مرگ را در آغوش بگیرید
برچسپ ها: مرگ ، در ، را ، بگیرین ، آغوش
مرگ را در آغوش بگیرید
چرا باید از مرگی ترسید که مامور انتقال ما به سرای باقی و وسلیه برای از پوست در آمدن است؟ چرا مرگ را به خاطر رهانیدنمان از قفس تنگ جسم و ماده در آغوش نگیریم؟
مرگ شاید تنها اصلی باشد که همه انسان ها به آن باور دارند اما در کیفیت آن و ماجراهای بعد از آن اختلاف دارند. همین علم نداشتن به اسرار بعد از مرگ بعضی از انسان ها را می ترساند. برخی از آدم ها مرگ را پایان حیات بشر و مساوی با از بین رفتن انسان می دانند، بعضی دیگر اما در شک بین زندگی بعد از مرگ و یا خرافی بودن حیات بعد از مرگ به سر می برند. ولی به نظر می رسد هر کس هر نوع تفکری نسبت به مرگ داشته باشد باز هم از مرگ می ترسد.
اما مرگ در قاموس دینی و در سیره معصومین نه تنها ترسناک نیست بلکه بسیار جذاب است و حتی آرزوی بعضی از بزرگان و عارفان بوده است.
آیا به راستی مرگ شیرین است؟
مرگ ذاتا ترسناک نیست، مرگ پدیده ای ناپسند نیست بلکه عین صواب و درستی است. مرگ فقط پلی به آخرت است. آنچه که می تواند برای برخی ترس آور باشد نتیجه اعمالشان در سرای دیگر است.
حقیقت ذات انسان
در تفکر دینی و البته بنابر استدلالات عقلی و فلسفی، بشر مرکب از دو بعد جسمانی و روحانی است. یعنی انسان فقط همین لباس خاکی و تن مادی نیست بلکه حقیقتی ورای این جسم دارد که برخی آن را نفس می نامند و برخی روح.
همان طور که گفته شد روح از سنخ ماده نیست بلکه مجرد از ماده است و از بین رفتن و پوسیدن از ویژگی های ماده است، به همین دلیل می توان گفت بعد اصیل انسانی از بین رفتنی نیست.
مرگ پلی به سرای آخرت
با توجه به آنچه گفته شد می توان این نتیجه را گرفت که مرگ جدا کننده روح از بدن است و یا به تعبیری دیگر مامور انتقال روح به سرای باقی و به جایگاه اصلی خود یعنی ذات مقدس الهی است چرا که خداوند فرمودند: «نَفَخْتُ فِیهِ مِن رُّوحِی». [1]
مرگ پایان کار نیست بلکه آغاز راهی جدید و فصلی نو در حیات بشر است. مرگ پوسیدن نیست مرگ از پوست در آمدن است. حضرت آیت الله جوادی در این باره می فرمایند:
«تمام مشکلات بشر این است که مرگ پوسیدن است نه از پوست در آمدن است مثل جاهلیت حجاز. این جاهلیت جدید نظیر جاهلیت کهنه هر دو مشکلشان مشترک بود و آن این بود که می گفتند: «انْ هِيَ إِلَّا حَيَاتُنَا الدُّنْيَا نَمُوتُ وَنَحْيَا وَمَا نَحْنُ بِمَبْعُوثِينَ».»[2]
حالا که مرگ ما را به جایگاه اصلی خود «عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ»[3] هدایت می کند چرا از آن بترسیم؟ و چرا از از آن فرار کنیم؟
حال که مرگ می خواهد ما را از این دنیای پر از تضاد و نابرابری نجات دهد، چرا به آن پشت کنیم؟ شاید بهتر باشد به تعبیر مولانا مرگ را به آغوش بگیریم.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی/ تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
مرگ، محبوب امیر المومنین
امام علی علیه السلام می فرماید:
«و ان احب ما انا لاق الی الموت; محبوب ترین چیزی که در انتظارش هستم مرگ است.» [4]
چرا علی علیه السلام آرزویش مرگ بوده؟ آیا این از نا توانی یا کم صبری اوست؟
حاشا که علی از چیزی بترسد و یا نا امید از زندگی و رحمت خدا باشد. علی علیه السلام از آن جهت مشتاق مرگ است که محبوبش را می تواند بدون حجاب های مادی زیارت کند و می تواند روحش را از زندان جسم و دنیای مادی برهاند و در بی نهایت ذات الهی فانی شود.
و در آخر
مرگ ذاتا ترسناک نیست، مرگ پدیده ای ناپسند نیست بلکه عین صواب و درستی است. مرگ فقط پلی به آخرت است. آنچه که می تواند برای برخی ترس آور باشد نتیجه اعمالشان در سرای دیگر است. کسانی که حق الناس بر گردنشان است، کسانی که بیت المال را چپاول می کنند، کسانی که به بی دفاعان ظلم کرده اند، بله این افراد باید بترسند که بد عاقبتی انتظارشان را می کشد.
اما اگر آدم اخلاقی زندگی کند چرا از مرگ بترسد؟ حتی اگر خطای کوچکی هم داشت نباید از الطاف خدا مایوس شود.
پی نوشت:
[1] سوره مبارکه حجر آیه 29
[2] جلسات درس تفسیر؛ تفسیر آیات 1 تا 10 سوره مبارکه «ص »
[3] سوره مبارکه قمر آیه 55
[4] خطبه 180