اول کسی که صورت دارایی خود را داد
برچسپ ها: امام ، خمینی ، ساده ، زیستی
اول کسی که صورت دارایی خود را داد
وقتی قرار شد طبق اصل قانون اساسی مسؤولین صورت دارایی خود را بدهند اول کسی که صورت دارایی خود و متعلقین خود را داد امام بود و تمام موجودیش را نوشت و فرستاد که الحمد لله هم موجودی درست و حسابی و چیزی نداشت! ! .ما اقدام نکردیم از امام نخواستیم ولی امام خودش اول کسی بود که اقدام کرد.از تاریخش معلوم است.الآن در صندوق دیوانعالی کشور هست. درست مقابل این شیوه امام، بنی صدر قرار داشت که تا آخر نداد.هر چه گفتیم بابا این قانون است.گفت اگر بنای قانون باشد خیلی حرفها هست و از این جدلهایی که می کرد.جدل کرد و بالاخره نداد.لذا الآن صورت دارایی او با اینکه رییس جمهور بود در دیوانعالی کشور نیست.البته غیر از او هم یک آقای وزیری بود که لازم نیست اسمش را بیاورم.او هم نداد بقیه دادند، منتها بقیه با اقدام ما دادند. (1)
اگر منزل مناسبی پیدا نکنید به قم می روم
بعد از مدتی که امام به قم تشریف بردند، دچار حمله قلبی شده به ناچار همان شب به تهران منتقل شدند.چون امکانات کافی برای معالجه ایشان در قم نبود و احتیاج به مراقبت بیشتری داشتند، بنا به دستور پزشکان، امام را بلافاصله به بیمارستان قلب منتقل کردند که حدود دو ماه در بیمارستان بودند و آن دو ماه مرتب پزشکان از ایشان مراقبت می کردند.آنها به هیچ وجه صلاح ندیدند که امام دوباره به قم برگردند و تاکید عجیبی داشتند که در اطراف بیمارستان قلب، منزلی داشته باشند.چندین منزل در اطراف بیمارستان قلب را تفحص کردیم، اما خانه مناسبی برای امام پیدا نشد.پزشکان تاکید زیادی داشتند که امام در شمال شهر که از هوای مناسبی برخوردار است، سکونت داشته باشند.چون شرایط قلب ایشان طوری بود که حتما باید در مکانی که از هوای مساعدی برخوردار بود، ساکن می شدند.خلاصه منزل مناسب در اطراف بیمارستان قلب پیدا نشد و آنها ناچار شدند که تمام تجهیزات مراقبت را در جایی دورتر ترتیب دهند.در نتیجه در خیابان دربند برای امام جایی را گرفتند که چهار ماه در آنجا سکونت داشتند، منتها ایشان از ابتدا در آنجا ناراحت بودند.چون ساختمان بلندی بود که وقتی امام می آمدند با مردم ملاقات کنند، مردم را داخل یک کاخ می دیدند.البته نمای بیرونی خانه خیلی بزرگ به نظر می آمد، در حالی که درون آن چیزی نبود.به همین دلیل امام تاکید داشتند که حتما منزلی مناسب با وضع خودشان پیدا شود.ولی منزل مناسبی که بتواند آمد و رفت امام را هم تامین کند، پیدا نمی شد.بعد از چهار ماه امام تهدید کردند که: اگر برایم منزل مناسبی پیدا نکنید، به قم می روم.
از یک طرف دکترها بر اقامت امام در تهران تاکید داشتند و از طرفی هم امام تهدید کردند که به قم می روند.
یک روز حاج احمد آقا آمده بود منزل ما که برویم جای مناسبی برای سکونت امام پیدا کنیم.جایی پیدا نشد.ظهر در منزل ما ناهار می خوردیم که به حاج احمد آقا گفتم: «اگر منزل ما به دردتان بخورد، این دو منزل کوچک اخوی و همشیره مان را با حسینیه یکی می کنیم تا بتواند خواسته های ایشان را بر آورده سازد.» ایشان برآوردی کردند و گفتند: «خوب است، منتها باید خانم بپسندند.» خانم همان روز عصر تشریف آوردند و آنجا را دیدند و با اینکه خیلی مطلوبشان نبود، به خاطر امام پذیرفتند.
حسینیه در جداگانه ای داشت و آن در را فقط به خاطر امام باز کردند.سه چهار روز در حسینیه بنایی داشتیم، چون ساختمان هنوز تکمیل نبود.قرار شد کارها زودتر پیش برود.این تعمیرات جزیی چهار روز طول کشید.وقتی امام متوجه شدند که این تعمیرات لازم بود، راضی شدند و چهار روز مهلت دادند.بعد از چهار روز تشریف آوردند و گفتند: «منزل مناسب ما اینجاست.» و هفت یا هشت سال در آنجا سکونت داشتند.
یادم است که آن حسینیه مملو از مصالح بود و برای ورود کسی آماده نبود، اما ظرف این چهار روز، تمامی اهل محل به عشق دیدار امام کمک کردند تا حسینیه تکمیل شود و آنجا را برای ملاقاتهای امام مهیا کنند.یادم هست که شب بیست و هشت اردیبهشت بود و مردم چراغانی عظیمی به راه انداخته بودند و همه شادمان بودند و هر کس سر در منزل خودش را چراغانی کرده بود.مردم محل اطلاع داشتند که امام تشریف می آورند ولی از ساعت و زمان ورود ایشان اطلاعی نداشتند.ظرف این چهار روز، چراغانیها، تعمیر حسینیه و حتی آسفالت کوچه ها و تمام کارهایی که باید بیش از یک ماه طول می کشید، انجام شد و امام فرمودند: «اول شب می رویم » .این مطلب را فقط من و چند نفر از اطرافیان ایشان می دانستیم.
ساعت هفت شب بود که دیدیم امام با یک اتومبیل بلیزر وارد جماران شدند.با وجود اینکه هیچ کس از ساعت ورود ایشان اطلاع نداشت، وقتی وارد کوچه باریک منتهی به حسینیه شدیم، دیدم که تا چشم کار می کرد جمعیت با هیجان عجیبی فریاد می زدند «صلی علی محمد، رهبر ما خوش آمد.» و امام در میان این فریادها وارد جماران شدند.وقتی امام داخل خانه شدند و به اطراف و اتاقی که در آن می نشستند نگاهی کردند، فرمودند: «من حالا راحت شدم.چون این چهار ماه همه اش در عذاب بودم » . (2)
طلبه ها ندارند
امام در مورد استفاده از امکانات زندگی، هم راجع به خودشان و هم راجع به اهل منزل جز به قدر ضرورت استفاده نمی کردند. وقتی که ایشان در نجف بودند مانند سایر طلبه ها یخچال نداشتند.حتی راضی نشدند که شیخ نصر الله خلخالی از پول خودش برای منزل ایشان یخچال بخرد.خود امام تا دو سال با این کلمنهای دستی کوچک آب می خوردند و یخچال بزرگ نداشتند و می فرمودند: «طلبه ها ندارند.» پس از دو سه سال که وضع شهریه طلاب بهتر شد و همه قادر شدند که یخچال بخرند، امام فرمودند: «حالا که همه دارند شما هم بیاورید و بگذارید» . (3)
این را هم بیایید ببرید
اوایلی که من توفیق پیدا کردم در خدمت امام باشم سال 60 بود.امام در منزلشان یخچال نداشتند حاج احمد آقا فرمودند: «یک یخچال برای آقا تهیه کنید» .آقای کفاش زاده رفت و یک یخچال چهارده فوت تهیه کرد و آورد.وقتی من و یکی از برادرها آن را به آشپزخانه منتقل می کردیم امام که در حال قدم زدن در حیاط منزل بودند گفتند: «چیه؟» گفتم: «یخچال » گفتند: «کجا بوده؟» گفتم: «حاج احمد آقا در جریانند» .
امام دیگر چیزی نفرمودند و رفتند.بعد ما رفتیم و آن را به برق وصل کردیم.کمی بعد گفتیم نکند سیم آن اتصالی داشته باشد.تا به آشپزخانه برگشتیم، دیدم امام دو شاخه را از برق در آورده اند و روی یخچال گذاشته اند.بعد حاج احمد آقا گفت امام گفته اند این یخچال بزرگ است یک یخچال کوچکتر باشد بهتر است.
ما بلافاصله رفتیم و یک یخچال کوچکتر تهیه کردیم خدمت امام عرض کردیم اگر اجازه بدهید این یخچال بزرگ را ببریم و آن کوچک را بیاوریم.امام فرمودند: «نه آن را نیاورید، این را هم بیایید ببرید.» ما هم به حکم وظیفه و دستور ایشان عمل کردیم وحاج احمد آقا که قضیه را فهمید ناراحت شد و گفت: «چرا شما یخچال را بیرون بردید؟» از طرف دیگر آن فردی که یخچال را از او تهیه کرده بودیم وقتی ماجرا را فهمید گفت: «من این یخچال را نذر امام می کنم و امام هم نذر را بر نمی گردانند.» مطلب را به حاج احمد آقا عرض کردم که به امام بگویند برای این یخچال پولی داده نشده و نذر شخص ایشان است.وقتی حاج احمد آقا مطلب را به امام عرض کرد امام فرمودند: «حالا که نذر است اشکال ندارد، ولی این کوچک را بگذارید و آن بزرگ را ببرید» . (4)
شما به من نوشته ای می دهید؟
در کنار منزل امام در نجف - که یک منزل اجاره ای تا آخر اقامت ایشان بود - قطعه زمینی بود که آقای شیخ نصر الله خلخالی از آقا کسب اجازه کردند که به دلیل نزدیکی به حرم آن را مسجدی بسازند و منزلی برای امام فراهم کنند که درسشان توی مسجدی باشد که بغل خانه شان است ولی آقا فرمودند: «نه!» هر چه اصرار شد آقا فرمودند: «نه، همین منزل را من هر ماه اجاره اش را می دهم، شما بیخود اصرار نکنید.» آقای خلخالی گفت: «آقا شما چند سال که اجاره اینجا را بدهید پول یک ساختمان می شود.این منزل را شما اجاره بدهید من درست کنم.» امام فرمودند: «شما به من نوشته ای می دهید که من تا فردا زنده باشم که من بروم منزل بخرم؟» آقای خلخالی گفت: «من که هیچی! پدر جد من هم نمی تواند چنین ضمانتی را بدهد.» آقا خندیدند و منزل ایشان تا آخر اقامتشان در نجف اجاره ای بود. (5)
تا آخر عمر اجاره نشین بودند
امام از اول عمرشان، چه وقتی که در قم بودند و چه موقعی که به نجف تبعید شدند و چه بعد از انقلاب که تا آخر عمر شریفشان در تهران سکونت داشتند، خانه و ملک شخصی نداشتند و تا آخر عمر به صورت اجاره نشین و مستاجر زندگی پر برکت خودشان را ادامه دادند. (6)
به صاحبانشان برگردانید
یک وقتی برای امام از کویت کولرهایی را (با توجه به هوای بسیار گرم نجف و اینکه امام در منزل کولر نداشتند) به عنوان هدیه فرستادند، هر چه سعی کردند که آنها را نصب کنند امام اجازه ندادند و گفتند به صاحبانشان برگردانید.امام در طول مدتی که در نجف بودند هیچ وقت حاضر نشدند یک ماشین خصوصی داشته باشند.بلکه ایشان با ماشین کرایه رفت و آمد می کردند. (7)
چیزی لای دیوار بگذار
س: وضع منزل امام در نجف چگونه بود؟
ج: طبقه پایین سه اتاق داشتیم، طبقه بالا یک اتاق مال خود امام بود، که در حقیقت اتاق مطالعه و دفتر مراجعین بود.سقف اتاق آقا ترک خورده بود، خاک می ریخت.یک روز به آقا گفتم اجازه بدهید که یک گچی بزنیم.گفتند: «گچ لازم نیست یک چیزی بگذار لای دیوار» . (8)
منزل ساده امام در نجف و تهران
امام در طول مدتی که در نجف اشرف اقامت داشتند در خانه ای محقر و فرسوده در یکی از کوچه های شارع الرسول همچون صدها طلبه معمولی اجاره نشین بودند.بعد از پیروزی انقلاب نیز چه ایامی که در قم بودند و چه در مدت نزدیک به ده سال که در جماران اقامت داشتند، همچون بسیاری از مستضعفان به صورت مستاجر زندگی می کردند.خانه کوچکی که امام در جماران اجاره کردند صد و بیست متر مربع مساحت و هفتاد متر زیر بنا داشت. (9)
مگر منزل صدر اعظم است؟
بیرونی منزل امام در نجف که امام شبها به آن تشریف می آوردند، فرشهایش ناقص بود، یعنی قسمتی از اتاق خالی بود.خدمت آقا عرض کردم اجازه بدهید یک فرش برای اینجا تهیه شود.فرمودند: «توی اندرونی هست.» عرض کردم آنجا گلیم است و با این جور در نمی آید.فرمودند: «مگر منزل صدر اعظم است؟» عرض کردم فوق صدر اعظم است، منزل امام زمان است.فرمودند: «امام زمان خودش هم معلوم نیست در منزلش چی افتاده است!» (10)
تنها مبلمان خانه یک میز کوچک است
وقتی که (امام) خمینی در مدرسه فیضیه کار نمی کند یا مهمانان را نمی پذیرد به خانه فامیلش واقع در کوچه یخچال قاضی شماره 61 می رود که یک خانه گلی سفید یک طبقه است که شاید یکصد سال پیش ساخته شده است این خانه در یک کوچه باریک در مرکز قم قرار دارد و دارای یک صحن حیاط و حوض است دیوارهای خانه از پیچکهای مو پیچیده شده است.تنها تکه مبلمان قابل توجه در خانه اش یک میز چوبی است که سالها از آن استفاده می کرده است. (11)
سادگی امام مرا مجذوب خود کرد
بیشتر از هر چیز زندگی ساده امام مرا مجذوب خود کرد امام در پاریس در یک خانه کوچک زندگی می کرد که دو اتاق بیشتر نداشت که یکی از آن اتاقها، اتاق خواب و دیگری اتاق کار و ملاقاتهای ایشان بود در زندگی ایشان فرشها و اشیاء گرانبهایی دیده نمی شد غذای ایشان هم بسیار ساده یعنی مقداری شیر و برنج بود.خیمه ای هم که در آن نماز می خواندند، بسیار ساده بود. (12)
منزل بی آلایش یک رهبر
امام در پاریس در خانه ای به مساحت شصت متر مربع زندگی می کردند و در تهران هم در مدرسه علوی و در قم در یک منزل یک طبقه با چند اتاق ساده و در جماران هم در خانه ای محقر و استیجاری.
خبرنگار رویتر در گزارش خود که از محل اقامت امام دیدن کرده می نویسد: «منزل مورد بازدید، برای رهبر یک کشور پنجاه میلیونی بسیار بی آلایش بود، یک قسمت از اتاق اصلی منزل که توسط یک پرده از دیگر قسمتهای اتاق جدا می شد محل خواب (امام) خمینی بوده است در قسمت دیگر اتاق یک صندلی که پارچه سفیدی بر روی آن کشیده شده بود مهمترین اسباب منزل به نظر می رسید، در قفسه های منزل یک نسخه قرآن، تعدادی کتاب، یک آیینه، یک دستگاه رادیو و یک دستگاه تلویزیون به چشم می خورد» . (13)
آشپزخانه ای به اندازه یک تشک!
وسایل و لوازمی که برای منزل امام در نجف خریده بودند عبارت بود از فرش کهنه، گلیم کهنه، سه چهار دست رختخواب، سماور بزرگ، یک گونی شکر، یک صندوق چای، چهل دست استکان و نعلبکی جورواجور برای پذیرایی از جمعیت، چهار سینی چهار دست ظرف غذاخوری، به آقایان هم اطلاع دادند بیایند در همان حیاط که پنج متر در شش متر بود، بنشینند.آقا هم از کربلا به منزل محقر و اجاره ای خودشان وارد شدند و در آنجا چهارده سال زندگی کردند.منزل خیلی کوچک بود و آشپزخانه ای به اندازه یک تشک داشت.ما مجبور بودیم موقع کشیدن غذا، دیگ را بگذاریم در حیاط.دو تا اتاق سه در چهار پایین داشت و دو تا اتاق هم بالا که یکی شان قابل استفاده نبود.یکی از اتاقها را برای آقا فرش کردیم و خانه پهلویی را هم برای بیرونی آقا اجاره کردند.اصولا خانه کوچک و کهنه ای بود. (14)
درسی برای همه طلبه های نجف
در تمام مدتی که امام در نجف اشرف به سر می بردند، در خانه ای محقر که مساحت آن شصت متر مربع بود، زندگی بسیار ساده ای را می گذراندند.این شیوه زندگی، خود درسی برای همه طلبه های ساکن نجف بود. (15)
خانه امام مثل مسکن فقیرترین افراد نجف بود
در پیچ یکی از کوچه های تنگ نجف که خانه هایشان برای آنکه سپری در مقابل تابش سوزان آفتاب باشد، سخت به هم فرو رفته است، مسکن محقر آیت الله خمینی قرار دارد.این خانه نظیر مسکن فقیرترین افراد نجف است.
در سه اتاق این خانه حداکثر دوازده تن از نزدیکان وی، حضور داشتند.در این مسکن محقر از قدرت رؤسای شورش و یا رؤسای جبهه مخالف که در تبعید بسر می برند، هیچ نشان و علامتی دیده نمی شود.اکنون ما در حضور آیت الله در اتاقی 2س 3 متر و در خانه ای هستیم که در دورترین قسمت نجف واقع است.شهری که از لحاظ وضع جغرافیایی یکی از بدترین مناطق کویری عراق است. (16)
به خاطر مردم پذیرفتند
با اینکه امام به هوای گرم نجف عادت نداشتند و در نجف گاه هوا به قدری گرم می شد که ما که عادت به این هوا داشتیم حتی روی پشت بام نمی توانستیم بخوابیم (چون موسم وزیدن باد سموم بود) اما امام در عین حال که می توانستند کولر تهیه کنند و عاشقان آن حضرت اصرار می کردند که با توجه به کهولت سن برای ایشان کولری تهیه کنند.راضی نمی شدند با اینکه ارزان بود.بعد بعضی به ایشان اصرار کردند که حداقل در بیرونی تان اجازه نصب کولر بدهید چون مردم خیلی در فشار گرما هستند تا امام ناچارا به خاطر رعایت حال مردم راضی شدند و اجازه دادند در بیرونی شان کولر بگذارند. (17)
هیچ وقت به هواخوری نرفتند
حاج احمد آقا می گفتند امام در نجف تقریبا هیچ وقت به استراحت به معنای هواخوری و استفاده از ییلاق و رفتن به باغ و امثال آن نپرداخته اند و با وجود آنکه در لطافت روح و طبع و ذوق امام بحثی نیست، ایشان نهایت دقت را داشته اند که نظیر همه مردم ایران که زیر فشار هستند، زندگی کنند.در پاریس نیز امام به محض آنکه در نوفل لوشاتو مستقر شدند، همین رویه را از همان ابتدا پیش گرفتند و با وجود آنکه معلوم بود که حال و حوصله استفاده از لطافت هوا را دارند، تکلیف را مقدم بر این امر قرار دادند و به محض آنکه لازم دیدند که کنج اتاق بنشینند چنین کردند.روزهای اول که هنوز خانه ای برای محل اقامه نماز پیدا نشده بود از لحاظ زندگی به امام سخت می گذشت.دو سه اتاق توی هم بود که بیش از یک در ورودی نداشت و حضرت امام در اتاق عقب می نشستند و البته همواره عده ای در اتاق جلو بودند و هنگامی که ایشان می خواستند وضو بگیرند، باید از این اتاق عبور می کردند، ولی ایشان همواره با نهایت آرامش و با روحیه طلبگی با این وضع برخورد می کردند. (18)
اجاره را اشخاص بدهند
در نوفل لوشاتو (دهکده ای روستایی واقع در 25 کیلومتری پاریس) دو خانه کوچک در اختیار امام و همراهان بود.در خانه شماره یک که بسیار کوچک بود امام با اعضای خانواده خود زندگی می کردند.خانه شماره دو که روبروی خانه اول بود مخصوص اجتماعات و دانشجویان ایرانی و اعضای دفتر بود و در اینجا ایشان نماز جماعت و نماز شب را به جا می آوردند.ضمنا محلی نیز به عنوان مسافرخانه برای استراحت دانشجویان و مسافرین اجاره شده بود که اداره آن به عهده شهید مهدی عراقی بود و به دلیل کمبود فضا گاهی بیست تا سی نفر در یک اتاق آن می خوابیدند.افرادی که برای دیدار امام می آمدند می توانستند دو شبانه روز در این محل اقامت کنند.گفتنی است که امام با دقتی که در صرف وجوه شرعی داشتند اجازه ندادند کرایه آن از محل سهم امام پرداخت شود.و وجه آن به وسیله ایرانیانی که مکنت بیشتری داشتند پرداخت می شد تا دانشجویان در تنگنا نباشند. (19)
داخل منزل سطح بالا نمی شوم
وقتی امام در نوفل لوشاتو بودند به دلیل مراجعه زیاد مردم که هر روز شلوغ تر می شد از نظر جا در مضیقه قرار گرفتند.به جستجو پرداختیم و منزلی را در یکی از محله های خلوت پاریس انتخاب کردیم که منزل بسیار جالبی بود، هم از نظر پذیرایی از کسانی که به دیدار امام می آمدند جای وسیعی داشت و هم برای سکونت امام خیلی مناسب بود، دیگران هم آمدند و پسندیدند. برادرمان آقای مهری پول اجاره را پرداخت امام در همین اثنا امام سؤال کردند که وضع این منزل چطور است، منزلی عادی است یا در سطح بالا؟ عرض کردیم که این منزل در سطح بالاست و خیلی خوب و جالب می باشد، امام فرمودند: «نه، من داخل یک چنین منزلی که سطحش بالاست نمی روم » . (20)
این اتاق تنگی است
یکی از مصاحبه های تاریخی امام در نوفل لوشاتو مصاحبه با تلویزیون آمریکا بود.آنها مدعی بودند که این مصاحبه زنده پخش می شود.سؤالات زیادی داشتند از ساعت نه صبح تا دو بعد از ظهر که دوربینهایشان را تنظیم می کردند به ما اعتراض می کردند که این چه اتاق تنگ و کوچکی است که برای امام در نظر گرفته اید ما نمی توانیم درست فیلمبرداری کنیم. (21)
محل اقامت باید پایین تر از توپخانه باشد
امام زمانی که از پاریس عازم تهران بودند پیغام دادند محل اقامت ایشان در تهران باید پایین تر از میدان توپخانه (امام خمینی) باشد نه در قسمت شمال شهر.قبلا دوستان امام به خاطر هوای مناسب شمال تهران تصمیم داشتند در آن منطقه منزلی را تهیه نمایند که بعد از پیغام امام، مدرسه علوی واقع در میدان بهارستان، خیابان ایران انتخاب شد.در سال 58، که امام پس از پیدایش عارضه قلبی از قم به بیمارستان قلب تهران اعزام شدند، پس از آن برای مدتی محدود - و به منظور مراقبتهای پزشکی - در خیابان دربند تهران ساکن بودند، ایشان حاضر به ادامه سکونت در آن منطقه نشدند و در منزل یکی از روحانیون در ده جماران ساکن گشتند.بازدید کنندگان و خبرنگاران جهان بعد از رحلت آن حضرت از سادگی زندگی آن حضرت و محل سکونت محقر ایشان همواره با شگفتی یاد می کنند. (22)
باورشان نمی شد باید روی زمین بنشینند
یک روز یادم می آید کلیه مستشاران و کاردارهای خارجی به مناسبتی با لباسهای مخصوص خدمت آقا رسیده بودند.اینها فکر می کردند، الآن که به جماران بیایند با یک کاخ و دم و دستگاه آنچنانی مواجه خواهند شد.ما خودمان رفتیم و آنها را راهنمایی کرده و به حسینیه بردیم.وقتی من به آنها گفتم بفرمایید بنشینید، باورشان نمی شد که باید آنجا روی زمین بنشینند تا امام بعدا بیایند. (23)
مثل همه مردم زندگی می کردند
یک بار که خداوند رحمن به این بنده توفیق عنایت فرمود که به دستبوسی امام تشرف حاصل کنم آن جناب در سرمای سوزان در رواق کوچک خانه خود روی یک صندلی کهنه نشسته بودند و سرمای آزار دهنده جماران دست و صورت ایشان را تقریبا از سرخی به کبودی متمایل ساخته بود.علت را جویا شدم که چرا وسیله گرم کننده ای در این سرمای سخت و فضای باز نزد امام گذاشته نمی شود.پاسخ شنیدم که ایشان می خواهند با مردم همدرد باشند و به نمونه ای از این مواسات اشاره کردند که وقتی لباس امام را به بیت برای شستشو داده بودند و شسته نشده بود پاسخ دادند که هنوز نوبت دریافت پودر رختشویی برای بیت نرسیده است و پس از رسیدن شسته می شود. (24)
این سجاده را ببر
امام در مدرسه آقای بروجردی در نجف روی یک قالیچه کلکی زبر نماز می خواند یک نفر یک قالیچه کاشانی مناسب سجاده آورد و خدمت ایشان تقدیم کرد آقا دو شب با آن نماز خواند شب سوم که با ایشان از خانه بیرون آمدیم که به مدرسه برویم فرمودند آقای فرقانی این سجاده را ببر آن قالیچه اولی را بیاور ما هم ناچار شدیم آن قالیچه نفیس را برداریم و همان قالیچه زبر و خشن اولی را انداختیم. (25)
می خواهید از من رضا شاه درست کنید؟
خانه امام متعلق به آقای امام جمارانی است.خوب، چون رفت و آمد زیاد دارند.خانم هم رفت و آمد زیاد دارند، این خانه کوچک است و طبعا امام نمی توانند به کارهای روزمره برسند.بعد از مدتی تصمیم گرفته شد، خانه ای جنب اینجا اجاره کنیم، که ایشان به کارهایشان برسند.اول ایشان اکراه داشتند، بعد ما رفتیم یک جایی را اجاره کردیم، یک ساختمان آجری قدیمی بود که فرش نداشت و فرشی هم در منزل امام نبود که آنجا را فرش کنند.من خودم رفتم، پنج - شش تا فرشهای 3س 5/2 یا 4س 5/3 از فرشهای بته جقه ای که معمولا در مساجد پهن می کنند و از ارزانترین فرشهای ایران است خریدم و آوردم.فرشها را من وقتی پهن کردم، حاج احمد آقا گفت امام فرموده اند مگر می خواهید از من رضا شاه درست کنید؟ احمد آقا گفته بودند، اینها ارزانترین فرشهاست و اینها را کفاش زاده آورده، شاید امام فکر کردند من از منزل آوردم، این بود که راضی شدند و نشستند، که هنوز هم مورد استفاده است، ما همه این فرشها را هزار و هفتصد تومان خریده بودیم. (26)
پارچه ارزانتر را انتخاب کردند
یک وقت در نجف از طرف امام به من امر شد که برای ایشان قبایی تهیه کنم.رفتم پیش خیاطی و به او گفتم که: قبایی می خواهم که برای آقا مناسب باشد.چند نمونه پارچه داشت.گرفتیم و همراه خیاط رفتیم خدمت امام تا ببینیم ایشان کدام یک را انتخاب می کنند تا اینکه آن پارچه را بخریم.دیدم اتفاقا امام آن پارچه ای را انتخاب کردند که به نظر من خیلی جنس بدی بود و من آن را نمی خواستم.البته دیدم لباسشان همیشه تمیز و مرتب بود اما از جهت جنس و کیفیت خیلی مراعات می کردند و جنس خوب را نمی گرفتند. (27)
زاهد واقعی
امام به معنای واقعی کلمه زاهد بودند ولی سعی می کردند که ظاهرشان این صفت را نشان ندهد و تا جایی در این مورد پیش می رفتند که ظواهر را به گونه ای مهیا می کردند که اصلا زهد ایشان بروز نکند.امام زاهدی بود که نشان می داد زاهد نیست یعنی هیچ وقت لباس بد در انظار نمی پوشید.اگر به بیرونی ایشان می رفتید ملاحظه می کردید که فرشهای خوب را در آنجا انداخته اند و فرشهای دیگر را در اندرونی. (28)
من هیچ چیز ندارم
اولین خبرنگاری که توانست از آیت الله خمینی عکس بگیرد که لبخندی بر لب داشت، من بودم، لبخند آیت الله به خاطر سؤالی بود که یک خبرنگار فرانسوی از ایشان کرد، که شایع است آیت الله خمینی خیلی پولدار هستند و حتی از شاه هم بیشتر پول دارند آیا این درست است؟ ایشان لبخندی زدند و اظهار داشتند: «من هیچ چیز ندارم و آنچه را هم که دارم متعلق به مردم ایران است » . (29)
نگفتم آیینه نخرید
بعد از انقلاب اولین نوه امام که ازدواج کرد دختر خود من بود.این قدر آقا سفارش کرده بودند که ساده باشد، تجملاتی نباشد، که دو سه روز قبل از اینکه عقد باشد مادرم به من گفت: آخر شما نمی خواهید خریدی کنید، آیینه و شمعدانی بخرید؟ گفتم آخر، خانم حرفی نزدند من هم دیگر حرفی نزدم.بعد خانم برادرم که وارد شد، چون خواهر داماد بود، مادرم به او گفتند شما چه وقت می خواهید برای عروس چیزی بخرید؟ ایشان گفتند که امام گفته اند این کار را نکنید.مادرم چیزی جواب ندادند بعد که سفره پهن شد و همه دور هم بودیم، خانم از آقا پرسیدند که شما سفارش فرموده اید آیینه و شمعدان نخرند؟ شگون عروس به آیینه است. امام گفتند: من نگفتم آیینه نخرید ولی می گویم ساده باشد، یعنی آن قدر سفارش شده بود که خواهر داماد فکر کرده بود حتی باید آیینه هم نخرند. (30)
همیشه به سادگی توصیه می کردند
امام در مورد مهریه فرزندانشان حد متعارف را در نظر داشتند ایشان همیشه در امور مربوط به ازدواج سفارش به سادگی می کردند. (31)
عروسی ما ساده برگزار شد
مقداری ملک از پدری به امام ارث رسیده بود.آقا چنین نبود که طلبه ای باشند که فقط زندگی شان از در آمد طلبگی بگذرد.از این جهت در ابتدای ازدواجشان با خانم یک منزل کوچک اجاره کرده و در این منزل تنها بودند - با مستاجرهای دیگر در یک منزل نبودند - اثاث منزل را هم خانم آوردند.امام جز همان اثاث که بعد از یکی دو ماه از حجره خود در مدرسه فیضیه آوردند، اثاث دیگری نداشتند، خانم تعریف می کرد مراسم عروسی ما بسیار ساده برگزار شد.کل اثاثیه امام گلیمی بود و یک دست رختخواب و یک چراغ خوراک پزی دو فتیله ای و یک قوری و استکان نعلبکی و یک عدد قابلمه خیلی کوچک، تا اینکه بعد از یکی دو سال اثاثیه ای که از پدر امام به ارث رسیده بود آقای پسندیده به امانت نزد خود نگاه داشته بودند، برای امام فرستادند.خانم می گفتند آنها هم اثاثی نسبتا قدیمی بود.مقداری ظروف خیلی قدیمی و چند تکه فرش قدیمی که نسبتا کهنه بودند.مجموعا زندگی امام یک زندگی طلبگی اما نسبتا آبرومند بود. (32)
آقایان طلبه باشند
یکی از ائمه جمعه مرکز استان طی نامه ای نوشته بود مبلغ مختصری که به عنوان شهریه به ائمه جمعه داده می شود به جایی نمی رسد و فقط هزینه اجاره دفتر یا حقوق آبدارچی دفتر آنان می شود و درخواست افزایش کرده بود.امام در پاسخ فرمودند: «آقایان طلبه باشند» . (33)
نیازی به اتومبیل شخصی ندارم
ظهر روز یکشنبه 19/1/58 دفتر کار خود را ترک کرده عازم منزل بودم که با یکی از آشنایان بازاری که در بازارچه نوروزخان تهران تجارتخانه دارد در خیابان ارم روبروشدم، او با چند نفر از دوستان آذربایجانی خود به قصد زیارت امام و دیگر رهبران عالیقدر تشیع به قم شرفیاب شده بود.
آقای عبادی دوست قدیمی ما همراهان خود را معرفی کرد و اظهار داشت که آقای رضوی از تجار و کارخانه دارهای معروف تبریز است و می خواهد یک دستگاه اتومبیل بیوک ساخت ایران را که هنوز نمره نشده بر اساس عهد و پیمان و نذری که کرده است به پیشگاه امام هدیه کند.اگر بتوانید از حضور امام درخواست وقت ملاقات و شرفیابی بنمایید بسیار ممنون و خوشحال خواهیم بود و در حقیقت احسانی در حق ما کرده اید.خواستم بدون بررسی حقیقت مطلب گامی برنداشته باشم، از این رو از خود طرف حقیقت را پرسیدم او که جوان پاک سرشت و پرشور و متدینی به نظر می رسید اینچنین تعریف کرد: در آن روزهای بحرانی که امام در پاریس بودند و قافله دلها با او و پرواز با آن کارشکنیهای دولت شاپور بختیار روبرو بود من این اتومبیل بیوک را تازه از کمپانی خریداری کرده بودم.روزی که تحویل گرفتم در بحرانی ترین روزهای حرکت امام بود که دولت به بهانه هایی مانع از پرواز گردید و فرودگاهها را بست.من در آن روز در یک شرایط خاص روحی به سر می بردم و از این تصادم و تضاد و از این کارشکنیهای دولت رنج می بردم.در دل با خدای خود عهد و پیمان بستم که اگر حضرت آیت الله العظمی امام خمینی صحیح و سالم به ایران برگردد من قبل از سوار شدن این اتومبیل آن را در اختیار ایشان قرار می دهم تا افتخار رانندگی امام را پیدا کند و همیشه در اختیار او باشد.لذا از این جهت هنوز ماشین را نمره نکرده ام، که نمره قم را بگیرم.امیدوارم امام این هدیه ناقابل را که از شهرستان تبریز آورده ام بپذیرند و من هم به آن عهد و پیمان و نذر و نیازی که با خدای خود دارم برسم، چون لطف و کرم خداوند متعال شامل حال ما ملت ایران شد و وجود پر برکت ایشان پس از پانزده سال دوری و تبعید صحیح و سالم وارد کشور شد.در تهران نتوانستم به حضورشان برسم، اکنون که تا حدودی فرصت مناسبتر است خواستم هدیه را به حضورشان تقدیم کنم، و چون می دانم امام از وجوه شرعیه نمی پذیرند از مال خالص خودم به عنوان هدیه تقدیم می کنم.
پس از استماع توضیحات آن جوان پرشور و با ایمان که با علاقه و آرامش قلب خاصی بیان می داشت، به حضور یکی از دوستان قدیمی خودم که شاگرد فداکار و یاروفادار امام هستند رسیدم.او که خوشبختانه در تنظیم برنامه های ملاقات امام مشارکت دارد با کمال لطف و صفا ساعت هشت و نیم شب را تعیین وقت نمودند.من به اتفاق دوستان که تا لحظه دیدار ثانیه شماری می کردند، نیم ساعت جلوتر در اطراف منزل بودیم.افراد با کمال سادگی و بی آلایشی گروه گروه به حضورشان می رسیدند و با جهانی از شور و شعف از محضرشان بر می گشتند.ما پنج نفر هم پس از نیم ساعت تاخیر اجباری ساعت نه شب به حضور امام شرفیاب شدیم.امام با کمال سادگی و بی آلایشی در گوشه ای از اتاق نشسته بودند و هاله ای از عظمت و صلابت و جوانمردی سیمای نورانی ایشان را احاطه کرده بود.سیمای جوانمردانه او هر بیننده را به یاد عظمت اسلام و یاد مجاهدین و رزمندگان صدر اسلام می افکند.جمعیت کثیری دور او را فرا گرفته بودند.یک روحانی محترم از شهرستانهای شمال گزارشی از گرفتاریهای محل ماموریت خود را تقدیم کرد و امام با کمال دقت و عنایت پاسخهای اختصاصی او را بیان فرمودند.نوبت به ما رسید، دور امام خلوت شده بود من کنار ایشان دوشادوش نشستم و جریان را تعریف کردم و سویچ اتومبیل را به پیشگاه ارجمندشان تقدیم داشتم.امام با تبسم و خوشرویی خاصی آن را پذیرفته و تفقدی از دوستان و همراهان کردند ولی دوباره سویچ را به صاحب آن برگرداندند و این چنین فرمودند: من از احساسات و عواطف شما ممنونم که از تبریز متحمل این همه زحمت و ناراحتی شده اید، من اتومبیل را به خودتان می دهم و شما از طرف من وکیل هستید که از آن استفاده کنید.»
جوان با ایمان و عشق و علاقه و شور خاصی که از این دیدار نصیبش شده بود با اصرار و علاقه فراوان در خواست کرد که امام این افتخار را به ایشان بدهند که هدیه ناقابل او را بپذیرند و برای یک بار هم که شده سوار آن بشوند، بعد هر طور خواستند عمل کنند، به نیازمندی بدهند یا بفروشند تا او به عهد و پیمان قلبی خود برسد.از این رو اصرار می کرد.امام در جواب اصرار او فرمودند: «من در شرایط فعلی نیازی به اتومبیل شخصی ندارم و تعهدی هم دارم که تا احساس نیاز نکنم اتومبیل شخصی نداشته باشم. چون اکنون احساس نیازی نمی کنم به شما وکالت می دهم آن را از طرف من خودتان بخرید و با پول آن خانه ای برای یکی از مستضعفین کشور تهیه کنید چون اگر ما اقدام به فروش کنیم ممکن است به قیمت واقعی آن به فروش نرسانیم، این کار را بهتر است خودتان انجام دهید و اگر برایتان ممکن نشد و خواستید حتما به وسیله خود ما صورت گیرد می توانید اتومبیل را بفروشید و پول آن را به حساب خاصی که بزودی اعلام می شود بریزید (حساب شماره 100 بانک ملی جهت کمک به محرومین که دو سه روز بعد اعلام شد) تا به لطف الهی به زودی برای عموم مستضعفین در سراسر کشور خانه و مسکن تهیه کنیم.» جوان این سخن امام را پذیرفت و بنابر این شد که توسط خودش یا به وسیله امام خانه ای برای یکی از مستضعفان ساخته شود. (34)
مگر من می توانم به کوفه بروم؟
امام در طول مدتی که در نجف اشرف بودند، در یک منزل اجاره ای قدیمی که از جهت سادگی مثل منازل سایر مردم عادی و طلاب بود، سکونت داشتند.
مرسوم بود که بزرگان نجف هر کدام یک منزل در کوفه و نزدیک شط فرات داشتند تا شبها - مخصوصا در فصل تابستان - به آنجا بروند.کوفه 10 کیلومتری نجف و دارای هوایی مطبوع است که معمولا هوای آنجا بیشتر از پنج درجه خنک تر از هوای نجف است.
امام با هوای بسیار گرم و خشک نجف مانوس نبودند و با توجه به کهولت سن، از این هوا بیشتر از افراد مشابه که از سالهای دور ساکن نجف بودند، رنج می بردند.همه دوستان نیز از این مساله نگران بودند.یک شب، مرحوم حاج شیخ نصر الله خلخالی پس از مقدمه چینی، مثالهایی زد در این باره که به افرادی که مریض بوده اند، پزشکان گفته اند که هوای نجف سمی است که تریاق (داروی ضد سم) آن، هوای کوفه است.آنها نیز با رفتن به کوفه کاملا بهبود یافته بودند.او با این شیوه سعی کرد که امام اجازه دهند که منزلی برایشان در کوفه اجاره کنند.
همین که سخنان مرحوم حاج شیخ نصر الله تمام شد - در حالی که همه بعد از آن همه صحبت و مقدمه چینیها فکر می کردند امام قانع شده و منتظر جواب مثبت ایشان بودند - ناگهان امام سرشان را بلند کردند و به مرحوم خلخالی نگاه کردند، بدون اینکه حتی یک کلمه سخن بگویند، فقط تبسمی زیبا و در عین حال تلخ، بر لبهای مبارکشان نقش بست.تبسمی تشکر آمیز از مرحوم خلخالی و تلخ به خاطر کراهت از مظهر دنیا و رفاه زندگی.در رابطه با همین موضوع شنیدیم که در پاسخ دیگری فرموده بودند: «آیا من می توانم به کوفه بروم و دنبال رفاه خودم باشم در حالی که بسیاری از مردم ایران در سیاهچالها به سر می برند؟» (35)
من از اینجا می روم
زندگی امام از هر جهت بسیار ساده بود.نه تنها ایشان در زندگی شخصی خود ساده زیست بودند، بلکه نسبت به آنچه به ایشان مرتبط می شد، نیز، مراقبت می کردند.از باب نمونه، حسینیه جماران، با اینکه به شخص ایشان زیاد ارتباط نداشت و هر نوع تغییری در آن در نهایت به نام امام حسین (ع) تمام می شد ولی امام نگذاشتند که تغییری به منظور تجمل و زیبایی در آن ایجاد شود.حتی وقتی آقای امام جمارانی خواست آنجا را سفید کاری کند.امام به او فرمود: اگر می خواهید من اینجا بمانم، تزیینات نکنید.
یک وقت امام متوجه شدند که می خواهند کاشی کاری کنند، عصبانی شدند، فرمودند، من از اینجا می روم.به خاطر این، حسینیه تا به آخر به همین صورت باقی ماند. (36)
مسجد کوچکی را انتخاب کردند
امام در قم ابتدا در مسجد کوچکی که نزدیک سه راه موزه بود، تدریس می کردند.چون مکان کوچک بود و شاگردان زیاد، پیشنهاد شد که جای دیگری را برای تدریس انتخاب بفرمایند.ایشان مسجد سلماسی را انتخاب کردند که این نشان دهنده تقوای امام بود. زیرا کسی که نزدیک حرم تدریس می کند.قاعدتا باید به مسجد اعظم و یا حداقل مسجد امام برود، نه جایی مانند مسجد سلماسی که دور از حرم و داخل کوچه است! (37)
این مسجد را باید احیا کرد
امام در یکی از سفرهایشان به محلات که مصادف با ماه رمضان در مسجدی دور افتاده، متروک و بسیار کوچک که بیش از یک اتاق گلی نداشت به اقامه جماعت می پرداخت و این در حالی بود که عده ای از علما به ایشان پیشنهاد کردند که در مسجد جامع شهر اقامه جماعت بفرمایند.اما آن بزرگوار قبول نکرده و فرموده بودند در مسجد جامع کسی هست که اقامه جماعت کند ولی در این مسجد کسی نیست که اقامه جماعت کند از این روی این مسجد را باید احیاء کرد. (38)