فجر صادق
برچسپ ها: شهادت ، امام ، فجر ، صادق ، صادقعلیهالسلام
لباس قیراندود شب، مدینه را در برگرفته و سکوتی مبهم بر شهر سایه افکنده است. در آن شب زنی تنها، نگران و شتابان در کوچه پس کوچه های شهر به پیش می رود. بر در چند خانه می کوبد و پس از لختی درنگ و رساندن پیام خویش دوباره با همان حال راهش را در پیش می گیرد.
اینک او ماموریت اش را به پایان رسانده وشتابان به خانه برمی گردد، خانه ای که از در و دیوار آن غبار غم می بارد. در سایه روشن اتاقی محقر بستری به چشم می خورد. آه خدای من! او جعفربن محمد است که این چنین در بستر افتاده است. در تبی شدید می سوزد و چهره اش به زردی گراییده است. آن زن به اتاق واردمی شودوبه بالین همسرخویش می رود. اشک در چشمانش حلقه زده است. با صدایی بغض آلود رو به همسرش کرده می گوید: مولای من همه آنان را که فرموده بودید از پیغام شما آگاه کردم.
چند دقیقه بعد فرزندان و نزدیکترین یاران امام بر گرد بستر او جمع می شوند، لحظات بسختی می گذرند و آرامشی تلخ و جانکاه بر آن محفل حکمفرماست. در این هنگام امام چشمان تبدارش رابسختی می گشایدوآخرین نگاهش را متوجه جمع می سازد. همه منتظرند که آخرین وصایای امامشان را بشنوند، لبان حضرتش آرام آرام گشوده می شوند و با آخرین توانی که برایشان مانده است این کلام را به زبان جاری می سازند:
«آنان که نمازرا کوچک می شمارند، به شفاعت ما نخواهند رسید.»
و این آخرین سخنی بود که از آن امام شنیده شد.
صبحگاه بیست و پنج شوال سال 140 هجری بار دیگر قبرستان بقیع آغوش خود را برای پذیرش یکی دیگر از نوادگان پیامبر اکرم ، صلی الله علیه وآله،می گشاید و حضرت جعفر بن محمد الصادق، علیه السلام، در کنار جد بزرگوار و پدر و عموی ارجمند خویش به خاک سپرده می شود.
ششمین امام معصوم در17 ربیع الاول سال 83 ق در مدینه منوره به دنیا آمد. پدر ارجمندش حضرت محمد بن علی الباقر، علیهماالسلام و مادر گرانقدرش «ام فروه »، دختر «قاسم ابن محمد بن ابی بکر»، بود. (1)
نام مبارک آن حضرت «جعفر» و کنیه های حضرتش، ابوعبدالله، ابواسماعیل و ابوموسی بود. آن جناب را القاب بسیاری بوده که از آن جمله صادق، فاضل، طاهر و قائم از همه برجسته ترند. (2)
امام صادق ،علیه السلام، در دوران حیات جد بزرگوارش حضرت علی بن الحسین، علیهماالسلام، به دنیا آمد و در آن تاریخ که سیدالساجدین جهان را بدرود می گفت، صادق آل محمد ، علیه السلام، کودکی دوازده ساله بود و به سال 114 ق که حضرت باقر ، علیه السلام، رحلت می کرد، وی 31 سال داشت و از آن تاریخ به بعد به مدت 34سال امامت وراهبری شیعیان را بر عهده گرفت. (3)
از خصوصیات ظاهری آن حضرت اینکه ایشان متوسط القامة، میانه بالا، افروخته رو، دارای بدنی سفید، بینی کشیده و موهای سیاه و مجعد بوده و برصورت زیبایش خال سیاه هاشمی بود که بر ملاحتش می افزود. (4)
آن امام چهره ای جذاب داشت و در نهایت جلالت و هیبت بود چنانکه هر بیننده ای رامسحورخویش می ساخت.
انتقال امامت به حضرت صادق، علیه السلام
از آن امام نقل شده است که:
«در آن دم که پدرم دیده از دیدار فرومی بست، رو به من کرده فرمود: «چند تن گواه بر بالین من حاضر کن ». من نیز چهار نفر از رجال برجسته قریش را که در میان ایشان «نافع » غلام «عبدالله بن عمر» نیز بود، پیش او آوردم. سپس فرمود: «بنویس.این چیزی است که یعقوب به پسرانش وصیت کردکه ای پسران من خدا دینش را برای شما برگزیده، مبادا که جز بر سبیل اسلام از دنیا بروید».آنگاه رو به من کرده فرمود: «ای جعفر، پس از مرگم تو اقدام به غسل و کفن من نما و با آن جامه که در آن نماز جمعه می خواندم، کفنم بپوشان و عمامه ام را به سرم ببند و در دل خاک بند کفنم را باز کن. قبرم را چهارگوشه ساز و آن را چهار انگشت از زمین بالا بیاور». آنگاه به آن چهارتن گواه فرمود: «به خانه های خویش بازگردید. خدایتان رحمت کند».
امام صادق، علیه السلام، ادامه می دهد:
من گفتم: «پدر جان، چه چیز در این جریان بود که لازم بود بر آن گواه گرفته شود؟!» فرمود: پسر جان. می خواستم همه بدانند که پس از من زمام امور به مشیت کیست. دوست نمی داشتم که در امامت تو شبهه و اشکالی به وجود بیاید». (5)
آری، از آن زمان به بعد، در محیطی پرآشوب ودرمیان اقیانوسی پرتلاطم، حضرت صادق،علیه السلام، سکاندار کشتی شیعیان آل محمد، صلی الله علیه وآله، می گردد. کشتی ای که از جور زمانه آسیبها دیده و زخمها برداشته بود و اکنون در میان گرداب حوادث روزگار، راه خویش را به سوی ساحل آرامش می پویید.
آغاز امامت آن حضرت مصادف با عصر خلافت «هشام بن عبدالملک » است. او از سال 105 ق به خلافت رسیده و مردی بسیار زشت روی و زشت خوی بود. (6) در آن زمان سال نهم خلافتش را در اوج رذالت و پستی و در نهایت خشونت و سنگدلی سپری می کرد. اما در سال 125 ق با به هلاکت رسیدن هشام، دوران خلافت ننگین او که آکنده از ظلم و جور نسبت به آل علی ، علیهم السلام، و فساد و تباهی بودبه پایان رسید و پس از او زمام امور مسلمین به دست بی کفایت مردی دیگر از بنی مروان یعنی «ولید بن یزید بن عبد الملک » افتاد.
ولید به شرابخواری و بی بند و باری معروف بود، (7) و به نقل مورخین در اواخر عمرش به کیش «مانی » پیامبر دروغین ایرانی گرویده و علنا به انکار خدا و رسول خدا ،صلی الله علیه و آله و سلم، می پرداخت و سرانجام به خاطر همین اعتقادات و اعمالش مردم بر او شوریده و او را به قتل رساندند. (8)
با هلاکت «ولید بن یزید» در سال 126 ق دو خلیفه دیگر بر مسند خلافت نشستند، اما اوضاع زمانه چنان آشفته و پرآشوب بود که در مجموع خلافت آنها به هشت ماه هم نرسید و در سال 127 ق، «مروان بن محمد» معروف به «مروان حمار» از استان جزیره به دمشق حمله کرد و خلافت را به دست گرفت. (9)
مروان به قصد تحکیم اساس سلطنت خود و بازگرداندن قدرت و شوکت ازدست رفته دولت بنی امیه و بنی مروان، دست به کشتارها و سخت گیریهای بسیار زد اما بی خبر بود که دوران اقتدار بنی امیه به سر آمده و تاریخ در انتظار روشدن برگ تازه ای از دفتر پرماجرای حکمرانان پس ازرسول اکرم،صلی الله علیه وآله، است.
در آن زمان که «مروان بن محمد» در منطقه جزیره درگیر جنگ با خوارج بود، در خراسان غوغایی دیگر برپا بود و سفیران بنی عباس در حال گرفتن بیعت از مردم برای یاری خود بودند و رفته رفته شعله قیام بالا می گرفت. (10)
بالاخره پس ازسالهاجنگ و خونریزی میان بنی عباس و بنی مروان در سال 132 ق «مروان حمار» به قتل رسیده و سرش را به نزد «ابوالعباس سفاح » می برند و این پایان حکومت هزارماه بنی امیه و بنی مروان و آغاز خلافت بنی عباس بود.
استقرار خلافت عباسیان
با استقرار خلافت عباسی، «ابوالعباس سفاح » بر مسند خلافت تکیه می زند. او در دوران چهارساله خلافتش به انتقام از آل امیه پرداخته و هر که از بزرگان آنان باقی مانده بود به قتل می رساند و سرانجام در سال 136 ق به مرض آبله از دنیا رفته و برادرش «ابوجعفر عبدالله » معروف به «منصور دوانیقی » به خلافت می رسد. (11)
او نیز اگرچه در ابتدا به شیعیان آل علی، علیه السلام،تمایل نشان می دهد، اما پس از مدتی یکباره تغییر روش داده و سیره اسلاف اموی خود را پی می گیرد تا حدی که عهد منصور را یکی از پراختناق ترین دوره های تاریخ اسلام برشمرده اند; دوران پروحشتی که حکومت ارعاب نفسهای مردم را در سینه ها حبس کرده و ترس و دلهره همه جا را فرا گرفته بود.
امام صادق ،علیه السلام، ده سال از اواخر عمر خود را در دوران خلافت منصور سپری ساخت. در حالی که جاسوسان و ایادی منصور روابط، ملاقاتها و درس و بحث او را از هر نظر تحت مراقبت شدید داشته و هر روز بر اساس گزارشهای بی اساس، آن حضرت را با آن همه شکوه و عظمت و با آن همه قدر و منزلت به پیش کثیف ترین و جلادترین مرد روزگار احضار کرده و مورد بازخواست قرار می دادند. گاهی به ساحت مقدسش جسارت و اهانت روا داشته و گاه او را تهدید به قتل و کشتار شیعیان می نمودند و بدین وسیله امام رامجبورمی ساختندکه به خاطر حفظ خون شیعیان و پیروان خود هم که شده است، حقایق را حتی به صورت غیرعلنی هم به دوستان خود نرساند و از این رو پیوسته از یاران و شیعیان خویش می خواستند که مواظب جاسوسان و خبرچینان باشند و مطالب مهم را جز به افراد شایسته و مورد اطمینان خود بازگو نکنند.
این است که شاعری عرب درباره فجایع بنی عباس می گوید:
«آرزو می کنم که جور و ستم بنی مروان مستدام می گردید و آرزو می کنم که ای کاش عدالت گستری بنی عباس آتش می گرفت و از میان می رفت ».
و براستی که این شاعر به گزافه سخن نرانده است، چرا که تعداد ساداتی که از نسل حضرت فاطمه ، علیهاالسلام، در زمان منصور به قتل رسیدند در تمام مدت خلافت بنی امیه بی نظیر است. و بالاخره در ماه شوال سال 148 ق منصور برگ دیگری بر دفتر زندگانی ننگین و خیانت بار خود افزود و با مسموم ساختن معصوم هشتم و امام ششم شیعیان، امتی را از فیض آن امام محروم و خود را برای همیشه مشمول لعنت الهی ساخت.
وضعیت اجتماعی، سیاسی و فرهنگی امپراطوری اسلام
رژیم بنی امیه درسالیان آخر زندگی امام باقر ،علیه السلام و نیز سالهای آغاز امامت فرزندش امام صادق ، علیه السلام، یکی از پرماجراترین فصول خود را می گذرانید. قدرت نمایی های نظامی در مرزهای شمال شرقی (ترکستان و خراسان)، شمال (آسیای صغیر و آذربایجان) و مغرب (آفریقا و اندلس و اروپا) از سویی و شورشهای پی در پی در نواحی عراق عرب، خراسان و شمال آفریقا که عموما یا به وسیله بومیان ناراضی و زیر ستم و گاه به تحریک یا کمک سرداران اموی به پا می شد. از سوی دیگر وضع نابسامان و پریشان ملی در همه جا و مخصوصا در عراق، مقر تیولداران بزرگ بنی امیه و جایگاه املاک حاصلخیز و پربرکت که غالبا مخصوص خلیفه یا متعلق به سران دولت او بود و حیف و میلهای افسانه ای هشام و استاندار مقتدرش، خالد بن عبدالله قسری در عراق و بالاخره قحطی و طاعون در نقاط مختلف از جمله خراسان و عراق و شام و... حالت عجیبی به کشور گسترده مسلمان نشین که به وسیله رژیم بنی امیه و به دست یکی از معروفترین زمامداران آن اداره می شد، داده بود. بر این همه باید مهمترین ضایعه عالم اسلام را افزود، ضایعه معنوی، فکری و روحی.
در فضای پریشان و غمزده کشور اسلامی که فقر و جنگ و بیماری همچون صاعقه برخاسته از قدرت طلبی و استبداد حکمرانان اموی بر سر مردم بینوا فرود می آمد،می سوخت وخاکسترمی کرد، پرورش نهال فضیلت و تقوی، اخلاق و معنویت چیزی در شمار محالات می نمود. رجال روحانی و قضات و محدثان و مفسران که می بایست ملجا و پناه مردم بینوا و مظلوم باشند، نه فقط به کار گره گشایی نمی آمدند، غالبا خود نیز به گونه ای و گاه خطرناکتر از رجال سیاست، بر مشکلات مردم می افزودند.
نام آوران و چهره های مشهور فقه، کلام، حدیث و تصوف از قبیل «حسن بصری »، «قتادة بن دعامه »، «محمد بن شهاب زهری »، «ابن بشر» و «ابن ابی لیلی » و دهها تن از قبیل آنان در حقیقت مهره هایی در دستگاه عظیم خلافت و یا بازیچه هایی در دست امیران و فرمانروایان بودند. تاسف آور است اگر گفته شود که بررسی احوال این شخصیتهای موجه و آبرومند در ذهن مطالعه گر آنان را در چهره مردانی سردر آخور تمنیات پلید، همچون قدرت طلبی، نامجویی و کامجویی ویا بینوایانی ترسو،پست و عافیت طلب یا زاهدانی ریاکار و ابله و یا عالم نمایان سرگرم مباحثات خونین کلامی و اعتقادی مجسم می سازد.
قرآن و حدیث که می بایست نهال معرفت و خصلتهای نیک را زنده بدارد،به ابزاری در دست قدرتمندان یا اشتغالی برای عمر بی ثمر این تبهکاران و تبه روزان تبدیل شده بود. (12)
اینچنین اوضاع آشفته سیاسی - اجتماعی زمینه مناسبی شده بود برای وقوع حرکتها و قیامهای اصلاح طلبانه، اگر چه در این میان انگیزه ها و اهداف قیام یکسان نبودند ولی در هر حال مردم هر روز شاهد بودند که در گوشه ای از سرزمین پهناور اسلامی کسی علم مخالفت و مبارزه با نظام حاکم را به دست گرفته و داعیه دار احقاق حقوق مظلومان و ستمدیدگان می شود.
بر همه خصوصیات این زمان پرآشوب اضافه کنید ایجاد فرقه ها و گروههای بی شمار با عقاید و اندیشه های گوناگون و متضاد; نحله های مختلف کلامی و فقهی. صوفی پیشه ها و زاهدنمایانی که برای خود طرحی نو در افکنده بودند. رواج اندیشه های مادی و ضدخدایی و بالاخره سیل بنیان کن افکار و عقاید نوینی که از آن سوی مرزها ایمان فطری مسلمانان را مورد هجوم قرار داده بود.
در این فضای مسموم، خفه و تاریک و در این روزگار پربلا و دشوار بود که امام صادق ، علیه السلام، بار امانت الهی را بر دوش گرفت و براستی چه ضروری و حیاتی است امامت با آن مفهوم مترقی که در فرهنگ شیعی شناخته و دانسته ایم برای امتی سرگشته و فریب خورده، ستم کشیده در چنین روزگار تاریک و پربلا. (13)
این شمایی کلی بود از وضعیت زمان و سوانح روزگار در آن عصر پرماجرا، اما اینکه در این میان امام چه نقشی را بر عهده می گیرند و چه اهدافی را دنبال می کنند، خود بحث مفصلی است که این مجال را فرصت طرح دقیق و کامل آن نیست و ما تنها اشاراتی گذرا به آن خواهیم داشت ولی پیش از آن لازم دیدیم که در حد یک شناخت اجمالی سایر حرکتهایی را که با اهداف اصلاح طلبانه در آن روزگار وجود داشتند، بررسی نماییم تا هرچه بهتر به صحت تدابیر اتخاذشده از سوی امام صادق ، علیه السلام، واقف شویم.
قیامهاوحرکتهای اصلاح طلبانه درعصرامام صادق علیه السلام
پیش از این گفتیم که نیمه اول قرن دوم هجری شاهد وقوع قیامها و حرکتهای مسلحانه متعددی بر ضد دستگاه اموی بود که در این میان نقش انقلابیون علوی حائز اهمیت بسیاری است. بسیاری از انقلابیون علوی سعی داشتند با فداکاری و نثار خون خود، وجدان خفته جامعه اسلامی را بیدار سازند و جامعه را به طریق صحیح خود که همانا حاکمیت امام معصوم بود برگردانند که نمونه بارز ایشان امامزادگانی چون «زید بن علی بن الحسین » و فرزندش «یحیی بن زید» هستند که در نهایت اخلاص به حرکتی شجاعانه در زمانه سکوت دست یازیدند، اگرچه به دلیل نامناسب بودن شرایط جامعه برای چنین حرکتهایی به نتیجه ای مطلوب دست نیافتند.
قیام زید بن علی بن الحسین
«زید بن علی بن الحسین ،علیهم السلام ». در زمان «هشام بن عبدالملک » خلیفه سفاک اموی به خونخواهی جدش حسین بن علی ، علیهماالسلام، و در اعتراض به سیاستها و عملکردهای ضد اسلامی خلفای جابر اموی در عراق دست به قیامی مسلحانه می زند اما بار دیگر تاریخ تکرار شده و مردم نابکار کوفه او را نیز چون جد بزرگوارش در میان دشمنان بی یار و یاور رها می سازند.
زید در سال 120 ق به شهادت می رسد و پیکر مطهرش را تا مدتهای مدیدی بر دار نگه می دارند اما یک تن از آن بی وفا مردم به مخالفت بر نمی خیزند تا سرانجام به دستور هشام آن پیکر سربدار را به آتش می کشند و خاکسترش را بر باد می دهند.
هنگامی که خبر شهادت زید بن علی به امام صادق ،علیه السلام، می رسد، حضرتش را اندوهی عمیق فرا می گیرد و بسیار محزون می شوند به حدی که آثار خون و اندوه بوضوح در چهره اش نمایان می گردد و آن حضرت دستور می دهد که از مال خود، هزار دینار در میان خاندان کسانی که با زید کشته شده اند پخش کنند. (14)
امام صادق، علیه السلام، در وصف جناب «زید بن علی بن الحسین » می فرماید:
«خداوندعمویم زید را رحمت کند. او مردم را به سوی «رضای آل محمد» دعوت می کردو اگر پیروز می گردید، در پیشگاه خدا عهد خود را وفا نموده و به آنچه گفته بود عمل می کرد». (15)
قیام یحیی بن زید
یحیی پسر زید دنباله فعالیت پدر را گرفت و به منظور نجات و پیروزی هواداران مهاجر کوفی که «حجاج بن یوسف » و دیگر امرای اموی عراق آنان را به خراسان تبعید کرده بودند، به این استان دوردست رفت ولی او نیز به سال 125 ق پس از چند سال مبارزه و تلاش به همان سرنوشت پدر مبتلا گردید. (16)
اما قیامهای دیگری هم از سوی علویان واقع می شد که به دلیل اهداف جاه طلبانه و خودپسندانه ای که در رهبران این قیامها وجود داشت، هرگز مورد تایید و رضایت امام صادق ،علیه السلام، واقع نگردید. که از جمله می توان به جنبش مسلحانه نوادگان امام حسن مجتبی ، علیه السلام، اشاره نمود:
قیام نوادگان امام حسن مجتبی، علیه السلام
«عبدالله محض » که پسرزاده امام حسن مجتبی ،علیه السلام، بود، همواره برای به قدرت رساندن پسرانش تلاش می کرد و پسر خود «محمد» معروف به «نفس زکیه » را قائم آل محمد می خواند، از این رو در پی فرصتی بود که به اهداف خود جامه عمل بپوشاند و حتی به دنبال این بود که از امام صادق ، علیه السلام، نیز برای پسرش بیعت بگیرد، اما امام در پاسخ او با لحنی خیرخواهانه فرمود:
«من ترا ای پسرعمو به پناه خدا می سپارم و هرگز به مصلحت شما نمی دانم که در این امر (به دست گرفتن حکومت) دخالت کنید، من می ترسم که با این اقدام خود و خانواده ات به نابودی کشیده شوید».
عبدالله که از این سخنان امام جا خورده بود و انتظار چنین جوابی را نداشت شروع به سخنانی در انکار و رد امامت فرزندان حسین بن علی ، علیهماالسلام، نمود. اما سرانجام پس از دقایقی بحث و مجادله با امام با این پاسخ مواجه شد که: «مرا اطاعت کن ای ابومحمد! به خداوند متعال خدایی که جز او خدای دیگری نیست قسم می خورم که من از تو پندها و خیراندیشی های خود را دریغ نمی دارم. ولی افسوس می خورم که تو پند مرا نمی پذیری و از آنچه تقدیر شده است، راه گریزی نیست. تو نمی دانی که پسرت محمد همین محمد در «سده اشجع » در آغوش سیل آن دامنه کشته خواهد شد».
سرانجام در سال 144 ق و در زمان خلافت منصور عباسی فرزندان عبدالله دست به قیام زدند و حتی در جریان قیام خود برای اینکه امام صادق ،علیه السلام، را به همکاری با خود وادار کنند، به اعمال خشونت پرداخته وحضرتش را به بند کشیدند. اما همه این فعالیتها برای آنها ثمری نداشت و آنچنان که امام پیش بینی نموده بود، «محمد» و «ابراهیم » فرزندان عبدالله محض در سال 145 ق در جنگ با سپاه عباسی به قتل رسیدند. (17)
این گوشه ای بود از حرکتهای اعتراض آمیزی که گاه به صورت مسلحانه و گاه به صورت قیام مردمی هر چند صباح در جامعه آن روز اتفاق می افتاد. اما اینک می پردازیم به بررسی سیاست و خطمشی ای که امام صادق، علیه السلام، در آن اوضاع و احوال آشفته در پیش گرفتند:
خط مشی و موقعیت امام صادق، علیه السلام
امام ششم شیعیان، علیه السلام، پس از آنکه واقعیت امت را از لحاظ فکری و عملی فهمید و شرایط سیاسی و اجتماعی محیط را دانست و واقعیت سیاسی را که امت در آن می زیست و قدرت و امکانات او را که می توانست با آن روبرو شود و مبارزه سیاسی را آغاز کند شناخت; قیام به شمشیر و پیروزی مسلحانه و فوری را برای بر پاداشتن حکومت اسلامی کافی ندید، چه برپای داشتن حکومت و نفوذ آن در امت به مجرد آماده کردن قوا برای حمله نظامی وابسته نبود، بلکه پیش از آن بایستی سپاهی عقیدتی تهیه می شد که به امام و عصمت او ایمان مطلق داشته باشد وهدفهای بزرگ او را ادراک کند و در زمینه حکومت از برنامه او پشتیبانی کرده و دست آوردهایی را که برای امت حاصل می گردیدپاسبانی نماید.
گفتگوی امام صادق ،علیه السلام، با یکی از اصحاب خود مضمون گفته ما را آشکار می سازد (18) و این معنی را بخوبی روشن می سازد که امام در پی ساختن شیعیانی بود که با درک هدف والای امام، بتوانند در همه حال ایشان را همراهی نمایند.
از «سدیر صیرفی » روایت شده است که گفت: «بر امام صادق علیه السلام وارد شدم و گفتم: خدای را چه نشسته ای؟!
فرمود: ای سدیر چه اتفاق افتاده است؟
گفتم: از فراوانی دوستان و شیعیان و یارانت سخن می گویم.
فرمود: فکر می کنی چند تن باشند؟
گفتم: یکصدهزار.
فرمود: یکصد هزار؟
گفتم: آری و شاید دویست هزار.
فرمود: دویست هزار؟
گفتم: آری و شاید نیمی از جهان.
صیرفی سخن خود را چنین ادامه می دهد که: آنگاه امام خاموش گردید و سخنی نفرمود تا به اتفاق هم به منطقه «ینبع » رفتیم، آن حضرت در آنجا به گله ای از بزها [که مشغول چرا بودند] اشاره کرده و فرمود: ای سدیر اگر شیعیان ما به تعداد این بزها رسیده بودند، بر جای نمی نشستم!». (19)
ازگفتگوی امام صادق ،علیه السلام، با سدیر در می یابیم که اگر امام می توانست به یاری دهندگان و به قدرتی تکیه کند که پس از عمل مسلحانه هدفهای اسلام را تحقق بخشند، پیوسته آمادگی داشت که دست به قیام مسلحانه بزند اما اوضاع و احوال و شرایط زمان مجال نمی داد که امام ،علیه السلام، حتی اندیشه این موضوع را در سر بپروراند که با سیاست حاکم روز وارد کشمکش گردد، زیرا این کار امری بود که اگر قطعا با شکست روبرو نمی شد باز هم نتایج آن تضمین شده نبود. به عبارت دیگر با آن شرایط موجود اگر هم شکست نمی خورد نتیجه مثبت قیام مسلم نبود. (20)
لذا امام ،علیه السلام، با مدنظر قراردادن دو هدف عمده که وجهه نظر همه ائمه راستین شیعه بوده است، یعنی ارائه تفکر درست اسلامی و تبیین و تطبیق و تفسیر کتب که خود متضمن مبارزه با تحریفها و دستکاریهای جاهلانه و مغرضانه است و آنگاه پی ریزی و زمینه سازی نظام قسطوحق توحیدی به فعالیتی عمیق و ریشه دار دست می زنند.
امام صادق ،علیه السلام، با درایت و تیزبینی که حاصل از ارتباط به سرچشمه وحی بود، بامهارت بسیار از حالت فترتی که در فاصله دوران انتقال از بنی امیه به بنی عباس حاصل شده بود بهره برداری نموده و در طول دوران 34 ساله مامت خویش که طولانی ترین دوره امامت ائمه شیعه است در راه اهداف یادشده به مبارزه ای مستمر و بی امان پرداختند که حاصل این مجاهدتها تقویت بنیانهای شیعه و آسیب ناپذیرشدن این بنیاد مقدس بود به حدی که امروز ما هر چه داریم از ثمرات آن مجاهدتهاست و چه زیبا فرمود امام راحلمان ، رضوان الله تعالی علیه، که:
«ما مفتخریم که مذهب ما جعفری است که فقه ما که دریای بی پایان است یکی از آثار اوست و ما مفتخریم به همه ائمه معصومین ، علیهم صلوات الله، و متعهد به پیروی آنانیم ». (21)
با این امید که توانسته باشیم گوشه ای از مظلومیتهای ائمه راستین شیعه را به تصویر بکشیم و گامی بس ناچیز در راه شناخت، و ارج گذاری مجاهدتها و فداکاریهای بی دریغی که آنان برای حفظ یادگار گرانقدر پیامبر اکرم ،صلی الله علیه و آله، و زدودن زنگارهای جهل و خرافه وتحریف ازچهره نورانی اسلام نمودند، برداریم.
باشد تا معرفتمان نسبت به این ذخایر ارزشمند الهی، ما را در پیروی روزافزون از راه و آیین آنان رهنمون شود و به مصداق حدیث صادق آل محمد ،صلی الله علیه وآله، زینت ائمه خویش گردیم.
ان شاءالله
پی نوشتها
1. المفید، محمدبن نعمان، الارشاد، ص 526; همچنین ر.ک: الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، اعلام الوری باعلام الوری، ص 266.
2. الاربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الائمة، ج 2، ص 155.
3. فاضل، جواد، معصوم هشتم، ص 4; همچنین ر.ک: ابن شهرآشوب، مناقب آل ابی طالب، ج 3، ص 399.
4. ابن شهرآشوب، همان، ص 400; همچنین ر.ک: اصفهانی، عمادالدین، زندگانی حضرت امام جعفر صادق، ص 32.
5. مفید، محمدبن نعمان، همان، ص 527; الاربلی، علی بن عیسی، همان، ص 167.
6. فاضل، جواد، معصوم هفتم، ص 57.
7. همان، ص 62.
8. همان، صص 80-77.
9. فاضل، جواد، معصوم هشتم، ص 32.
10. همان، ص 33.
11. همان، صص 65-57.
12. خامنه ای،سیدعلی(آیت الله)، پیشوای صادق، صص 58-55.
13. همان جا.
14. المفید، محمدبن نعمان، همان، صص 522-521.
15. ممقانی، رجال، ج 1، ص 468، به نقل از پیشوای صادق
16. قمی، شیخ عباس، منتهی الآمال، ج 2، صص 37-36. لازم به تذکر است که «یحیی بن زید» همان شخصی است که حامل صحیفه سجادیه بوده است.
17. فاضل، جواد، همان، صص 101-76.
18. ادیب، عادل، زندگانی تحلیلی پیشوایان ما، ترجمه اسدالله مبشری، ص 183.
19. الکلینی، محمدبن یعقوب، الکافی، ج 2، ص 242 به نقل از ماخذ فوق، ص 184.
20. همان، ص 185
21. وصیت نامه سیاسی الهی حضرت امام (ره)، صحیفه نور، ج 21