امام هادی و پاسخ به سئوالات
برچسپ ها: امام ، هادی ، پرسش ها ، سوالات
یحیی بن اکثم دانشمندترین قاضی عصر مأمون، در مناظره با امام رضا(ع) مغلوب گردید و پس از شهادت آن حضرت در این صدد برآمد که با مناظره با امام جواد(ع) که آن موقع کودک نابالغی بود، آن شکست را تلافی کند. این بار نیز به طور مفتضحانه شکست خورد و موجب کسر منصب و خفّت بیشتر او شد.
پس از شهادت امام جواد(ع) یحیی بن اکثم خواست این شکست را جبران کند و شاید آب رفته به جوی برگردد، بدین جهت مسائل بسیار مشکل و پیچیده ای را نوشت و پاسخ آنها را از فرزندان امام جواد خواست.
نوشته اند پس از شهادت امام جواد در دار العامه(شاید منظور بیرونی خلیفه است) با موسی مبرقع فرزند آن حضرت ملاقات کرد و مسائلی را که نوشته بود، بیرون آورد از او سئوال کرد، چون موسی نتوانست پاسخ بگوید، گفت: برو از برادرت امام هادی(ع) سئوال کن و برای من بگو.
ابو احمد موسی مبرقع می گوید: خدمت برادرم علی بن محمد رسیدم و پس از موعظه هائی که به من فرمود و سبب شد در حق آن حضرت بصیرت یافتم و لزوم اطاعتش را شناختم، عرض کردم:
قربانت، ابن اکثم مسائلی را از من پرسیده که جواب دهم، حضرت خندید و فرمود: فتوی دادی؟گفتم: نه، نمی دانستم، فرمود: چه بود؟عرض کردم، سئوالات او از این قرار است:
سئوالات یحیی بن اکثم
به نقل کافی[1] و تهذیب در باب میراث خنثی، این مسائل را یحیی بن اکثم مستقیما از حضرت امام هادی (ع) پرسید و امام هادی برای او پاسخ نوشت، طبق بعضی نقلها امام هادی(ع) املاء کرد و ابن سکّیت نوشت[2] به هرحال در هر جهت مسلم است که قاضی بصره این مسائل را از امام هادی(ع) پرسید و به جواب آنها نائل شد.
اینک تفصیل این سئوالات را که نمونه ای از قدرت علمی آن حضرت است، در اینجا نقل می شود:
1-دربارۀ آیۀ شریفۀ:
و قال الّذی عنده علم من الکتاب انا آتیک قبل ان یرتدّ طرفک.
سئوال کرد: سلیمان تخت بلقیس را خواست و آصف بن برخیا تخت او را پیش از آنکه پلک چشم خود را بر هم زند، حاضر کرد مگر پیغمبر خدا به علم آصف محتاج بود؟
2-در آیۀ شریفۀ:
و رفع ابویه علی العرش و خرّوا سجّدا
پدر و مادرش را بر فراز تخت برد و(همه ) در برابرش به سجده افتادند. چگونه یعقوب و فرزندانش که پیغمبر بودند، برای یوسف سجده کردند؟
3-در این آیه:
و ان کنت فی شکّ ممّا انزلنا الیک فاسئل الّذین یقرؤن الکتاب.
اگر از آنچه بر تو نازل کرده ایم، در شکی، از آنها که پیش از تو کتاب می خوانده اند، بپرس، خطاب به کیست؟اگر خطاب به پیغمبر است، چگونه او شک دارد و اگر به دیگری است قرآن بر که نازل شده است؟
4-در این آیه:
و لو انّ ما فی الارض من شجرة اقلام و البحر یمدّه من بعده سبعة ابحر ما نفدت کلمات الّله.
اگر آنچه درخت در زمین است همه قلم باشد و دریا به ضمیمه هفت دریای دیگر مرکب شود، کلمات خدا پایان نپذیرد، این هفت دریا چیست؟و کجاست؟
5-دربارۀ بهشت خداوند فرمود:
و فیها ما تشتهیه الانفس و تلذّ الاعین
هرچه دل بخواهد و چشم از آن لذت ببرد، در آن موجود است، دل آدم گندم خواست و خورد، پس چرا مجازات شد؟!
6-در این آیه:
او یزوّجهم ذکرانا و اناثا.
(به طوری که یحیی بن اکثم قاضی همجنس باز دستگاه خلافت فهمیده) می فرماید: (یا پسران و دختران به آنها تزویج کنیم) . جائی که خدا پسران را به بندگانش تزویج کند، پس چگونه قومی را بر این عمل کیفر داده؟
7-در آیۀ شریفۀ می فرماید:
و اشهدوا ذوی عدل منکم.
دو مرد عادل را به شهادت بگیرید.
پس چگونه در بعضی از دعواها شهادت زن تنها مسموع است.
8-دربارۀ خنثی که علی (ع) دستور داده(برای تشخیص زن و مرد بودن و تعیین ارثش) ببینید از کدام مجری ادرار می کند، این جریان را که باید ببیند؟اگر مرد نگاه کند، شاید او زن باشد و اگر زن ببیند، شاید مرد باشد و این هردو جایز نیست، ادعای خودش هم که قبول نیست، چون ذی نفع است.
9-راجع به مردی که دید چوپانی با گوسفندی جمع شده و چون نظرش به صاحب گله افتاد، کنار رفت و آن گوسفند در میان گوسفندان دیگر گم شد، این گوسفندها را چگونه سر ببرند؟گوشت آنها حلال است یا حرام؟
10-نماز صبح چرا بلند خوانده می شود با اینکه از نمازهای روزانه است و بلند خواندن مربوط به نمازهای شبانه.
11-چرا علی(ع) به(ابن جرموز قاتل زبیر) ، فرمود: قاتل ابن صفیه را به آتش بشارت ده. پس چرا او که امام بود این قاتل را به قتل نرساند.
12 -باز چرا علی(ع) در جنگ صفین همه لشگریان دشمن را می کشت، چه مهاجم، چه فراری و چه زخمی. اما در جنگ جمل با فراری و مجروح کاری نداشت و اعلان کرد هرکس به خانه اش رود، ایمن است هرکس سلاحش را زمین بگذارد، ایمن است. این اختلاف رویّه برای چه بود؟و اگر حکم اول درست بود، ناچار دوم اشتباه بوده است.
13 -مردی که اقرار به لواط کند آیا حدی بر او هست یا خیر؟
همین که سئوالات یحیی بن اکثم تمام شد، امام به برادرش موسی فرمود: بنویس.
گفتم: چه بنویسم؟
پاسخ امام به سئوالات ابن اکثم
فرمود: بنویس بسم الله الرحمن الرحیم خدا ترا به راه راست هدایت کند نامه ات رسید، خواسته ای ما را با این سئوالات بیازمائی، تا شاید نقطه ضعفی در ما بیابی و عیب جوئی کنی. خداوند بر سوء نیتی که داری، مکافات دهد.
اینک به سئوالات تو به تفصیل پاسخ دادیم، گوش فراده فهمت را برای درک آنها آماده و حواسّت را جمع کن، که حجت بر تو تمام شد و السلام.
1-آنکه علمی از کتاب داشت آصف بن برخیا بود و حضرت سلیمان از شناسائی آنچه آصف می شناخت، عاجز نبود و می خواست به امت خود از جن و انس بفهماند که حجّت بعد از او آصف است و آن علم را سلیمان به امر خدا به وی سپرده و تعلیمش داده بود، تا در امامت و رهنمائیش اختلاف نکنند، همچنانکه در زمان حضرت داود هم علومی از جانب خداوند به حضرت سلیمان تعلیم شده بود تا پیامبری و پیشوائی او پس از پدر معلوم شود و حجت بر خلق مستحکم گردد.
2-سجدۀ یعقوب و فرزندانش برای یوسف نبود، بلکه برای اطاعت خدا، و اظهار علاقه به یوسف بود. چنانکه سجدۀ ملائکه هم برای آدم نبود، بلکه اطاعت فرمان خدا و اظهار علاقه به حضرت آدم بود، یعقوب و فرزندانش در کنار یوسف نیز به شکرانه گرد هم آمدن دوباره و پایان دوران فراق بود، نمی بینی که هماندم در مقام شکر می گوید:
رب قد آتیتنی من الملک و علّمتنی من تأویل الاحادیث.
پروردگارا مرا ملک و سلطنت دادی و علم تعبیر خوابها به من آموختی.
3-در آیۀ
و ان کنت فی شک
، مخاطب پیغمبر است اما او در وحیی که به وی نازل شده بود، شک نداشت و لیکن نادانان می گفتند چرا خدا فرشته ای را به رسالت نفرستاده و میان ما و پیغمبرش فرقی نگذاشته؟او هم می خورد و می نوشد و در بازارها راه می رود؟خداوند وحی کرد که در حضور این نادانان از آنها که پیش از تو با کتابهای آسمانی آشنا بوده اند، بپرس. آیا خدا تاکنون پیغمبری برای بشر فرستاده که نخورد و نیاشامد و در بازارها راه نرود؟تو هم مثل آنها و این تعبیر که اگر شک داری با اینکه او شک نداشت، از نظر مماشات و همراهی با طرف است چنانکه در آیه مباهله قرآن به او دستور می دهد بگو: بیائید تا فرزندان ما و فرزندان شما و زنان ما و زنان شما و خود ما و خود شما را دعوت کنیم، سپس نفرین کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم البته دروغگویان، نصاری بودند و در این امر تردیدی نبود ولی اگر می گفت لعنت خدا را بر شما قرار دهیم به مباهله حاضر نمی شدند و خداوند می دانست پیغمبرش رسالتهای او را ابلاغ می کند و دروغگو نیست در اینجا هم به راستگوئی پیغمبر خود یقین داشت ولی می خواست با مدعی به عنوان بی طرف گفتگو کند.
4-اما آیۀ:
و لو ان ما فی الارض من شجرة اقلام
آری چنین است، اگر درختهای دنیا قلم شود و دریا را هفت دریا مدد کند و چشمه ها از زمین بجوشد، آبها تمام شود، پیش از آنکه کلمات خدا پایان پذیرد. و هفت دریا عبارتند از:
1-دریای کبریت، 2-دریای مدیترانه، 3-دریای طبریه در فلسطین، 4-دریای حمئه(دریائی است که خاکش سیاه باشد و آبش گرم که مراد دریاچه آلبرت یا ویکتوریاست که زیر خط استواء واقع است) .
5-ما سبندان یا مارسودان که در سودان است، 6-دریای گرم آفریقا که معروف به لسان است، 7-دریای بحرون.
و مراد از کلمات الله، ما ائمه جانشینان پیغمبر خدا هستیم که فضائل ما تمام نمی شود.
5-اما بهشت، البته هرگونه خوراکی، نوشابه و تفریح و سرگرمی که دل بخواهد و چشم لذت برد، در آن هست و همه را هم خداوند برای آدم حلال کرده بود، اما آن درختی که آدم و همسرش را از آن نهی کرده بود، درخت حسد بود (به عنوان استعاره نام درخت بر آن نهاده شده) به آنها توصیه کرده بود که به چشم حسد بر کسانی که خدا بر مخلوقات دیگر آنها را برتری و فضیلت داده بود، ننگرند، آدم فراموش کرد و بر آنها حسد برد و عزم و تصمیمی نداشت.
6-اما آیۀ:
او یزوجهم ذکرانا و اناثا
مفهومش این است که گاه نوزاد دوتاست یکی پسر و یکی دختر و به هردوتائی که باهم قرین باشند، جفت گفته می شود هریک جفت دیگری است(نه اینکه مراد ازدواج باشد ) پناه بر خدا که مراد پروردگار جلیل نیرنگهائی باشد که تو بر خود ساخته ای تا مجوز بزهکاریت باشد و هرکه مرتکب این گناه شود کیفر ببیند، روز قیامت عذابش دوچندان شود و خوار و زبون تا ابد در عذاب بماند، البته اگر توبه نکرده باشد.
7-و اما قبول شهادت یک زن، این مربوط به قابله است (و موضوع زنده یا مرده بودن نوزاد هنگام ولادت) که گواهی او اگر پسندیده(و موثق) باشد، پذیرفته است و اگر پسندیده نباشد، کمتر از دو زن کافی نیست و به حکم ضرورت به جای دو مرد محسوب می شوند، زیرا در این جا مرد نمی تواند کار زن را به عهده بگیرد و اگر یک زن(نامطمئن) بیش نبود، شهادتش با قسم قبول است.
8-اما در مسألۀ خنثی همان است که علی (ع) فرموده، به این صورت که مردان عادلی جلو آئینه می ایستند، خنثی پشت سر آنها برهنه می شود، شهود عکس او را در آئینه می بینند و گواهی می دهند.
9-در موضوع گوسفند و چوپان، اگر گوسفند معلوم بود باید آن را سر ببرند و بسوزانند وگرنه(با قید قرعه تعیین می کنند) گله را دو نصف می کنند و قرعه می کشند به نام هریک درآمد، نصف دیگر آزاد است باز همین نصف را دو نیمه می کنند و قرعه می کشند و این عمل را ادامه می دهند تا دوتا بیشتر نماند و قرعه آخرین به نام هرکدام افتاد آن را سر می برند و می سوزانند و بقیه آزاد می شوند.
10-اما بلند خواندن نماز صبح، برای این است که پیغمبر(ص) وقتی آن را می خواند، که هوا تاریک بود و لذا در حکم قرائتهای شبانه است.
11-اما جریان علی (ع) و قاتل زبیر که فرمود قاتل ابن صفیه را به دوزخ مژده بده، این مژده ای بود که قبلا پیغمبر داده بود و قاتل از خوارج بود که در جنگ نهروان شرکت کرد و علی(ع) او را از این جهت نکشت که می دانست در فتنه نهروان کشته خواهد شد.
12-اما اختلاف روش علی(ع) در جنگ صفین و جمل که آنجا مهاجم و فراری و زخمی را می کشت و اینجا فراریان را تعقیب نمی کرد، مجروحان را نمی کشت، آنها را که سلاح خود می افکندند یا به خانه ها پناه می بردند امان داد، سرّش این بود که اهل جمل فرمانده و رهبرشان(طلحه و زبیر ) کشته شده بود و دیگر پایگاه و جمعیتی نداشتند که به آن بازگردند و فتنه از سر بگیرند همه به خانه ها برگشته و دیگر نه جنگجو بودند و نه مخالف و نه معارض. راضی بودند که کسی با آنها کاری نداشته باشد. . . اما اهل صفین به پایگاه و اردوئی مجهز برمی گشتند، باز فرماندهی داشتند که اسلحه برایشان فراهم می کرد و جوائزی میان آنها تقسیم می نمود. آذوقه تهیه می کرد و زخمیان را درمان می نمود، پیاده ها را مرکب و برهنگان را لباس می داد و باز دوباره همه را به میدان می فرستاد و آماده نبرد می کرد از اینرو علی(ع) این دو گروه را به یک چشم ننگریست که وظیفه را در پیکار با گویندگان لا اله الا الله خوب می دانست، حق را برایشان شرح می داد و هرکه نمی پذیرفت شمشیر به رویش می کشید، جز این که توبه کند.
13-و اما مردی که به لواط اقرار کند، اگر شاهدی در کار نباشد و به دلخواه خود اقرار کند، حاکم شرع می تواند بر او منت بگذارد(و چون خود اقرار کرده معافش دارد) چنانکه حق دارد از جانب خدا کیفرش دهد به دلیل آیۀ:
هذا عطاؤنا فامنن او امسک بغیر حساب.
سپس امام هادی (ع) خطاب به یحیی بن اکثم، فرمود: قد انبأناک بجمیع ما سألتنا عنه فاعلم ذلک[3] یعنی ای یحیی بن اکثم آنچه پرسیده بودی همه را پاسخ دادیم، این را بدان.
اینجا پاسخ مسائل یحیی بن اکثم خاتمه یافت و به جواب آنها نائل شد و اعتراف به عظمت علمی حضرت هادی (ع) کرد.
طبق نقل ابن شهر اشوب این سئوالات به دستور متوکل بوده که می خواسته امام را آزمایش کند و چون ابن اکثم پاسخ سئوالات را خواند و به مقام علمی امام پی برد به متوکل گفت دیگر دوست ندارم بعد از این از او چیزی بپرسم زیرا با ظاهر شدن علم او، رافضه(شیعه) قوت می گیرد.[4]
پی نوشت ها
[1] کافی، ج 7، ص 159.
[2] بحار، ج 50، ص 165.
[3] حرانی تحف العقول، ص 476-481، چاپ قم، چاپ مترجم، ص 563 -570 مرحوم مفید این روایت را در اختصاص ص 88-93 به عنوان حدیث موسی مبرقع نقل کرده با این تفاوت که تعداد سئوالات را نه یا ده تا ذکر کرده است.
[4] مناقب آل ابی طالب، ج 4، ص 405-403.