پرهیز از اسراف
برچسپ ها: امام ، خمینی ، اسراف
مهتابی غیر لازم، خاموش
حجت الاسلام و المسلمین محمد حسین رحیمیان: در اتاق حضرت امام یک مهتابی یا یک لامپ صد ولتی روشن بود هنگام مطالعه یا نوشتن، چون این نور کافی نبود؛ یک لامپ دیگر را روشن می کردند. بارها دیده ام که معظم له از اتاق شان به طرف اندرون رفته اند، ولی چند لحظه بعد از میان راه برگشته، لامپ مهتابی را خاموش کرده اند و مجدداً به طرف اندرونی رفته اند؛ با آنکه در آن موارد معمولاً بیش از چند دقیقه در اندرون نمی ماندند و دوباره به همین اتاق برمی گشتند.
بیخود می گویند
حجت الاسلام سیدحمید روحانی: در یکی از روزها که حضرت امام برای نماز جماعت به مدرسه فیضیه تشریف آورده بودند، چون هنوز وقت نماز نرسیده بود، به یکی از حجره های طلاب وارد شدند.یکی از طلاب در حالی که چراغ اطاق را روشن گذاشته بود، از اطاق بیرون آمد تا در خدمت امام باشد، امام فرمودند: «چرا برق را روشن گذاشتید؟» یکی از آقایان گفت: می گویند در روشنی اسراف نیست! امام فرمودند: «بیخود می گویند!»
یک قطره آب اضافی، هرگز
دکتر محمود بروجردی: در منزل امام یک چراغ اضافه پیدا نمی کردید که روشن باشد. بعضی مواقع خود امام حتی مشغول ملاقات با شخصیت ها و افراد بودند که ناگهان متوجه می شدند که چراغی بی جهت روشن است. بدون آنکه به دیگران امر کنند، خودشان بلند می شدند و می رفتند آن را خاموش می کردند یا اینکه هنگام وضو گرفتن، یک قطره آب اضافی مصرف نمی کردند؛ حتی بین مسح سر و شست و شوی دست راست و چپ شیر آب را می بستند.
عدم خروج آب اضافی از شیر
دکتر محمود بروجردی: من بارها ناظر وضو گرفتن امام بوده ام و دیده ام که ایشان در فاصله به جا آوردن اعمال وضو، شیر آب را می بستند و در موقع لازم دوباره باز می کردند تا مبادا آب اضافی از شیر خارج شود.
استفاده نکردن از نصفه دیگر
حجت الاسلام و المسلمین صادق احسان بخش: حضرت امام هیچ گاه اسراف نمی کردند. حتی اگر می خواستند دارویی بخورند و یک لیوان آب به ایشان می دادند، اگر نصف آن مورد استفاده قرار می گرفت، کسی حق نداشت نصف دیگر را دور بریزد، باید از آن استفاده می کردند. این خط مشی، تمرینی است جهت خودسازی که از اول جوانی داشته اند.
لامپ اضافی خاموش
حجت الاسلام و المسلمین عبد العلی قرهی: در نجف چون سردر منزل امام تاریک بود، ما یک لامپ نصب کردیم، امام فرمودند: «این لامپ را نزنید.» من یک مقداری مسامحه کردم.ایشان مرا طلبیدند، به خدمت شان رفتم، امام فرمودند: «مگر منزل من نیست، نمی خواهم روشن باشد».
مصرف، در حد احتیاج
حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر آشتیانی: در طول ده سال از نزدیک شاهد بودم یکی از نکاتی که حضرت امام به آن فوق العاده اهمیت می دادند، ساده زیستی و عدم اسراف بود. بارها من دیده بودم که امام عزیز از جا برخاسته و به طرفی می روند و پس از مدت کوتاهی متوجه می شدم که ایشان قصد خاموش کردن چراغی را داشته اند که بی مورد روشن بوده است، وقتی ایشان آب لیوانی را می خوردند، اگر آب به نصف می رسید، بر روی آن تکه کاغذی می گذاشتند و بقیه آب لیوان را برای رفع تشنگی بعدی خود باقی می گذاشتند و یا اگر می خواستند از دستمال کاغذی استفاده کنند، گاهی آن را به چند تکه تقسیم می کردند و تنها از یک تکه آن استفاده می کردند.
یک دستمال کاغذی را چهار تکه می کردند
حاج احمد آقا، آقازاده حضرت امام می گفت: امام می فرمایند: «من اوقاتم تلخ می شود وقتی که می بینم گزارش های مختلفی از اطراف می آید، از شهربانی، از ژاندارمری، از سپاه، از وزارت کشور و از جاهای دیگر و همه یک مطلب ثابت را روی کاغذ نوشته اند و فرستاده اند. می گفتند: «این چه وضعی است که در مملکت از کاغذ این جور استفاده می شود.» (البته مانعی نداشت که گزارش های مختلف در مورد یک مسئله با ریزبینی ها و تحلیل های گوناگون از مراکز مختلف به امام می رسید).
و نیز حاج احمدآقا می فرمودند: ایشان در موقع وضو گرفتن در فاصله دست مالیدن به صورت، شیر آب را می بستند.
نه، یک قوری بیاورید
محمد شریفی: همان شبی که قرار بود فردایش حضرت امام مورد عمل جراحی قرار گیرند، برای وضو آب خواستند. ایشان نمی توانستند حرکت کنند، چون سرم در دست شان بود. من رفتم یک پارچ آب برای ایشان آوردم، ضمنا تشتی هم آوردم تا آب وضو در آن ریخته شود و جایی خیس نشود. پارچ استیل پر از آب بود، حضرت امام فرمودند: «نه، یک قوری بیاورید.» چون از پارچ مقداری بیش از حد معمول آب می ریخت، رفتیم قوری آوردیم. ایشان آن قدر مواظب بودند تا اندکی آب اسراف نشود.
پرهیز از اسراف
صرفه جویی امام در امور زندگی، یکی از صفات امام بود که دیگران را نیز به این خصوصیت سفارش می نمودند و این شیوه، سیره اجداد طاهرینش را در اذهان تداعی می کرد. حجت الاسلام و المسلمین علی اکبر آشتیانی می گوید: در طول ده سالی که از نزدیک شاهد اعمال حضرت امام بودم، متوجه شدم که یکی از نکاتی که فوق العاده به آن اهمیت می دهند، ساده زیستی و عدم اسراف است. بارها می دیدم که امام عزیز از جا برمی خیزند و به سویی می روند، پس از لحظاتی متوجه شدم که قصد خاموش نمودن چراغی را داشته اند که بی مورد روشن بوده است. درباره تلفن هایی که به دفتر می شد، فرموده بودند: «آقایان، سعی کنید از کارهای تکراری و مسرفانه جلوگیری کنید و از افراط نیز بپرهیزید».
مصطفی کفاش زاده می گوید: خود شاهد بودم امام به فردی که به باغچه آب می داد، گفتند: «چرا آب لوله کشی را به باغچه ها می دهید؟» آن آقا گفت: آب چشمه است. امام فرمود: «باز معلوم نیست که آب چشمه را هم ما بتوانیم مصرف کنیم، این مال همه است. بنابراین کمتر و در حد ضرورت استفاده کنید.»
سید رحیم میریان گفته است: یک روز مشغول آب پاشی بودم، امام گفتند: «آب آشامیدنی نباشد»، عرض کردم: نه آقاجان، آبی است که از چاه می آید. فرمودند: «آب چاهی نباشد که مردم از آن استفاده می کنند»، گفتم: نه خیر آقا! مخصوص همین جاست و برای درختان حفر نموده اند. روز دیگر باز آمدند و گفتند: «حاجی خیلی از این آب استفاده می کنی.» تعجب کردم که می گویند از آبی که کسی از آن مصرف نمی کند، زیاد استفاده ننمایید. بعد متوجه شدم آقا در مورد برقی که از بالا آوردن آب از چاه مصرف می شود، ملاحظه می کنند. خیلی مقید بودند که در هیچ زمینه ای اسراف نشود.اگر می دیدند چیزی خوراکی در سطل زباله ریخته شده، بسیار ناراحت می شدند و دعوا می کردند که چرا مواد غذایی را دور ریخته اند.
وی می افزاید: یک روز پیش از ظهر آقا زنگ زدند. خدمت شان رفتم، فرمودند: «چراغ داخل حیاط روشن است، آن را خاموش کن.» گفتم: چشم.چند روز بعد که باز چراغ روشن مانده بود، امام زنگ زدند. نزدشان که رفتم، فرمودند: «اگر برایتان مشکل است چراغ را روشن کنید، کلید آن را در اتاق من بگذارید، خودم شب ها روشن می کنم و روزها خاموش می نمایم.» گفتم: نه آقا مشکل نیست. تا مدتی، حواسم را جمع می کردم که مبادا چراغ در روز روشن بماند.یک روز صبح که امام روی صندلی نشسته بودند، چراغ دفتر آقای رسولی روشن بود و یک چراغ هم پشت حیاط منزل امام، اطراف محل اقامت حاج احمد آقا روشن بود.امام به من که کنارشان ایستاده بودم فرمودند: «بیا جلو.» نزدیک شان که رسیدم، با عصبانیت فرمودند: «در منزل من و فعل حرام؟ در منزل من و اسراف؟» من که مثل بید می لرزیدم، عرض کردم: آقا چه شده؟ فرمودند: «چند مرتبه باید بگویم این چراغ ها را خاموش کنید، مگر شما نمی دانید که اسراف حرام است؟»
دقت به هنگام خرید
بانو زهرا مصطفوی ـ فرزند امام ـ خاطر نشان می کند: روزی در نوفل لوشاتو به دلیل ارزانی، دو کیلو پرتغال خریدم و چون هوا خنک بود، فکر کردم تا سه چهار روز پرتغال خواهیم داشت. امام با دیدن پرتغال ها فرمودند: «این همه میوه برای چیست! این کار خود را توجیه کنید.» عرض کردم پرتغال ارزان بود، برای چند روز این قدر خریدم. فرمودند: «دو گناه مرتکب شده اید، یک گناه برای اینکه ما نیاز به این همه پرتغال نداشتیم و دیگر اینکه شاید امروز در نوفل لوشاتو کسانی باشند که تا به حال به دلیل گران بودن پرتغال نتوانسته اند آن را تهیه کنند و شاید با ارزان شدن آن می توانستند بخرند، در حالی که شما این مقدار میوه را برای چند روز خریده اید، ببرید مقداری از آن را پس بدهید». گفتم: آخر اینجا حساب ها با کامپیوتر صورت می گیرد و برگرداندن آن مشکل است. فرمودند: «باید راهی برایش یافت. پس پرتغال ها را پوست بگیرید و آنها را پرپر کرده نگاه دارید، شب هنگام که مردم برای نماز می آیند آن را به چادر بیاورید و بین شان توزیع کنید تا همه بخورند؛ شاید از این رهگذر خداوند از سر تقصیر شما بگذرد.»
برداشت کم، بازده زیاد
حضرت امام خمینی رحمه الله در مصرف سهم امام بسیار دقت و احتیاط می نمود و اگر کسی در این مورد مسامحه ای می کرد، مورد مؤاخذه شدید قرار می گرفت.مرحوم حاج آقا مصطفی خمینی که بسیار مورد علاقه آقا بود و در علم و معرفت کم نظیر به شمار می رفت، می بایست هر هفته به خدمت آقا می آمد و مخارجش را می گرفت.امام به هیچ وجه به او پول اضافه نمی دادند.وقتی حاج آقا مصطفی می خواست به مکه برود، هزینه این سفر عبادی سیاسی را با پول خانه ای که در قم فروخته بود و نیز مبلغی که از همسرش گرفته بود، تدارک دید. در مورد امور مالی امام نسبت به اطرافیان دقیق تر بود و می خواست هم اخلاص آنان حفظ شود و هم نیت خودش از هر شائبه ای دور باشد. در واقع، روش وی با دیگران تفاوت داشت؛ زیرا آنان به هر کسی که نزدیک تر بودند توجه می کردند، اما رفتار امام با اطرافیان بر عکس این حالت بود. اگر فردی عادی در مجلس می آمد، برایش احترام افزون تری قائل می گردید. در واقع رفتارشان به گونه ای بود که افراد احساس نکنند به ایشان نزدیکند و با چنین حالتی در آنان توقع ایجاد شود. این وضع در تقویت اخلاص بسیار مؤثر بود. با وجود آنکه در نجف ماشین بود، امام اجازه نمی داد برای جابه جایی از این وسیله نقلیه استفاده شود و توصیه می کرد برایش درشکه کرایه کنند، با آنکه درشکه های آنجا مرتب نبودند. زیرا می خواستند از سهم امام کمتر استفاده کنند.
حُسن ختام
آید آن روز که خاک سر کویش باشم | ترک جان کرده و آشفته رویش باشم |
ساغر روح فزا از کف لطفش گیرم | غافل از هر دو جهان بسته مویش باشم |
سر نهم بر قدمش بوسه زنان تا دم مرگ | مست تا صبح قیامت ز سبویش باشم |
همچو پروانه بسوزم بَرِ شمعش همه عمر | محو، چون می زده در روی نکویش باشم |
رسد آن روز که در محفل رندان سرمست | رازدار همه اسرار مگویش باشم |
یوسفم گر نزند بر سر بالینم سر | همچو یعقوب، دل آشفته بویش باشم |
حضرت امام رحمه الله
فهرست منابع طوبی 7 (ویژه نامه حضرت امام خمینی رحمه الله )
1. محمدرضا سبحانی نیا ـ سعیدرضا علی عسکری، مهر و قهر (گلچینی از لطافت ها و صلابت ها در زندگی امام خمینی رحمه الله ، اصفهان، مرکز فرهنگی شهید مدرس، چاپ اول، 1379.
2. برداشت هایی از سیره امام خمینی رحمه الله ، به کوشش غلامعلی رجائی، مؤسسه چاپ و نشر عروج، چاپ اول، 1379.
3. خودباوری و خودکفایی از دیدگاه امام خمینی رحمه الله ، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله ، چاپ اول.
4. اخلاق کارگزاران در کلام و پیام امام خمینی رحمه الله ، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ ششم، 1377.
5. غلام رضا گلی زواره، فرازهای فروزان، قم، مؤسسه فرهنگی انتشاراتی هنور، چاپ اول، 1379.
6. پرتویی از خورشید، به کوشش حسین رودسری، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله ، چاپ اول، 1378.
7. سیره اخلاقی امام خمینی رحمه الله ، معاونت آموزش سازمان عقیدتی سیاسی وزارت دفاع و پشتیبانی نیروهای مسلح، تهران، 1376، چاپ دوم.