نام پر افتخار خدیجه
برچسپ ها: رحلت ، خدیجه ، علیه ، کبری ، رحمت الله
روزگاری می شد که قریش از مکتب پیامبران دور شده و تحت حاکمیت جاهلیت غوطه ور بود. ناگهان در این محیط تاریک، در خانه خویلد، ستاره ای درخشید؛ دختری که نامش را خدیجه نهادند و در همان فضای مخوف و مکدر، رشد یافت. او به پرسش های مبهمی می رسید و به تازه هایی روشن دست می یافت. از همان ابتدا، از بت ها بی زار بود. روحی سرشار از انسانیت داشت و همواره با مستضعفان، با محبتی خاص رفتار می کرد.
سال ها پس از تولد او، پیامبر خاتم صلی الله علیه وآله به دنیا آمد.
روزی خدیجه با یکی از بزرگان دین یهود در سرای باشکوه خود نشسته بود که پیامبر صلی الله علیه وآله از حوالی خانه اش عبور کرد. وقتی چشم دانشمند یهود به چهره زیبای رسول صلی الله علیه وآله افتاد، بی درنگ به خدیجه گفت: هم اکنون از کنار خانه ات جوانی عبور کرد که خاتم پیامبران خواهد بود. خوشا به سعادت بانویی که همسرش باشد؛ زیرا به شرافت، عزت و شکوه دنیا و آخرت، نایل می شود.
سخنان آن عالم یهودی، شعله ای در جان خدیجه برافروخت.
او سال ها پیش میان خواستگاران فراوانش، با عتیق بن عائذ مخزومی ازدواج کرد و هند، ثمره زندگی اش شد. ازاین رو، او را ام هند می خواندند.
بعد از عتیق، با زراره بن نباش ازدواج کرد و دو فرزند از او به دنیا آورد؛ اما مدت ها بود که پس از مرگ همسرانش، تنها و غمگین، به زندگی ادامه می داد.
از دو همسرش، ثروت بزرگی به او رسید و او برای مرهم غم فقیران و اندوه یتیمان، سرمایه خود را در تجارت، به جریان انداخت؛ تا کمک بیشتری به حال آنها باشد.
بارگاهی از حریر سبز با طناب های ابریشم بر بام خانه خود افراشته بود و در آن از مردم فقیر، پذیرایی می کرد.
شخصیت های معروف عرب از او خواستگاری کرده، اما جواب منفی گرفته بودند. او که از مقام والای پیامبر صلی الله علیه وآله باخبر شده بود، از وی خواست که کاروانش را در سفر به شام، همراهی کند.
سرپرستی کاروان، بر عهده میسره بود. پس از روزها، کاروان به شام رسید و مثل همیشه در کنار صومعه، برای استراحت توقف کرد. پیامبر صلی الله علیه وآله زیر سایه درختی می نشست. راهبی به نام نسطور، در صومعه مشغول عبادت بود. وی از صومعه، بیرون را تماشا می کرد که ناگهان چشمش به جوانی افتاد که زیر درخت، آرمیده است. آن چنان جذب این صحنه شد که بی اختیار از صومعه بیرون آمد و میسره را صدا زد و گفت: آن مرد که زیر این درخت است، کیست؟
میسره پاسخ داد: مردی از اهالی مکه!
نسطور با نگاهی عمیق و نفس هایی به شماره افتاده، گفت: در این ساعت، زیر این درخت، هیچ کس غیر از پیامبری بزرگ فرود نمی آید!
میسره به محض ورود کاروان به مکه، خود را به خدیجه رساند و ماجراهایی را که بر پیامبر گذشته بود، تعریف کرد.
خدیجه روزهای پی در پی در خلوت، اندیشه کرد و سرانجام، تصمیم بزرگ و جسورانه خود را عملی کرد و به محمد صلی الله علیه وآله گفت: ای پسرعمو! من به خاطر خویشاوندی، شخصیت، امانت داری، خوش اخلاقی و راست گویی تو در میان قوم، شیفته تو شده ام!
پیامبر صلی الله علیه وآله موضوع را به عموهای خود اطلاع داد. مردان بنی هاشم به همراه ابوطالب، به خانه خدیجه آمدند تا در مورد محمد صلی الله علیه وآله صحبت کنند. ابوطالب گفت: در مورد برادرزاده ام نزد شما آمده ایم که نفع و برکتش، عاید تو خواهد شد.
خبر این پیوند مبارک، سروری جاودان را در قلب بنی هاشم رقم زد؛ اگر چه ابولهب با حسادت به این صحنه ها نگریست.
دو ماه از سفر تجاری گذشته بود که مراسم عقد در خانه خدیجه برگزار شد.
این زندگی مشترک، در آرامشی زیبا آغاز شد. پس از مدتی، اولین فرزندشان به نام قاسم، به دنیا آمد. اما با عمری کوتاه، جهان را ترک کرد. پیامبر به دوران چهل سالگی خود پا نهاد. روز بیست و هفتم ماه رجب بود و او بر فراز کوه حراء، به مناجات با خدا مشغول بود که ناگاه پیک وحی، جبرئیل بر او نازل شد و فرمود:
به نام خداوند بخشاینده مهربان. ای رسول! قرآن را به نام پروردگارت که آفریننده عالم است، بر خلق، قرائت کن؛ خدایی که آدمی را از خون بسته آفرید... بخوان قرآن را و بدان که پروردگار تو، کریم ترین عالم است.
وقتی نخستین پرتوهای وحی، بر جانش تابید، خستگی و هیجانی بی اندازه او را تسخیر کرد؛ پس نزد خدیجه آمد و فرمود: مرا بپوشان و جامه ای بر من بیفکن؛ تا استراحت کنم.
اما چگونه می توان در برابر این مشرکان و بت های متعدد، رسالت خود را بیان کرد؟
این تنها مطلبی است که بر پیامیر صلی الله علیه وآله فشار می آورد. محمد صلی الله علیه وآله یقین دارد که هرچه بر او وحی می شود، از جانب خداست؛ ولی اضطراب و فشار، او را رها نمی کند و در این شرایط سخت، تنها قوت قلب او، خدیجه است. خدیجه با مهربانی، او را تسلی می دهد. لبخند آرام او، هر هراس و خستگی را از جان پیامبر صلی الله علیه وآله می زداید. لب های متبسمش، آهنگ آرامش را بر روح رسول صلی الله علیه وآله می نوازد: مژده باد به تو ای رسول خدا! سوگند به خدا که خداوند، جز خیر تو را نمی خواهد. بشارت باد بر تو که رسول خدا شده ای!
خدیجه با اطمینان قلبی و با تمام وجود، به یگانگی خداوند و رسالت محمد صلی الله علیه وآله گواهی می دهد و به این ترتیب، اولین زنی می شود که اسلام را پذیرفته است.
هنوز روزگار جاهلیت عرب است؛ اما بعثت، اتفاق افتاده است و تنها خدیجه و علی علیه السلام به پیامبر صلی الله علیه وآله ایمان آورده اند. امروز عباس کنار کعبه ایستاده، با دوستان خود صحبت می کند. در همین حال، پیامبر صلی الله علیه وآله کنار کعبه می آید و چشم به آسمان می دوزد و آن گاه رو به قبله می ایستد. لحظاتی بعد، پسری جوان سمت راست او می ایستد و اندکی بعد، زنی پشت سر آنها و هر سه با هم، به رکوع و سجود می روند. این خم و راست شدن ها، دوستان عباس را به حیرت می اندازد؛ پس می پرسند: چه چیز عجیبی! این یعنی چه؟
عباس می گوید: امری است عظیم و شگفت. این جوان، محمد بن عبدالله، برادرزاده من است و آن نوجوان، علی بن ابیطالب و آن بانو، خدیجه همسر محمد [صلی الله علیه وآله]. برادرزاده ام به من خبر داده که پروردگار او، خداوند آسمان و زمین است و او را به اسلام، فرمان داده است.
این، آغاز اسلام است؛ اما خیلی زود حقانیت دین رسول صلی الله علیه وآله، گسترش یافت و مردم به او روی آوردند. عبدالله، دومین پسر پیامبر صلی الله علیه وآله بعد از بعثت، به دنیا آمد. زینب و رقیه و ام کلثوم نیز در دامان پاک خدیجه، رشد کردند.
مدت ها بود که زنان مکه از خدیجه دوری می کردند و به خانه اش رفت و آمد نمی کردند. آنان او را به علت ازدواج با محمد صلی الله علیه وآله سرزنش می کردند.
او برای محمد صلی الله علیه وآله، نگران و بی تاب بود و خدا اضطراب های پی در پی او را با حضور فاطمه علیه السلام، تسکین داد؛ دختری که در رحم با مادر سخن می گفت.
او این موضوع را از همه مخفی می داشت؛ حتی از محمد صلی الله علیه وآله روزی رسول خدا صلی الله علیه وآله وارد خانه شد؛ در حالی که همسرش مشغول حرف زدن با طفل بود. پیامبر صلی الله علیه وآله با مهربانی پرسید: خدیجه جان! با چه کسی حرف می زدی؟
او پرده از راز خود بر داشت؛ فرزندی که در رحم من است، با من سخن می گوید و مونس من است.
پیامبر صلی الله علیه وآله با لبخندی قدسی فرمود:
این جبرئیل است که به من خبر می دهد که این فرزند، دختر است و خداوند به زودی نسل مرا از او قرار خواهد داد. امامانی از نسل او به وجود می آیند که خداوند پس از انقضای وحی، آنان را خلیفه و جانشین من قرار خواهد داد!
خدیجه با همین بشارت سبز، ایام بارداری را سپری کرد. وقتی درد زاییدن او را فرا گرفت، برای زنان قریش پیام فرستاد که به یاری اش بیایند.
آنان پاسخ دادند: موقعی که تو را نصیحت کردیم و گفتیم با یتیم عبدالمطلب ازدواج نکن، حرف ما را نشنیدی و سخن ما را رد کردی؛ حالا که بیچاره و درمانده شده ای، ما را به سوی خود می خوانی؟
درد تنهایی از درد زادن برایش گران تر بود؛ اما خدا او را تنها نگذاشت. ناگهان چهارزن گندم گون و بلند قامت، وارد شدند. از دیدن آنان، هراسناک شد. یکی از آنها گفت: ای خدیجه! ناراحت نباش. ما از طرف خدا به سوی تو آمده ایم. ما خواهران تو هستیم. من، ساره همسر ابراهیم، خلیل خدایم. این، آسیه دختر مزاحم است که در بهشت همنشین تو خواهد بود. دیگری مریم، دختر عمران است و آن یکی کلثوم، خواهر موسی است. خداوند ما را نزد تو فرستاد؛ تا در هنگام وضع حمل، تو را یاری کنیم!
ده تن از حوریان بهشت، با ظرفی از آب کوثر نازل شدند و طفل را با آب بهشت، شست وشو دادند و در جامه ای سفید پوشاندند.
زنان آسمانی به او گفتند: فرزند خود را که پاکیزه و مبارک است، در آغوش بگیر!
با گسترش اسلام، مرحله حساس زندگی او فرا رسید. فشارها از هر سو مسلمانان را احاطه می کرد و او نیز با پایداری کامل تمام نیروی خود را برای حمایت از پیامبر صلی الله علیه وآله به کار می گرفت.
دوران سخت محاصره در شعب، فرا رسید. سنی از او گذشته و نیاز بیشتری به استراحت و مراقبت داشت؛ ولی در محیط شعب، چاره ای جز صبر و تحمل نبود. دوران محاصره در شعب، سه سال طول کشید. گرسنگی، پریشانی، خستگی و... او را سخت شکسته و ناتوان کرده بود.
با یاری خدا و توکل مسلمانان، دوران محاصره در شعب نیز به پایان رسید.
اندکی پس از پایان محاصره و بازگشت پیامبر صلی الله علیه وآله و مهراهانش به مکه، عام الحزن رسول خدا صلی الله علیه وآله و زمان پرواز غریبانه خدیجه. فرا رسید و پیامبر صلی الله علیه وآله نه همسر، بلکه بزرگ ترین یار و حامی خود را از دست داد.
صدای پیامبر صلی الله علیه وآله به خدیجه که در بستر بیماری آرمیده بود، می رسید؛ برای آنچه از غم و اندوه که برایت پیش آمده، نگران و غمگین هستم؛ ولی خداوند در رنج و اندوه، خیر بسیار قرار داده است. وقتی نزد همدم های خود وارد شدی، سلام مرا به آنان برسان!
قبرستان حجون، برای همیشه، میزبان جسم سیده زنان بهشت شد و تاریخ جهان برای همیشه، مفتخر به نام پرشکوه خدیجه علیهاالسلام.
محبوبه زارع