سامرا در سوگ (شهادت امام هادی علیه السلام)
برچسپ ها: امام هادی ، شهادت ، امام دهم ، سامرا
داغی سنگین
درسوم رجب آن سال، غمی سنگین و جانکاه بر دل سامراء افتاده بود. آسمان و زمین می گریستند. دقیقه ها و ثانیه ها نای حرکت نداشتند. آثار سم لحظه به لحظه در وجود مبارکش ظاهر می شد و عروج ملکوتی آن حضرت را خبر می داد. امام نور و هدایت، تنها و غریبانه به دست بدترین مردمان جان می داد. آه از ستم ظالمان! آه از مظلومیت و غریبی ات که غربت بقیع وتوس را یادآوری می کرد. تنها دست های مهربان فرزندت ـ امام حسن عسکری ـ همدمت بود و یاریگرت، سلام بر لحظه عروجت به سوی نور و رحمت! سلام بر اندیشه های الهی و نابت که هدایتگر گم کردگان راه بود و سلام بر شهادتت که داغی سنگین و همیشگی بر دل مؤمنان نهاد.
دعای پدر
امام جواد علیه السلام ، فرزند گرامی خود حضرت هادی علیه السلام را بسیار دوست می داشت و برای حفظ جان ایشان از گزندهای طاغوت زمانه، به خداوند متعال متوسل می شد. آن حضرت دعایی را همراه امام هادی علیه السلام قرار داده بود تا او را از آسیب ها حفظ کند. بخش های این دعا، به خوبی اعتماد و توکل مطلق حضرت را به سبب ساز عالَم نشان می دهد. در بخشی از دعا چنین آمده است: «ای خدای ملائکه و روح و پیامبران و ای مقهور کننده زمینیان و آسمانیان! مرا از گزند دشمنان و بدخواهان جنّی و انسی مصون بدار. پروردگارا! چشم و دل آن ها را کور کن ومیان ما و ایشان فاصله و حفاظی استوار قرارده که تو پروردگار ما هستی». حضرت جواد علیه السلام با این گونه دعاها، فرزند بزرگوار خویش را تغذیه می کرد و با چنین سلاحی او را به استقبال آینده پرتلاطم می فرستاد و تسلیمِ کامل بودن دربرابر قدرت بی پایان الهی را با جان و دل می آموخت.
روح آتشین
امام هادی علیه السلام از کودکی در دامان پدرش امام جواد علیه السلام با یکایک فضیلت های اخلاقی آن حضرت مأنوس می گشت و از زلال دانش ایشان سیراب می شد. پدر هر روز جلوه هایی از روح متعالی خود را بر فرزند عیان می ساخت و او را برای مسئولیت بزرگ آینده آماده می نمود. پدرآن چنان شیفته فرزند خود بود که نمی توانست از ابراز آن خودداری کند و بارها شگفتی خویش را این انسان نمونه و ممتاز نشان می داد.
تصریح امامت
هنگام شهادت امام جواد علیه السلام ، فرزندش امام هادی علیه السلام هشت ساله بود. یاران خاص آن حضرت به وسیله روایات متواتر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله ، از امامت حضرت هادی علیه السلام با خبر بودند؛ ولی امام جواد علیه السلام خود نیز پیش از شهادت، به امامت آن حضرت تصریح کردند و فرمودند: «امام پس از من فرزندم علی (النقی) است. فرمانش فرمان من و سخن او سخن من است. اطاعت از او اطاعت از من به شمار می رود و پس از او، امامت از آنِ فرزندش حسن خواهد بود».
اعتراف دشمن
فرماندار مدینه به دستور معتصم، ابوعبیداللّه جُنیدی را که سابقه دیرین در دشمنی با خاندان پیامبر داشت، به عنوان معلم ادبیات امام هادی علیه السلام قرار داد. ولی جُنیدی بسیار تحت تأثیر ادب و نبوغ آن حضرت قرار گرفت، به طوری که اعتراف کرد: «او بهترین مردم روی زمین وفاضل ترین خلق خداست. گاهی می خواهد وارد اطاق شود، می گویم اول سوره ای از قرآن بخوان، می پرسد: کدام سوره؟ و من نام سوره های بلند قرآن را نام می برم. هنوز نام سوره تمام نشده، شروع به خواندن می کند و آن چنان دقیق می خواند که من درست تر از آن نشنیده ام. او قرآن را حفظ است و بسیار زیبا می خواند و معارف آن را نیز می داند. سبحان اللّه ! این کودک در میان دیوارهای سیاه مدینه رشد کرده، پس این دانش عمیق را از کجا به دست آورده است». در نهایت همین جُنیدیِ ناصبی، از برکات نفس های پاک امام هدایت، صراط مستقیم را یافت و در شمار دوستداران امامان قرار گرفت.
احترام خاص
سادات و علوی ها در احترام به امام هادی علیه السلام هم صدا بوده و رهبری و فضل ایشان را پذیرفته بودند. از جمله علویان، زید، پسر حضرت موسی کاظم علیه السلام و عموی پدر امام هادی علیه السلام بود. وی که در آن زمان مردی سالمند بود، روزی به قصد دیدار امام به در خانه آن حضرت رفت و اجازه ورود خواست. امام علیه السلام اجازه دادند و زید وارد شد و با احترام وادب تمام در مقابل آن حضرت دو زانو نشست و بدین سان، به امامت ایشان اعتراف کرد. روز دیگر به حضور امام شرفیاب شد، ولی حضرت در مجلس حاضر نبودند. او در صدر مجلس نشست. اندکی بعد، امام وارد شد. همین که زید حضرت را دید، به سرعت از جای خود برخاسته، امام را درمکان خویش جای داد و خود مؤدبانه در برابر ایشان نشست. در این زمان امام بسیار جوان و زید مردی سالخورده بود.
اوضاع سیاسی عصر امام
در دوره امامت حضرت هادی علیه السلام ، خلافت عباسی ویژگی هایی دارد که آن را از دیگر دوره ها جدا می سازد. برخی از این ویژگی ها عبارت است از: 1. زوال هیبت و عظمت خلافت: دراین دوره، تسلط تُرکان بر دستگاه خلافت، عظمت آن را از بین برد و خلافت هم چون گویی به دست این عناصر افتاد و آن را به هر طرف می خواستند پرتاب می کردند؛ 2. خوش گذرانی و هوسرانی درباریان: دربار خلافت غرق در فساد و گناه بود. صفحات تاریخ، اخبار شب نشینی های آنان را ضبط کرده است؛ 3. گسترش ظلم و بیدادگری وخودکامگی و غارت بیت المال و صرف آن در عیاشی ها؛ 4. گسترش نهضت های علوی.
شخص برگزیده
نهضت ها و انقلاب های عصر امام هادی علیه السلام ، بازتاب گسترش ظلم و فشار عباسیان بر جامعه اسلامی بود. شیوه علویان در این مقطع زمانی این بود که از کسی نامی نبرندو مردم را به رهبری «شخص برگزیده آل محمد صلی الله علیه و آله » فراخوانند؛ زیرا سران نهضت می دیدند که امامان معصوم آنان، درقلب پادگان نظامی سامراء تحت مراقبت هستند و دعوت به شخص معین، مایه قطع رشته حیات او می گردد. خلافت عباسی با تمام اختناق و کنترلی که برقرار ساخته بود، خود را متزلزل و ناپایدار می دید؛ بدین دلیل از تمام نهضت ها، به ویژه نهضت علویان سخت بیمناک بود و کوچک ترین حرکتی از این نهضت را بی رحمانه تار و مار می کرد. کتاب های تاریخی در فاصله سال 219 تا 270ق، تعداد هیجده قیام علوی را ضبط کرده اند.
آگاهی مؤمنان
از میان خلفای حکومت عباسی، متوکل از همه بیشتر با امام هادی علیه السلام هم دوره بود. وی در مورد بنی هاشم بدرفتاری می کرد و خشونت بسیار روا می داشت. وزیر او عبیداللّه بن یحیی بن خاقان نیز پیوسته از بنی هاشم نزد متوکل بدگویی می نمود. او در خشونت به خاندان علوی، گوی سبقت را از تمام خلفای بنی عباس ربوده بود. وی به امیرمؤمنان علی علیه السلام وخاندانش کینه و عداوت عجیبی داشت و اگر آگاه می شد که کسی به آن حضرت علاقه مند است، مال او را مصادره می کرد و خودش را می کشت. براساس همین ملاحظات، امام هادی علیه السلام در زمان وی، فعالیت های خود را با نهایت درجه پنهانکاری انجام می داد. محمدبن شرف می گوید: «همراه امام هادی علیه السلام در راه مدینه می رفتم. امام فرمود: آیا تو پسر شرف نیستی؟ عرض کردم: آری. آن گاه خواستم از حضرت پرسشی کنم، امام بر من پیشی گرفت و فرمود: «ما در حال گذر از شاهراهیم و این محل برای طرح سؤال مناسب نیست».
شدت خفقان
امام هادی علیه السلام از شدت خفقان حاکم بر جامعه، ناگزیر بود وجوه، هدایا و نذرهای فرستاده شده از طرف شیعیان مناطق دور و نزدیک را مخفیانه دریافت کند. محمد بن داود قمی و محمد طلحی نقل می کنند: اموالی از قم و اطراف آن که شامل خمس، نذر و هدایا و جواهرات بود، برای امام هادی علیه السلام حمل می کردیم. در راه، پیک امام رسید و به ما خبر داد که باز گردیم؛ زیرا موقعیت برای تحویل این اموال مناسب نیست. ما بازگشتیم و آن چه نزدمان بود، هم چنان نگه داشتیم تا آن که پس از مدتی امام دستور داد اموال را بر شترانی که فرستاده بود بار کنیم و آن ها را بدون ساربان به سوی او روانه سازیم. ما اموال را به همین کیفیت حمل کردیم و فرستادیم. پس از مدتی که به حضور امام رسیدیم، فرمود: به اموالی که فرستاده اید، بنگرید. دیدیم اموال، در خانه امام، به همان حال محفوظ است.
شبکه ارتباطی
شرایط بحرانی و خفقانی که امامان شیعه در زمان عباسیان با آن روبه روبودند، آنان را واداشت تا ابزاری جدید برای برقراری ارتباط با پیروان خود بیابند. این ابزار چیزی جز شبکه ارتباطی وکالت و تعیین نمایندگان و کارگزاران در مناطق مختلف به وسیله امام نبود. هدف اصلی این سازمان، جمع آوری خمس، زکات، نذرها و هدایا ازمناطق مختلف توسط وکلا، و تحویل آن به امام و نیز پاسخگویی امام به پرسش ها و مشکلات فقهی و عقیدتی شیعیان و توجیه سیاسی آنان توسط وکیل امام بود. این سازمان کاربرد مؤثری در پیشبرد مقاصد امامان داشت. امام هادی علیه السلام برنامه تعیین کارگزاران ونمایندگان را که پدرش امام جواد علیه السلام اجرا کرده بود، ادامه داد و نمایندگانی در مناطق و شهرهای مختلف منصوب کرد و بدین وسیله، یک سازمان ارتباطی هدایت شده و هماهنگ به وجودآورد.
فعالیت پنهان
فقدان تماس مستقیم بین امام و پیروانش، نقش مذهبی ـ سیاسی نمایندگان را افزایش می داد. گزارش های تاریخی نیز نشان می دهد که شیعیان بر مبنای نواحی گوناگون به چهار گروه تقسیم شده بودند: نخستین ناحیه، بغداد، مدائن و عراق (کوفه) را دربرمی گرفت. ناحیه دوم، شامل بصره واهواز بود. ناحیه سوم، قم وهمدان وبالاخره ناحیه چهارم، حجاز، یمن و مصر را شامل می شد. هر ناحیه به یک وکیل مستقل واگذار گردیده بود که کارگزاران محلی تحت نظر او منصوب می شدند. اقدامات سازمان وکالت، در راهکارهای حضرت هادی علیه السلام به مدیریت این سازمان قابل مشاهده است. حضرت در نامه خود به «ایوب بن نوح» چنین می نویسد: «براساس این دستور، هیچ چیز از مردم بغداد و مدائن نپذیر و به هیچ یک از آنان اجازه تماس با من را نده. اگر کسی وجوهی از خارج از حوزه مسئولیت تو آورد، به او دستور بده به وکیل ناحیه خود بفرستد».
شدت دشمنی
نمایندگان امام هادی علیه السلام درمناطق مختلف، در صورت آشکار شدن فعالیت هایشان تحت فشار نیروهای عباسیان قرار می گرفتند. علی بن جعفر یکی از نمایندگان امام هادی علیه السلام و از روستاهای اطراف بغداد بود که گزارش فعالیت های او به متوکل رسید. متوکل او را باز داشت و زندانی کرد. علی پس از گذراندن دوران طولانی زندان، آزاد شد و به دستور امام هادی علیه السلام رهسپار مکه گردید و در آن شهر اقامت گزید. برخی از وکیلان امام هم چون علی بن راشد در بغداد، کوفه و مدائن، در زیر شکنجه درگذشتند و عده ای دیگر به زندان افتادند و شلاق های عباسیان را به جان خریدند، ولی امام هادی علیه السلام هم چنان شبکه ارتباطی خود را فعال و پرثمر نگه داشت.
رضایت امام
شیعیان ایران، در طول تاریخ اسلام و به ویژه پس از ورود امام رضا علیه السلام به این کشور، همواره در پیروی از امامان معصوم علیهم السلام پیشقدم بودند. ابراهیم بن محمد همدانی نماینده امام هادی علیه السلام در ناحیه قم و همدان بود. حضرت طی نامه ای به وی، رضایت خود را از شیعیان اعلام می دارد و چنین می نویسد: «وجوه ارسالی رسید، خدا ازتو قبول فرماید و از شیعیان ما راضی باشد و آنان را در دنیا و آخرت همراه ما قرار دهد. ... من نامه ای به نَضْر نوشتم و به او سفارش کردم که متعرض تو نشود و با تو مخالفت نکند و موقعیت تو را نزد خویش به وی اعلام کردم، به ایوب نیز همین را دستور دادم، هم چنین به دوستداران خود در همدان نامه ای نوشتم و تأکید کردم که از تو پیروی نمایند و یادآوری نمودم که ما جز تو وکیلی در آن ناحیه نداریم».
از مدینه به سامر
متوکل برای زیر نظر گرفتن امام هادی علیه السلام ، از روش نیاکان پلید خود استفاده می کرد و درصدد بود به هر وسیله ممکن، فکر خود را از طرف حضرت راحت کند. فرماندار وقت مدینه طی نامه ای، متوکل را به شدت از فعالیت های امام نگران ساخت و پایگاه اجتماعی آن حضرت را تشریح کرد. ولی امام هادی علیه السلام با ارسال نامه ای، ادعاهای فرماندار را رد کرد. متوکل در سال دوم حکومت خود با حرکتی مزورانه و دو پهلو، از یک طرف فرماندار را عزل کرد و از طرف دیگر، به کاتب دربار دستور داد دعوت نامه ای به حضرت بنویسد که بر حسب ظاهر، علاقه متوکل را به امام علیه السلام بیان می کرد، ولی در واقع دستور جلب محترمانه حضرت بود. امام از سوء نیت متوکل آگاهی داشت ولی به اجبار باید می رفت؛ زیرا نپذیرفتن دعوت متوکل، سندی در تأیید گفتار خبرچینان می شد و بهانه بهتری به دست وی می داد تا مشکلات فراوانی برای حضرت ویارانش پدیدآورد. امام هادی علیه السلام با ابراز نارضایتی ازسفر به سامراء می فرمود: «مرا از مدینه با اکراه به سامراء آوردند».
محبوب همگان
یحیی پسر هَرثَمه مأموریت داشت امام هادی علیه السلام را از مدینه به سامراء جلب نماید. وی ماجرای مأموریت خود را چنین شرح می دهد: وارد مدینه شدم و به خانه علی (امام هادی) رفتم. مردم پس از آگاه شدن از جریان جلب او، چنان فریاد و شیون برآوردند که تا آن روز مانند آن را ندیده بودم. گفتم: هیچ قصد سوئی در کار نیست و من مأمور آزار او نیستم. آن گاه مشغول جستجوی خانه شدم. در اطاق مخصوص او جز تعدادی قرآن و کتاب دعا چیز دیگری نیافتم. در طول راه، خود خدمتگزاری او را تا سامراء عهده دار گشتم. پس از ورود به بغداد، اسحاق بن ابراهیم طاهری، فرماندار بغداد به من گفت: یحیی! این آقا فرزند پیامبر است. اگر متوکل را در کشتن او تحریک نمایی، بدان که رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم دشمن تو خواهد بود. در پاسخ گفتم: به خدا قسم، تا به حال جز نیکی چیز دیگری از او ندیده ام که به چنین کاری دست بزنم. در سامراء جریان سفر را به وصیفِ ترکی، یکی از درباریان نقل کردم. او نیز گفت: اگر یک مو از سر علی بن محمد هادی کم شود، مسئول آن تو خواهی بود. چنین سخنانی از دشمنان حضرت علیه السلام ، محبوبیت فراگیر ایشان را نشان می دهد.
آزاده ای در بند
یک روز پس ازورود امام هادی علیه السلام به سامراء، منزلی برای سکونت حضرت تعیین کردند که در آن جا استقرار یافت. امام در آن شهر ظاهرا آزاد بود، ولی در حقیقت همانند یک زندانی به سر می برد؛ زیرا موقعیت محل زندگی وی طوری بود که همواره تحت نظر خلیفه وقت بود و رفت و آمدها و ملاقات های حضرت به وسیله مأموران حکومت کنترل می شد. متوکل با همه مراقبت ها، باز هم وجود حضرت را برای حکومت خود خطری جدی می دانست و می ترسید یاران و پیروان امام، مخفیانه با او تماس بگیرند و برای قیام و شورش نقشه ای طرح کنند و برای زمینه سازیِ این کار، پول و سلاح جمع آوری کرده، افرادی را آموزش دهند. اطرافیان خلیفه هم گاهی او را از احتمال شورش امام و یارانش بر حذر می داشتند. از این رو متوکل هر چند وقت یک بار دستور می داد خانه امام به دقت بازرسی شود و با آن که مأموران هر بار دست خالی برمی گشتند، ولی او باز نگران بود.
زندگی معنوی
روزی نزد متوکل چنین سعایت کردند که علی بن محمد هادی علیهماالسلام درمنزلش کتاب و سلاح هایی از شیعیان قم جمع می کند و تصمیم دارد بر ضد حکومت به پا خیزد. متوکل دستور داد گروهی شبانه به منزل امام هجوم برند و آن جا را تفتیش کنند. مأموران پس از ورود، خانه حضرت را خالی از هر سلاح دیدند و ایشان را در اتاقی تنها یافتند، در حالی که لباسی پشمین بر تن داشت و روی زمین نشسته، مشغول نیایش با پروردگار و تلاوت آیات قرآن بود.
تلاش بی اثر
متوکل سعی فراوان کرد تا امام هادی علیه السلام را جزو اطرافیان خود کند و بدین وسیله، آبرو و شخصیت با نفوذ آن حضرت را زیر سؤال ببرد. متوکل در این باره پافشاری و ترفندهای بسیار نمود، ولی در برابر صبر و ایستادگی آهنین آن حضرت درمانده شد، به گونه ای که به اطرافیان گفت: وای بر شما! موضوع پسر رضا (یعنی امام هادی) مرا عاجز ساخت. او از میگساری و همدمی با من دوری می کند و من هر کار می کنم، قادر نیستم فرصتی برای وارد کردن او به بزم خودم بیابم.
اسیر آزادی بخش
متوکل، خلیفه ستمگر عباسی، حضرت امام هادی علیه السلام را مدتی زندانی کرد. یکی از یاران حضرت می گوید: رفتم تا از حال امام هادی علیه السلام جویا شوم. زرافی دربان متوکل گفت: برای چه آمده ای؟ گفتم: خیر است. گفت: بنشین. هراسان نشستم و با خود گفتم: اشتباه کردم که به چنین کار خطرناکی دست زدم. زَرافی پس از خلوت شدن آن جا گفت: آمده ای از حال مولایت خبر بگیری؟ تقیه کردم و گفتم: مولای من خلیفه است. گفت: ساکت شو، مولای تو بر حق است. نترس که من نیز بر اعتقاد تو هستم. قدری بنشین تا نامه رسان بیرون رود. سپس با اشاره به من، به غلامش گفت: این را به اتاقی که آن علوی (امام هادی علیه السلام ) در آن است ببر و نزد او بگذار و برگرد. به خدمت امام رسیدم. دیدم ایشان روی حصیری نشسته و در برابرش قبری حفر شده است. پرسید: برای چه آمده ای؟ عرض کرد: آمده ام از حال شما خبری بگیرم. فرمود: گریان مباش که در این گرفتاری آسیبی به من نمی رسد. سؤالاتی پرسیدم و امام پاسخ داد و سپس فرمود: مرا واگذار و بیرون برو که بر تو ایمن نیستم و بیم آن است که آزاری به تو برسانند.
قدرت معنوی
روزی متوکل تصمیم گرفت قدرت ارتش خود را به امام هادی علیه السلام نشان دهد تا آن حضرت در مقابل او به مبارزه برنخیزد. به دستور او تل بزرگی از خاک آماده کردند. سپس متوکل با کمال غرور و تکبر دستور داد امام هادی علیه السلام را احضار کنند. امام علیه السلام همراه متوکل تا بالای آن تل رفتند. ارتشیان در اطراف آن رژه می رفتند و امکانات نظامی خود را نشان می دادند. در این هنگام متوکل به امام علیه السلام گفت: آیا لشکرم را می بینی؟ امام هادی علیه السلام فرمود: آیا من هم لشکر خود را به صحنه بیاورم؟ متوکل گفت: مانعی ندارد. امام علیه السلام دعایی خواند. ناگاه متوکل دید که زمین و آسمان پر از فرشتگان غرق در اسلحه شده، به طوری که لشکرش در برابر آن ناچیز است؛ پس بیهوش شد و به زمین افتاد. هنگامی که به هوش آمد، امام هادی علیه السلام به او فرمود: «هدف ما دنیا نیست، بلکه امور معنوی و آخرت است و آن چه تو می پنداری، اساسی ندارد».
پروانگان شهید
«ابن سِکیّت» یکی از یاران با وفای امام جواد علیه السلام و امام هادی علیه السلام بود. وی شاعر و ادیب نام آوری است که در علم لغت، کتاب اصلاح المنطق را از خود به یادگار گذاشته است. روزی متوکل با اشاره به دو فرزند خود از وی پرسید: این دو فرزند من نزد تو محبوب ترند یا حسن و حسین؟ ابن سکیّت از این سخن و مقایسه بی مورد سخت برآشفت و بی درنگ گفت: «به خدا سوگند قنبر، غلام علی علیه السلام در نظر من از تو و دو فرزندت بهتر است». متوکل که مست قدرت و هوا وهوس بود، فرمان داد زبان او را از پشت سر بیرون کشیدند و او بدین گونه به مولای خود پیوست.
فرجام بدطینتان
کینه های متوکل از امام هدایت، حضرت امام علی النقی علیه السلام هم چون آتشی درون او را می سوزاند تا این که تصمیم گرفت آن حضرت را به شهادت رساند. ابن اوُرَمه نقل می کند: در عصر خلافت متوکل به سامرا رفتم. متوکل، امام هادی علیه السلام را زیر نظر سعید حاجب در خانه خویش زندانی کرده بود تا او آن حضرت را به شهادت برساند. نزد سعید رفتم، به من گفت: آیا دوست داری مولای خود، هادی را بنگری؟ گفتم: بی میل نیستم. گفت: من مأمور شده ام تا او را بکشم و فردا او را خواهم کشت. وارد اتاق امام شدم. ناگاه دیدم در مقابل آن حضرت قبری کنده اند. سلام کردم و گریه سختی نمودم. فرمود: چرا گریه می کنی؟ گفتم: برای آن چه می نگرم. فرمود: گریه نکن، آن ها به این کار دست نمی یابند. سوگند به خدا بیش از دو روز از این جریان نگذشت که آنان کشته شدند.
آگاه رازه
گروهی از دژخیمان واثق، نهمین خلیفه عباسی برای سرکوبی شورشیان حجاز به مدینه رفته بودند و فرمانده آنان یک نفر از افسران تُرک بود. ابوهاشم جعفری یکی از یاران امام هادی علیه السلام می گوید: امام به ما چند نفر که در محضرش بودیم فرمود: با هم برویم و از نزدیک آمادگی و آرایش جنگی این تُرک را ببینیم. ما نیز رفتیم و به نظاره ایستادیم و لشکر او از جلو ما رژه می رفت. در این هنگام، ترکی از جلو ما گذشت و ابوالحسن با زبان ترکی با او سخن گفت. او از اسبش فرودآمد و سُم مَرکب امام را بوسید. من آن شخص را سوگند دادم و به او گفتم: این مرد به توچه گفت؟ او پاسخ داد: آیا این مرد پیامبر است؟ گفتم: نه، او پیامبر نیست. او گفت: این مرد مرا به اسمی خواند که در کودکی در سرزمین ترک ها با آن اسم مرا می خواندند و تا این لحظه هیچ کس از آن آگاهی نداشت.
آشنایی با زبان ها
امامان، حجت خدا در روی زمین هستند؛ بنابراین به تمام زبان ها تسلط کامل دارند و با هر قومی به زبان خودشان سخن می گویند. علی بن مهزیار اهوازی می گوید: بر حضرت هادی علیه السلام وارد شدم و امام بدون مقدمه سخن آغاز کرد و به زبان فارسی با من سخن گفت. هم چنین ایشان می گوید: زمانی غلامم را که از «اسلاوها» بود، به سوی امام هادی علیه السلام فرستادم، غلام پس از مدتی با تعجب به سوی من بازگشت. به او گفتم: چه شده است؟ گفت: چگونه تعجب نکنم، او چنان به اسلاوی با من سخن می گفت که گویی یکی از ماست. آن حضرت در جای دیگر، با یکی از یارانش به زبان هندی سخن گفته بودند.
خبر از آینده
خَیران اسباطی می گوید: از سامرا به مدینه آمدم و به حضور امام هادی علیه السلام شرفیاب شدم. به من فرمود: از واثق، نهمین خلیفه عباسی چه خبر؟ گفتم: قربانت گردم، وقتی از او جدا شدم، سالم بود. فرمود: اهل مدینه می گویند واثق مرده است؟ خیران می گوید: از این خبر فهمیدم که آن حضرت به وسیله علم غیب فهمیده که واثق مرده است و تقیه می کند. سپس فرمود: متوکل، دهمین خلیفه عباسی چه کرد؟ گفتم: از او جدا شدم، در حالی که در زندان سامرا بود. فرمود: او زمام امور خلافت را به دست گرفت و فرمانروا شد. سپس فرمود: از ابن زیّات، وزیر معتصم، هشتمین خلیفه عباسی چه خبر؟ گفتم: مردم با او بودند و فرمانروایی او رونق داشت. آن حضرت فرمود: تقدیر واحکام الهی به ناچار جریان می یابد. ای خیران! واثق مرد و متوکل به جای او نشست و ابن زیات نیز کشته شد.
شیفته امام
مردی به نام عبدالرحمان خاطره اولین دیدارش با امام هادی علیه السلام را چنین بیان می کند: در سالی که جمعی از مردم اصفهان برای دادخواهی نزد متوکل می رفتند، مرا نیز به عنوان سخنگو همراه خود بردند. در کنار قلعه متوکل بودیم، ناگاه شنیدم که او فرمان احضار امام هادی علیه السلام را داده است. از بعضی از حاضران پرسیدم: این شخص احضار شده کیست؟ گفتند: او مردی از آل علی علیه السلام است و برخی به امامت او اعتقاد دارند. ممکن است متوکل او را احضار کرده باشد تا او را بکشد. در این هنگام دیدم امام وارد شد. همین که چشمم به چهره او افتاد، محبتش در قلبم جای گرفت. پیش خود دعا کردم تا خدا وجود او را از گزند متوکل حفظ کند. او کم کم جلو آمد و همین که به مقابل من رسید، فرمود: «خداوند دعای تو را به استجابت رسانْد. بدان که عمر تو طولانی می شود و اموال و فرزندانت بیشتر می شوند». در پرتودعای آن حضرت، خدا ثروت فراوان به من داد واکنون که عمرم به بیش از هفتاد سال می رسد، به امامت او اعتقاد دارم.
بشارت امام
یوسف بن یعقوب مسیحی می گوید: متوکل مرا خواسته بود، ولی نمی دانستم به چه علتی؟ از این رو خود را به صد دینار بیمه کرده بودم تا برای علی بن محمد علیهماالسلام ببرم. دوست داشتم ابتدا صد دینار را به امام هادی علیه السلام برسانم، ولی به علت شرایط نامناسب سیاسی، نمی توانستم نشانی منزل امام را از کسی بپرسم. در آن حال به در خانه ای رسیدم که احساس کردم منزل امام است. غلامم در زد. شخصی بیرون آمد و گفت: یوسف بن یعقوب هستی؟ گفتم: آری، گفت: آن صد دینار کجاست؟ سکه ها را دادم و او آن ها را به امام رساند و به من اجازه ورود داد. امام را دیدم که تنها نشسته است. با محبت به من نگاه کرد و گفت: آیا وقت آن نرسیده که به راه راست بیایی؟ گفتم من به اندازه کافی دلایل روشن دیده ام. امام فرمود: «تو اسلام نخواهی آورد، ولی فرزندت به زودی مسلمان شده و یکی از شیفتگان ما می گردد. ای یوسف! اقوامی گمان دارند که دوستی ما به حال کسانی مانند تو سودی ندارد. به دیدار متوکل برو که منظورت برآورده خواهد شد». پس از مرگ یوسف، فرزندش مسلمان و از دوستان اهل بیت شد و همواره می گفت: «من بشارت آقایم هادی علیه السلام هستم».
فضیلت امام
عده ای از اطرافیان متوکل، از روی کینه و دشمنی به او گفتند: چرا هر زمان که امام هادی علیه السلام نزد تو می آید، دستور می دهی که به او خدمت کنند، به حدی که نمی گذارندپرده را بلند کرده و در را باز کند. اگر مردم این موضوع را بدانند، می فهمند که تو به شایستگی آن حضرت آگاهی. بگذار وقتی داخل خانه می شود، خودش پرده را بلند نماید و همانند دیگران سختی آن را تحمل کند. متوکل دستور داد هنگام آمدن امام، کسی به آن حضرت خدمت نکند و فردی را گماشت تا ماجرای ورود ایشان را برایش بنویسد و بازگو کند. زمانی که امام وارد شد، آن مرد چنین نگاشت: چون امام هادی علیه السلام داخل خانه شد، بادی وزید، به حدی که پرده را بلند کرد و آن حضرت بدون زحمت داخل شد. پس از آن متوکل دید که در این کار فضیلت حضرت ظاهر می شود، فرمان داد که به دستور پیشین عمل کرده و پرده را از پیش روی حضرت بلند کنند.
بخشش های کم نظیر
بخشش و سخاوت، یکی از ویژگی های بارز امام هادی علیه السلام به شمار می رفت. آن حضرت همانند اجداد خویش، به ویژه پدرش امام جواد علیه السلام ، در این میدان گوی سبقت را از همگان ربوده بود و درموارد مختلف، به یاران خود هدایای مختلفی می بخشید. ایشان روزی به هر کدام از احمد بن اسحاق، علی بن جعفر همدانی و عثمان بن سعید اهوازی سی هزار دینار هدیه کرد. اسحاق، یکی از یاران امام می گوید: در روز هشتم ذی الحجه، برای ابوالحسن هادی علیه السلام گوسفندهای بسیاری خریدم. پس مرا خواست و از منزلش به جایی برد و فرمود تا تمامی آن گوسفندان را میان افرادی که خود دستور داده بود، پخش کنم.
تنهاترین
دل تا زمانی که جایگاه محبت و آیینه مهرورزی باشد، همگان را به سوی خویش فرا می خواند؛ اما آن هنگام که وجود تنفرانگیز خودپسندی، دل را چرکین و آلوده ساخت، همانند مردابی متعفن، بدبوست. آن کس که خودپسندی را در دل خویش راه داده و آن را رشد می دهد، فقط به تنهایی خود کمک کرده و به دیگران آسیبی نرسانده است. اگراین آفت، بلای جان انسان شود، او را از دیگران جدا می کند. چنین فردی با توفانی از کینه و انزجار از دیگران، وجودی نا آرام و متلاطم دارد و بی کسی، بزرگ ترین غم اوست. از این روست که امام هادی علیه السلام می فرماید: «کسی که خودپسند باشد، ناراضیان او بسیار خواهند بود».
سود یا زیان
دنیا محلی است که اگر اهل آن از گوهر اندیشه و خرد بهره برند و گفتار ارزشمند اهل بیت و قرآن را فرا روی زندگی خویش قرار دهند، راه نور و روشنی در پیش می گیرند و به رستگاری می رسند؛ ولی آن هنگام که چراغ روشنگر و پر فروغ عقل را به سویی اندازند و سخنان اهل بیت و آیات قرآن، تنها در کتابچه ها یافت شود و مصداق عملی نداشته باشد، در این صورت در مسیرهای ظلمت و نادانی گام می نهند و به سوی نیستی و تباهی پیش می روند. امام هادی علیه السلام می فرماید: «دنیا بازاری است که گروهی در آن سود می برند و گروهی زیان».
بود دنیا چو بازار تجارت | خلایق اندر آن گرم سیاحت |
گروهی برده در آن سود سرشار | گروه آخر اندر آن زیانکار |
شیرین کلام
سفارش جامع
برخی از اصحاب امام هادی علیه السلام برای آن حضرت نامه نوشتند و از ایشان دعای جامعی که فراگیرنده دنیا و آخرت باشد، درخواست کردند. امام هادی علیه السلام در پاسخ نوشت: «استغفار و حمد خدای را بسیار به جای آورید؛ چرا که با آن دو، همه نیکی و سعادت را به دست خواهید آورد».
دشمنی ایام
برخی اشخاص برای پرسیدن معنای احادیث پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله یا توضیح آیات قرآن به محضر امام هادی علیه السلام شرفیاب می شدند. «صقر کَرْخی» می گوید: به ابی الحسن هادی علیه السلام عرض کردم: معنای این حدیث پیامبر صلی الله علیه و آله که فرمود: «با روزها دشمنی نکنید که با شما دشمنی می کنند» چیست؟ حضرت فرمود: «منظور از ایام ما هستیم. شنبه مخصوص رسول خدا صلی الله علیه و آله ، یکشنبه ویژه امیرالمؤمنین، دوشنبه برای حسن و حسین علیهماالسلام ، سه شنبه مخصوص علی بن الحسین علیه السلام ، محمد بن علی باقر و جعفر بن محمدصادق، چهارشنبه برای موسی بن جعفر کاظم، علی بن موسی الرضا، محمد بن علی الجواد و من، پنجشنبه مخصوص فرزندم حسن بن علی، و جمعه مال فرزند فرزندم است. این معنای ایام است. پس اگر در دنیا با آنان دشمنی کنید، آنان نیز در آخرت با شما دشمنی خواهند کرد».
خطاب به متوکل
امام هادی علیه السلام در زندگی پربار خویش، هدایتگر همه اقشار جامعه و روشنگر راه ها بود. ایشان در توصیه ای ارزشمند خطاب به متوکل می فرماید: «صفای دوستی را از آن که دوستی اش را بر آشفتی مخواه. وفاداری را از آن که به او نیرنگ زدی نطلب و خیرخواهی را از آن که به او بدگمان شدی مَجو؛ چرا که دل دیگری نسبت به تو، هم چون دل تو نسبت به اوست».
آگاهی به اسم اعظم
هدایت بشر به سوی راستی و درستی، علم و دانش بالا و فراوانی می طلبد که بر تمام جنبه های زندگی بشر احاطه داشته باشد. ائمه علیهم السلام از این علم برخوردار بودند. امام هادی علیه السلام در بیانی زیبا می فرماید: «اسم اعظم خداوند 73 حرف دارد که آصف بن برخیا تنها یک حرف از آن را می دانست و بر زبان جاری اش ساخت و زمین میان او و سبأ شکافته شد و تخت بلقیس را نزد سلیمان نبی آورد و سپس زمین در مدتی کمتر از یک چشم بر هم زدن هموار گشت. 72 حرفِ آن نزد ماست و خداوند یک حرف را در علم غیب به خود اختصاص داده است».
شخصیت علمی بی نظیر
امام هادی علیه السلام دانش بالایی داشت و شخصیت علمی ایشان، از همان دوران کودکی شکل گرفته بود. ایشان در مناظره های علمی، پاسخگویی به شبهه ها، تربیت شاگردان برجسته و حل مسایل پیچیده فقهی، مقامی بس والا داشت. اظهار نظرهای یزداد نصرانی، پزشک مخصوص دربار معتصم بسیار مهم و شنیدنی است. او که مجذوب مقام علمیِ امام هادی علیه السلام شده بود، در توصیف آن حضرت می گوید: «اگر قرار باشد آفریده ای را نام ببریم که از جهان غیب آگاهی داشته باشد، او امام هادی علیه السلام خواهد بود» و این سخن، نتیجه تنها دیدار کوتاه او با امام بود.
احترام وال
در طول تاریخ، علما و دانشمندان، وارثان پیامبران الهی، و حافظ احکام و شریعت اسلامی بوده و هستند. امام حسن عسگری علیه السلام نقل می کند به پدرم خبر رسید که یکی از دانشمندان پیرو آن حضرت، با برخی از ناصبیان گفتگو کرده و برهانش را به آنان فهمانده و رسوایشان ساخته است. آن دانشمند نزد امام هادی علیه السلام آمد. در صدر مجلس امام، تختی بزرگ نهاده شده بود و امام، خود بیرون از آن نشسته بود و گروهی از علویان و بنی هاشم در حضورش بودند. حضرت آن فقیه را بالا و بالاتر برد تا آن که او را بر تخت نشاند و به این ترتیب، مقام دانشمندان و علما را به همه فهماند و به آنان احترام می کرد.
هدیه بحر هدایت
هر گاه خداوند خیر بنده ای را خواهد، چون از او عذرخواهی کنند، بپذیرد.
هر کس از سنت خداوند و مؤاخذه دردناکش در قیامت آسوده خاطر زندگی کند، متکبر شود تا این که قضا و قدر خداوند و امر نافذ او وی را فرا گیرد، و هر که در مسیر خداپرستی باشد، سختی های دنیا بر وی آسان شود؛ گرچه با قیچی قطعه قطعه شود و پراکنده گردد.
دانشمند و دانشجو در هدایت شریک اند.
برتر از دانش، خود دانشمند و حامل دانش است.
نادان، اسیر زبان خویش است.
در حدیث دیگران
ابن صباغ مالکی
فضیلت های امام هدایت و نور حضرت علی النقی علیه السلام فراگیر و زبانزد همگان بود. حتی کسانی که مقام امامت و پیشوایی آن حضرت را نمی پذیرفتند، به برتری ایشان اذعان داشتند. ابن صباغ مالکی، یکی از دانشمندان اهل سنت به نقل از یکی از بزرگان علم چنین می گوید: «آوازه فضل ابوالحسن هادی سراسر گیتی را در نوردیده است. فضیلتی ذکر نمی شود مگر آن که نام وی قرین آن است و کرامتی به اجمال گفته نمی شود جز آن که تفصیل آن را حضرت هادی داراست، روح و اخلاق حضرت، نرم و شیرین، سیرت وی عادلانه و دوستی هایش خیرخواهانه بود. ایشان در وقار، آرامش، عفت، پاک رفتاری، زیرکی، شجاعت، شرف و همت عالی، همواره بر سنت نبوی و سیرت علوی بود».
محمد بن طلحه شافعی
محمد بن طلحه از دانشمندان شافعی درباره شخصیت امام هادی علیه السلام می گوید: «اوصاف و مناقب ابوالحسن هادی بر گوش های شنوندگان چون آویزه هایی زمردین می درخشد و گهرهایی است در دُرج اندیشه های انسانی. وی بی نظیرترین خصال نیک را در خود جمع آورده و آن ها را از درجه نبوت و رسالت به میراث برده بود».
زرکلی و یافعی
خیرالدین زرکلی یکی از بزرگان اهل سنت هم می نویسد: «علی ملقب به هادی، دهمین امام از امامان شیعه و یکی از پرهیزکاران و صالحین به شمار می رفت».
یافعی یمنی مکی، تاریخ نگار اهل سنت هم نوشته است: «ابوالحسن علی فرزند محمدجواد، معروف به هادی، پیشوا، فقیه و متعبد بود».
عروج غریبانه
هنگام شهادت امام هادی علیه السلام ، هیچ یک از بستگان ایشان جز فرزندش امام حسن عسکری علیه السلام در سامرا نبود و ایشان خود عهده دار غسل و کفن و نماز و دفن پدر گردید. جنازه پاک آن مظلوم غریب را جمعیت بسیار از بنی هاشم و غیر آن ها در حضور امام حسن عسکری علیه السلام تشییع کردند و در خانه اش در سامرا به خاک سپردند. امام حسن عسکری علیه السلام از شدت ناراحتی با سر برهنه و گریبان دریده شده بیرون آمد. برخی در مورد پاره کردن لباس به آن حضرت ایراد گرفتند؛ ولی امام فرمود: «ای نادان تو چه می دانی؟ موسی بن عمران در مصیبت برادرش هارون، جامه خود را چاک زد و گریبانش را پاره کرد».
حوزه