نمی از یم; پاسداشت مقام ائمه بقیع
برچسپ ها: السلام ، بقیع ، ایمه ، علیهم
به مناسبت شهادت امام حسن مجتبی و امام سجاد(ع)
باید بفهمیم که در بقیع چه کسانی خوابیدهاند؟ و این غفلتی که برای ماست، مگر به برکت ذکر این شخصیتهای کبری و آیات عظمی رفع شود. صدوق در کتاب علل الشرایع([1]) و در عیون اخبار الرضا(ع)([2])، این روایت را از امام ششم نقل میکند: إذَا حجَّ أحدکُمْ فَلْیَختِمْ حَجَّةُ بِزیَارَتِنَ، بعد این حکم را معلل فرموده است. فقه حدیث و درایت روایت مهم است؛ هر زمانی که احدی از شما، حج کند فَلْیَخْتِمْ حَجَّةُ بِزیَارَتِنَ.
امام اگردر جملهای تأکید آورد، باید اهل دقت به آن امر مهمی که در آن جمله نهفته است توجه کنند. لام تأکید، لام امر فلیختم. قضیه، قضیه امر است، اما تفریع این امر بر حج، نتیجه این میشود که بدون این فرع مؤکد، به این امر تمام نیست.
ختام حج، به زیارت ائمه بقیع است. از اینجا باید فهمید که در بقیه چه خبر است: إذَا حجَّ أحدکُمْ فَلْیَختِمْ حَجَّةُ بِزیَارَتِنَ. علت با لام تأکید این است که زیارت ما کمال حج خدا است. مدلول حدیث این میشود که حج بدون زیارت بقیع، و سر سپردن در مقابل آن چهار مرقد، ناقص است، و ناقص هرگز به ثمر نمیرسد. آنکه مثمر است، متمم امر است؛ لأنَّ ذلکَ مِنْ تَمامِ الْحَج. زیارت این چهار نفر، جزء اخیرِ علت تامّه حجی است که درک عظمت آن برای هر کسی میسر نیست.
این روایت که الآن نقل میکنم، روایتی است صحیح السند، از شیخ طوسی تا صفوان تا ابن ابی عمیر، میرسد به معاویةبن عمار، و معاویةبن عمّار از جعفربن محمد، و آن حضرت از آباءاش تا میرسد به رسولالله9. حدیث علاوه بر قیمت سند، مشتمل است بر دو شخصیت، از کسانی که اجمعت العصابة علی تصحیح ما یصحّ عنهم که یکی صفوان است و یکی ابن ابیعمیر.
روایتی را که حضرت از پدرانش نقل میکند، اهمیت موضوع را بیان میفرماید: مردی آمد نزد رسول خدا و گفت: یا رسولالله! من آماده حج شدهام و حج از من فوت شده. من کسی هستم مشمول و صاحب اموال زیاد. آمدهام بپرسم که چه کنم تا جبران این مافات بشود؟.
خوب دقت کنید! چنین روایتی با آنچنان سندی، با این مضمون، بسیار مهم است. ختم النبیین9 فرمود: به این کوه نگاه کن. نگاه کرد به کوهای قبیس. فرمود: اگر این کوه طلای احمر باشد و همه را فیسبیلالله انفاق کنی، به پایه یک حج نمیرسی.
این بیان رسول حاکی از چند مطلب است: انفاق فیسبیلالله، به قدری مهم است که در متن قرآن آمده است: کسانی که انفاق میکنند اموالشان را )... فی سَبیلِ اللّهِ کَمَثَلِ حَبّةٍ أنبَتَتْ سَبْعَ سَنابِلَ...(([3]) مقابل هر سنبهای باز صد حبّه؛ در عین حال اگر جبل ابیقبیس طلا بشود و همه را انفاق کند، خلأ حج را پر نمیکند.
بعد که حدیث با تفصیلش تمام شد، فرمود: کجا برای تو میسر است که به عمل دیگری به حج بیت برسی؟!. آن دقت مطلب محیّر العقول این است که، حج به این عظمت در حدّ اقتضا است.
اما هر علتی تا به تمام نرسد، معلول محقق شدنی نیست. هر مؤثری تا به کمال نرسد، اثر پیدا شدنی نیست. جزء اخیر علت تامهای است که مقتضی؛ یعنی این حج به این عظمت را، تمام میکند و این شجره طیبه را به ثمر میرساند. این ثمره در بقیع خوابیده است. عظمت آن زمین اینچنین است.
نباید عقلها، اسیر چشمها بشود. مردم وقتی به آستانه امامی میروند، از کجا کفشها را در میآورند و میروند. در این سرزمین چهار نفر خوابیدهاند که هر کدامشان، استوانه عالم کوناند، چهار نفر؛ ارکانُ البلاد، أبواب الإیمان، أمناء الرّحمن، شهداء دارالفناء، شفعاء دارالبقاء، خزنة خُزّان اللهَ، خُزّانِ خزنَة اللهَ،([4]) خزینهدار خزینه خدا، این چهار نفرند. حمله عرش علم خدا، این چهار نفرند. این است که زیارتشان کمال حج است، کمال بیتالله، و آن خانه با آن عظمت که: جعله سبحانه للإسلامِ علماً، وللعائذین حرماً، فَرَضَ حَجَّه، وأوجَبَ حَقَّه، و کتب علیکم عبادته، واختار من خَلقِه سُمّاعاً أجابوا له دعوتَه وصدّقوا کلمتَه.([5])
حج باید به زیارت آن چهار نفر به حد تمام و کمال برسد. کلینی در کافی، شیخ الطایفه در تهذیب، شیخ المحدثین در من لایحضر، ابن قولویه در مزار([6])، ارکان اربعه حدیث، این حدیث را نقل کردهاند.
شرح این حدیث، بماند. عصاره این حدیث و جملهای را به طور مختصر نقل میکنم. کسی که تو را زیارت کند: کانَ حقَاً علیَّ([7]). تعبیر این است، حق است بر من. آن کسی که تمام عالم امکان، تمام انبیا همه زیر بار حق اویند، این جمله را فرموده است: کسی که تو را زیارت کند، من گرفتار حق اویم. حسنبن علی این است.
امام حسن مجتبی7 اولین کسی است که در بقیع قبرش زیارت میشود. حالا معلوم میشود که چرا کمال الحج است. فرمود: کانَ حقّاً علیَّ بر من حق است. چیست این حق؟!
حق این است که روز قیامت، من خودم او را زیارت میکنم؛ این است بقیع. زوار آنجا، مزور خاتم النبیین9 هستند. کسی که آنجا به زیارت برود، عقل کل در محشر به زیارتش میرود. بعد هم تخلیص میکنم او را. این جمله عجیب است. خلاص؛ عبارت است از اینکه: فلز مغشوش را میگذارند در خلاص، ناخالصی را میگیرند، وقتی شد طلای ناب، از خلاص درآمده است.
بعد که فرمود: حق است بر من که او را زیارت کنم، فرمود: روز قیامت او را اینچنین از گناهانش پاکیزه میکنم. از خلاص درش میآورم و آن وقت میفرستم به جایی که مقام فرستاده او روشن نیست بر دیگران.
در بقیع شخصیت دوّمی که خوابیده، صاحب زبور آل محمد(ص) است. کسی است که روز قیامت خدا او را به لقب زین العابدین خطاب میکند.
شخصیت سومی که آنجا خوابیده است، کسی است که خاتم انبیا درباره او جملهای فرموده که خود این جمله برای اهلش کافی است: اسمه اسمی و شمائله شمائلی([8])؛ باقر العلوم این است.
شما طلاب که اهل علمید، اهل معرفتید، این درسها اثرش این است که عرفان پیدا کنی به خدا. راه خدا فقط این چهارده نفرند و از این عده نه کم میشود، نه زیاد. ممکن است کسانی که آنجا ایستادهاند، به شما حاجیان بگویند که اگر کفشها را در بیاورید، با حفظ الصحة منافات دارد. بگذارید بگویند، امّا جوابشان این است که خود آنها خواستند نور خدا را فراموش کنند، ولی خدا نخواست. نبیره امام پنجم، قبرش کشف شد، همه قدرت حکومت آنجا متمرکز شد تا خورشید را پشت ابر پنهان بدارد، ولی از آنجا که خدا خواست منکشف شد و خبرش به تمام دنیا رسید و بعد از هزار و اندی سال، قبر نبیره امام پنجم، آن هم فرزند غیر معصوم از معصوم، وقتی قبر باز شد، بوی عطر، مشامها را بیچاره کرد. بدن مثل گل شکفته بود. اینجا همه عوامل طبیعت خنثی میشود، اما کو معرفت، این همین چند ساله اتفاق افتاده است.
این فقیه متبحر، آیةالله بروجردی که اینجا خوابیده است، این مرد، در اواخر عمرش، با وجود کهولت و پیری، دقیقترین خطوط را مطالعه میکرد. بعد قصّه خودش را نقل کرد: چشم من به دردی مبتلا شد، هرچه معالجه کردم جواب نداد. به عتبات رفتم، به بصره که رسیدم، سوار قطار شدم. در جایی که سوار بودم، این زوّار پیاده که قاصد زیارت سیدالشهداء7 بودند، سوار شدند، یکی از اینها خوابید. من از گل بین انگشتان پای این شخص، کمی برداشتم و به هر دو چشم مجروحم مالیدم. درد برطرف شد و تا این سال محتاج به عینک نشدم. این معرفت این فقیه متبحر است. اگر آنها این معرفت را ندارند که بفهمند گل پای زوار قبر این خاندان را میشود شفای درد بیدرمان کرد، شما توجهی نکنید.
اگر معرفت کسی مثل این فحل علم را هم ندارید، به بقیع که رفتید جوراب به پا کنید، اما کفش را در بیاورید. آنجا میدانید چه خبر است؟ آنجا جایی است که: ذلک ومَنْ یُعظِّم شَعائر اللهَ قدر متیقن از شعائر الهیه، همان چهار قبر است. تعظیم آن چهار قبر، علامت تقوای دل است. آنها که در بقیع پا برهنهاند، تقوای دلشان در عملشان مجسم شده است. اهل علم، مردم غافل را از خواب غفلت بیدار کنند، حرمت بقیع را نگه دارند، به آن قبرهای خراب شده نگاه نکنند، آنجا بروند تا به کوری چشم آنها که این قبور را میخواستند از میان ببرند، نشان بدهند که عظمت به حدّی است که سر از پا در این حرم شناخته نمیشود.
ای امام پنجم! ای آنکه در این قبر خراب آرمیدهای، تو همان هستی که مثل عقل کل، ختم رسل، به جابربن عبدالله انصاری فرمود: سلام مرا به آن کسی برسان که میشکافد علوم نبیین ر. خوب دقت کنید ای اهل نظر! النبیین جمع مُحلّی به ال است.
علوم نبیین، چه خبر است؟ قرآن را بخوانید: )وَ إِذْ قالَ رَبّکَ لِلْمَلائِکَةِ إِنّی جاعِلٌ فِی اْلأرْضِ خَلیفَةً قالُوا أتَجْعَلُ فیها مَنْ یُفْسِدُ فیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ وَ نَحْنُ نُسَبِّحُ بِحَمْدِکَ وَ نُقَدِّسُ لَکَ قالَ إِنّی أعْلَمُ ما لا تَعْلَمُونَ ? َ عَلّمَ آدَمَ اْلأسْماءَ کُلّها...(([9])؛ این علم یک نفر است. این علم یک نبی است. حالا در سینه نوح چه خبر است؟ در قلب موسیبن عمران با آن آیات تسع چه خبر است؟ در روح عیسیبن مریم، با اسم اعظم و ابراء اکمه و ابرص و احیاء موتی چه خبر است؟ و باز در اقیانوس بیپایان قلب عقل کل چه خبر است؟ مهم این است که سنی و شیعه، همه نقل کردند، آن کسی که همه این علوم را میشکافد محمّدبن علی الباقر(ع) است. این منصب اوست، مقام اوست. همه علوم نبیین را داراست.
بعد که سلام پیغمبر را جابر رساند، نگاهی کرد و فرمود: ای جابر وصیتت را بکن. خواست بفهماند که تو مانده بودی فقط برای اینکه آن سلام را به من برسانی. بعد فرمود: والله، آنچه بوده و آنچه خواهد بود، علمش نزد من است. این آن کسی است که در بقیع خوابیده است.
ابوبصیر در کوفه، به زنی قرآن یاد میداد، با آن زن مزاح کرد. روزگاری گذشت و بار سفر بست و به مدینه آمد. تا وارد شد، چشم حضرت که به ابوبصیر افتاد، فرمود: در آن خانه ـ در کوفه ـ به آن زن چه گفتی؟! گفت از خجالت صورتم را پوشاندم.
آن کسی که در مدینه است، در خلوت کوفه، بین آن زن و او، یک مزاح میگذرد، از نظر او پنهان نیست. چنین کسی در بقیع خوابیده است.
خلاصه کلام؛ هر کس به آنجا رفت، باید بفهمد که: )...فَاخْلَعْ نَعْلَیْکَ إِنّکَ بِالْوادِ الْمُقَدّسِ طُوًی(.([10])
پینوشت:
[1]. علل الشرایع، ج 2، ص 459.
[2]. عیون اخبار الرضا(ع)، ج 2، ص 262.
[3]. البقره (2) : 261.
[4]. بحارالأنوار، ج 99، ص 127.
[5]. وسایل الشیعه، ج 11، ص 15.
[6] . اصول کافی، ج 4، ص 548 و من لایحضره الفقیه، ج 2، ص 577 .
[7]. اصول کافی، ج 4، ص 548.
[8] . اصول کافی، ج 1، ص 469.
[9]. البقره (2) : 30 و 31.
[10]. طه (20) : 12.
نویسنده : آیةالله العظمی وحید خراسانی