارگزارانی است و این زن یکی از کارگزاران او است که نیمی از اجر یک شهید را می برد. (وسائل الشیعة ج 20 ص 32)
وقتی اسماء دختر یزید انصاری به نمایندگی از زنان مدینه به نزد حضرت آمد و از ایشان پرسید که چرا زنان نمی توانند مانند مردان از ثواب شرکت در جهاد و حج های مکرر و ... بهره مند شوند؟، حضرت فرمود این را بدان و برو به زنان مدینه هم بگو که زن اگر خوب شوهرداری کند و از تدبیرهای همسرش پیروی کند، همه آن اجرها را می برد. (أن حسن تبعل المرأة لزوجها و طلبها مرضاته، و اتباعها موافقته، يعدل ذلك كلّه) اسماء "لا إله الا الله"گویان به سوی زنان مدینه برگشت. (اسدالغابة ج 6 ص 19)
زن شایسته را خیر دنیا و آخرت می دانست و می فرمود: «خداوند به موسی وحی کرده است که من به فلانی خیر دنیا و آخرت داده ام و منظور از خیر دنیا و آخرت، همسر شایسته بود.» (مستدرک الوسائل ج14 ص 169)
ارتباطات معرفتی پیامبر با زنان
پیامبر به امتش آموخت که برتری به زن و مرد بودن نیست، بلکه تنها متغیری که برتری انسان ها را تعیین می کند عنصر تقوا است. (حجرات: 13) رفتارها و گفتارهای پیامبر مرهمی بر زخم دیرین زنان حجاز شد. زخم های آشکارشان که درمان شد، زخم های دیریاب تر و ژرف تری را در جان خویش یافتند و با پیامبر رحمت در میان نهادند. برای همین بود که جمع شدند و به محضر پیامبر شرف یاب شدند و گفتند گویا مردان در آموختن و دانش آموختن از شما، بر ما پیشی گرفته اند! (غلبنا علیک الرجال) پس روزی از روزهایت را ویژه آموختن و پرورش زنان کن (فاجعل لنا يوماً من نفسك) پیامبر به ایشان وعده داد که یک روزش را به آنان اختصاص دهد، آنان را موعظه کند و بدیشان دین و دانش بیاموزد.[7]
تشویق زنان به پرسش خردمندانه
روزی پیامبر در میان اصحاب نشسته بود. اسماء دختر یزید انصاری که زنی خردمند و متدین (الاستیعاب ج4 ص 1788) خطیبی ماهر، خواهر شهید و نیز فرزند شهید بود (اسد الغابة ج 4 ص 717) و پس از پیامبر (ص) هم از مجاهدان نبرد یرموک بود (الإصابة، ج8، ص 22)، به نزد ایشان شرف یاب شد و عرض کرد که پدر و مادرم به فدایتان، من فرستاده زنان مدینه به سوی شما هستم. خداوند شما را برای مردان و زنان به پیامبری برانگیخت و ما هم به تو و خدایت ایمان آوردیم؛ درحالی که ما زنان محبوس و زمین گیر خانه های شما مردان، ابزاری برای تأمین خواسته های شما و بر دوش کشنده جنین هایتان شده ایم و شما مردان بر ما برتری داده شده اید که در امور اجتماعی مانند جماعات و عیادت بیماران و تشییع جنازه ها و حج های مکرر شرکت کنید و ما نگبهان خانه هایتان باشیم و لباس هایتان را آماده کنیم و فرزندانتان را بزرگ کنیم! آیا ما در این ثواب هایی که شما به دست می آورید، شریک هستیم؟! پیامبرِ مهربانی پیش از آنکه پاسخ او را بدهد رو به سوی اصحاب برگرداند و فرمود: آیا تاکنون دیده بودید که زنی پرسش دینی اش را زیباتر از او مطرح کند؟ (هل سمعتم مقالة امرأة قط أحسن من مساءلتها في أمر دينها من هذه؟)[8]
قدر این تشویق پیامبر اکرم را وقتی می دانیم که بدانیم خلیفه دوم حتی پس از وفات پیامبر و در زمان خلافت خود هم وقتی از مدینه زمان پیامبر یاد می کرد، مدینه را به خاطر زن سالاری اش نکوهش می کرد. برای مثال در میان پاسخی که به پرسش ابن عباس می داد این را هم به ابن عباس گفت: «ما قریشی ها همواره بر زنانمان مسلط بودیم، ولی وقتی که به مدینه آمدیم با شهری مواجه شدیم که زنانشان بر مردانشان مسلط هستند. به تدریج زنان ما نیز از همین رسم زنان مدینه پیروی کردند» (كنَّا مَعْشَرَ قُرَيْشٍ نَغْلِبُ النِّسَاءَ ، فَلَمَّا قَدِمْنَا عَلَى الأَنْصَارِ إِذَا قَوْمٌ تَغْلِبُهُمْ نِسَاؤُهُمْ ، فَطَفِقَ نِسَاؤُنَا يَأْخُذْنَ مِنْ أَدَب نِسَاءِ الأَنْصَار) (صحیح بخاری، ج7 ص 28 حدیث 5191)
جایگاه اجتماعی
زنان در نزد پیامبر جایگاه قابل قبولی داشتند. زنانی مانند ام حکیم و عاتکه که حتی در جنگ احد شرکت کرده و به تشویق سپاهیان دشمن پرداخته و به آنان روحیه داده بودند پس از فتح مکه به نزد پیامبر آمدند و برای شوهرانشان امان گرفتند! عِکرَمه فرزند ابو جهل از بدترین دشمنان پیامبر بود. (الاستیعاب ج 3 ص 1083) او یکی از کسانی بود که در جنگ خندق همراه با عمرو بن عبدود از قسمت باریک خندق پرش کرد و به سوی اردوگاه مسلمانان آمد و رجزخوانی کرد و پس از کشته شدن عمرو بن عبدود به دست حضرت علی (ع) از معرکه گریخت. (البداية و النهاية، ج4، ص: 106) او در جنگ بدر نیز از سران سپاه کفر بود و بعد از شکست در جنگ بدر، برای تحریک مردم مکه به شرکت در جنگ احد، تلاش زیادی کرد. (دلائل النبوة ج3 ص 224) در جنگ احد نیز از فرماندهان سپاه دشمن بود. (شرح ابن ابی الحدید ج 14 ص 231) وقتی مکه فتح شد و پیامبر بلال را برای اذان گفتن به بام کعبه فرستاد، همین عکرمه بود که بانگ برآورد: خوش به حال پدرم ابوالحکم [که مُرد و] صدای این برده را بر بام کعبه نشنید! (المغازى، ج2، ص: 738) او یکی از چهار مردی بود که پیامبر بعد از فتح مکه آنان را نبخشید و فرمود که حتی اگر به پرده کعبه هم آویزان شده باشند، باید کشته شوند. (اسد الغابة ج 2 ص 195) برای همین پس از فتح مکه به یمن گریخت، اما همسرش ام حکیم که او نیز از نیروهای دشمن در جنگ احد بود (اسد الغابة ج6 ص 322)، در روز فتح مکه مسلمان شد و به نزد پیامبر آمد و از ایشان خواست که عکرمه را ببخشد. پیامبر نیز به وساطت این زن، عکرمه را که قرآن او را از ائمه الکفر نامیده بود، (توبه: 12) امان داد! او به سوی یمن شتافت. همسرش را یافت و به او گفت: من از نزد بخشنده ترین، نیکوکارترین و برترین مردم به سویت آمده ام و از او برایت امان گرفته ام و ... (بحار ج 21 ص 143 و 144)
حارث بن هشام، عموی عکرمه نیز یکی از دشمنان مهم پیامبر بود. وقتی عیاش بن ابی ربیعه اسلام آورد و می خواست از مکه به مدینه هجرت کند، همین حارث بود که همراه با ابوجهل او را تعقیب کردند و به مکه بازگرداندند و آن قدر شکنجه اش کردند که فریب خورد و دست از اسلام کشید. برخی گفته اند که آیه 10 سوره عنکبوت هم درباره آنان نازل شده است. (البدء و التاريخ، ج4، ص: 168 و مجمع البيان في تفسير القرآن، ج8، ص: 429) حارث را هم ام هانی؛ دختر ابوطالب، پناه داد و از پیامبر خواست که او را ببخشد. (الاستیعاب ج 1 ص 302)
عاتکه دختر ولید بن مغیره پس از فتح مکه به نزد پیامبر آمد و برای شوهرش صفوان بن امیه از پیامبر امان گرفت. (أسد الغابة، ج 6، ص: 419) صفوان نیز از دشمنان درجه یک پیامبر و یکی دیگر از فعالان جنگ بدر و احد بود که برای تحریک مردم مکه به شرکت در جنگ احد، تلاش کرد. (دلائل النبوة ج3 ص 224) او از اصلی ترین محورهای سپاه دشمن در جنگ خندق بود. گفته اند صفوان یکی از مردانی بود که پیامبر پس از فتح مکه آنان را نبخشیده و فرموده بود که حتماً باید کشته شوند. (تاریخ نامه طبری ج 3 ص 260) او در فتح مکه از مکه گریخت، اما همسرش که مسلمان شده بود نزد پیامبر آمد و برای اش امان گرفت.
بخشیده شدن چنین جنایتکارانی با وساطت یک زن نومسلمان، از سویی نشانه این است که پیامبر تا چه حدی مهربان و دست یافتنی بود و از سوی دیگر نشانه جایگاه ارزشمندی است که زنان در نزد پیامبر داشتند و به موجب آن می توانستند در خود آن قدر شرافت و ارزشمندی بیابند که برای غیرقابل بخشش ترین جنایتکاران نیز امان بگیرند.
پی نوشت
[1] ن ک: صحیح بخاری، ج7 ص 28 حدیث 5191).
[2] الكافي ج : 5 ص : 326 و 327 بَابُ فَضْلِ نِسَاءِ قُرَيْش.
[3] مکارم الاخلاق طبرسی ص 216 و 217.
[4] مستدركالوسائل ج : 14 ص : 250.
[5] صحیح بخاری ج3 ض 63 حدیث 2105.
[6] صحیح بخاری ج 3 ص 133 حدیث 2468.
[7] سبلالهدى،ج9،ص:137 بخاری ج 1 ص 32 حدیث 101.
[8] أسدالغابة،ج6،ص:19 و الاستيعاب،ج4،ص:1788.