فرشتهاي به صورت بشر
برچسپ ها: انسان ، امام ، بشر ، فرشته ، صورت ، 15خرداد ، خمینی
فرشتهاي به صورت بشر
حضرت امام، پيش از نهضت اسلامي تا پيروزي انقلاب
حضرت امام، از همان سالهاي جواني به درس و بحث حوزوي بسيار اهميت داده وپس از فراگيري درس خارج و ورود به عرصه تدريس، محلهاي تدريس ايشان، مجمع طلاب، علما و فضلاي بزرگ بود...
ملائکه، بندگان گرامي داشته شده خداي سبحانند. اولين وصفي که حضرت حقبراي ملائکه ميفرمايد نيز، «عبادت»و «عبوديت»شان ميباشد. فرشتگان،هيچ کاري را بدون دستور خداوند متعال انجام نميدهند و همه کارهايشان بافرمان الهي است. در قرآ« مجيد نيز آمده است: فرشتگان، هرگز خدا را معصيتنميکنند. در قرآنهمچنين ذکر شده است: ملائک، هرگز از بندگي حضرت حق،خسته نميشوند و «مقرب درگاه الله» هستند.
ويژگيهايي که براي فرشتگان آمده، درباره اولياي خدا نيز آمده است که حضرت امام سيدروحالله موسوي خميني قدس سرهالشريف نيز بدون کوچکترين ترديد و با ضرس قاطع، يکي از والاترين و بالاترين اولياء الله بودند؛ و از آنجا که فرشتگان، شهوت و غضب و ساير مسائل جسماني را ندارند درحاليکه انسان، اختيار لذت از اين موارد را نيز دارد اما وليالله، براي خدا حرامهاي اين لذات جسمي را هرگز انجام نميدهد، حتي مقامي عظيمتر از ملائک الهي دارد.
سيره عملي امام امت
حضرت امام، از همان سالهاي جواني به درس و بحث حوزوي بسيار اهميت داده و پس از فراگيري درس خارج و ورود به عرصه تدريس، محلهاي تدريس ايشان، مجمع طلاب، علما و فضلاي بزرگ بود که از شيوه مستحکم درسآموزي حضرت معظمله، لذت وافر ميبردند. از ديگر دلايل اينکه طلاب و بزرگان حوزه مقدسه علميه، مجذوب آن شخصيت الهي ميشدند، «استقلال»؛ «روحيه آزادگي و آزادمنشي» و «تواضع» و «بزرگي» آن حضرت بود.
پس از ارتحال ملکوتي حضرت آيتالله العظمي بروجردي رضوانالله تعالي عليه، حضرت امام، با اخلاق الهيشان و به دليل دوري از جاه و مقامخواهي، در حالي که همگان در پي کسب موافقتشان براي اعلام مرجعيت بودند، از چنين امري کناره گرفتند و در نهايت نيز بدون آنکه خود، داعيه مرجعيت داشته باشند، وقتي اين خواسته، عموميتي شگرف يافت و مرجعيت به سراغ ايشان و خدمت امام رفت، بدون آنکه ادعاي زعامت داشته باشند، براي رضا خدا و خدمت به اسلام و تشيع، آن را پذيرفتند.
يکم آبانماه سال 1356، اما واقعهاي رخ داد که به فرموده حضرت امام، از الطاف خفيه الهي بود. در اين روز حضرت آيتالله حاج سيدمصطفي خميني، پسر ارشد حضرت امام که فردي بسيار عالم، مجتهد و سياستمدار بود و به قولي «خميني جوان» شناخته ميشد، توسط عمال رژيم محمدرضا، مسموم شد و به شهادت رسيد.
ايشان حتي پس از پذيرش مرجعيت، در حالي که اغلب مراجع آن روزگار، در کنار تدريس و تهذيب، عهدهدار امور مالي طلاب نيز بودند، بسيار بيشتر از آنکه به امور مالي طلبههاي حوزه بپردازند، چون دوران پيش از مرجعيت، همچنان در پي تدريس، تهذيب، تزکيه نفس، تهجد و شبزندهداري بودند. آن فقيه الهي و آن پردهنشين و رازدار خداي سبحان؛ اما وقتي حوزه را در برابر اقدامات رژيم شاه؛ که اصل اسلام عزيز را نشانه رفته بود، چندان فعال نديدند، حساب خود را جدا کرده و با توکل بر خداوند تعالي، پرچم قيام عظيم الهيشان را براي مبارزه با فساد و ظلم، با زدن مستقيم محمدرضا پهلوي و ارباب وي، ايالات متحده، در برهههايي چون تصويب لايحه انجمنهاي ايالتي و ولايتي، کشتار طلاب در مدرسه فيضيه توسط عمال شاه، واقعه 15 خرداد و قانون کاپيتولاسيون برافراشتند.
زمينه ذهني قيام
بر خلاف آنچه تصور ميشود، قيامت حضرت آيتالله العظمي امام خميني رحمهالله تعالي عليه، ضدرژيم شاهنشاهي و ديکتاتوري از سال 43-1342 و موضوع سخنراني حضرت معظمله عليه محمدرضا، اسرائيل و اينکه اسلام در خطر است يا ماجراي کاپيتولاسيون اتباع آمريکايي در ايران، آغاز نشد. حضرت امام در سال 1323 هجري خورشيدي با نگارش متني، نگراني خويش از اوضاع مملکت و اسلام را بيان فرموده بودند.
حضرت امام خميني در آن زمان، عالم و مجتهدي جوان (44ساله)بودند و البته در ميان مراجع، علما، فضلا و طلاب حوزههاي علميه، شخصيتي از لحاظ سياسي بسيار باهوش و بافراست و از لحاظ علمي بسيار کوشا و پربار بودند. تلاش حضرت امام براي ممانعت از اعدام اعضاي گروه مبارز «فدائيان اسلام» با سعي براي اقناع مرحوم حضرت آيتالله العظمي بروجردي رضوانالله تعالي عليه که متاسفانه توسط برخي اعضاي بيت آن مرجع بزرگ، ناکام ماند، حشر و نشر با عالم سياسي مطرح و عامل اصلي ملي شدن صنعت نفت پس از اقدامات فدائيان اسلام، يعني مرحوم آيتالله سيدابوالقاسم کاشاني قدسسرهالشريف، و نقش برجسته در صدور اعلاميه مشترک علما براي جلوگيري از تصويب لايحه آمريکايي انجمنهاي ايالتي و ولايتي، تنها 3 مورد از مواردي است که به سالها پيش از قيام 15 خرداد 1342 بازميگردد.
15 خرداد
رژيم ستمشاهي که در خرداد 1342 که همزمان شده بود با ماه محرم، به شدت نگران مخالفتها؛ مخصوصاً از قم و بويژه از سوي حضرت امام که پس از ارتحال حضرت آيتالله العظمي بروجردي (رض)، تبديل به بزرگ مرجع عالم تشيع شده بودند، بود، اندکي پيش از آغاز محرمالحرام و ايام عزاداري سالار شهيدان حضرت سيدالشهداء عليهالسلام، با ارسال 3 دستورالعمل از طرف ساواک براي تمام علما و منبريها، آنها را از صحبت درباره اين موضوعات، زنهار داده بود: «1- بر منابر عليه اسرائيل سخني گفته نشود؛ 2- نگويند، اسلام در خطر است؛ 3- عليه شاه صحبتي نشود».
اما حضرت امام در سخنراني تاريخيشان در 12 خرداد 42 مصادف با روز عاشورا، ضمن آنکه درباره هر 3 مورد فوق، فرمايشاتي را فرمودند؛ بلکه درباره اصل دستورالعمل سازمان امنيت (ساواک) نيز افشاگري فرمودند و با ذکر سؤالاتي، ابراز داشتند: «ساواک گفته: هي نگوييد، اسلام در خطر است.
حالا اگر ما نگوييم اسلام در خطر است، در خطر نيست؟!... رژيم دستور داده بر منابر عليه اسرائيل سخن نگوييد، عليه شاه هم سخن نگوييد؛ مگر شاه، اسرائيلي است که ميگوييد، عليه اسرائيل و شاه حرفي نزنيد؟! و...».
دستورالعمل از طرف ساواک براي تمام علما و منبريها، آنها را از صحبت درباره اين موضوعات، زنهار داده بود: «1- بر منابر عليه اسرائيل سخني گفته نشود؛ 2- نگويند، اسلام در خطر است؛ 3- عليه شاه صحبتي نشود».
پس از فرمايشات حضرت امام، شور و ولولهاي در قم البته به صورت پنهان و خاموش به راه افتاد و رژيم نيز از سخنراني حضرت ايشان در روز عاشورا، بسيار بيمناک شد. از اينرو دو روز بعد، در شامگاه 14 خرداد 1342، ايشان را شبانه دستگير کرده و به پادگان عشرتآباد تهران منتقل کردند. در پي انتشار خبر بازداشت بزرگ مرجع شيعيان جهان، مردم کشور به ويژه مردم غيور شهرهاي قم و ورامين عليه اين اقدام گستاخانه رژيم خروشيدند که منجر به بروز فاجعه 15 خرداد 42 و کشتار مردمي شد که به اسايه ادب به نايب امام زمان (عج) از سوي شاه معترض بودند.
ماجراي کاپيتولاسيون؛ خروش حضرت امام براي حفظ شأن مسلمان ايراني آبانماه سال 1343، ماجراي تصويب قانون کاپيتولاسيون اتباع آمريکايي در ايران، موجب شد، حضرت امام بار ديگر برخيزند و اينبار براي جلوگيري از تحقير مسلمانان و ايرانيان از سوي اهل کتاب بپاخاستند. بر مبناي قانون کاپيتولاسيون که طبق خواست دولت ايالات متحده در مجلس ايران تصويب شد، اگر يک تبعه آمريکايي در ايران، مرتکب هر جرمي ميشد، محاکم قضائي کشور، حق بازخواست از او را نداشتند و به فرموده حضرت امام، حتي اگر شاه ايران را هم يک فرد معمولي آمريکايي ميکشت، کسي در ايران حق برخورد با او را نداشت و وي به ايالات متحده بازگردانده شده و در دستگاه قضائي آمريکا محاکمه ميشد. طبق اين قانون، اگر يک ايراني نيز عليه فردي تبعه آمريکا، اقدامي ميکرد، بايد براي محاکمه به ايالات متحده فرستاده شده و در اين کشور محاکمه ميشد!
حضرت امام عليه اين قانون خوارکننده ايرانيان و مسلمانان و عزتبخش آمريکاييها برخاستند و موجب لغو آن گرديدند. رژيم هم گرچه در برابر امام تسليم شد ولي حضرت ايشان را ابتدا به ترکيه و سپس به عراق تبعيد نمود؛ تبعيدي که 14 سال، تا زمان بازگشت امام عزيز به ايران و پيروزي انقلاب اسلامي ادامه يافت.
از تبعيد تا پيروزي
حضرت امام، پس از تبعيد از کشور نيز، دست از مبارزه با ظلم و فساد و تيعض رژيم نکشيدند. حضرت معظمله، با صدور بيانيههاي مختلف، سعي فرمودند، آتش قيام حقطلبانه و ستمستيزانه ملت مسلمان ايران عليه ديکتاتوري 2500 سالهشاهنشاهي را روشن نگه دارند و بهرغم توصيههاي دولتهاي ميزبان ايشان، هرگز از مجاهده با رژيم مستبد محمدرضا دست نکشيدند.
يکم آبانماه سال 1356، اما واقعهاي رخ داد که به فرموده حضرت امام، از الطاف خفيه الهي بود. در اين روز حضرت آيتالله حاج سيدمصطفي خميني، پسر ارشد حضرت امام که فردي بسيار عالم، مجتهد و سياستمدار بود و به قولي «خميني جوان» شناخته ميشد، توسط عمال رژيم محمدرضا، مسموم شد و به شهادت رسيد.
گرچه از دست دادن فرزند؛ آن هم چنين فرزندي، هر کس را دچار شکست ميکند و اصلا قصد رژيم از حذف فيزيکي مرحوم حاجآقا مصطفي (رض) يکي ايراد فشار روحي بر حضرت امام به عنوان پيرمردي 80 ساله بود تا ايشان در داغ فراغ
پسرشان، از دنيا بروند و دوم، خمينياي 30 سال جوانتر از حضرت امام، ادامهدهنده راه نهضت نباشد، اما امام امت، چون کوه استوار ايستادند و گرچه جگرشان از سوک شهادت پسر بزرگوارشان، خراشيد ولي محکم بر ادامه نهضت تاکيد کردند. اول آبان، 19 دي و 29 بهمن 56، هشت، نه و ده فروردين 57 و...، 17 شهريور 57، عيد فطر، تاسوعا و عاشوراي اين سال روزهايي بود که بار ديگر نهضت احياء شد.
پس از يکم آبان، 19 دي 56، قم در اعتراض به اسائه ادب رژيم محمدرضا به حضرت امام در مقاله روزنامه اطلاعات، بار ديگر برخاست. با تهاجم وحشيانه ماموران رژيم به مردم و علما، تعدادي به شهادت رسيدند؛ 29 بهمن در تبريز چهلم شهداي قم، باز به خاک و خون کشيده شد و همينطور سلسله چهلمها تا پيروزي انقلاب ادامه يافت. امام با آن که در خارج از وطن بودند، اوضاع را زير نظر داشتند و با صدور اعلاميه و محکوميت کشتارها، مردم را به ادامه نهضت اسلامي خود، تا براندازي رژيم فاسد تشويق ميفرمودند.
تا آن که سپيده پيروزي بر مردم ايران لبخند زد و در زمستان، بهاران آمد و 22 بهمن 57، آغاز سالهاي بيداري اسلامي در سراسر جهان شد و همه اينها، مديون مردي است الهي که جز به رضاي خدا نميانديشيد: حضرت امام خميني...
محمدمهدي تقوي