براي حضرت فاطمه معصومه عليها السلام
برچسپ ها: میلاد ، حضرت ، معصومه ، السلام ، علیها
پرستوي مهاجر
از مدينه تا مرو، راهي بس دور و دراز بود، با فرسنگها فاصله. حتي براي كبوتران و پرستوهاي مهاجر هم پيمودن اين مسير بسي سخت و طاقتفرسا بود. اما جهان اسلام پرستويي بهشتي را ميشناسد كه گام در پيمودن اين مسير طولاني نهاد تا عشق به برادر و «وليّ» در دلها زنده و پويا باقي بماند. او راهي شد تا به ديدار برادر برود. عشق به برادر بُعد و مَسافت نميشناسد. از عمهاش آموخته بود كه مهاجر شود و مهاجرت كند تا به برادر بپيوندد. برادر، افزون بر برادري، حق ولايت بر وي داشت. دنبال وليّ رفتن و دنبالِهرُوي وليّ شدن، سعادتي است مافوق هر فضليت ديگر. بسيار دلتنگ برادر بود. برادري كه در غياب پدر، وي را مربّي و آموزگاري عاليمقام و فرهنگساز بود. فراق برادري رئوف و بسيار مهربان بر همه خاندان بسيار دشوار ميگذشت و بر او بسي دشوارتر.
برادرش به اين ديار غربت به اجبار آمده بود؛ بلكه جابران زمانه به اجبار او را آورده بودند. به همين دليل، هنگام سفر به نزديكان و خاندان فرموده بود كه برايش گريه كنند. مگر نه اين است كه ميگويند پشت سر مسافر گريه شگون ندارد، اما اينجا داستان فرق ميكرد و قصّه با غصّه عجين شده بود؛ زيرا مسافر خودش فرمود كه اين سفر را بازگشتي در پي نيست و اين ملاقات، آخرين ديداري است كه در عالم مادي و دنياي فاني رخ ميدهد. او غريبانه در دياري دور ساكن شد و بدينگونه، لقب «امام غريب» بر وي نهاده و ماندگار شد.
كاروان كوچك، امّا سراسر شور فاطمه معصومه عليها السلام راهي ديار مرو شده بود. روزها و شبها از پي هم ميدويدند و كوهها و صحراها و دشتها و ريگزارهاي برهوت حجاز يكي پس از ديگري در نورديده ميشد. تا اينكه بانو، از زادگاهش، مدينه فرسنگها فاصله دور شد. او مدينه را با همه خاطراتش ترك كرد. اما پيش از ترك مدينه، به حرم جدّ بزرگوارش شتافت تا از وجود پيامبر اعظم صلي الله عليه و آله اجازه هجرت بگيرد و از محضرش خداحافظي كند.
او همچنين كوچه بنيهاشم را براي آخرين بار پيمود و در و ديوارش را خوب نگريست، بلكه اين كوچه بنيهاشم بود كه وجود نازنين فاطمه معصومه عليها السلام را براي آخرين بار به تماشا نشسته بود و وقار و متانتش را براي آخرين مرتبه حظ ميبرد. يك چيز در اين كوچه بيش از همه خاطرش را آزرده ميكرد و ديدگان مهربانش را پر از اشك و قلب رئوفش را با آه عجين و سنگين مينمود و آن ديدار با دري نيمسوخته بود. با آن در و با آن خانه، خدا حافظي فرمود و به سمت بقيع شتافت تا با عرشيان آن بهشت نيز بدرود بگويد. مزار ناپيداي جدّهاش را سلام داد و در كنار مرقد نوارني امام حسن مجتبي، امام زينالعابدين، امام محمدباقر و امام جعفر صادق عليه السلام ، كه همگي پدران مظلوم و غريبش بودند، حضور يافت و وداعي غريب و جانسوز با آنان سر داد. تو گويي هر آنچه و هر آن كس در آن لحظه اين وداع را مشاهده ميكرد، از نهان ناله سر داد. گرچه مدينه چند مرتبه از اين مهاجرتها را شاهد بود و رنجي غريب بر سينهاش سنگيني ميكرد، ليكن اين مهاجرت نيز بر تن رنجور و زخمي مدينه بسي سنگين و ناگوار بود.
پس آنگاه دختر پاك و مطهر حضرت امام موسي كاظم عليه السلام با دلي اميدوار و قلبي مالامال از عشق به برادر، مدينه را به مقصد مرو ترك كرد.
براي بانوي جواني مانند دُردانه معصوم حضرت موسيبن جعفر عليه السلام ، اين سفر بسيار ناخوشايند بود، اما رسيدن به برادري رئوف و مهربان، رنج سفر را براي وي ممكن و قابل تحمل ميكرد. تو گويي مصداق زيبايي بود براي:
گر در طلبت رنجي ما را برسد، شايد
چون عشقِ حرم باشد، سهل است بيابانها
او در طلب و رسيدن به برادر، در سفري پرمشقت و طول و دراز گام نهاده بود، ليكن رنجهايش را به عشق برادر به بهاي جان، با جان دل ميخريد.
كاروان كوچك او كوي به كوي و وادي به وادي و صحرا به صحرا همراه با عزيزان و محارم و نزديكان به پيش ميتاخت تا هر چه زودتر فراق برادر پايان يابد و با ديدار روي ماه رضاي آل محمد عليه السلام بر دلش آرام و سكون حاكم شود، بلكه آتش اشتياق فرونشيند.
در اين ميان، خصم زبون و كينهجو آرام و قرار نداشت و همچنان از آتش دشمني ميسوخت؛ زيرا دشمن هنوز خاطره خطبههاي زينب عليها السلام را از ياد نبرده بود و همچنان از روشنگري و بصيرتدهي و آگاهيافزايي آن بانوي شورآفرين عاشورا دلي پرخون داشت. واهمه دشمن اينبار بيش از گذشته بود؛ زيرا گستره جغرافيايي و مسير آن با مسير بانوي صبر و استقامت، تفاوت داشت. زينب عليها السلام از روي ستم امويان و به اجبار آنان به سوي شاميان به اسيري رفت، ولي اين بانو با اختيار از مدينه به سوي مرو و ايران راهي شد تا به برادر بپيوندد. زينب عليها السلام در شام بلا، فرهنگ عاشورا را با خطبههاي جهادياش تداوم داد و با ذكر مصيبتهايي كه بر برادر و بنيهاشم و آل رسول رفته بود، دشمن پليد را رسوا كرد و بدينگونه كنگرههاي كاخ سبز امويان را بر سرشان آوار نمود. فاطمه معصومه عليها السلام مسير مدينه تا ايران را ميپيمود تا فرهنگ ناب فاطمي و زينبي را با لحن علوي و صبر حسني و شجاعت حسيني در دل ايرانيان بيفشاند و بدينسان فرهنگ عاشورا را زنده سازد.
كاروان كوچكش حجاز را پشت سر نهاد و وارد جغرافياي ايران شد و اينجا ايران بود با مردماني ولايي و ولايتپذير.
با اينكه در اين رهگذار مرارتها و سختيهاي سفر را به جان خريد، اما از فرهنگسازي و روشنگري و آگاهيدهي بازنايستاد. همين موضوع دشمن زمانه، عباسيان را بسي رنج ميداد و آنان حضور بانوي كريمه را همچون خاري در چشم و استخواني در گلو ميديدند. رنج و عذاب دشمن بيجا نبود؛ زيرا فاطمه معصومه عليها السلام همچون زينب كبري عليها السلام ، دختر امام، خواهر امام و عمه امام بود. او هنرآموز و پرورش يافته مكتب امام بود و در سينه دريايياش فضايل نبوي و خصايل علوي موج ميزد. فاطمه معصومه عليها السلام از شيربانوي فاضلهاي به نام نجمه خاتون نوشيده بود؛ بانويي كه شاگرد همسر امام جعفر صادق عليه السلام وي را استادي كرده بود. افزون بر اين، نجمه خاتون پيش از آن، افتخار و تجربه پرورش فرزندي به نام علي بن موسي الرضا عليه السلام را كسب كرده بود و آن را در كارنامه پرافتخار خويش داشت.
كاروان كوچك و سراسر شور و اشتياق حضرت فاطمه معصومه عليها السلام به ساوه رسيد. عباسيان نابكار با همكاري ايادي داخلي خويش كه همواره در هر زمان و مكاني براي نوكري شيطان حاضر بودند، همراهان كريمه اهل بيت عليهم السلام را به شهادت رساندند و ضمن مسموم كردن آن بانوي والا، وي را به مصيبت جانسوز بستگان و عزيزان دچار نمودند. اين موضوع تن رنجور و خسته از سفر آن بانوي معصومه را به بيماري مبتلا كرد. خبر ورود حضرت فاطمه عليها السلام به ساوه و كشتار همراهانش، همچون رعد صدا كرد و به گوش ديگر مردمان اين ديار، از جمله اهالي قم رسيد.
قميان از ديرباز مردمي غريبنواز و مهماندوست بودهاند. آنان وقتي موضوع مهاجرت فاطمه معصومه عليها السلام و مصيبت وارده به آن حضرت و بيماري وي را شنيدند، سر از پاي نشناختند و به استقبال و ديدارش شتافتند. بزرگِ قميان آن روز، موسي بن خزرج، خود شخصاً مهار مركب بانوي كريمه را با افتخار در دست گرفت و با جان و دل از وي استقبال و در منزل خويش پذيرايي كرد. او حضرت بانو را تا سرزميني همراهي نمود كه در آينده آوازهاش جهان را در نورديد و گاه مسير تاريخ را دگرگون كرد. بدينگونه بود كه قم به يُمن حضور فاطمه معصومه عليها السلام شد «آشيانه آل محمد صلي الله عليه و آله ».
با پرواز روح ملكوتي حضرت فاطمه معصومه عليها السلام به ملكوت اعلي علييّن، آن حضرت به ديدار برادر در مرو نايل نشد و اين مهاجر طريق حق پيش از آنكه به لقاي برادر و وليّ خويش برسد، به لقاي الله رسيد. به همين منظور پيكر مطهرش در خاك اين شهر جاي گرفت تا گنبد منوّر و مجلل مرقد مطهرش همچون خورشيدي درخشان به شرق و غرب عالم نورافشاني كند.
از حضور كوتاه و سپس به بركت دفن پيكر پاك حضرت فاطمه معصومه عليها السلام در ديار قم، اين شهر، مقدس گرديد. بدينگونه، نگاه جهان آنروز به قم تغيير كرد و جايگاه اين شهر روز به روز ارتقا يافت و به سوي تعالي پيش رفت.
بارگاه رفيع و مجلل فاطمه معصومه عليها السلام شهر قم را به پايگاهي براي نشر معارف بر حق تشيع و اسلام ناب محمدي تبديل كرد. ويژگي اولياءالله همين است. آنان در حيات و مماتشان به بشر خير و بركت و افتخار ميرسانند. آن بانوي بلندمرتبه، همچون پرستويي مهاجر از كنار حرم پاك نبوت به اين ديار كوچيد تا خوي و خصلت پاك نبوي را در اين ديار بپراكند و فضاي اين سرزمين را معطر به عطر فاطمي كند.
او با خود فرهنگ علوي را ارمغان آورد تا در كنار صلح و صفاي حسني، با شجاعت و ايثار حسيني، بذر علوم باقري و معارف ناب صادق آل محمد صلي الله عليه و آله در اين سرزمين شكوفا شود و به اقصي نقاط عالم گسترش يابد.
در كنار همه اينها، زهد و بندگي و عبادت سجادي زينت عابدان عالم و رأفت رضوي نيز ويژگيهاي برجستهاي است كه با فرهنگ والاي حضرت فاطمه معصومه عليها السلام به گستره اين جغرافيا ارزاني شده است.
اين كبوتر پاكباز و پاكآيين خاندان رسالت، به اين سرزمين مهاجرت كرد تا مردمان اين ديار را براي انتظار آماده سازد؛ انتظاري كه در پي آن به فضل الهي موعود از راه ميرسد و جهان را پر از عدل و داد ميكند و انتقام خونهاي به ناحق ريخته شده مظلومان تاريخ را از ستمگران زمانه باز خواهد ستاند.
حضرت فاطمه معصومه عليها السلام همچون مهري تابان بر پيشاني آسمان ايران ميدرخشد و از پرتو شعاع پرنورش عالم انسانيت و معنويت براي هميشه بهرهمند است. او به ايران آمد تا كريمه اين سرزمين باشد و در كنار رئوف آل محمد عليه السلام بر مردمان اين ديار كرامت ارزاني دارد و در ميان آنان فضيلت بپراكند.
او كريمه اهل بيت است. فضيلتها و جايگاه والايش را پيش از آنكه چشمان جهان به وجود نورانياش منوّر شود، امام صادق عليه السلام بارها يادآور شده بود به اينكه: «بدانيد قم حرم من و حرم فرزندانم پس از من است. بانويي از فرزندان من در اين شهر رحلت ميكند كه او دختر موسي است...».
حتي آن حضرت از فضيلت زيارت و مدفن او سخن گفته و شيعيان را به اهميت آن توجه داده و رهنمون بوده است: «شهر قم، حرم ماست و در آن بانويي از فرزندان من مدفون ميشود به نام فاطمه، هر كس او را زيارت كند بهشت بر او واجب ميشود».
مقام عصمت حضرت فاطمه معصومه عليها السلام ، يكي از عاليترين جايگاههايي است كه بر آن حضرت ارزاني شده است. لقب معصومه را خدا بر وجودش نهاده و امام رضا عليه السلام با اشراف بر جايگاه خواهر والامقامش، اين موضوع را به مردم آموخته است. زهي سعادت بر اهل اين ديار كه قدوم مبارك معصوم و امامزادهاي پربركت خاك وطنشان را مقدس و نوراني كرده است.
مقام و مرتبت بانوي كريمه نزد خداوند سبحان، به قدري بلندفراز است كه پدرش، حضرت امام موسي كاظم عليه السلام در وصفش فرموده «فداها ابوها.» اين سخن، يادآوري فرمايشي است كه پيشتر رسول مهربانيها در وصف حضرت زهراي مرضيه عليها السلام فرموده بود.
يكي ديگر از ويژگيهاي بسيار مهم حضرت فاطمه معصومه عليها السلام ، مقام شفاعت وي است. اين مهم را امام صادق عليه السلام به شيعيان مژده داده است: «با شفاعت او همه شيعيان ما وارد بهشت ميشوند».
گستره شفاعت در ميان بانوان اسلام فقط مخصوص دو بانوي بزرگ از خاندان عصمت و طهارت، يعني حضرت فاطمه زهرا عليها السلام و حضرت فاطمه معصومه عليها السلام است. از خداي سبحان ميخواهيم اين دو بانوي والامقام جهان اسلام و عالم تشيع را از ما و نسل ما راضي و خشنود گرداند و ما و نسل ما را در شفاعت گستردهشان قرين و غرق فرمايد.