سکوت سبز
برچسپ ها: میلاد ، حضرت ، الله ، زینب ، سبز ، علیها ، سلم ، سکوت
آن گاه که خورشید سر بر دوش کوه می نهد و می آرامد;
برگ های سبز بر روی هم، می لغزند و در سکوتی سبز لبخند می زنند;
و چشمه ای آرام و بی صدا، آهسته می جوشد;
او،
همان سپیده صبح،
همان طلیعه آبی،
با قامتی استوار، با عزمی راسخ،
و با روحی عظیم;
تمام کوچه های پر پیچ و خم شب را، در می نوردد و گاه;
"تجدید حیات پدری" و
"التیام زخم کهنه عشقی" و
"ترمیم دل شکسته مهربان مادری;"
است که همیشه در آسمان زندگی اش می درخشد.
از تبار بزرگ زن تاریخ است.
انگار، که آگاه به تمام غصه های زمین است.
پشت پنجره هایی که رو به غروبند،
هر سحر،
در طلوع نگاه "آذر"گونه خورشید;
"نسرین" را آرام، هجا می کند;
"با خطبه ای از عشق."
و "با ترنمی که در صدایش موج می زند;"
تمام غصه های سنگین از بار غم را می شکند.
"و صدای گامهایش،
که در پناه نگاه مهتابی ماه، به گوش باغ می رسد."
تو را. و اندیشه ات را;
می برد به "ابدی ترین صفحه تاریخ."
به "برگ عشق و خون."
به نام زینب (س)،
او که در هر برهوتی خونین،
اشک می بارد;
آه می سراید;
و با طنین "شیوا" و حزین صحبتش،
زمین و زمان را،
"بر هر آنچه که بر برادر گذشته"، زنده نگاه می دارد.
بر پیکره شبهایی، که از کسالت گنگند;
ناله ای از پیچک خمیده به دیوار برمی خیزد.
لبخند است. و او، نبض زمان را می گیرد و می بیند،
که در میلاد سرورش چه با شتاب می تپد.
و "خدای را می ستاییم، که چون تو را برای زمین آفرید."
"زینب"،
"تو، از کجاوه بلند ماه، والاتری"
و از "ترجمه عمیق عشق، برتر."
با کدامین لغزش قلم می توان تفسیرت کرد. "ای بلندی نورانی".
و ما غرق در دردهایی که همیشه می سوزاندمان،
تو را در لحظه هایمان می کاویم.
"ای همیشه نام تو بر جهان تابان"،
صدای زنگ "کاروان" توست، که می لرزاندمان.
دست به استغاثه برداشته ایم و می شنویم،
صدای گام های خودمانی تری را; که از روحمان، به خودمان، آشناتر است.
و "پرستار"، همان ترجمه عشق، هجای نور و تندیس الفت و انس.
که روحی پرستاره دارد و دلی سر ریز از باران ستاره.
همیشه با غربت و غریبی ناآشناست.
او، همیشه زینب (س) را دارد.
و تو،
همیشه بر پلکانی از نور،
در فراسوی افق، پرستار را نظاره می کنی. تا ابد. تا آنجا که همه می رویم.