در منقبت امام موسی کاظم علیه السلام
برچسپ ها: امام ، السلام ، علیه ، کاظم
آوازه بزرگواری
موسی بن جعفر علیه السلام در قدر و مقام بزرگوارترین فرزندان حضرت صادق علیه السلام و در مرتبه والاتر از آنان بود و آوازه بزرگواری اش بیش از برادران بود. در زمان آن حضرت با سخاوت تر و گرامی تر و خوش معاشرت تر از او دیده نشد، و در عبادتْ سرآمد مردم آن زمان و پرهیزکارترین آنان و در جلالت مقام و فهم و دانش برتر از همگان بود.
و عموم شیعیانِ پدرش امام صادق علیه السلام معتقد به امامت آن بزرگوار گشته و سر تعظیم در برابرش فرود آورده، تسلیم دستورات او شدند و از پدر بزرگوارش درباره امامت و جانشینی آن جنابْ نصوص و روایات و اشاره های زیادی روایت کرده اند و معالم و فرامین دین خود را از او گرفتند و آنقدر نشانه و معجزات از آن حضرت روایت کرده اند که موجب قطع بر حجّیت و امامت او خواهد شد.
تولد و وفات
بدان که امام پس از حضرت صادق علیه السلام فرزندش ابوالحسن موسی بن جعفر معروف به عبد صالح است، زیرا همه صفات برتری و فضیلت و کمال در او گرد آمده بود. و دلیل دیگر تصریحی است که پدرش درباره امامت او فرمود و اشاراتی است که در این باره نمود.
و در قریه ابواء [میان مکه و مدینه] در سال صد و بیست و هشت هجری به دنیا آمد و در شهر بغداد در زندان سدی بن شاهک [بنا به قولی] در روز ششم ماه رجب سال صد و هشتاد و سه از دنیا رحلت فرمود و در روز رحلتْ پنجاه و پنج سال از عمر شریفش گذشته بود.
مادرش حمیده بربریه بود و مدت خلافت و امامتش پس از پدر سی و پنج سال بود و کنیه اش ابوابراهیم و ابوالحسن و ابوعلی است و معروف است به عبد صالح [یعنی بنده شایسته] و به لقب کاظم نیز مشهور است.
جانشین
ثبیت از معاذ روایت کرده که به امام صادق علیه السلام عرض کردم: از آن خدایی که این مقام را به پدر شما داده که جانشینی مانند شما داشته باشد می خواهم که پیش از مرگ شما نیز چنین جانشینی روزی شما گرداند. حضرت فرمود: خدا این کار را کرده است. گفتم: قربانت گردم او کیست؟ پس اشاره به موسی بن جعفر علیه السلام که خوابیده بود کرده فرمود: این خوابیده، و موسی در آن زمان کودک بود.
* * *
ابوعلی از عبد الرحمن بن حجاج روایت کند که گفت: بر حضرت صادق علیه السلام وارد شدم، دیدم در اطاقی در خانه خود ـ جایی که محل نمازش بود ـ نشسته دعا می کرد و موسی بن جعفر علیه السلام نیز در سمت راست او نشسته به دعای او آمین می گفت. من عرض کردم: خدا مرا قربانت کند! می دانی که من از دیگران بریده و به شما پیوسته ام و سابقه خدمت گذاری من نیز به شما معلوم است، پس از شما صاحب اختیار مردم کیست؟ فرمود: ای عبدالرحمان همانا فرزندم موسی، زره پیغمبر را پوشید و به اندام او رسا در آمد. من عرض کردم: پس از این سخن به چیز دیگری احتیاج ندارم.
شناخت امام
احمد بن مهران از ابی بصیر روایت کند که گوید: به حضرت موسی بن جعفر علیه السلام عرض کرد: قربانت گردم، به چه چیز، امام شناخته می شود؟ فرمود: به چند چیز که اوّلی آن ها این است که از پدرش سخنی و اشاره ای درباره امامت او گذشته باشد تا همانْ حجت و دلیلی باشد و به این که از او پرسش شود و او پاسخ گوید: و اگر پرسشی نشد او خود آغاز سخن کند و به این که از فردا خبر دهد و با مردم به هر زبانی [که دارند] با آن زبان گفتگو کند.
سپس فرمود: ای ابا محمد! تا برنخاسته ای یک نشانه آن را به تو نشان خواهم داد. ابوبصیر گوید: طولی نکشید مردی از اهل خراسان وارد شد و به زبان عربی با آن جناب سخن گفت، موسی بن جعفر علیه السلام به فارسی پاسخش گفت. مرد خراسانی عرض کرد: به خدا این که من با شما به زبان فارسی گفتگو نکردم برای این بود که گمان کردم شما فارسی را نیکو نمی دانی!؟ حضرت فرمود: سبحان اللّه ! اگر من به خوبی نتوانم پاسخ تو را بدهم پس برتری من بر تو در شایستگی منصب امامت چیست؟ سپس فرمود: ای ابا محمد! همانا امام [کسی است که] زبان هر یک از مردم [زمین] و هم چنین زبان پرنده و هر جانداری را به خوبی بداند.
عابدترین
بدان که حضرت موسی بن جعفر علیه السلام عابدترین مردمان زمان خود و فقیه ترین ایشان و با سخاوت ترین و گرامی ترین مردمان آن زمان بود و روایت شده که آن حضرت نافله های شب را می خواند و آن ها را به نماز صبح متصل می کرد. سپس تعقیب نماز می خواند تا خورشید بزند. آن گاه به سجده می رفت و مشغول به دعاء و حمد می شد و سر برنمی داشت تا نزدیک ظهر، و بسیار دعا می کرد و می گفت: «اللّهُمَّ اِنّیِ اَسْئَلُکَ الرّاحَةَ عِنْدَالْمَوُتِ وَ الْعَفْوَ عِنْدَ الْحِسابِ» یعنی بار خدایا! از تو درخواست می کنم راحتی و آسودگی هنگام مرگ و عفو و گذشت هنگام حساب را. و این دعا را چند بار می گفت.
و از دعاهای آن حضرت است که می گفت: «عَظُمَ الذَّنْبُ مِنْ عَبْدِکَ فَلْیَحْسُنِ الْعَفْوَ مِنْ عِنْدِکَ» یعنی گناه بنده ات بزرگ است پس باید گذشت و عفو تو نیز نیکو باشد. و از ترس خدا چندان می گریست که محاسنش از اشک چشمش تر می شد.
و آن حضرتْ مهربان ترین مردم به خانواده و خویشاوند خود بود و از فقرای مدینه در شب ها تفقُّد و نوازش می فرمود و زنبیل هایی که در آن پول و آرد و خرما بود برای ایشان می برد و به آنان می رساند و آنان نمی دانستند از کجا می آید و چه کسی می آورد.
زیارت پدر
گویند: چون هارون وارد مدینه شد رو به قبر شریف پیغمبر صلی الله علیه و آله برای زیارت آن بزرگوار نهاده و مردم نیز همراهش بودند، پس هارون پیشاپیش همه به سوی قبر مطهر ایستاده گفت: «درود بر تو ای رسول خدا! درود بر تو ای پسر عمو» و مقصودش این بود که به خود ببالد [و بفهماند که مقام من از دیگران برتر است، چون من پسر عموی پیغمبرم].
پس حضرت موسی بن جعفر علیه السلام پیش قبر آمده گفت: «درود بر تو ای رسول خدا! درود بر تو ای پدر.» و [مقصود آن حضرت علیه السلام این بود که عوام فریبی هارون را به مردم بفهماند و برتری مقام خویش را بر هارون به آنان گوشزد سازد.] هارون از این جریان رنگ صورتش متغیّر گشت و آثار خشم در چهره اش آشکار شد.
حکم خدا
ابوزید روایت کرده که محمدبن حسن در مکه در حضور هارون از حضرت موسی بن جعفر علیه السلام پرسید: آیا برای شخصی مُحرِم جایز است که در زیر سایه سقفِ مَحمِل خود [که در آن می نشیند [برود؟
فرمود: در حال اختیارْ جایز نیست. محمد بن حسن گفت: آیا راه رفتن در زیر سایه در حال اختیار بر او جایز است؟ فرمود: آری. محمد بن حسن [از این پاسخ] به خنده افتاد و از این طرز پاسخْ حضرت را مسخره کرد.
موسی بن جعفر علیه السلام گفت: آیا از دستور پیغمبر صلی الله علیه و آله تعجب می کنی و آن را مسخره می کنی؟ همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله در حال احرامْ سقف محمل را برداشت [که زیر سایه آن نباشد] ولی در زیر سایه راه رفت. ای محمد! در احکام خدا قیاس نتوان کرد و هر کس حکمی را به حکم دیگر قیاس کند از راه راست گمراه شده. پس محمد بن حسن خاموش شده نتوانست پاسخی به آن حضرت بدهد.
فضائل آن حضرت
و بالجمله فضایل آن حضرت زیاده از آن است که این مختصر گنجایش آن را داشته باشد. روایات بسیاری [در فنون علم] از آن جناب روایت کرده اند. او از همه کس به کتاب خدا آشناتر و در خواندن قرآن از همگان خوش صداتر بود و چنان بود که هرگاه قرآن می خواند محزون می شد [یا با صوت حزین می خواند] و مردم از تلاوت قرآنش می گریستند.
و مردم مدینه آن حضرت را زینت مُتهجّدین می نامیدند و به لقب کاظم [یعنی فرو خورنده خشم[ نامیده شد، برای آن که هر چه از دست ستمکاران کشید خشم خود را فرود خورد و بردباری کرده [بر آن نفرین نکرد [تا این که در زندان و زنجیر دشمنان و ستمگران از دنیا رفت و شهید گشت.