دیگر فاطمه ام مخوان
برچسپ ها: حضرت ، فاطمه ، ام ، البنین ، نخوان
نگاهی گذرا به زندگانی حضرت امّ البنین(س)
بانوی فداکار خانه ی علی(ع)
نویسنده : حجةالاسلام ابوالفضل هادی منش
فاطمه، ملقب به «امّ البنینّ»، دختر «حزام بن خالد بن ربیعه»، از بانوانی است که در مکتب اسلام راستین پرورش یافته بود. او زنی با کمال، ادیب و باوقار بود که به عقد امیر مؤمنان(ع) در آمد و صاحب چهار فرزند شد که عباس(ع) بزرگ ترین آن ها به شمار می رفت. امّ البنین(س) در پرتو خورشید جهان افروز وحی، پیامبر گران قدر اسلام(ص) و در بوستان باطراوت علوی، پرورش یافته بود. او در خانه ی علی(ع) بهترین مادر برای فرزندان او بود و همواره خود را خدمت گزار فرزندان و همسر شهید امام می دانست و فرزندان زهرا(س) را بر فرزندان خویش مقدم می داشت.
وی که پس از بازگشت کاروان آزادگان و سرافرازان حسینی به مدینه، به استقبال کاروانیان شتافته بود، با آگاهی یافتن از فاجعه، پیش از هر چیز، از یادگار زهرا(س) و علی(ع)، آفتاب عاشورا، حسین(ع) سراغ می گیرد و حتی از چهار فرزند دلاور و رشید خود، سخنی به میان نمی آورد. از این رو، نخست بیرق سوگ در عزای فرزندان فاطمه(س) بر می افرازد و بر آنان می گرید و می گوید: «همه ی فرزندانم و آن چه در زیر این آسمان کبود است، فدای حسین(ع) باد».1
این موضع گیری عاشقانه و این ابراز احساسات پاک، بیانگر معرفت والا و محبت راستین این بانوی بزرگ و ازخودگذشته نسبت به خاندان وحی است.
فرزندان او در دامان مادری تربیت یافته بودند که آنان را خدمت گزار فرزندان فاطمه(س) می دانست و چون پروانه، گرد آنان می سوخت. نوشته اند هنگام تولد عباس(ع) امام علی(ع) نوزاد خود را در آغوش کشید و نوازش کرد. سپس اشک او جاری شد و دستان عباس(ع) را بوسید و او را در آغوش خود فشرد. امّ البنین(س) با دیدن این منظره، از او پرسید: «چرا دستان او را می بوسی؟ مگر عیبی در آن هست که این گونه به آن خیره شده ای؟» امام علی(ع) فرمود: «اگر خویشتن دار باشی، خواهم گفت. این دست ها در پی یاری فرزندم حسین(ع) در کربلا قطع می شوند و.. .». اشک در چشمان مادر حلقه زد ولی فرو نچکید2 زیرا عشق و علاقه ی او نسبت به این خانواده به گونه ای بود که از خود و فرزندانش در گذشته بود و به جای زاری، عزم خود را جزم کرد تا ثمره ی زندگی اش را برای آن روز بزرگ آماده سازد.
ازدواج امام علی(ع) با امّ البنین(س)
ازدواج حضرت علی(ع) با امّ البنین(س) بدین صورت بود که ایشان از برادر خویش «عقیل» خواست برای او زنی از خانواده ای اصیل، شجاع و خداپرست برگزیند تا پسری شجاع برای او به دنیا آورد.3
عقیل بن ابی طالب، یکی از چهار فردی بود که در عصر خود به نسب شناسی شهرت داشت. چون عقیل از اصالت خاندان و فرهیختگی پدران و جنگ آوری نیاکان حضرت امّ البنین(س) آگاهی داشت، وی را به امیر مؤمنان علی(ع) معرفی کرد.4 امام پس از مشورت با عقیل، از امّ البنین(س) خواستگاری کرد. امّ البنین(س) نیز با کمال رضایت پیش نهاد امام را پذیرفت و با امام علی(ع) ازدواج کرد.
ثمره ی پیوند
علی(ع) از امّ البنین(س) صاحب چهار پسر شد:
1. ابوالفضل العباس(ع).
2. عبداللّه که در 25 سالگی به دست «هانی بن ثُبیث حضرمی» در کربلا به شهادت رسید.
3. عثمان که در 21 یا 23 سالگی به دست «خولی بن یزید اصبحی» در کربلا به سختی مجروح و شهید شد.
4. جعفر که او نیز در سن 19 یا 21 سالگی در روز عاشورا، شهد شهادت نوشید.5
همه ی اعضای این خانواده، از مادر خویش آموخته بودند که چگونه در خط سبز رهبری و امامت فرزندان فاطمه(س) جان خویش را بر کف اخلاص نهند و در این راه، شهد شیرین وصال بنوشند.
تبارشناسی امّ البنین(س)
امّ البنین(س) زنی سخن دان با اندیشه های بلند و روحی لطیف و شاعرانه بود. او در خانواده ای اصیل از قبیله ی «بنی کلاب»، چشم به جهان گشود. پدرش حزام و مادرش «ثمامه» بود. مادر او از خانواده ای شجاع و دلاور بود. به جدّ مادری او که «ابو البراء» نام داشت، «مُلاعِب الأسنه» می گفتند؛ چون او در جنگ ها، نیزه ها را به بازی می گرفت و حماسه می آفرید.6
پدر او حزام بن خالد نیز از خانواده ای سلحشور، ادبْ دوست و شاعرپرور بود. «لبید بن ربیعه»، شاعر بزرگ عرب که در عصر جاهلیت می زیسته و از بزرگان جزیره العرب به شمار می آید، برادر خالد و عموی حزام است. در عصری که فن شاعری، اعجازی بی بدیل به شمار می رفت و برگزیده ترین شعرها را بر دیوار کعبه می آویختند، لبید سراینده ی یکی از معلّقات سبعه، هفت شعر برگزیده بود و سرشناس ترین چکامه سرای عربستان به شمار می رفت. در فصل های بعدی بررسی کامل تری در این باره به میان خواهد آمد.
مشهور است پدر حضرت امّ البنین(س) که پیش از به دنیا آمدن او، با گروهی از افراد قبیله ی خود به سفر رفته بود، در عالم رؤیا می بیند در صحرایی نشسته و گوهری در دست دارد و به آن خیره شده است. در این هنگام، سواری به سوی او می آید و می گوید: «این درّ را می فروشی»؟ حزام پاسخ می دهد: «قیمت آن را نمی دانم». سوار می گوید: «من نیز نمی دانم، ولی اگر آن را به امیر هدیه کنی، چیزی به تو می دهد که ارزش آن از طلا و نقره والاتر خواهد بود». حزام می پرسد: «آن چیز گران قدر چیست؟» پاسخ می گوید: «همان عزت و شرافت ابدی». حزام از خواب بیدار می شود و تعبیر خواب خویش را می جوید. به او می گویند: «صاحب دختری می شوی که آن دختر به عقد شخصیت بزرگی در خواهد آمد.»
پدر امّ البنین(س) از سفر باز می گردد و می بیند خداوند دختری به او عنایت فرموده است. رؤیایش به واقعیت می پیوندد و سال ها بعد، دخترش به ازدواج بزرگ مرد تاریخ، امام علی(ع) در می آید.7
شجاعت در نیاکان ام البنین(س)
در نیاکان مادری حضرت عباس(ع) نیز نام پهلوانان بزرگی به چشم می خورد که آوازه ی بلندی در عرب داشتند. عقیل با آگاهی از نام و آوازه ی آنان، حضرت امّ البنین(س) را برای ازدواج به امام پیش نهاد کرد. امام با توجه به تأثیر عنصر مهم توارث در روحیات فرزند، اقدام به این ازدواج می نماید.
1. ملاعب الاسنه: از جمله نیاکان مادری حضرت عباس(ع)، «عامر بن مالک بن جعفر بن کلاب» مشهور به ملاعب الاسنه است. این لقب را «حسان بن ثابت انصاری» شاعر معروف به او می دهد. «اوس بن حجر» درباره اش سروده است:
یلاعِبُ أَطْرَافَ الأسِنَةِ عَامِرٌ
فَرَاحَ لَهُ حَظُّ الکتَائِبِ أَجْمَعِ8
عامر سرنیزه ها را به بازی می گیرد پس او کارایی و توان یک لشگر را دارد
2. طفیل فارس قُرزُل: پهلوان دیگری از این خاندان، طفیل فارس قرزل برادر ملاعب الاسنه است. فارس قرزل به معنای سوارکار تنومند است.9 نوشته اند او روزی شنید، «ربیع بن زیاد عبسی»، از ندیمان «نعمان بن منذر»؛ حکم ران و فرمان روای برخی از نواحی عربستان جاهلی، نزد فرمان روا سخن چینی او را کرده است. او به همراه برادرانش ملاعب الاسنه، ربیعه، عبیده و معاویه به دربار فرمان روا رفت و او را با ربیع بن زیاد مشغول غذا خوردن دید. در این مجلس لبید بن ربیعه برادرزاده ی طفیل، شروع به سرودن اشعاری در نام آوری و بی هماوردی عموهای خود به صورت فی البداهه کرد. فرمان روا و ندیم سخن چینش از ترس و شرمندگی هر دو سر به زیر انداخته بودند. فرمان روا برای خشنود کردن آن ها ربیع بن زیاد را از خود راند.10
3. عامر بن طفیل: ملاعب الاسنه برادرزاده ای به نام عامر بن طفیل داشت که او نیز از پهلوانان عرب بود. وی با پهلوانی به نام «علقمه بن علاثه» قرار می گذارد که هر کدام حسب و نسب افتخارآمیزتری داشتند و به نفع هر کدام از آن ها داوری شد، صد شتر از دیگری بستاند. عامر بن طفیل برای پیروزی در این مسابقه از عموی خود کمک گرفت. عموی او کفشی به وی داد و گفت: «برای تعیین شرافت خود از این کفش کمک بگیر زیرا من با آن چهل مِرباع به دست آورده ام؛ مرباع به یک چهارم غنائم جنگی گفته می شد که در یک جنگ به دست می آمد و مخصوص رئیس قبیله بود و شکست خوردگان آن را تسلیم او می ساختند.11 ناگفته پیداست که عموی عامر بن طفیل گُردی نام آور بوده که در چهل جنگ شرکت داشته و در تمامی آن ها پیروز شده و یک چهارم غنائم آن جنگ ها را به خود اختصاص می داده است. عامر بن طفیل چندان بلندْ آوازه بود که در دیگر امپراطوری ها نیز فردی شناخته شده به شمار می رفت. نوشته اند وقتی یکی از اعراب بادیه نشین نزد قیصر روم رفت، قیصر از او پرسید: «تو با عامر بن طفیل چه نسبتی داری»؟ او قصد داشت اگر فرد عرب نسبتی با این پهلوان نام آور دارد به او تفقّد نماید و رفتار کریمانه تری از خود نشان دهد.12
4. عروه الرَّحّال: از دیگر نیاکان مادری عباس(ع) عروه الرَّحّال بن عتبه بن جعفر بن کلاب است. او نیز جنگجویی شجاع بود و به دلیل سفرهای زیاد، جهان گردی و رفت و آمد با پادشاهان مناطق و سرزمین های گوناگون او را لقب «رَحّال» داده بودند.13
بلاغت در نیاکان حضرت ام البنین(س)
ام البنین(س) زنی سخن دان و بهره مند از شعر بود. شمیمی از طراوت بوستان سخن دانی این بانوی ارجمند، در مرثیه های جان سوزی که در سوگ عباس(ع) می سراید به چشم می خورد. پدران و نیاکان امّ البنین(س) افزون بر شجاعت از این ویژگی نیز برخوردار بوده اند. در بین آنان لبید بن ربیعه مشهورترین است. او از معمّرین بوده و 145 یا 155 سال عمر کرده است.14
وی در دوران خلافت معاویه بدرود زندگانی گفت.15 وی با دیدن معجزه ای از پیامبر اکرم(ص) ایمان آورد.16 پیامبر اکرم(ص) در جنگ «بئر معونه» با قبیله ی آنان درگیر شد. ملاعب الاسنه که پیش تر سخنی در مورد شجاعت او به میان آمد، دو اسب ممتاز و چند شتر را به رسم هدیه برای پیامبر اکرم(ص) فرستاد اما پیامبر(ص) فرمود: «به خدا قسم هدیه ی فردی مشرک را نخواهم پذیرفت.» لبید از این سخن پیامبر اکرم(ص) تعجب کرد و گفت: «گمان نمی کردم که پیامبر(ص) هدیه ی مردی از قبیله ی مُضَر (اجداد لبید بن ربیعه) را رد نماید». سپس به همراه ملاعب الاسنه خدمت پیامبر اکرم(ص) رسید و عرض کرد: ملاعب الاسنه از بیماری ای که در ناحیه ی شکم دارد رنج می برد و از شما شفا می خواهد.» رسول خدا(ص) نیز کلوخی را با آب دهان آغشته ساخت و به او خورانید و بیماری او برطرف شد. این معجزه ی پیامبر(ص) شگفتی آن دو را برانگیخت و از پیامبر(ص) خواستند تا چند نفر را به عنوان مبلغ اسلام به قبیله ی آنان بفرستد. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «می ترسم «بنی عامر» به آن ها صدمه ای بزنند.» ملاعب الاسنه و لبید گفتند: «ما سلامتی آنان را تضمین می کنیم».17
لبید بن ربیعه، از بزرگان جزیره العرب به شمار می آمد. اگر چه او در عصر جاهلیت می زیست اما مردی بخشنده، جوان مرد، حقیقت جو و در عین حال دلاور و شجاع بود و اندامی تنومند و ورزیده داشت.
وی هنگام تشرف به اسلام، تک بیتی سرود که در آن، خداوند را به سبب این فیض بزرگ چنین سپاس می گوید:
اَلحَمدُ لِلّهِ اِذْ لَمْ یأْتِنِی اَجَلِی
حَتّی لَبِسْتُ مِنَ الإسلامِ سِرْبَالاً18
«عمر بن خطاب» در روزگار خلافت خویش به «مغیره بن شعبه» دستور داد تا به شاعران مسلمان بنویسد یک نسخه از اشعار خود را برای درج در دیوان شاعران اسلامی به مدینه بفرستند. وقتی مغیره بن شعبه دست به کار انجام دستور شد نزد لبید بن ربیعه و «اغلب راجز عجلی» رفت تا اشعار آن ها را دریافت کند. لبید گفت: من هرگز شعری را که از جاهلیت رسیده در اسلام نخواهم سرود و در پاسخ عمر، سوره ی بقره را در کاغذی نوشت و برایش فرستاد اما اغلب راجز شعر خود را نوشت و برای عمر فرستاد. عمر که پیش تر دستور داده بود به هر شاعر هزار سکه بدهند، امر کرد پانصد سکه از بخششی که به اغلب شده را کم و به لبید بیفزایند. اغلب ناراحت شده و گفت: «آیا سزاوار است من که از دستور پیروی کرده ام پانصد سکه بگیرم و لبید که سرپیچی کرده هزار و پانصد سکه دریافت دارد؟» در این میان معاویه هم پانصد سکه به بخششی که به لبید شده بود افزود اما لبید هرگز این دوهزار سکه را نپذیرفت و برای خودشان بازگرداند و تا آخر عمر عطای آنان را در قبال شاعری خود نپذیرفت تا از دنیا رفت.19
او در دوران حیات همواره مورد احترام پیامبر(ص) بود و پیامبر بارها به شعر او تمسک می کرد. شهرت لبید، تنها به سخن دانی و چکامه سرایی او نیست بلکه احترام پیامبر اکرم(ص) نسبت به او به خاطر تعهد این شاعر بزرگ بوده است. حضرت درباره ی او فرمود: بهترین حرفی که عرب [جاهلی] زده است سخن لبید است که گفته:
اَلاَ کلُّ شَی ءٍ مَا خَلا اللَّهُ بَاطِلٌ
وَ کلُّ نَعِیمٍ لا مُحَالَةَ زَائِلٌ
به هوش باش که هر آن چه غیر خداست باطل است و هیچ نعمتی نیست که پای دار باشد.20
پی نوشت ها
- بحار الأنوار، محمد باقر المجلسی، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403 ه’. ق، ج 45، ص 40؛ تنقیح المقال، ج 2، ص 70؛ ریحانه الأدب، ج 8، ص 292.
- العباس (ع)، عبد الرزّاق المقرم، نجف، مطبعه الحیدریه، بی تا، ص 75.
- سفینه البحار، شیخ عباس قمی، تهران، کتاب خانه سنایی، بی تا، ج 2، ص 155.
- بطل العلقمی، عبد الواحد بن احمد المظفر، نجف، مطبعه الحیدریه، بی تا، ج 1، ص 97؛ عمده الطالب فی أنساب آل ابی طالب، ابن عنبه الحسنی، نجف، المطبعه الحیدریه، چ دوم، 1380 ه’.ق، ص 394؛ معالی السبطین، محمد مهدی المازندرانی، قم، منشورات الشریف الرضی، چاپ دوم،1363 ه’.ش، ج 1، ص 430.
- اعیان الشیعه، السید محسن الأمین، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1406 ه’.ق، ج 4، ص 129؛ الکامل فی التاریخ، عزالدین ابوالحسن علی بن محمد ابن الاثیر الجزری، بیروت، دار الکتاب العربیه، چ دوم، 1378 ه’.ق، ج 4، ص 30.
- بحار الأنوار، ج 18، ص 22.
- مولد العباس بن علی (ع)، ص 26.
- الاغانی، ابو الفرج الاصبهانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا، ج 15، ص 50.
- همان، ج 2، ص 1572.
- العباس (ع)، ص 71.
- الاغانی، ج 15، ص 35.
- همان.
- جهان گرد و دنیادیده؛ المنجد، لوئیس معلوف، تهران، انتشارات اسلام، چ دوم، 1378 ه’.ش، ج 1، ص 658.
- بحار الأنوار، ج 89، ص 132؛ رساله فی المعنی المولی، محمد بن محمد بن النعمان الشیخ المفید، بیروت، دار المفید، چاپ دوم، 1414 ه’.ق، ج 1، ص 45.
- بحار الأنوار، ج 89، ص 132.
- الغدیر، عبد الحسین امینی، بیروت، دار الکتب العربیه، 1379 ه’.ق، ج 7، ص 23.
- . تاریخ الیعقوبی، احمد بن ابی یعقوب، بیروت، دار صادر، بی تا، ج 2، ص 72؛ مناقب آل ابی طالب، ج 1، ص 101؛ الکنی و الألقاب، شیخ عباس قمی، بی جا، بی تا، ج 1، ص 17؛ الخرائج و الجرائح، قطب الدین الراوندی، قم، مؤسسه الامام الهادی (ع)، بی تا، ج 3، ص 994.
- خدای را سپاس می گویم که نمردم و جامه ی اسلام را بر تن کردم. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 166.
- بحار الأنوار، ج 89، ص 133؛ کنز العمال فی سنن الاقوال و الافعال، علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی، بیروت، مؤسسه الرساله، بی تا، ج 3، ص 85، ش 8935.
- البدایه والنهایه، الحافظ ابوالنداء اسماعیل بن کثیر الدمشقی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، چ اول، 1408 ه’.ق، ج 7، ص 247؛ مستدرک سفینه البحار، الشیخ علی النمازی الشاهرودی، قم، انتشارات جامعه مدرسین، 1419 ه’.ق، ج 9، ص 97؛ الأنساب، ابو سعد عبد الکریم بن محمد بن منصور التمیمی السمعانی، بیروت، دار الجنان، چ اول، 1408 ه’.ق، ج 4، ص 117؛ تناقضات الإبانی الواضحات، حسن بن علی السقاف، بیروت، دار الامام النووی، 1412 ه’.ق، ج 2، ص 342؛ مسند احمد بن حنبل، امام احمد بن حنبل، بیروت، دار صادر، بی تا، ج 2، ص 444.