امیرالمومنین علیه اسلام میزان عدالت
برچسپ ها: امیرالمومنین ، السلام ، علیه ، عدالت ، میزان
نویسنده : عبدالکریم پاک نیا
سخن گفتن، از واژة مقدس عدالت و عدالت خواهی که از رایج ترین واژه های قرآنی، حقوقی، سیاسی و فرهنگی است، کاریدشوار و حساس و در عین حال، شیرین و آرام بخش است.
این مفهوم دلنشین اگر به طور صحیح تبیین و اجرا شود، طعم لذتبخش آن کام جهان بشریت را شیرین خواهد کرد. این کلمة زیبا بارها در قرآن کریم به کار رفته است و در سیره و سخن پیشوایان معصوم ـ علیهم السلام ـ کاربردی گسترده دارد.
موضوع عدالت به همان اندازه که در سخن شیرین و پسندیده است، در عمل پیچیده و مواجه با موانع و مشکلات است. برای تجسم و تصور صحیح از عدالت و عدالت خواهی در دوران ظهور اسلام، بعد از حکومت عدل رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ شایسته است به سراغ شیوة حکومتی مولای متقیان، امیرمؤمنان، علی ـ علیه السلام ـ برویم؛ چرا که شخصیت والای آن حضرت آن چنان با عدالت عجین گشته است که هر جا سخن از عدالت باشد، اذهان و افکار سریعاً به سوی رهبر عدالت پرور شیعیان علی ـ علیه السلام ـ معطوف و این سخن معروف بر زبانها جاری می گردد که «قُتِلَ عَلِیٌّ فِی مِحْرَابِ عِبَادَتِهِ لِشِدَّةَ عَدْلِهِ؛[1]علی ـ علیه السلام ـ در محراب عبادت خویش قربانی عدالتش گردید.»
نزد همه حقوقدانان و آزادگان، عملکردها، نامه ها و دستورات آن حضرت در تدوین قوانین و آیین نامه ها به عنوان مرجع معتبر و پشتوانة نیرومند فکری و معنوی به حساب می آید؛ همچنان که نامة امام علی ـ علیه السلام ـ به مالک اشتر در سال 1382 ش. به عنوان بهترین سند دادگستری و مرجع عدالت پروری در طول تاریخ، در سازمان ملل به ثبت رسید.
این نامه که بارها مورد ارزیابی نخبگان جهان و اندیشمندان ادیان مختلف قرار گرفته و برجسته ترین کارشناسان سیاسی و اجتماعی سازمان ملل را شگفت زده کرده، مصداق بارز عدالت و قانون جامع حقوق بشر ارزیابی شده است.[2] اساساً فلسفة بعثت انبیاء و هدف خلفاء آن گرامیان، اجرای عدالت و دادگستری در میان مردم ستم دیده و تشنه عدل می باشد.[3]
امام علی ـ علیه السلام ـ بالاترین انگیزة خویش را در پذیرفتن زمامداری مسلمانان اجرای عدالت و احقاق حقوق از دست رفتة مسلمانان می داند، و می فرماید: «أَمَا وَ الَّذِی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لَا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِیَامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَی الْعُلَمَاءِ أَلَّا یُقَارُّوا عَلَی کِظَّةِ ظَالِمٍ وَ لَا سَغَبِ مَظْلُومٍ لَأَلْقَیْتُ حَبْلَهَا عَلَی غَارِبِهَا وَ لَسَقَیْتُ آخِرَهَا بِکَأْسِ أَوَّلِهَا وَ لَأَلْفَیْتُمْ دُنْیَاکُمْ هَذِهِ أَزْهَدَ عِنْدِی مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ؛[4] قسم به خدایی که دانه را شکافت و جان را آفرید! اگر حضور فراوان بیعت کنندگان نبود و یاران حجت را بر من تمام نمی کردند و اگر خداوند از علماء عهد و پیمان نگرفته بود که در برابر شکم بارگی ستمگران و گرسنگی مظلومان سکوت نکنند، مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می انداختم و [رها می کردم.] و آخر خلافت را به کاسة اول آن سیراب می کردم. آن گاه می دیدید که دنیای شما نزد من از آب بینی بز بی ارزش تر است.»
آن حضرت پاداش هیچ عملی را به اندازه عفو و عدالت نمی دانست و در این باره می فرمود: «شَیْئَانِ لَا یُوزَنُ ثَوَابُهُمَا الْعَفْوُ وَ الْعَدْلُ؛[5] پاداش دو عمل را نمی توان محاسبه کرد: عفو و عدالت.»
با توجه به اهمیت موضوع، این نوشتار ابعاد، آثار و شرائط و موانع اجرای عدالت را در سیره و سخن علی ـ علیه السلام ـ بررسی کرده و می کوشد نمونه هایی عینی از زندگی آن پیشوای معصوم را به مبلغان و مخاطبان ارجمند تقدیم دارد.
عدالت در زندگی خصوصی
آن حضرت بر این باور بود که یک زمامدار عادل نمی تواند به احقاق حقوق شهروندان و اجرای کامل عدالت بپردازد، مگر اینکه خود را با پایین ترین طبقات جامعه یکسان بداند و زندگی اش را با محرومین همگون سازد و می فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَی فَرَضَ عَلَی أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ یُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعْفَةِ النَّاسِ کَیْلَا یَتَبَیَّغَ بِالْفَقِیرِ فَقْرُهُ؛[6] خداوند متعال بر پیشوایان عادل واجب کرده است که سطح زندگی خود را با ضعیف ترین افراد جامعه یکسان کنند تا فقر و تنگدستی بر تهیدستان و بینوایان فشار نیاورد [و آنان را نگران نسازد].»
یکی از بزرگان عرب، برای مهمانی نزد امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ رفت. هنگام غذا که سفره را پهن کردند، مرد عرب شدیداً ناراحت شد و گفت: من چیزی نمی خورم. امام حسن ـ علیه السلام ـ فرمود: چرا غذا نمی خوری؟ آن مرد گفت: ساعتی قبل به فقیری برخورد کردم. اکنون که چشمم به غذا افتاد، به یاد آن فقیر افتادم و دلم سوخت. من نمی توانم چیزی بخورم، مگر اینکه شما دستور دهید مقداری از این غذا را برای آن فقیر ببرند.
امام حسن ـ علیه السلام ـ فرمود: آن فقیر کیست؟ مرد عرض کرد: ساعتی قبل که برای نماز به مسجد رفته بودم، مرد فقیری را دیدم که نماز می خواند. بعد از فراغت از نماز دستمالش را باز کرد تا افطار کند. شام او نان جو و آب بود. وقتی آن فقیر مرا دید، از من دعوت کرد که با او هم غذا شوم؛ ولی من که عادت به خوردن چنان غذای فقیرانه ای نداشتم، دعوت وی را رد کردم. حال اگر ممکن است، مقداری شام برای وی بفرستید.
امام حسن مجتبی ـ علیه السلام ـ با شنیدن این سخنان به گریه افتاد و فرمود: «او پدرم امیرمؤمنان و خلیفة مسلمانان، علی ـ علیه السلام ـ است. او با اینکه بر سرزمینی بزرگ حکومت می کند، اما مانند فقیر ترین مردم زندگی می کند و همیشه غذای ساده می خورد.»[7]
آن حضرت به خاطر همدردی با گرسنگان و بی پناهان جامعه، دست خود را به سوی چرب و شیرین زندگی دراز نمی کرد و می فرمود: «وَ لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَیْتُ الطَّرِیقَ إِلَی مُصَفَّی هَذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هَذَا الْقَمْحِ وَ نَسَائِجِ هَذَا الْقَزِّ وَ لَکِنْ هَیْهَاتَ أَنْ یَغْلِبَنِی هَوَایَ وَ یَقُودَنِی جَشَعِی إِلَی تَخَیُّرِ الْأَطْعِمَةِ وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوْ الْیَمَامَةِ مَنْ لَا طَمَعَ لَهُ فِی الْقُرْصِ وَ لَا عَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ أَوْ أَبِیتَ مِبْطَاناً وَ حَوْلِی بُطُونٌ غَرْثَی وَ أَکْبَادٌ حَرَّی ؛[8] اگر می خواستم می توانستم با عسل خالص و مغز گندم و بافته های پرنیان (نرم ترین پوشاک) زندگی کنم، اما هرگز امکان ندارد که هوا و هوس بر وجود من غالب شود و حرص و طمع مرا به گزینش غذاهای لذیذ وادار کند، در حالی که شاید در حجاز و یمامه کسانی باشند که به قرص نانی دست رسی ندارند و در عمر خویش با شکم سیر سر بر بالش نگذاشته اند. آیا من با شکمی انباشته از انواع طعامها و نوشیدنیها بخوابم و در اطراف من شکمهای گرسنه و جگرهای تشنه باشند!»
«أاَقْنَعُ مِنْ نَفْسِی بِأَنْ یُقَالَ هَذَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَا أُشَارِکُهُمْ فِی مَکَارِهِ الدَّهْرِ أَوْ أَکُونَ أُسْوَةً لَهُمْ فِی جُشُوبَةِ الْعَیْشِ ؛[9] آیا من دل خوش کنم که مرا امیرمؤمنان خطاب کنند، اما در ناگواریها و سختیها همدم آنان نباشم! و در حوادث تلخ زندگی پیشاپیش آنان گام برندارم!»
حضرت علی ـ علیه السلام ـ برای اجرای عدالت اجتماعی در زندگی شخصی کاملاً ساده زیستی و بی پیرایگی را مد نظر خود قرار داده بود و می کوشید تا سطح زندگی خود را با اقشار کم درآمد و پایین ترین طبقات جامعه متناسب کند. شالودة اندیشه های آن حضرت در چگونگی سطح زندگی یک زمامدار عادل در فرازی از نامة آن حضرت به عثمان بن حنیف انصاری کاملاً نمایان است؛ آنجا که می فرماید:
«فَوَاللَّهِ مَا کَنَزْتُ مِنْ دُنْیَاکُمْ تِبْراً وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً وَ لَا أَعْدَدْتُ لِبَالِی ثَوْبِی طِمْراً وَ لَا حُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً وَ لَا أَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا کَقُوتِ أَتَانٍ دَبِرَةٍ ؛[10] به خدا قسم! من از دنیای شما طلا و نقره ای نیندوخته و از غنیمتهای آن چیزی ذخیره نکرده ام. بر دو جامة کهنه ام جامه ای نیفزودم و از زمینهای تحت حکومتم یک وجب برای خود نگرفتم و جز اندکی از غذاهای دنیا استفاده نکردم.»
سوید بن غفله می گوید: روزی نزد امام علی ـ علیه السلام ـ رفتم و دیدم در خانه جز حصیر کهنه ای که بر آن نشسته است، فرشی ندارد. گفتم: ای امیرمؤمنان! مگر شما سلطان و حاکم مسلمانان نیستید! مگر همة بیت المال در اختیار شما نیست! نمایندگان دولتها نزد شما می آیند، در حالی که در خانة شما جز این حصیر چیز دیگری نیست! امام فرمود: ای سوید! خردمند در خانة گذر اثاثیه نمی نهد و حال آنکه خانة همیشگی پیش روی ماست و ما زندگی و اساس خود را به آنجا فرستاده ایم و به زودی به آن خانه خواهیم رفت.[11]
رهگذر است این نه سرای قرار
دل منه اینجا و مرنجان روان
مساوات در تقسیم بیت المال
علی ـ علیه السلام ـ آن چنان عدالت را در زندگی شخصی خود در زمان حکومت بر مسلمانان به مرحله عمل درآورده بود که دوست و دشمن را به حیرت و شگفتی واداشته بود. روزی معاویه از عقیل پرسید: داستان آهن تفتیده چیست؟ عقیل گفت: هنگامی که روزگار بر من سخت شد و از فقر و تهیدستی جانم به لب رسید، پیش خود اندیشیدم که برادرم به حکومت رسیده است و اموال زیادی در اختیار دارد، نزد او بروم و یاری بخواهم. با این نیت، در تاریکی شب به کمک یکی از فرزندانم (ظاهراً در آن زمان عقیل در حدود هشتاد سال داشته و از بینایی محروم بوده است.) به خانة علی ـ علیه السلام ـ رفتم.
او به پسرم گفت که ما را تنها بگذارد و از اطاق خارج شود. وقتی اطاق خلوت شد، علی ـ علیه السلام ـ گفت: بیا نزدیک! بگیر! با یک دنیا حرص و طمع به گمان اینکه کیسه ای طلا به من خواهد داد، به سرعت دستم را دراز کردم، ولی ناگهان آهن سرخ شده ای را به دستم داد که از شدت سوزش و حرارت فریاد کشیدم و آن را به زمین انداختم.
در آن حال، علی ـ علیه السلام ـ به من فرمود: مادرت به عزایت بگرید! این حرارت آهن است که انسانی آن را با آتش دنیا داغ کرده است. پس در فردای قیامت به من و تو چه خواهد گذشت، اگر ما را به رشته زنجیر آتشین دوزخ بکشند! «أَتَئِنُّ مِنَ الْأَذَی وَ لَا أَئِنُّ مِنْ لَظَی ؛[12] آیا تو از آزار کوتاه مدت ناله می کنی، اما من از آتش سوزان دوزخ ننالم!» و این آیه را تلاوت کرد: ]إِذِ الْأَغْلالُ فی أَعْناقِهِمْ وَ السَّلاسِلُ یُسْحَبُونَ[؛[13] «در آن هنگام که غلها و زنجیرها بر گردن آنان قرار می گیرد و آنها را می کِشند.»
سپس فرمود: «لَیْسَ لَکَ عِنْدِی فَوْقَ حَقِّکَ الَّذِی فَرَضَهُ اللَّهُ لَکَ اِلَّا مَا تَرَی فَانْصَرِفْ اِلَی اَهْلِکَ؛ جز آنچه که خداوند برای تو تعیین کرده است، حقی از بیت المال در نزد من نداری. برو پیش خانواده ات!»
معاویه در تعجب فرو رفت و گفت: «هَیْهَاتَ هَیْهَاتَ عَقِمَتِ النِّسَاءُ اَنْ یَلِدْنَ مِثْلَهُ؛ افسوس، افسوس، دیگر زنان نمی توانند فرزندی مثل علی را به دنیا تحویل دهند!»[14]
آن حضرت بر این باور بود که به کمالات انسانی و درجات تقوا نمی توان رسید، مگر با رعایت عدالت در باره دوست و دشمن. به این جهت، به فرزند گرامی اش امام حسین ـ علیه السلام ـ سفارش می کرد که: «أُوصِیکَ بِتَقْوَی اللَّهِ فِی الْغِنَی وَ الْفَقْرِ ... وَ بِالْعَدْلِ عَلَی الصَّدِیقِ وَ الْعَدُوِّ؛[15] تو را سفارش می کنم به تقوای الهی در حال غنا و تنگدستی ... و رعایت عدالت با دوست و دشمن.»
همچنین آن حضرت عدالت حاکمان را پاسدار ارکان حکومت می دانست و آن را بی نیاز کننده ترین اشیاء معرفی می کرد. در همین راستا، به خلیفه دوم فرمود: «سه چیز است که اگر از آنها حفاظت کرده، به آنها عمل کنی، تو را از غیر آنها بی نیاز می کند و اگر آنها را ترک کنی، غیر آنها سودی به تو نمی رساند.» خلیفه پرسید: آن سه کدام است؟ حضرت فرمود: «إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَی الْقَرِیبِ وَ الْبَعِیدِ وَ الْحُکْمُ بِکِتَابِ اللَّهِ فِی الرِّضَا وَ السَّخَطِ وَ الْقَسْمُ بِالْعَدْلِ بَیْنَ الْأَحْمَرِ وَ الْأَسْوَدِ؛[16] اجرای حدود بر نزدیک و بیگانه، و حکم کردن به کتاب خدا در حال خشم و غضب، و تقسیم عادلانه بین سیاه و سرخ.»
در سایة عدالت
در پرتو عدالت علوی ـ علیه السلام ـ تمام مسلمانان در راحتی و آسایش و امنیت بودند. آن حضرت برای یاری مظلومان و دفاع از حقوق از دست رفتة بیچارگان سر از پا نمی شناخت و آسایش و استراحت را بر خود حرام کرده و به دنبال راحتی بی پناهان و درماندگان بود.
آری، حکومت پیشوایان عادل چنین است. روزی معلی بن خنیس به امام هشتم گفت: اگر حکومت در دست شما بود، ما هم در عیش و لذت زندگی می کردیم! اما امام صادق ـ علیه السلام ـ به معلی بن خنیس فرمود: «اشتباه نکن! اگر ما حکومت را به دست گیریم، سهم ما بیداری شبها، سلب استراحت، پوشاک زبر و نان جو خواهد بود.»[17]
پذیرش مسئولیت حکومت، وظائف رهبران دادگر را دو چندان می کند و آنان برای انجام وظیفه شب و روز نمی شناسند. علی ـ علیه السلام ـ نیز چنین بود. آن حضرت برای اجرای عدالت و احقاق حق مظلومان روزها در کوچه ها قدم می زد و در هوای گرم و سوزان به دنبال درمان درد بیچارگان می گشت.
روزی از روزهای گرم تابستان، امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ در سایة دیواری انتظار می کشید. سعید بن قیس همدانی که از آنجا عبور می کرد، امام را مشاهده کرد و نزدیک آمد و پرسید: یا امیرالمؤمنین! در این روز گرم چرا از منزل بیرون آمده و اینجا نشسته ای؟ حضرت فرمود: بیرون آمده ام تا مظلومی را یاری کنم و به فریاد درمانده ای برسم. در همان وقت، زنی جوان آشفته حال و مضطرب خود را به امام رساند و عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! شوهرم به من ستم کرده و سوگند خورده که مرا کتک بزند. با من تشریف بیاورید تا مشکل مرا حل کنید! آن حضرت با او همراه شد و زیر لب زمزمه می کرد: به خدا قسم! حق مظلوم را خواهم گرفت. سپس از زن پرسید: خانه ات کجاست؟... .
امام هنگامی که به منزل وی رسید، در زد. جوانی با تن پوشی رنگارنگ بیرون آمد. علی ـ علیه السلام ـ بر وی سلام کرد. آن گاه با احترام و ملایمت به جوان فرمود: از خدا بترس! چرا همسرت را ترسانده و از منزل بیرون کرده ای؟ او با عصبانیت فریاد زد: این ماجرا به تو مربوط نیست. حالا که تو را آورده، او را آتش خواهم زد!
غرور و خودخواهی و خشم در وجود جوان شعله کشیده و جلوی چشمان حقیقت بین او را گرفته بود. امام احساس کرد که منطق و موعظه بر حال او تأثیری ندارد. به همین جهت، شمشیر کشید و با صلابت تمام به جوان گفت: من تو را به آرامی امر به معروف و نهی از منکر می کنم، اما تو از صفات زشت و رفتار ناپسند خود دست بر نمی داری! توبه کن وگرنه تو را به شدت مجازات می کنم.
صدای بلند امام به گوش همسایه ها رسید و مردم در آن حوالی جمع شدند و به احترام حضرت سر تعظیم فرود آوردند. جوان عصبانی که تا آن لحظه علی ـ علیه السلام ـ را نمی شناخت، به خود آمد و متوجه شد که به چه شخصیت عظیمی جسارت کرده است. از خواب غفلت بیدار شد و ترس تمام وجودش را فرا گرفت. او در حالی که خود را به پای حضرت علی ـ علیه السلام ـ انداخته بود، عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! من خطا کردم، مرا ببخش! دیگر همسرم را اذیت نمی کنم و او را با احترام تمام خشنود خواهم ساخت. علی ـ علیه السلام ـ جوان را عفو کرد و به زن نیز توصیه کرد که با اعمال و رفتار ناشایست موجبات خشم همسرش را فراهم نیاورد.[18]
صلابت در امور قضائی
از مهم ترین دغدغه های علی ـ علیه السلام ـ توسعة عدالت در تمام ابعاد آن بود. آن حضرت در عدالت قضائی و احقاق حقوق مظلومین و ستم دیدگان آن چنان حساس بود که ابوالاسود دؤلی را از کار قضاوت برکنار کرد.
امیرالمؤمنین علی ـ علیه السلام ـ ابوالاسود دؤلی را که از یاران مورد اعتماد و از سرداران آن حضرت در جبهة صفین و جمل بود، برای قضاوت منصوب کرد؛ اما در همان نخستین روزهای تصدی وی را از مدیریت محکمة اسلامی معزول داشت. هنگامی که دستور عزل علی ـ علیه السلام ـ به وی رسید، با ناراحتی تمام به محضر امام شتافت و عرضه داشت: یا امیرالمؤمنین! چه عاملی سبب برکناری من از منصب قضاوت گردید؟ من نه خیانت کرده ام و نه متهم به خیانت شده ام! امام فرمود: تو راست می گویی و در انجام وظیفه شرط امانت را رعایت کرده ای، [لکن عدالت قضائی را رعایت نکرده ای!] بازرسان به من گزارش دادند که: هنگامی که شاکی و متهم نزد تو می آیند، تو صدای خود را بلندتر از اینها قرار می دهی! [و این گونه سخن گفتن قاضی ممکن است در مراجعان تأثیر منفی بگذارد و صاحبان حق نتوانند به راحتی سخن بگویند و از خود دفاع کنند].»[19]
فراگیری عدالت علوی
امام در اجرای عدالت که از حقوق بشر محسوب می شود، مسلمان و غیر مسلمان نمی شناخت؛ بلکه احقاق حق و دفاع از کیان انسانها را وظیفة یک حاکم عادل می شمرد. بدین جهت، تلاش می کرد که در پرتو حکومت عادلانه خویش حتی غیر مسلمانان از حقوق اولیه خود برخوردار باشند؛ چرا که اجرای عدالت را از حقوق تمام آحاد بشر می دانست. شیخ طوسی می گوید:
روزی امیرمؤمنان علی ـ علیه السلام ـ پیرمرد فقیر و درمانده ای را سر راه خود مشاهده کرد که دست نیاز به سوی مردم دراز کرده بود. امام پرسید: این کیست که در جامعة اسلامی بیچاره و درمانده شده است؟ گفتند: یا امیرالمؤمنین! او فردی نصرانی است و مسلمان نیست. امام ناراحت شد و با لحنی تند فرمود: «اسْتَعْمَلْتُمُوهُ حَتَّی إِذَا کَبِرَ وَ عَجَزَ مَنَعْتُمُوهُ أَنْفِقُوا عَلَیْهِ مِنْ بَیْتِ الْمَالِ؛[20] او را [در دوران جوانی] به کار گرفته اید تا اینکه پیر و عاجز شده و حالا او را محروم کرده اید! از بیت المال او را یاری کنید! [تا اینکه بی نیاز شود و گدایی نکند].»
آن حضرت در ماجرای حمله سربازان معاویه به شهر انبار و سرقت جواهرات یک بانوی غیر مسلمان که در سایه حکومت اسلامی زندگی می کرد، آن چنان برآشفت که فرمود: «فَلَوْ أَنَّ امْرَأً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هَذَا أَسَفاً مَا کَانَ بِهِ مَلُوماً بَلْ کَانَ بِهِ عِنْدِی جَدِیراً؛[21] اگر در این حادثة تلخ، مسلمانی از غصه بمیرد، ملامت نخواهد شد و از نظر من چنین امری سزاوار است.»
مبارزه با غارتگران بیت المال
آن حضرت در حوزة حکومتی خویش، افرادی را که به عدالت اعتقاد نداشتند و یا ناعادلانه عمل می کردند، راه نمی داد و در صورت اثبات بی عدالتی مدیران حکومتی با اقتدار و قاطعیت تمام با آنان رفتار می کرد و در مورد غارتگران بیت المال هیچ گونه اغماض روا نمی داشت. یک مورد از برخورد علی ـ علیه السلام ـ با مدیران اجرایی خطاکار و غارتگران بیت المال که دستگاه حکومت عدل علوی را خدشه دار کرده و از حریم عدالت تجاوز کرده بودند، در اینجا می خوانیم:
امام در نامه ای توبیخ آمیز مصقلة بن هبیرة شیبانی، فرماندار یکی از شهرهای استان فارس، را مخاطب قرار داد و رفتار تبعیض آمیز و ناعادلانة او را این گونه نکوهش کرد:
«از تو به من گزارش داده اند که اگر چنان باشد که گفته اند، خدایت را به خشم آورده و امام خویش را نافرمانی کرده ای! به من خبر رسیده که تو غنیمت مسلمانان را به خویشاوندان و دوستانت که تو را برگزیده اند، می بخشی. سوگند به خدایی که دانه را شکافت و موجودات را آفرید! اگر این گزارش صحیح باشد، در نزد من خوار شده و منزلت تو کاهش یافته است.»[22]
[1]. تعبیر دانشمند مسیحی، جرج جرداق.
[2]. روزنامة جمهوری اسلامی، 24/8/1382.
[3]. حدید / 25: ]لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ[؛ «ما رسولان خود را با دلائل روشن فرستادیم و با آنها کتاب و میزان نازل کردیم تا مردم قیام به عدالت کنند.»
[4]. نهج البلاغه، خطبة 3.
[5]. غررالحکم، ص 446، ح 10214.
[6]. نهج البلاغه، خطبة 209.
[7]. آدابی از قرآن، ص 282.
[8]. نهج البلاغه، نامة 45.
[9]. همان.
[10] همان.
.[11] دانشنامة امام علی ـ علیه السلام ـ ، ج 11، ص 198.
[12]. همان، خطبه 224.
[13]. مؤمن / 71.
[14]. شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 11، ص 253 و 254.
[15]. بحارالانوار، ج 74، ص 238، ح 1.
[16]. التهذیب، ج 6، ص 227.
[17]. الکافی، ج 1، ص 410.
[18] الاختصاص، ص 157.
[19] مستدرک الوسائل، ج 17، ص 359.
[20]. التهذیب، ج 6، ص293.
[21]. نهج البلاغه، خطبة 27.
[22]. همان، نامة 43.