عمری در جهاد روشنگری
برچسپ ها: در ، روشنگری ، جهاد ، عمری
در سالهای حاکمیت جور و ستم، در عصر استبداد و خفقان چه بسیار عزیزانی که در راه احیاء سنت نیاکانشان، زنده نمودن دین محمد(ص) و استمرار نهضت حسین(ع) تا محو هر گونه ظلم و جور، با ایثار جان قدم در راه میدان جهاد گذاردند.
و چه بسیار عزیزانی که سالهای سال در اسارت و تبعید، یک لحظه دست از مبارزه نکشیدند و تا طلوع فجر پیروزی همواره در کنار پیر و مراد خود بوده و در تمامی لحظات زندگی مجری فرامین رهبر خود بوده اند تا واپسین دم حیات و اینچنین بود شخصیت والای «ابوذر» زمان در طول دوران حیات پر بارش.
ایت الله طالقانی از جمله مبارزانی بود که با سلاح قلم، اندیشه و کلام به نبرد با نوکران استعمار پرداخت و زبان او چنان سینه جباران و ستمگران زمان را نشانه می گرفت که از هر سلاحی کوبنده تر می نمود. وی در سراسر زندگی خود به یک امر می اندیشید و آن رسالت – تعهد و پای بندی اش به آرمانهای مقدس اسلامی بود، حیات نسل پویای جامعه، نقش اساسی نسل امروز در ایفای رسالت مکتبی که بر دوش دارند، زنده نگه داشتن میراث دینی مان و انتقال آن به نسلهای بعدی بگونه ای صحیح و بدور از دخل و تصرف، از جمله ارزشهایی بود که وی بدان اعتقاد داشت و عمرش را در این راه صرف نمود که امام خمینی(س) در مقام اش فرمودند (آقای طالقانی یک عمر در جهاد و روشنگری و ارشاد گذارند)
و اما برای آنکه تصویری کلامی از مبارزات – تعلیم و تعلم و دورانهای مختلف زندگی ایت اللهطالقانی برایتان ارائه دهیم، با هم نگاهی می اندازیم به خلاصه ای از دوران زندگی ایشان. مرحوم طالقانی در سال 1289 شمسی در قصبه گل یزد طالقان بدنیا آمد تحصیلات ابتدائی و متوسط خود
را در علوم مذهبی و اجتهاد در مدارس رضویه و فیضیه قم ادامه داد و تا سال 1317 در این دو مدرسه بتحصیل پرداخت وی سپس در مدرسه سپهسالار و بتدریس و در ضمن آموزش علوم دینی مشغول شد از سال 1318 برای نخستین بار، اختلاف خود را با دولت طاغوتی آن زمان به زمامداری رضا خان آشکار ساخت و در همان زمان بازداشت شد سپس در سال 1322 و نیز در طی سالهای 40 – 41 و 42 چندین بار به حبس افتاد در سال 42 بمدت ده سال حبس محکوم گردید که در سال 46 با برخوردداری از عفو، از زندان آزاد گردید. در سال 50 بمدت 1 سلا و نیم به زابل و بافت کرمان تبعید شد. در سال 54 تا 57 برای چندمین بار به زندان افتاد و در سال 57 همراه با قیام ملت و سیل خروشان امتی خداجوی با حضور خودش در پیشاپیش صفوف تظاهرات تهران، راهپیمائیهای خاطره انگیز آن ایام را گرمی خاصی می بخشید.
خطابه های پرشور طالقانی در حسینیه ها و اجتماعات مختلف چنان شور و شعفی در نسل جوان و مؤمن و خداجوی کشورمان ایجاد می نمود که خود منجر به موجی و تحولی درونی در انسانهای خفته و بیدار می گردید. و چه زیبا امام خمینی(س) زبان و کلام ایشان را وصف نمود: «زبان گویای او – طالقانی – چون شمشیر مالک اشتر بود»
طالقانی هیچگاه از مبارزه و جهاد بر علیه ستمگران غافل نشد، چه در زندان، چه در تبعید و در تمام دوران حیات گرانقدر خود در سالهای سیاه استبداد همواره حضوری مستمر در راستای مبارزات ضد اشتکباری داشت. مبارزه با ابرقدرتها در رأس آن آمریکای جهانخوار در کلام طالقانی چنین ترسیم شد، «از توپ و تشر آمریکا نمی ترسیم و سرمایه داری به معنای استثمار در کارخانه ها را از بین خواهیم برد».
زندان – حبس – تبعید نیز وی را هیچگاه از صحنه مبارزه خارج ننمود و وی هر مکانی را پس از اندک زمانی به پایگاهی قوی جهت نشر اندیشه های اسلام ناب محمدی(ص) مبدل می نمود و اینگونه بود زندگی ایشان در ایامی که در زندان بسر می بردند. بنیانگذار انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی(س) پس از آزادی ایت اله طالقانی از زندان طی پیامی خطاب به او فرمود: «این مسئله امر طبیعی است که شخصیتهایی مثل جنابعالی که عمر گرانمایه خود را در راه آزادی و استقلال کشور و مخالفت بی امان با دستگاه جبار و غارتگران بین المللی صرف نموده اند در حبس و شکنجه بسر بردند». و در مقابل نیز این پیر مبارز و مجاهد نستوه به پیام مولایش لبیک گفته و می گوید:
«اینجانب مصمم هستم که تحت هدایت و یاری پروردگار، در کنار برادران مبارز و مسلمان خود و زیر پرچم واحد، و نظم سازمان متشکل انقلاب توحیدی با ارشاد و هدایت آن مرجع گرانقدر، تا آنجا که در توان دارم، تا پایان راه که وصال به آستان پروردگار است ادامه دهیم.»
طالقانی پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در تمامی صحنه ها و عرصه های سیاسی – اجتماعی و مذهبی حاضر بودند و گوش بفرمان رهبر خود و با تاسی از فرامین حضرتش سعی در تقویت نظام نوپای اسلامی داشتند.
منافقین و فرصت طلبان پس از 22 بهمن57 در جهت تفرقه بین مسئولین نظام فراوان کوشیدند و همواره بر آن بودند تا از نام و عنوان طالقانی به عنوان چهره ای مبارز و مردمی، بر اعمال تفرقه افکنانه خود سرپوش گذارند اما هوشیاری و صداقت آن مرحوم و پافشاری وی بر رهبری امام خمینی، مانع دسیسه های آنان بود. ایة الله طالقانی در یکی از پیامهای خود به ملت ایران هشدار می دهد: «... مواظب باشید تا در صف فشرده و هماهنگ ما ملت اسلام و مردم ایران، فرصت طلبان و مفسده جویان رخنه نکنند و انقلاب اصیل و عالی ما را به راست گرایی و چپ گرایی افراطی نکشانند.» ایت الله طالقانی را سپس به عنوان اولین امام جمعه تهران در صحنه های عبادی – سیاسی نماز جمعه تهران که توجه همه جهانیان و آژانسهای خبری را بخود معطوف داشته می بینیم. پیامهای قاطع، خطبه های پرشور نماز جمعه همه و همه در تایید رهبری قاطع امام خمینی(س) و تحکیم وحدت بین اقشار مختلف جامعه و تشکیل صفی واحد در برابر تهاجمات گسترده دشمنان انقلاب اسلامی بوده.
در جایی از فرمایشات مرحوم طالقانی آمده:
«منافقین یعنی آن خطرهائیکه این اجتماع را متلاشی می کند آن خطری که از درون نفوذ می کند آن خطری که از اول اسلام بود و هر چه ما مسلمانها بعد از طلوع اسلام ضربه خوردیم بدست منافقین بوده است نه بدست کفار»
جهادگر نستوده، ایه الله محمود طالقانی تا آخرین نفس تلاش در راه تحکیم پایه های نظام اسلامی داشت و سرانجام در بامداد روز 19 شهریور پیر میدان مبارزه و یار دیرینه امام خمینی(س) دیدار حق را لبیک گفت.
حضرت امام در پیامی که بمناسبت درگذشت ایشان صادر کردند، فرمودند: «ما برادری را از دست دادیم و ملت ما پدری و اسلام مجاهدی را همه در سوگ هستیم و متاثر از این مصیبت بزرگ
«عمری طولانی این عیب را دارد که هر روز عزیزی را از دست می دهد و به سوگ شخصیتی می نشیند و در غم برادری فرو می رود.»
«مرک او زودرس بود و عمر او با برکت»
و بدین ترتیب انسانی از تبار یاوران راستین امام خمینی و یکی از فریادگران حقوق محرومین و مستضعفین از میانمان رفت. یادش گرامی و روحش در محضر حضرت حق متنعم باد. از مرحوم طالقانی آثاری ارزنده بجای مانده که از جمله آن اسلام و مالکیت – بسوی خدا می رویم و تفسیر پرتوی از قرآن را می توان نام برد.
از یادداشت های ایت الله طالقانی درباره پسر عمویش زنده یاد جلال آل احمد
اولاً باید بدانید که جلال پسر عموی من بوده است و از بچه های طالقان بود. پدر ایشان از پیشنمازان خوش بیان و متعبد بود، و تعبدش خشک بود. آدمی اهل دعا بود و در محله های جنوبی تهران – طرفهای پاچنار – می نشستند. جلال از بچگی با هوش و با استعداد بود. و با هم معاشرت خانوادگی داشتیم. در سالهای 22 و 23 در خیابان شاهپور «انجمن تبلیغات اسلامی» تشکیل داده بودند و ایشان از همان ابتدا عضو فعال آنجا بود. ولی وقتی مکتب کمونیست ها بوسیله «توده »ای ها گسترش پیدا کرد جلال عضو فعال و از نویسنده های حزب شد که مسائلش را بصورت رمانتیک می نوشت. و در این اواخر بعد از اضمحلال «توده» ای ها مطالعاتش که عمیق شد، تقریباً به ملت و آداب و سنن خودمان برگشت و به مذهب گرایش پیدا کرد.
بهترین کتاب هایش بنظر من دو کتاب «غربزدگی» و «خسی در میقات» اوست که این «خسی در میقات» را در سفر حج خود نوشته است که هم جنبه سیاسی دارد و هم فلسفه حج را در بعضی جاها خوب بیان کرده است آنوقت هایی که در شمیران جلسات تفسیر قرآن داشتم با آنجا می آمد. یک روز به جلال گفتم: این وضعی که برای تو پیش آمده، که بر اثر آن بمکاتب دیگر روی آوردی نتیجه فشاری است که خانواده بر شما وارد می کرد.
در این اواخر جلال خیلی خوب شده بود و به سنت اسلامی علاقه مند. دو هفته قبل از فوتش با هم از شمیران می آمدیم. بمن اصرار کرد که به کلبه او در «اسالم» یکی از نقاط جنگی شمال برویم. می گفت: «برویم تا درد دل کنم.» و من انتظار داشتم به آنجا برویم، که خبر فوتش را آوردند.