چشمه سار جاری امامت
برچسپ ها: میلاد ، امام ، حسن ، عسکری ، چشمه ، ولایت ، سار
نویسنده : ابراهیم شفیعی سروستانی
اشاره: امام حسن عسکری، علیه السلام، در هشتم ربیع الاول سال 260 ق. در حالی که بیش از 28 سال از عمر شریفش نگذشته بود به شهادت رسید و جهان از فیض وجود او محروم گشت. با شهادت آن امام، فرزند برومند ایشان، حضرت مهدی، ارواحنافداه - که در آن زمان پنج سال بیشتر نداشت - عهده دار امامت شیعیان گردید.
ضمن تسلیت شهادت یازدهمین امام شیعیان و بزرگداشت یک هزار و یکصد و شصتمین سال مامت حجة بن الحسن العسکری، علیهماالسلام، توجه خوانندگان عزیز موعود را به مطلبی که به همین مناسبت تهیه گردیده جلب می کنیم.
دوران 250 ساله امامت شیعی که با وفات پیامبر گرامی اسلام، صلی الله علیه وآله، در سال 11 ق. آغاز گردید و با شروع غیبت صغری و قطع رابطه مستقیم امام معصوم، علیه السلام، با جامعه اسلامی در سال 260 ق. پایان پذیرفت، به مقاطع مختلف با ویژگیها و خصوصیات متفاوت قابل تقسیم است.
در این میان دوران چهل ساله امامت امام هادی و امام عسکری، علیهماالسلام، که از سال 220 ق. آغاز و تا سال 260 ق. امتداد می یابد، به لحاظ واقع شدن در آستانه دوران غیبت صغری جایگاه خاصی داشته و از ویژگیهای متفاوتی برخوردار است.
یکی از ویژگیهای این دوران شدت مراقبت و محدودیتهای فراوانی است که از سوی حکام جور نسبت به این دو امام بزرگوار اعمال می شد.
اگرچه حاکمان ستم پیشه اموی و عباسی همواره بیشترین سختگیریها را نسبت به امامان شیعه روا می داشتند و آنها را از هر جهت در تنگنا قرار می دادند، اما در دوران امامت حضرت هادی و حضرت عسکری، علیهماالسلام، این سختگیریها شدت بیشتری گرفت و محدودیتهای بیشتری برای این دو امام ارجمند در نظر گرفته شد. تا آنجا که در سال 243 ق. به دستور متوکل عباسی حضرت هادی، علیه السلام، به اجبار از مدینه به «سامرا» (عسکر) که در آن زمان مرکز خلافت بود، آورده شدند و تا زمان شهادت، یعنی سال 254 ق. در این شهر تحت نظر قرار داشتند. (1)
حضرت امام حسن عسکری، علیه السلام، نیز بیش از نیمی از ایام عمر شریف خود را در سامرا گذراندند و از سال 243ق. که در سن یازده سالگی به همراه پدر به این شهر آمدند تا سال 260 ق. که چشم از جهان فرو بستند امکان خروج از این شهر را نیافتند.
اما علت این همه سختگیری نسبت به این دو امام بزرگوار چه بود و چرا دشمنان اهل بیت تا به این حد این پدر و پسر را در تنگنا قرار داده بودند؟
حضرت امام حسن عسکری، علیه السلام، خود در تحلیل علل و انگیزه های بر خورد شدید حاکمان ستم پیشه با ائمه اهل بیت، علیهم السلام، می فرماید:
بنی امیه و بنی عباس به دو دلیل شمشیرهایشان را بر ضد ما افراشتند: نخست اینکه، آنها می دانستند هیچ حقی در خلافت ندارند، و به همین دلیل همواره در هراس بودند که مبادا ما در پی به دست آوردن خلافت و برگرداندن آن به جایگاه اصلی اش برآییم. و دوم اینکه، آنها بر اساس روایات متواتر این موضوع را می دانستند که پادشاهی گردنکشان و ستم پیشگان به دست قائم ما از بین خواهد رفت; و تردیدی هم نداشتند که آنها از جمله گردنکشان و ستم پیشگان هستند، از همین رو برای کشتن خاندان رسول خدا، صلی الله علیه وآله، و از بین بردن نسل او به تلاش وسیعی دست زدند، بدان امید که با این کارها بتوانند جلوی تولد قائم را بگیرند و یا او را به قتل برسانند. اما، خداوند از اینکه امر خود را بر یکی از آنها آشکار سازد پرهیز داشت و می خواست نور خودش را بر خلاف میل کافران به حد تمام برساند. (2)
با توجه به شرایط و موقعیتی که حضرت امام حسن عسکری، علیه السلام، در آن قرار داشت، روشن است که موضوع تعیین و انتخاب جانشین آن حضرت، یعنی آخرین امام از نسل پیامبر اکرم، صلی الله علیه وآله، که بر اساس روایات تردید ناپذیر بنیاد ظلم و بیداد را برخواهد کند، تا چه درجه از اهمیت و حساسیت برخوردار است.
اگر دشمنان اهل بیت، علیهم السلام، کوچکترین رد پایی از فرزند امام حسن عسکری، علیه السلام، و جانشین ایشان به دست می آوردند، قطعا در پی نابودی آن حضرت برمی آمدند و اجازه نمی دادند که سلسله امامت استمرار پیدا کند. بنابراین چاره ای جز مخفی نگهداشتن موضوع تولد آخرین حجت حق نبود، و این پنهان کاری تا حدی بود که تا لحظه تولد ایشان نزدیکترین خویشاوندان حضرت عسکری، علیه السلام، نیز هیچ اطلاعی از این موضوع نداشتند. (3)
پنهان کاری شدیدی که در موضوع تولد حضرت مهدی، علیه السلام، اعمال می شد اگرچه برای حفظ جان آن حضرت لازم بود، امااز سویی دیگر ممکن بود که باعث سرگردانی و حیرت شیعیان پس از درگذشت حضرت عسکری، علیه السلام، بشود، لذا امام یازدهم از همان لحظه تولد، یاران خاص خود را در جریان قرار داده و به آنها اطمینان دادند که در موضوع جانشینی ایشان هیچ مشکلی پیش نخواهد آمد.
بااین تدبیر حضرت عسکری، اگرچه تا مدت کوتاهی پس از وفات ایشان، شیعیان دچار حیرت شده و در میان آنها اختلاف به وجود آمد، اما پس از آن همه کسانی که در پیروی از اهل بیت، علیهم السلام، اخلاص داشته و در قلبشان مرض و نفاقی وجود نداشت آخرین، حجت حق را شناختند و از طریق نواب خاص با ایشان ارتباط برقرار کردند.
با همه تفاصیلی که گذشت عده ای از مخالفان شیعه در پی این هستند که با طرح شبهاتی در اصل تولد امام عصر، علیه السلام، ایجاد تردید کنند و چنین القا نمایند که از نظر تاریخی نمی توان تولد آن حضرت را اثبات کرد. در حالی که اگر این به اصطلاح پژوهشگران تاریخی خالی از هرگونه غرض سیاسی و تنها به انگیزه دستیابی به حقیقت به منابع و کتابهایی که در دورانی نزدیک به دوران غیبت صغری تالیف شده اند مراجعه می کردند; در می یافتند که هیچ جای تردیدی در موضوع تولد امام دوازدهم وجود ندارد.
چنانکه شیخ مفید (336-413 ق.) در این باره می گوید:
روایاتی که در اثبات [امامت] فرزند حسن [عسکری]، علیه السلام، وارد شده اند به گونه ای هستند که با آنها راه هرگونه عذر و بهانه بسته می شود. (4)
در آستانه یک هزار و یک صد و شصتمین سال امامت امام عصر، علیه السلام، بی مناسبت ندیدیم که برای روشن شدن پاره ای اذهان مروری دوباره داشته باشیم بر مجموعه روایاتی که در زمینه اثبات امامت آن حضرت وارد شده اند.
در این بررسی ابتدا به چند نمونه از روایاتی که از سالها پیش از تولد امام مهدی، علیه السلام، از پیامبر اکرم، صلی الله علیه وآله، و امامان شیعه در زمینه امامت آن حضرت وارد شده اند، اشاره کرده و بعد از آن عبارات تنی چند از کسانی را که بر تولد فرزند امام حسن عسکری، علیه السلام، شهادت داده اند، مرور می کنیم و در نهایت هم به معرفی برخی از کسانی می پردازیم که حضرت مهدی، علیه السلام، را در زمان تولد و پس از آن مشاهده کرده اند.
پیش بینی تولد امام مهدی، علیه السلام
چنانکه می دانیم، از همان سالهای آغازین ظهور اسلام موضوع امامان دوازده گانه از سوی پیامبر گرامی اسلام، صلی الله علیه وآله، مطرح گردید و پس از ایشان نیز هریک از ائمه، نام و مشخصات امامان پس از خود را تا آخرین امام معرفی می کردند تا جای هیچ شبهه و تردیدی برای مردم باقی نماند.
در این مجال فرصت بررسی تفصیلی همه روایتهایی که در این زمینه وارد شده اند نیست و لذا تنها به ذکر برخی از آنها بسنده می کنیم:
1. ثقة الاسلام کلینی (م 329 ق.) و شیخ مفید (336-413 ق.) به اسناد خود از امام باقر، علیه السلام، چنین روایت می کنند:
پیامبر خدا، صلی الله علیه وآله، به یارانش فرمود: به شب قدر ایمان بیاورید; همانا در این شب امور یک سال (همه آنچه در یک سال واقع می شود) نازل می گردد، و برای این موضوع پس از من حاکمان [و پیشوایانی] وجود دارند که عبارتند از، علی بن ابی طالب و یازده تن از نوادگان او. (5)
2. این دو عالم بزرگوار شیعی روایت دیگری را به همین مضمون از امام باقر، علیه السلام، نقل کرده اند که در آن آمده است:
امیر مؤمنان، علیه السلام، به ابن عباس فرمود: همانا شب قدر در هر سال وجود دارد; و در آن شب امور یک سال نازل می شود; و برای این موضوع پس از رسول خدا، صلی الله علیه وآله، حاکمان [و پیشوایانی] قرار داده شده اند. ابن عباس پرسید: آنها که هستند؟ فرمود: من و یازده تن از نسل من، که همه امامانی هستند که حدیث می شوند. (6)
این دو روایت بیان کننده این حقیقت اند که «ملائک » و «روح » که به تعبیر سوره قدر به «اذن » پروردگار خویش در شب قدر نازل می شوند، «کل امر» و یا همه برنامه یک ساله جهان هستی را بر کسی که از سوی خداوند به ولایت برگزیده شده، عرضه می دارند، یعنی در زمان رسول خدا بر آن حضرت و پس از ایشان بر امامانی که یکی پس از دیگری سرپرستی امت اسلام را بر عهده می گیرند، عرضه می شود.
بنابراین روایات یاد شده علاوه بر بیان مساله امامت و پیش بینی سلسله دوازده گانه جانشینان پیامبر اکرم، صلی الله علیه وآله، بیان کننده لزوم استمرار سلسله امامت و ضرورت وجود ولی حی خدا در هر زمان نیز هستند; زیرا تا جهان باقی است شب قدر تکرار می شود و بی تردید در هر شب قدر می بایست امور یک ساله جهان بر ولی خدا عرضه گردد.
3. در روایت دیگری امام باقر، علیه السلام، از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی بزرگوار پیامبر اکرم، صلی الله علیه وآله، چنین نقل می کنند:
بر فاطمه، علیهاالسلام، وارد شدم دیدم که پیش روی او لوحی است که در آن نامهای همه اوصیا از نسل او نوشته شده است، آنها را برشمردم دیدم که دوازده نفرند و آخرین آنها قائم، علیه السلام، است. سه تن از اوصیا نام «محمد» و سه تن از آنها نام «علی » داشتند. (7)
همچنین ابوبصیر از امام باقر، علیه السلام، روایت می کند که:
بعد از حسین بن علی نه امام خواهند آمد که نهمین آنها قائم ایشان است. (8)
چنین روایاتی از سایر امامان شیعه نیز نقل شده و آنچه ذکر شد تنها بخش کوچکی از روایات فراوانی است که در آنها به نقل از پیامبر اکرم، صلی الله علیه وآله، و یا ائمه اهل بیت، علیهم السلام، این موضوع که پس از نبی اکرم، صلی الله علیه وآله، دوازده امام سرپرستی امت اسلام را برعهده می گیرند پیش بینی شده و در آنها تصریح شده که آخرین این پیشوایان مهدی امت و قائم آل محمد، علیهم السلام، است. (9)
بنابراین جای هیچ تردیدی باقی نمی ماند که بر اساس پیش بینی پیامبر گرامی اسلام و ائمه معصومین، علیهم السلام، می بایست یازده امام از نسل امیرالمؤمنین، علیه السلام، یکی پس از دیگری امامت مسلمانان را بر عهده گیرند. اما اینجا این پرسش مطرح می شود که شما به چه دلیل معتقدید که این پیش بینی به تمام و کمال محقق شده و آخرین امام از سلسله امامان دوازده گانه نیز به دنیاآمده و به امامت رسیده است؟ چراکه بسیاری از مردم نه تولد او را دیده اند و نه دوران رشد و بالندگی او را مشاهده کرده اند؟
در پاسخ این پرسش باید گفت که: اولا، ما روایات معتبری از عصر امام عسکری، علیه السلام، در دست داریم که در آنها افرادی جلیل القدر به تولد امام دوازدهم شهادت داده و اظهار داشته اند که جانشین امام دوازدهم بر ما معلوم گشته است و ثانیا عده زیادی از بزرگان شیعه حضرت را در زمان تولد و در اوان کودکی دیده و بر این موضوع گواهی داده اند و لذا شبهه در تولد حضرت مهدی، علیه السلام، به عنوان دوازدهمین امام، هیچ جایی نمی تواند داشته باشد.
در اینجا برای روشن شدن بیشتر موضوع به پاره ای از دلایلی که در بالا از آنها یاد شد اشاره می کنیم:
کسانی که بر تولد امام مهدی، علیه السلام، گواهی داده اند
1. «محمد بن علی بن بلال » که از یاران امام حسن عسکری، علیه السلام، بوده و شیخ طوسی او را ثقه و مورد اعتماد دانسته است (10) نقل می کند که:
دو سال پس از وفات ابو محمد [امام حسن عسکری، علیه السلام] نامه ای از ایشان به دست من رسید که در آن مرا از جانشین خود آگاه کرده بود. همچنین سه روز پیش از وفات ابو محمد نامه دیگری از ایشان دریافت داشتم که در آن مشخص شده بود آن حضرت چه کسی را جانشین خود ساخته است. (11)
2. از «احمد بن محمد بن عبدالله » یکی از یاران امام حسن عسکری، علیه السلام، چنین روایت شده است:
هنگامی که «زبیری » (12) که لعنت خدابر او باد، کشته شد نامه ای از ابو محمد [امام حسن عسکری، علیه السلام] به من رسید، که در آن آمده بود: «این جزای کسی است که حریم خدا را نگه نداشته و در حق اولیای او گستاخی می کند. او می پنداشت که مرا به قتل می رساند، در حالی که در پی من فرزندی وجود ندارد، اما [دیدی] خداوند قدرت خود را چگونه به او نشان داد!؟» در پی این ماجرا در سال 256 ق. فرزندی برای آن حضرت متولد شد که او را «م ح م د» نامید. (13)
3. «احمد بن اسحاق القمی » از جمله معدود افرادی است که حضرت امام حسن عسکری، علیه السلام، او را در جریان تولد فرزند خویش قرار داده است. پیش از آنکه روایتی را که در این زمینه از ایشان نقل شده مرور کنیم، بجاست که برای درک جایگاه و موقعیت نامبرده در جامعه شیعی عصر خود توصیفی را که شیخ طوسی از ایشان نموده، نقل کنیم.
شیخ طوسی در کتاب «الفهرست » در این باره می گوید:
احمد بن اسحاق بن عبدالله بن سعد... بزرگ مرتبه، از یاران خاص ابو محمد [امام حسن عسکری] علیه السلام، است. او صاحب الزمان، علیه السلام، را مشاهده کرد. او شیخ قمیین و پیک و فرستاده آنها [در نزد امامان شیعه] بوده است. (14)
اما روایتی که مرحوم شیخ صدوق از «احمد بن اسحاق » نقل کرده و در آن نحوه آگاه شدن ایشان از تولد آخرین جت حق بیان شده به قرار زیر است:
برای ما فرزندی متولد شد. لازم است خبر تولد او را پنهان بداری و به هیچ کس از مردم بازگو نکنی; ما کسی را بر این تولد آگاه نمی کنیم جز خویشاوند نزدیک را به جهت خویشاوندی و دوست را به جهت ولایتش. دوست داشتیم خبر این تولد را به تو اعلام کنیم تا خداوند به جهت آن تو را مسرور سازد، همچنانکه مرا مسرور ساخت. والسلام. (15)
4. احمد بن اسحاق در روایت دیگری می گوید:
از ابا محمد حسن بن علی عسکری، علیه السلام، شنیدم که فرمود: سپاس خدای را که مرا از دنیا نبرد تا جانشینم را به من نشان دهد. همو که آفرینش و خلق و خویش از همه مردم به رسول خدا، صلی الله علیه وآله، شبیه تر است... (16)
5. ابو هاشم جعفری (داود بن قاسم) که محضر چهار تن از ائمه، یعنی امام رضا، امام جواد، امام هادی و امام عصر، علیهم السلام، را درک کرده و به گفته نجاشی و شیخ طوسی در نزد ائمه «عظیم المنزله » و «جلیل القدر» بوده است، (17) چنین نقل می کند:
به ابا محمد [امام حسن عسکری]، علیه السلام، عرض کردم، جلالت شما مانع از این می شود که پرسشی را با شما در میان بگذارم، آیا اجازه می دهید پرسشی از شما داشته باشم؟ فرمود: بپرس. گفتم: آقای من! آیا شما فرزندی دارید؟ فرمود: آری. گفتم: اگر اتفاقی برای شما افتاد سراغ او را در کجا بگیریم؟ فرمود: در مدینه. (18)
7. «حمدان بن احمد القلانسی » که از فقهای کوفه بود و «کشی » او را توثیق نموده، (19) نقل می کند که:
] به عمری (عثمان بن سعید) گفتم: آیا ابو محمد [امام حسن عسکری، علیه السلام] از دنیا رفت؟ گفت: آری او از دنیا رفت اما کسی را در میان شما جانشین خود قرار داد که گردن او اینچنین است; در این حال با دستان خود [به گردنش] اشاره (20) می کرد. (21)
کسانی که امام مهدی، علیه السلام، را دیده اند
آنچه گذشت نمونه هایی از کلمات افراد معتمد و صاحب نام شیعه در زمان امام حسن عسکری، علیه السلام، بود که در آنها به طرق مختلف بر تولد فرزندامام یازدهم و آخرین حجت حق گواهی داده شده بود. حال به بررسی کلمات کسانی می پردازیم که خود حضرت مهدی، علیه السلام، را به هنگام تولد و یا پس از آن مشاهده کرده اند:
1. اولین شاهد تولد امام عصر، علیه السلام، «حکیمه » دختر بزرگوار امام جواد، علیه السلام، و عمه امام حسن عسکری، علیه السلام، است. (22)
شیخ صدوق (م 381 ق.) در کتاب «کمال الدین و تمام النعمة » جریان تولد امام مهدی، علیه السلام، را به نقل از بانو حکیمه بتفصیل بیان کرده است. (23) اما ما در اینجا به روایتی که] در «الکافی » در همین زمینه نقل شده بسنده می کنیم.
«محمد بن القاسم بن حمزة بن موسی بن جعفر» یکی از نوادگان امام موسی کاظم، علیه السلام، که از اصحاب امام هادی، علیه السلام، به شمار می آید (24) چنین روایت کرده است:
حکیمه دختر محمد بن علی، که عمه پدر او [مهدی] نیز هست، برای من نقل کرد که: او [فرزند امام حسن عسکری، علیه السلام] را در شب تولد و بعد از آن دیده است. (25)
2. محمد بن یعقوب کلینی به سند خود از «محمد بن اسماعیل بن موسی بن جعفر»، از نوادگان امام هفتم شیعیان که در زمان خود سالخورده ترین نواده رسول خدا، صلی الله علیه وآله، در عراق به شمار می آمده، (26) چنین نقل می کند:
من [فرزند امام حسن عسکری، علیه السلام] در حالی که جوان نو رسی بود در بین دو مسجد مشاهده کردم. (27)
3. «عمرو الاهوازی » نیز از جمله کسانی است که حضرت صاحب، علیه السلام، را در کودکی دیده است. روایتی که مرحوم کلینی در این زمینه از ایشان نقل کرده، به شرح زیر است:
ابو محمد [امام حسن عسکری]، علیه السلام، او را به من نشان داد و گفت: این صاحب شماست. (28)
4. شیخ صدوق در کتاب «کمال الدین و تمام النعمة » از «احمد بن اسحاق » که پیش از این ذکر او گذشت، چنین نقل می کند:
خدمت ابا محمد حسن بن علی، علیه السلام، رسیدم و می خواستم از ایشان در مورد جانشین پس از او پرسش کنم. آن حضرت پیش از آنکه من سؤالی کنم، فرمود: ای احمد بن اسحاق! همانا خداوند تبارک و تعالی، از آن هنگام که آدم، علیه السلام، را آفرید زمین را از حجت خدا بر آفریدگانش خالی نگذاشته، و تا زمانی هم که قیامت برپا شود خالی نخواهد گذاشت... گفتم: ای پسر رسول خدا! پیشوا و جانشین پس از شما کیست؟ آن حضرت با شتاب به درون خانه رفت و در حالی که پسر بچه سه ساله ای را که رویی همانند ماه تمام داشت، بر دوش خود حمل می کرد، برگشت و گفت: ای احمد بن اسحاق! اگر در نزد خداوند، عز و جل، و حجتهای او گرامی نبودی این پسرم را به تو نشان نمی دادم. همانا او همنام رسول خدا، صلی الله علیه وآله، و هم کنیه اوست. او کسی است که زمین را از عدل و داد پر می سازد همچنان که از ظلم و جور پر شده باشد. (29)
5. «جعفر بن محمد بن مالک الفراری » از گروهی از شیعیان که از آن جمله اند: علی بن بلال، محمد بن معاویة بن حکیم، حسن بن ایوب، نقل می کند. که:
ما به خدمت ابامحمد حسن بن علی، علیه السلام، رسیدیم تا از آن حضرت در مورد حجت پس از ایشان پرسش کنیم. جمعیتی بالغ بر چهل نفر در خانه حضرت اجتماع کرده بودند. در این میان عثمان بن سعید عمر والعمری به سوی آن حضرت رفت و گفت، ای پسر رسول خدا می خواهیم از چیزی سؤال کنیم که شما از من بدان آگاه ترید. حضرت فرمود: بنشین ای عثمان!، او دلگیر شد و خواست از مجلس خارج شود که حضرت فرمود: کسی از اینجا خارج نشود. کسی از ما خارج نشد. پس از ساعتی، حضرت، علیه السلام، عثمان را صدا زد و عثمان از جا برخاست. حضرت فرمود: آیا به شما بگویم برای چه به اینجا آمده اید؟ همه گفتند: آری، ای پسر رسول خدا. پس فرمود: آمده اید که از من در مورد حجت بعد از من سؤال کنید. گفتند: آری. در این هنگام پسر بچه ای همچون پاره ماه که از همه مردم به ابامحمد، علیه السلام، شبیه تر بود به مجلس درآمد. حضرت فرمود: پس از من، این امام شما و جانشین من بر شماست، از او پیروی کنید و پس از من از یکدیگر پراکنده نشوید که در دین خود دچار هلاکت و نابودی می شوید. آگاه باشید که از امروز به بعد هیچ یک از شما او را نخواهید دید تا عمری از او بگذرد. پس آنچه عثمان به شما می گوید بپذیرید، به دستورات او سر نهید، و سخن او را بپذیرید، که او نماینده امام شماست، و سر رشته امور به او سپرده شده است. (30)
6. «ابراهیم بن ادریس »، که بنا به گفته شیخ طوسی و برقی از اصحاب امام هادی، علیه السلام، بوده است، (31) جریان ملاقات خود با حضرت صاحب، علیه السلام، را چنین نقل می کند:
پس از درگذشت ابو محمد [امام حسن عسکری، علیه السلام] ایشان [حضرت مهدی]، علیه السلام، را در حالی که جوانی نورس بود دیدم و سر و دست ایشان را بوسیدم.
7. «ابوالادیان بصری »; که در مراسم تشییع و خاکسپاری امام یازدهم حضور داشته، شاهد نماز خواندن امام مهدی، علیه السلام، بر پیکر پدر بزرگوار خویش بوده است. روایتی که در این زمینه از او نقل شده به قرار زیر است:
من در خدمت حسن بن علی بن محمد [امام یازدهم]، علیه السلام، کار می کردم و نوشته های او را به شهرها می بردم در مرض موتش شرفیاب حضور او شدم و نامه هایی نوشت و فرمود: اینها را به مدائن برسان. چهارده روز سفرت طول می کشد و روز پانزدهم وارد «سر من رای » (سامرا) می شوی و واویلا از خانه من می شنوی و مرا روی تخته غسل می بینی. ابوالادیان گوید: عرض کردم: ای آقای من! چون این پیشامد واقع شود به جای شما کیست؟ فرمود: هر کس جواب نامه های مرا از تو خواست او بعد من قائم [به امر امامت] است. عرض کردم: نشانه ای بیفزایید. فرمود: هر کس بر من نماز خواند او است قائم بعد از من. عرض کردم: بیفزایید. فرمود: هر کس به آنچه در همیان است خبر داد اوست قائم بعد از من، هیبت حضرت مانع شد که من بپرسم در همیان چیست. من نامه ها را به مدائن رسانیدم و جواب آنها را گرفتم و چنانکه فرموده بود روز پانزدهم به «سر من رای » برگشتم و در خانه اش واویلا بود و خودش روی تخته غسل بود. بناگاه دیدم «جعفر کذاب » پسر علی، برادرش بر در خانه است و شیعه گرد او جمعند و تسلیت می دهند و به امامت تهنیت می گویند. با حود گفتم: اگر امام این است که امامت باطل است; زیرا می دانستم جعفر شراب می نوشد و در «جوسق » قمار می کند و تنبور هم می زند. من نزدیک او رفتم و تسلیت گفتم و تهنیت دادم و چیزی از من نپرسید. سپس «عقید» [خادم حضرت عسکری] بیرون آمد و گفت: ای آقای من! برادرت کفن شده است برخیز و بر او نماز بگذار. جعفر بن علی با شیعیان او که اطرافش بودند وارد حیاط شد و پیشاپیش شیعیان «سمان » (عثمان بن سعید عمری) بود و «حسن بن علی » معروف به «سلمه ». وقتی وارد صحن خانه شدیم جنازه حسن بن علی بر روی تابوت کفن کرده بود. جعفر جلو ایستاد که بر برادرش نماز بخواند. چون خواست «الله اکبر» بگوید; کودکی با صورتی گندمگون، موهایی مجعد و دندانهایی که در بین آنها فاصله بود، از اتاق بیرون آمد و ردای جعفر را عقب کشید و گفت: ای عمو! من سزاوارم که به جنازه پدرم نماز گزارم عقب بایست. جعفر با روی درهم و رنگ زرد عقب ایستاد و آن کودک جلو ایستاد و بر او نماز خواند و [آنگاه حضرت عسکری] در کنار قبر پدرش به خاک سپرده شد. سپس [آن] کودک گفت: ای بصری! جواب نامه ها را که با توست بیاور. آنها را به وی دادم و با خود گفتم: این دو نشانه; باقی می ماند همیان. سپس نزد جعفر بن علی رفتم که داشت ناله و فریاد می کرد و از دست آن کودک می نالید. «حاجز وشا» به او گفت: ای آقای من! آن کودک کیست تا ما بر او اقامه دلیل کنیم. گفت: به خدا من تاکنون نه او را دیده ام و نه می شناسم.
ما هنوز نشسته بودیم که چند نفر از قم آمدند و از حسن بن علی، علیه السلام، پرسش کردند و دانستند که فوت شده است. گفتند: به چه کسی باید تسلیت بگوییم؟
عده ای به جعفر بن علی اشاره کردند. آنها بر او سلام کردند و او را تسلیت دادند و به امامت تهنیت گفتند و اظهار داشتند که نامه ها و اموالی که با ماست بگو نامه ها از کیست و اموال چقدر است؟ جعفر از جا پرید و جامه های خود را تکان داد و گفت: از ما علم غیب می خواهید؟! خادمی از میان خانه بیرون شد و به آنها گفت: نامه هایی که با شماست از فلان و فلان است و در همیان هزار اشرفی است که ده تای آنها قلب است. آنها نامه ها و اموال را به دست او سپردند و گفتند: آن که تو را به خاطر اینها فرستاده است او امام است... (32)
شایان ذکر است که در برخی از منابع تاریخی از «ابو عیسی متوکل » به عنوان کسی که بر پیکر امام حسن عسکری، علیه السلام، نماز گزارده یاد شده است; اما این نقل تاریخی روایت شده را به این صورت می توان جمع کرد که: ابتدا در خانه حضرت عسکری، علیه السلام، و با تعداد محدودی از خواص اصحاب بر پیکرشان نماز خوانده شده و بعد از آن، حضرت را برای تشییع جنازه به بیرون از خانه انتقال داده اند و در آنجا فرد دیگری به طور رسمی بر پیکر آن جناب نماز گزارده است. (33)
پی نوشتها:
1. ر. ک: الکلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، تهران، دارالکتب الاسلامیة، ج 1، ص 501، ح 7; الشیخ المفید، محمد بن محمد بن النعمان، الارشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، قم، موسسة ال البیت لاحیاء، ج 2، ص 309-312. شایان ذکر است که برخی از اهل تحقیق سال 234 ق. را به عنوان سال ورود حضرت هادی، علیه السلام، به سامرا ذکر کرده اند. ر. ک: الصدر، محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ص 107 - 108
2.«قد وضع بنو امیة و بنو العباس سیوفهم علینا لعلتین; احداهما انهم کانوا یعلمون انه لیس لهم فی الخلافة حق فیخافون من ادعائنا ایاها و تستقر فی مرکزها. و ثانیهما انهم قد وقفوا من الاخبار المتواترة علی ان زوال ملک الجبابرة و الظلمة علی ید القائم منا و کانوا لا یشکون انهم من الجبابرة و الظلمة، فسعوا فی قتل اهل بیت رسول الله، صلی الله علیه وآله، و ابادة نسله، طمعا منهم فی الوصول الی منع تولد القائم او قتله. فابی الله ان یکشف امره لواحد منهم، الا ان یتم نوره و لو کره الکافرون ». الحرالعاملی، محمد بن الحسن، اثبات الهداة، قم، المطبعة العلمیة، ج 3، ص 570، ح 685.
3. ر. ک: الشیخ المفید، همان، ص 336.
4. «ثم قد جاءت روایات فی النص علی ابن الحسن، علیه السلام، من طرق ینقطع بها الاعذار». الشیخ المفید، همان، ص 343.
5. «قال رسول الله، صلی الله علیه وآله، لاصحابه: آمنوا بلیلة القدر، فانه، ینزل فیها امر السنة و ان لذلک ولاة من بعدی علی بن ابی طالب و احد عشر من ولده ». الکلینی، محمد بن یعقوب، همان، ص 533، ح 12; الشیخ المفید، همان، ص 345-346.
6. «قال امیر المؤمنین، علیه السلام، لابن عباس: ان لیلة القدر فی کل سنة و انه ینزل فی تلک اللیلة امر سنة و لذلک الامر ولاة من بعد رسول الله، صلی الله علیه وآله، فقال له ابن عباس: من هم؟ قال: انا و احد عشر من صلبی ائمة محدثون ». الکلینی، همان، ص 532، ح 11; الشیخ المفید، همان، ص 346; همچنین ر. ک: النعمانی، محمد بن ابراهیم، کتاب الغیبة، تهران، مکتبة الصدوق، ص 60، ح 3; الشیخ الطوسی، محمد بن الحسن، کتاب الغیبة، تهران، مکتبة نینوی، ص 141، ح 106.
7. «دخلت علی فاطمة، علیها السلام، و بین یدیها لوح فیها اسماء الاوصیاء من ولدها، فعددت اثنی عشر آخرهم القائم، علیه السلام، ثلاثة منهم محمد و ثلاثة منهم علی ». الکلینی، همان، ص 532، ح 11; همچنین ر. ک: الشیخ الصدوق، محمد بن علی بن الحسین، کمال الدین و تمام النعمة، قم، مؤسسة النشر الاسلامی، ج 1، ص 269، ح 13; الشیخ المفید، همان; الشیخ الطوسی، همان، ص 139، ح 103.
8. «یکون تسعة ائمة بعد الحسین بن علی تاسعهم قائمهم ». الکلینی، همان، ص 533، ح 15; همچنین ر. ک: الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص 350، ح 45; الشیخ المفید، همان، ص 347; الشیخ الطوسی، همان، ص 140، ح 104; النعمانی، همان، ص 94، ح 25.
9. برای مطالعه بیشتر در این زمینه ر. ک: الکلینی، همان، باب ماجاء فی الانثی عشر و النص علیهم، ص 525-535; الطبرسی، ابوعلی الفضل بن الحسن، اعلام الوری باعلام الهدی، قم، مؤسسة ال البیت لاحیاء التراث، ج 2، ص 155-208.
10. ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، معجم رجال الحدیث، ج 16، ص 309.
11. «خرج الی من ابی محمد قبل مضیه بسنتین یخبرنی بالخلف من بعده، ثم خرج الی من قبل مضیه بثلاثة ایام یخبرنی بالخلف من بعده ». الکلینی، همان، ص 328، ح 1; الشیخ المفید، همان، ص 348.
12. «زبیری » لقب یکی از گردنکشان و دشمنان اهل بیت از نسل «زبیر» است که در زمان حضرت عسکری، علیه السلام، می زیست و آن حضرت را تهدید به قتل کرده بود. اما خداوند به دست خلیفه عباسی او را به سزای اعمالش رساند.
13. «خرج عن ابی محمد، علیه السلام، حین قتل الزبیری، لعنه الله: «هذا جزاء من اجترا علی الله فی اولیائه، یزعم انه یقتلنی و لیس لی عقب، فکیف رای قدرة الله فیه. و ولدله ولد سماه «م ح م د» فی سنة ست و خمسین ». الکلینی، همان، ص 329، ح 5; الشیخ المفید، همان، ص 349.
14. الشیخ الطوسی، محمد بن الحسن، الفهرست، ص 70، ش 78; همچنین ر. ک: الخویی، السید ابوالقاسم، همان، ج 2، ص 47-48.
15. «ولدلنا مولود فلیکن عندک مستورا، و عن جمیع الناس مکتوما، فانا لم تظهر علیه الا الاقرب لقرابته و الولی لولایته، احببنا اعلامک لیسرک الله به مثل ما سرنا به. والسلام ». الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص 433-434، ح 16.
16. «سمعت ابا محمد الحسن بن علی العسکری، علیهماالسلام، یقول: الحمد الله الذی لم یخرجنی من الدنیا حتی ارانی الخلف من بعدی، اشبه الناس برسول الله، صلی الله علیه وآله، خلقا و خلقا...». همان، ص 408-409، ح 7.
17. ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج 7، ص 118 و ج 22، ص 75.
18. «قلت لابی محمد، علیه السلام، جلالتک تمنعنی من مسالتک; فتاذن لی ان اسائک؟ فقال: سل. قلت: یا سیدی! اهل لک ولد؟ فقال: نعم، فقلت: فان حدث بک حدث فاین اسال عنه؟ قال: بالمدینه ». الکلینی، ص 328، ح 2; الشیخ المفید، همان، ص 348.
19. ر. ک: الخوئی السیدابوالقاسم، همان، ج 6، ص 247 و 254.
20. علامه مجلسی در کتاب «مرآة العقول » (ج 4، ص 2) در توضیح عبارت «و اشار بیده » که در روایت مزبور آمده است می گوید: «یعنی انگشتان ابهام و سبابه هر دو دست خود را از هم باز کرد و در همین حال دستان خود را از هم دور کرد. چنانکه در بین اعراب و غیر آنها برای اشاره به ستبری گردن رایج است. یعنی آن حضرت جوانی قدرتمند است که گردن او اینچنین است ».
21. «قلت للعمری: قد مضی ابو محمد؟ فقال لی: قد مضی و لکن قد خلف فیکم من رقبته مثل هذه; و اشار بیده ». الکلینی، همان، ص 329،8 ح 4 ;الشیخ المفید، همان، ص 351 - 352.
22. ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج 23، ص 187.
23. ر. ک: الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص 424-425.
24. ر. ک: الخوئی: السید ابوالقاسم، ج 17، ص 158.
25. «حدثتنی الحکیمة ابنة محمد بن علی - و هی عمة ابیه - انها راته لیلة مولده و بعد ذلک ». الکلینی، همان، ص 330-331، ج 3; الشیخ المفید،همان، ص 351.
26.ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج 15، ص 93-94 و107.
27. رایته بین المسجدین و هو غلام، علیه السلام; الکلینی، همان، ص 330، ح 2; الشیخ المفید، همان، ص 351.
28. «ارانیه ابو محمد، علیه السلام، و قال: هذا صاحبکم ». الکلینی، همان، ص 332، ح 12; الشیخ المفید، همان، ص 353 - 354.
29. «دخلت علی ابی محمد بن الحسن بن علی، علیهماالسلام، و انا ارید ان اساله عن الخلف [من] بعده، فقال لی مبتدئا: یا احمد بن اسحاق! ان الله تبارک و تعالی لم یخل الارض منذ خلق آدم، علیه السلام، و لا یخلیها الی ان تقوم الساعة من حجة لله علی خلقه... قال: فقلت له: یا ابن رسول الله فمن الامام و الخلیفة بعدک؟ فنهض علیه السلام، مسرعا فدخل البیت، ثم خرج و علی عاتقه غلام کان وجهه القمر لیلة البدر من ابناء الثلاث سنین، فقال: یا احمد بن اسحاق لولا کرامتک علی الله عز و جل و علی حججه ما عرضت علیک ابنی هذا، انه سمی رسول الله، صلی الله علیه وآله، و کنیته، الذی یملاء الارض قسطا و عدلا ملئت جورا و ظلما...». الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص 384-385، ح 1.
30. الشیخ الطوسی، همان، ص 217; همچنین ر. ک: الشیخ المفید، همان، ج 2، ص 435، ج 2.
31. ر. ک: الخوئی، السید ابوالقاسم، همان، ج 1، ص 202.
32. الشیخ الصدوق، همان، ج 2، ص 475-476، ترجمه با استفاده از ترجمه فارسی کتاب به قلم آیة الله کمره ای.
33. ر. ک: الصدر سید محمد، همان ، ص 298.