قطره ای از علوم رضوی

برچسپ ها: اهل بیت ، محمد ، علوم ، صورت ، جالوت ، راس ، انجیل ، رضوی ، قطره

Print Friendly and PDF

جامی از شربت «سَویق»1 می نوشد و ذکرگویان، راه می افتد. سیمایش مصمم است و گام هایش استوار. آرام و مطمئن قدم برمی دارد. به محلّ ملاقات می رسد. درب قصر گشوده می شود. ستونی از نور به درون می دود و دسته ای روشنایی، گوشه و کنار قصر را فتح می کند. همهمه گنگی مجلس را فرا می گیرد. چشم ها به چهارچوب در دوخته می شوند. خلیفه از جایش بلند می شود؛ دست هایش را روی سینه اش گذاشته است؛ به سوی در ورودی قصر قدم برمی دارد. همین طور محمد بن جعفر2 و فرزندان بنی هاشم، که فروغ نگاه هایشان به سیمای پیشوایشان می افتد، در حالی که نوعی اضطراب در وجودشان نهفته است، از جا برمی خیزند.

مجلس ساکت و سنگین است. نفس ها بی صدا است. کسی یارای سخن گفتن ندارد. این وضعیت تا هنگامی که امام سر جای خویش می نشیند، ادامه می یابد.

عالمان سرشناسِ ادیان و مذاهب مختلف، پیرامون خلیفه نشسته اند. از مشهورترین و بانفوذترین آنها «جاثلیق»3، «رأس الجالوت»4، «نسطاس رومی»5، «هربز اکبر»6 و «رؤسای صابئین»7 است. همین طور عالمان بزرگ علم کلام که از چهارسوی سرزمین های اسلامی فراخوانده شده اند. و نیز تعدادی از فرماندهان و مقامات لشکری و کشوری که در فراسوی مجلس دیده می شوند.

عالمان بزرگِ ادیان، همچنان به امام چشم دوخته اند. ظاهر امام گویای آن است که چندان کهن سال و با تجربه نباشد. آنها با پوزخندهای تصنّعی لب هایشان کنار می روند و سفیدی دندان هایشان هویدا می گردد. گه گاهی نیز به گوش یکدیگر چیزی می گویند و با پاییدن پیرامون مجلس، علائمی به یکدیگر ردّ و بدل می کنند.

خلیفه با امام مشغول صحبت می شود. آنگاه چهره جاثلیق، به قاب نگاه اش می نشیند و خطاب به او می گوید:

ـ ای جاثلیق! این پسر عموی من، علی بن موسی الرّضا است. او از فرزندان فاطمه، دختر پیامبر ما و فرزند علی بن ابی طالب می باشد. دوست دارم با او مناظره کنی...

جاثلیق در حالی که هنوز نگاهش را از امام برنداشته است، می گوید:

ـ ای امیرمؤمنان! با کسی که به کتابی استدلال می کند که مورد قبول من نیست و به پیامبری عقیده دارد که به او ایمان ندارم، چگونه بحث و گفتگو کنم؟

امام که اوضاع را زیر نظر گرفته است، با لحنی آرام و دلنشین خطاب به او می فرماید:

ـ ای نصرانی! اگر به انجیل خودت استدلال کنم، اقرار می کنی؟

ـ اقرار؟ آری به خدا سوگند! اقرار می کنم هرچند به ضررم باشد.

امام که زمینه را فراهم می یابد، می فرماید:

ـ هرچه می خواهی بپرس و جوابش را بشنو.

ـ درباره نبوّت عیسی و کتابش چه می گویی؟

ـ من به نبوّت عیسی و کتابش و به آنچه به امّتش بشارت داده، و حواریون به آن اقرار کرده اند، اعتراف می کنم و به نبوّت آن عیسی که به نبوّت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم و کتابش اقرار نکرده و امّتش را به آن بشارت نداده، ایمان ندارم!

ـ آیا شما به هنگام قضاوت از دو شاهد عادل استفاده نمی کنید؟

ـ آری.

ـ پس دو شاهد، از غیر اهل مذهب خود، بر نبوّت محمّد اقامه کن و از ما نیز بخواه که در مورد این مطلب، دو شاهد از غیر اهل مذهب خود بیاوریم.

ـ آیا شهادت کسی را که نزد عیسی بن مریم عادل و مورد قبول باشد، می پذیری؟

ـ آن فرد عادل کیست؟ نام ببرید.

ـ یوحنّای دیلمی.

ـ به به! محبوب ترین فرد نزد مسیح را بیان کردی!

ـ آیا انجیل این سخن را بیان نمی کند که یوحنّا گفت: «حضرت مسیح مرا از دین محمّد عربی با خبر ساخت و به من بشارت داد که بعد از او چنین پیامبری خواهد آمد، من نیز به حواریون بشارت دادم و آنها به او ایمان آوردند؟»

ـ آری! یوحنّا این سخن را از مسیح نقل کرده و به نبوّت مردی و اهل بیت و وصیّ اش بشارت داده است؛ اما نه از زمان نبوّت او سخن گفته و نه اهل بیت او را برای ما نام برده است.

ـ اگر کسی را بیاورم که آیاتی از انجیل را که نام محمّد و اهل بیت و امّتش در آنهاست، را تلاوت کند؛ آیا به او ایمان می آوری؟

ـ بله، بسیار خوب است.

آنگاه امام به نسطاس رومی رو می کند و با لحنی آرام و جذّاب می فرماید:

ـ آیا سِفْرِ سوم انجیل را از حفظ داری؟

ـ بله.

سپس صورت مبارک خود را به سوی رأس الجالوت بر می گرداند و می فرماید:

ـ آیا تو هم انجیل را می خوانی؟

ـ آری به جان خودم سوگند! می خوانم.

ـ سِفْرِ سوم را برگیر؛ اگر در آن از محمد و اهل بیتش ذکری شده بود، به نفع من شهادت بده....

آنگاه با لحنی گیرا و خوش آهنگ سِفرِ سوم را قرائت می کند تا اینکه به نام پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم می رسد. بی درنگ رو به جاثلیق می کند و می فرماید:

ـ ای نصرانی! تو را به حقّ مسیح و مادرش، آیا قبول داری که من از انجیل باخبرم؟

ـ آری.

آنگاه نام پیامبر و اهل بیتش علیهم السلام را تلاوت می کند و خطاب به او می افزاید:

ـ ای نصرانی! چه می گویی؟ این سخن عیسی بن مریم است؛ اگر آنچه را که انجیل می گوید، تکذیب کنی؛ موسی و عیسی را تکذیب کرده ای و کافر شده ای؟

ـ آنچه که در انجیل برای من روشن است، انکار نمی کنم و به آن اعتراف می نمایم.

سپس امام علیه السلام خطاب به آنهایی که با دقّت و حسّاسیّت، روند بحث را دنبال می کردند، می فرماید:

ـ همه شاهد باشید که او اقرار کرد.

آنگاه می فرماید:

ـ ای جاثلیق! هر سؤالی که می خواهی بپرس؟

ـ از حواریون عیسی بن مریم و علمای انجیل خبر بده که چند نفر بودند؟

ـ حواریون عیسی بن مریم دوازده نفر بودند که اعلم و افضل آنها «لوقا» نام داشت. اما علمای بزرگ نصرانی سه نفر بودند:

«یوحنّا»ی اکبر؛ در سرزمین «احی»8؛ «یوحنّا»ی دیگر در منطقه «قرقیسیا»؛9 و «یوحنّا»ی دیلمی در سرزمین «زجار»10 که نام پیامبر و اهل بیت و امّتش نزد او بود و به امّت عیسی و بنی اسرائیل بشارت داد.

سپس به اطراف مجلس نگاه می کند و می افزاید:

ـ ای نصرانی! به خدا سوگند، ما به آن عیسی ایمان داریم که به محمّد صلی الله علیه و آله وسلم ایمان داشت؛ البته تنها ایرادی که پیامبر شما داشت، این بود که: کم روزه می گرفت و کم نماز خواند!

جاثلیق با شنیدن این سخن، از جا کنده می شود. انگار به نقطه ضعف امام دست یافته است. شاید هم هنگامه اقبال و روی آوردن شانسش باشد. اینک زمان آن رسیده است که با طرح این نقطه ضعف، توجّه همه را جلب کند و ناتوانی رقیب را بر همگان نشان دهد. با این پندارهای ذهنی است که شادمانه می گوید:

ـ گمان می کردم که تو اعلم مسلمانانی! به خدا سوگند! علم خود را باطل کردی و پایه کار خویش را ضعیف نمودی.

امام در حالی که شاهد رنگ به رنگ شدن اوست، می پرسد:

ـ مگرچه شده است؟

ـ می گویی عیسی کم روزه و کم نماز بود، در حالی که او صائم الدّهر و قائم اللیل بود. و حتی یک روز را افطار نمی کرد و جز اندکی از شب، نمی خوابید.

امام علیه السلام با شنیدن اعتراف او، می پرسد:

ـ برای چه کسی روزه می گرفت و برای چه کسی نماز می خواند؟

در یک لحظه، افکار جاثلیق به هم می ریزد. فهمیده است که همه چیز به ضررش پیش می رود؛ مثل کسی که آب سردی به رویش پاشیده باشند، به تکاپو می افتد. اوّل تصمیم می گیرد که بگوید: «روزه و نمازهایش برای خدابود»؛ ولی با جرقه ای که در ذهنش می تابد، لب فرو می بندد؛ زیرا که این سخن، با ادّعای الوهیت و عقیده تثلیث او ناسازگار است. به همین جهت، چاره ای جز سکوت و سرافکندن ندارد.

امام که او را درمانده و سر به زیر می بیند، می فرماید:

ـ ای نصرانی! سؤال دیگری می پرسم.

جاثلیق که به عدم توانایی خویش پی برده است، آهسته و عاجزانه می گوید:

ـ اگر بدانم، پاسخ می گویم.

ـ چرا انکار می کنی که عیسی مردگان را به اذن خداوند متعال زنده می کرد؟

ـ چون کسی که مردگان را زنده می کند؛ کور مادرزاد و مبتلا به برص را شفا می دهد؛ خود، پروردگار است و مستحقّ الوهیت می باشد.

ـ حضرت «الیسع»11 نیز همین کار را می کرد؛ او بر روی آب راه می رفت، مردگان را زنده می کرد، نابینا و مبتلا به برص را شفا می داد؛ اما امّتش قائل به خدا بودن او نشده اند و کسی او را عبادت نکرده است.

جاثلیق باردیگر سکوت می کند. امام وقتی درماندگی او را می بیند، به «رأس الجالوت» رو می کند و می فرماید:

ـ ای رأس الجالوت! آیا اینها را در تورات می یابی که بخت النّصر اسیران بنی اسرائیل را به شهر بابل آورد، خداوند حزقیل12 را به سوی آنها فرستاد و او مردگان آنها را زنده کرد؟ این واقعیت در تورات ضبط شده و هیچ کس، جز منکران حق، آن را انکار نمی کنند.

رأس الجالوت که شاهد سرنوشت نافرجام جاثلیق بود؛ به خود می آید و با لحنی نرم و آهسته می گوید:

ـ ما این را شنیده ایم و می دانیم.

ـ راست می گویی؛ ای یهودی! این سِفْر از تورات را بگیر.

رأس الجالوت چشم به آیات تورات دارد که صدای ملکوتی امام، در فضای سنگین قصر به طنین می آید. گوش ها به تلاوت آیاتی از تورات معطر می شوند و جان ها با شنیدن واژه های حقیقت، انس می گیرند.

تلاوت زیبای امام، قلب دانشمند یهودی را به لرزه در می آورد و او را به شگفتی فرو می برد. امام به چهره مضطرب وی و سایر عالمان حاضر، نگاه می افکند و سپس قسمتی از معجزات پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم را که درباره زنده شدن مردگان و شفای بیماران غیر قابل علاج است، بر می شمارد و می فرماید:

ـ با این همه، ما هرگز او را پروردگار خود نمی دانیم.

آنگاه چنین به سخنانش ادامه می دهد:

ـ اگر به خاطر این گونه معجزات، عیسی را خدا می دانید، باید الیسع و حزقیل را نیز معبود خویش بشمارید؛ زیرا آنها نیز مردگان را زنده می کردند. و نیز ابراهیم خلیل پرندگان را سر می برید و گوشت آنها را درهم می کوبید و آنگاه اجزاء آنها را بر کوههای اطراف قرار می داد و آنها را فرامی خواند و همگی زنده می شدند. و موسی بن عمران نیز در مورد هفتاد نفر که با او به کوه آمده و بر اثر صاعقه مُرده بودند، چنین کاری را انجام داد؛ پس باید همه اینها را خدا بدانیم؟

پیشوای یهودیان که تاب بحث و قدرت پاسخ سؤالات امام را ندارد، بی درنگ چنین لب به سخن می گشاید:

ـ سخن، سخن توست و معبودی جز خداوند یگانه نیست.

باردیگر امام رو به آن دو می کند و در مورد کتاب «اشعیا»13 می پرسد. جاثلیق خودش را جا به جا می کند و می گوید:

ـ من از آن به خوبی آگاهم.

ـ آیا این جمله را به خاطر دارید که اشعیا به حضرت مسیح اشاره کرد و گفت:

«من کسی را دیدم که بر درازگوشی سوار است و لباس هایی از نور به تن دارد»؛ و به پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله وسلم اشاره کرد و گفت:

«من کسی را دیدم که بر شتر خویش سوار است و نورش مثل نور ماه است»؟

ـ آری به خاطر داریم، اشعیا چنین سخنی گفته است.

ـ ای نصرانی! آیا این سخن مسیح را در انجیل به خاطر داری که فرمود:

«من به سوی پروردگار شما و پروردگار خودم می روم و «بارقلیطا»14 می آید؛ آن گونه که من درباره او شهادت داده ام، او نیز در باره من شهادت می دهد و همه چیز را برای شما تفسیر می کند»؟

ـ آری به خاطر داریم؛ آنچه را که از انجیل می گویی، قبول داریم.

سؤال و جواب های امام همچنان ادامه می یابد و بعد از اشاره به نابودی نخستین انجیل، پدید آمدن انجیل هایی چون:«مرقس»، «یوحنّا»، «لوقا» و «متی»15 را یاد آور می شود. اما جاثلیق و دیگران خسته و درمانده به نظر می رسند. باردیگر، وقتی امام خطاب به وی می فرماید: «هرچه می خواهی سؤال کن.» او از بیان سؤال، خودداری کرده می گوید:

ـ اکنون شخص دیگری غیر از من سؤال کند.

و سرانجام غمگینانه، به امام نگاه می کند و خطاب به حضرت، چنین لب به اعتراف می گشاید:

ـ به خدا سوگند! گمان نمی کردم در میان مسلمانان کسی مثل تو باشد!16

پی نوشت ها: 1. نوعی شربت، که از آرد درست می کردند. 2. فرزند امام صادق و عموی امام هشتم علی بن موسی الرّضا علیهماالسلام . 3. جاثلیق، به کسر«ث» و «لام»، لفظی است یونانی به معنای رئیس اسقف ها و پیشوای عیسوی ها، لقبی است که به علمای بزرگ نصاری داده می شود و نام شخص خاصّی نیست. به احتمال زیاد، معرّب کلمه «کاتولیک» باشد. 4. لقب پیشوای بزرگ یهودیان. 5. از عالمان بزرگ مسیحی که بیشتر برای کسی اطلاق می شود که عالم به علم طبّ باشد. (توحید، صدوق، ص 418)؛ قسطاس هم نوشته اند. 6. لقب مخصوص بزرگ زرتشتیان و پیشوای مذهبی آنان؛ «هیربذاکبر» نیز نوشته اند. 7. گروهی که خود را پیرو حضرت یحیی علیه السلام می دانند. 8. به سرزمین «اج» نیز معروف است. (توحید، صدوق، ص 421). 9. شهری در ساحل فرات. 10. نام دیگر آن «زحار»، «زخار»، «زجان» و «زجاراء» می باشد. 11. از پیامبران بنی اسرائیل؛ پسر عموی حضرت الیاس نبی علیه السلام . 12. از پیامبران بنی اسرائیل ملقّب به ذی الکفل؛ مدفون در قریه ای بین کوفه و حلّه؛ بعضی ها «حزقیال» نیز نوشته اند. 13. اشعیا یا شعیا، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل. 14. منظور از «بارقلیطا» یا «فارقلیطا» که حضرت مسیح از آمدن او خبر داده است، حضرت محمد(ص) می باشد. این پیشگویی در انجیل «یوحنّا» در ابواب 14، 15 و 16 آمده است. قرآن، در آیه 6 سوره صف، این مطلب را از قول حضرت عیسی علیه السلام نقل نموده است:«وَ اذ قالَ عیسی بنُ مریمَ یا بنی اسرائیل انّی رسولُ اللّهِ اِلَیْکُم مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْ مِنَ التَّوراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ یَأْتی مِنْ بَعْدی اسْمُهُ أَحْمَدُ»؛ و هنگامی که عیسی پسر مریم گفت: ای فرزندان اسرائیل! من فرستاده خدا به سوی شما هستم، تورات را که پیش از من بوده، تصدیق می کنم و به فرستاده ای که پس از من می آید و نام او احمد است، بشارت می دهم. 15. انجیل های چهارگانه و معروفی که هم اکنون مورد استفاده مسیحیان می باشد. 16. بخشی از مناظره امام رضا علیه السلام با رهبران ادیان جهان. ر.ک: احتجاج، علاّمه ابی منصور طبرسی، ج 2، ص 401 ـ 414؛ توحید صدوق، ص 417 ـ 427، باب 65، ش 1؛ عیون اخبارالرضا علیه السلام ، علی بن حسین بن بابویه قمی، ج 1، ص 139، باب 12، ش 1.

اشتراک گذاری


مطالب مرتبط

گرانبهاترین هدیه خدا به دوستانش

یك ساختمان اگر پایه ‌هاى محكمى داشته باشد، مى ‌تواند سال‌هاى طولانى پا برجا بماند. چنین خانه ‌اى در گذر زمان ممكن است ظاهرش كثیف و سیاه و در و دیوارش خراب شود، اما چون پایه ‌هایش محكم است، با كمى تعمیر و رنگ و تزیینات مى ‌توان آن را تمیز و مرتب كرد. اما اگر پایه و اساس محكمى نداشته باشد، هرچه هم رنگ بزنیم فایده ‌اى ندارد و با باد و باران یا سیلابى فرو خواهد ریخت

مسیری سبز تا بلندای علم

در سال 57 هجرت، در مدینه فرزندی به دنیا آمد که جدش نام "محمد" را برای او از قبل برده بود و حتی خصوصیت و ویژگی خاص او را به جابر فرموده بودند

محمد بن زكریای رازی

محمد بن زكریای رازی در سال 251 هجری قمری (244 ش) در شهر ری متولد شد.

کاربرد عقل در شناخت توحید از نگاه عالم آل محمد

عقل یگانه میزان و معیار برای تفکر و علم است؛ عقل موجودی است که جز در برابر حق خضوع نمی کند و جز حق از چیز دیگری فرمان نمی برد. زیرا تنها چیزی که به عقل اطمینان می دهد، یقین است و ظنی که مورد رضایت وهم و موضوع اختیار خیال است، اطمینان بخش عقل نیست. با استفاده از همه این مطالب راز فرمایش حضرت رضا (علیه السلام) آشکار می گردد که به نقل از رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) می فرماید: «صدیق کل امرء عقله و عدوّه جهله»؛ دوست هر کسی عقل اوست و دشمنش جهل او. همچنین راز سخن حضرت رضا (علیه السلام) درباره این فرموده خدای متعالی: (وَمَن کانَ فِی هذِهِ أَعْمَی فَهُوَ فِی الآخِرَةِ أَعْمَی وَأَضَلُّ سَبِیلاً) که فرمود: یعنی «أعمی عن الحقایق الموجودة»؛ مراد آن است که هر کس به حقایق این جهان نابینا باشد، در آخرت نیز نابینا حاضر می شود.

بی کرانه های نیک سیرتی

بهترین الگوی بازسازی اخلاقی است. ایشان با پرورش صفات و فضائل اخلاقی ناب در گوهر وجودشان، علاوه بر نورانی کردن باطن خود، فضای خانواده و جامعه خویش را از این نورانیت بهره مند کرده اند؛ که می توان شعاع این گسترش برکت را تا روز قیامت، در تمام گستره هستی ترسیم کرد. امام باقر 7 به عنوان پنجمین وجود مطهر از این پاکان، خورشید تابناکی است که هر انسانی خود را در معرض اشعه آن قرار دهد، قطعاً به سعادت ابدی رهنمون می گردد.

محمد می آید.

محمد می آید.

مسیح پنجم

اهل شام بود. در مدینه رفت و آمد داشت. در مجلس درس و بحث امام محمد باقر(ع) نیز حاضر می شد، ولی می گفت: «محبت و دوستی با شما مرا به این مجلس نمی آورد.

بی کرانه های نیک سیرتی

پدرم، امام محمد باقر(ع)، همواره مشغول ذکر خدا بود. هنگام خوردن غذا نیز ذکر خدا می گفت. وقتی با مردم صحبت می کرد، از یاد خدا باز نمی ماند و کلمه «لا اله الا الله» همواره بر زبانش جاری بود. [سحرگاهان] ما را به عبادت و شب زنده داری تا برآمدن آفتاب فرا می خواند. به آن دسته از اعضای خانواده که قرائت قرآن می دانستند، دستور خواندن قرآن می داد و بقیه را به گفتن ذکر خدا سفارش می نمود»

سپهر دانش

امام باقر(علیه السلام)، در سال 57 هجری در شهر مدینه، دیده به جهان گشود.1 درباره روز ولادت ایشان بین تاریخ نویسان اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی آن را اول ماه رجب دانسته اند،2 ولی مشهور تاریخ نویسان، تاریخ ولادت ایشان را سوم ماه صفر می دانند.3

راه سبز

روزی جمعی از شیعیان و طرفداران امام محمدباقر علیه السّلام خدمت آن حضرت حاضر شدند، امام علیه السلام به نصیحت و اندرزشان پرداخته و آنان را از گناهان برحذر می داشت،

ستاره ی نجات

بازار سامرا مثل همیشه شلوغ بود و پر سر و صدا. مردم، هر یک به کار خود مشغول بودند. مردی قدم زنان طول بازار را می پیمود و با کنجکاوی اطرافش را نگاه می کرد.

جرعه ای از زلال دریایی!

جوانی از اهل شام در جلسات علمی امام باقر(ع) ، زیاد حاضر می شد. روزی پس از پایان جلسه از میان جمع برخاست و گفت: سوگند به خدا من به جهت محبت شما در جلسه حاضر نمی شوم بلکه فقط به خاطر فصاحت و دانش شماست که در این محفل حاضر می شوم. امام لبخند زد و سکوت کرد. چند روز گذشت و خبری از جوان نشد. حضرت جویای حال او شد. یکی از یاران گفت: جوان شامی به شدت بیمار است.

مسیح پنجم

اهل شام بود. در مدینه رفت و آمد داشت. در مجلس درس و بحث امام محمد باقر(ع) نیز حاضر می شد، ولی می گفت:

برخی از اوصاف شیعیان در کلام باقر العلوم علیه السلام

همانطور که از مفهوم کلمه شیعه بر می آید، پیروی، تبعیّت و الگوپذیری از ائمه معصومین علیهم السلام در تمامی شؤونات زندگی، لازمه شیعه بودن است. در سخنان گهربار معصومین علیهم السلام خصوصیات و ویژگیهای یک پیرو واقعی بیان شده است تا بدین وسیله یادآور شوند که شیعه بودن صرفا با ادّعا و یا نامگذاری محقّق نمی شود؛

مغز دانش

از همان کودکی، مغز دانش ها را می گشودی به اعجاز و عطش های ناتمام و سرگردانِ پرسش را التیام می بخشیدی.

مسیح پنجم

اهل شام بود. در مدینه رفت و آمد داشت. در مجلس درس و بحث امام محمد باقر(ع) نیز حاضر می شد، ولی می گفت: «محبت و دوستی با شما مرا به این مجلس نمی آورد.

جدال میان عقل و دل

طول و عرض اتاق را پا می­گذاشت و با خود اندیشه می­کرد. دلش می­گفت: برو و عقلش می­گفت: نرو. دل می­گفت: بروی؛ رفاه زن و فرزندانت را فراهم کرده­ای؛

سپهر دانش

امام باقر(علیه السلام)، در سال 57 هجری در شهر مدینه، دیده به جهان گشود.1 درباره روز ولادت ایشان بین تاریخ نویسان اختلاف نظر وجود دارد؛ برخی آن را اول ماه رجب دانسته اند،2 ولی مشهور تاریخ نویسان، تاریخ ولادت ایشان را سوم ماه صفر می دانند

تحليل ويژگي‌هاي خاصّ زمانه امام باقر عليه السلام

پنجمين امام شيعه، محمد بن علي بن الحسين عليه السلام است كه به «باقر» شهرت يافته است. حضرت باقر عليه السلام در سال 57 هجري در شهر مدينه چشم به جهان گشود. او هنگام وفات پدر خود زين‌العابدين عليه السلام در سال 94، 39 سال داشت. مادر آن حضرت «ام‌ّ‌ عبدالله» دختر امام حسن مجتبي عليه السلام است،

رایت دانش ها

دیگر بار چشمه سار کوثر محمّد صلی الله علیه و آله در جویباران فضیلت و عفاف به یکدیگر رسیدند تا مرجان های معرفت و مرواریدهای درخشان امامت را به چشمان منتظر و دل های آرزومند هدیه کنند. امام حسین علیه السلام جشنی شکوهمند و معنوی را تدارک دیده تا شاهد پیوند زیبا و مقدّس فاطمه دختر برادرش امام مجتبی علیه السلام و زیباترین روح پرستنده؛ یعنی، فرزندش علیّ باشد.

و محمد می آید...

محمد می آید.

رایت دانش ها

دیگر بار چشمه سار کوثر محمّد صلی الله علیه و آله در جویباران فضیلت و عفاف به یکدیگر رسیدند تا مرجان های معرفت و مرواریدهای درخشان امامت را به چشمان منتظر و دل های آرزومند هدیه کنند. امام حسین علیه السلام جشنی شکوهمند و معنوی را تدارک دیده تا شاهد پیوند زیبا و مقدّس فاطمه دختر برادرش امام مجتبی علیه السلام و زیباترین روح پرستنده؛ یعنی، فرزندش علیّ باشد.

در محضر آفتاب

تاریخ اسلام تاریخی پر فراز و نشیب است. از جمله مهم ترین عوامل آن، تنگناها و چالش هایی است که پیوسته حکم رانان ظالم، جامعه را با آن روبه رو می کردند.

برگ هایی از طوبی

گرامی وارثِ محمودِ احمد امام باقری، نامت محمّد

جرعه ای از زلال دریایی!

جوانی از اهل شام در جلسات علمی امام باقر(ع) ، زیاد حاضر می شد. روزی پس از پایان جلسه از میان جمع برخاست و گفت: سوگند به خدا منبه جهت محبت شما در جلسه حاضر نمی شوم بلکه فقط به خاطر فصاحت و دانش شماست که در این محفل حاضر می شوم. امام لبخند زد و سکوت کرد. چند روز گذشت و خبری از جوان نشد. حضرت جویای حال او شد. یکی از یاران گفت: جوان شامی به شدت بیمار است.

در درون سینه می سوزد دل شیدای من

در درون سینه می سوزد دل شیدای من

همسر آفتاب

روزهای پایانی دهه اول ماه رمضان یادآور سال حزن و ماتم است سالی که اسلام دویاور بزرگ خود حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه سلام اللّه علیها را از دست داد و انقلاب بزرگ فرهنگی رسول اللّه را با مشکلات فراوان اجتماعی، سیاسی و اقتصادی روبرو ساخت.

و محمد می آید...

محمد می آید.

مبارزه با کج روی های سیاسی

امام باقر(ع) در ماه محرم سال 95 هجری، عهده دار مقام امامت شد و این مصادف بود با حکمرانی آل مروان. آنان مسلمانان را مجبور می کردند که آنان را جانشین رسول خدا بشمارند و افرادی را که منتهای رذالت و فرومایگی در پلید ترین منکرات غوطه می خوردند، خلیفه الهی بنامند. امام باقر(ع) از چنین وضع آشفته ای رنج می برد.

ضرب سکّه و استقلال پولی

در سده اوّل هجری صنعت کاغذ در انحصار رومیان بود و مسیحیان مصر نیز که کاغذ می ساختند، به روش رومیان نشانِ «اب و ابن و روح» بر آن می زدند. عبدالملک اموی، مرد زیرکی بود

الگوی جوان

امام صادق علیه السلام می فرماید: «پدرم، امام محمد باقر علیه السلام همواره مشغول ذکر خدا بود. هنگام خوردن غذا ذکر می گفت. وقتی با مردم صحبت می کرد از یاد خدا باز نمی ماند و کلمه لا اله الاّ اللَّه همواره بر زبانش جاری بود. سحرگاهان ما را به عبادت و شب زنده داری تا برآمدن آفتاب می خواند.»

ارتباط بین “باقر العلم” و “مدینةالعلم”

پیامبر عظیم‌الشان (ص) در مورد دو نفر از معصومین سخن از مراتب علم شان مطرح فرمودند. اولی ؛ حضرت امیر(ع) است که درباره اش فرمود : “انامدینه العلم و علی بابها” و دومی؛ حضرت باقر(ع) است که درباره اش فرمود: “انه یبقرالعلم بقرا “.

احتجاجات آن حضرت

گرچه دربار هشام برای ابراز عظمت علمی پیشوای پنجم محیط مساعدی نبود، ولی از حسن اتفاق، پیش از آنکه پیشوای پنجم شهر دمشق را ترک گوید، فرصت بسیار مناسبی پیش آمد که امام برای بیدار ساختن افکار مردم و معرفی عظمت و مقام علمی خود بخوبی از آن استفاده نمود و افکار عمومی شام را منقلب ساخت.

در درون سینه می سوزد دل شیدای من

در درون سینه می سوزد دل شیدای من ای خدا دریای خون شد سینه سینای من

*بلای خودفریبی و برخی نشان‌های آن*

*امام باقر(ع) - که در آستانه‌ی شهادت جانسوز او هستیم - در هشداری حکیمانه به ویژه به صاحبان قدرت و ثروت و سپاه وستایشگران بی‌محتوا و فاقد منش و اخلاق شایسته- چنین فرمود:*

محمد (ص) اینگونه در دلها نفوذ کرد

به اعتدال رفتار می‌کرد، سخنش راهگشا و حکمش عادلانه بود.همچون طبیبی دوره گرد بود که خود به بالین مریض می رفت و مَرهم او بهترین درمان برای دلهای بیمار بود.دعوت بردگان را می پذیرفت و با آنان هم سفره می شد و به هر کس می رسید ـ حتی کودکان ـ سلام می کرد.بر روی خاک می نشست، شیر از گوسفند می دوشید، کفش خود را وصله و لباسش را رفو می کرد. همیشه به خود عطر می زد. بر حمار بدون پالان سوار می شد و آنگاه که بر مرکبی بود اجازه نمی داد کسی پیاده در کنارش حرکت کند.

محمد می آید

محمد در ماه «ربیع» می آید و همراه با خود، ربیع قلوب، بهار جان ها و طراوت ایمان را به همراه می آورد.

راز گره خوردن آغاز ماه رجب با شکافنده علوم

آغاز ماه رجب كه یكی از شهور ثلاثه عبادت و بندگیست، با نام مبارك امام باقر علیه السلام گره خورده است

قطره ای از علوم رضوی

جامی از شربت «سَویق»1 می نوشد و ذکرگویان، راه می افتد. سیمایش مصمم است و گام هایش استوار. آرام و مطمئن قدم برمی دارد. به محلّ ملاقات می رسد.

فرشته‌اي به صورت بشر

حضرت امام، از همان سال‌هاي جواني به درس و بحث حوزوي بسيار اهميت داده وپس از فراگيري درس خارج و ورود به عرصه تدريس، محل‌هاي تدريس ايشان، مجمع طلاب، علما و فضلاي بزرگ بود...

آیینه رضوی

حدیث به معنای سخن معصوم است یا آنچه گویای سخن، کار یا سیره او باشد.

قطره ای از علوم رضوی

جامی از شربت «سَویق»1 می نوشد و ذکرگویان، راه می افتد. سیمایش مصمم است و گام هایش استوار. آرام و مطمئن قدم برمی دارد. به محلّ ملاقات می رسد.

قطره ای از دریای فضائل زهرای مرضیه علیها السلام

حضرت زهرا علیها السلام هم به لحاظ نسب و خانواده و هم به جهت رفتار و منش شخصی و اوصاف فردی در اوج قله عظمت و بزرگی قرار دارد .

قطره ای از دریای عنایات حضرت رضا علیه السلام

طبق بینش وحیانی قرآن، پیامبر صلی الله علیه و آله و اولیای الهی علیهم السلام به اذن خداوند متعال علاوه بر ولایت تشریعی بر موجودات عالم، از ولایت تکوینی نیز برخوردارند و امامت امام معصوم به دو طریق ثابت می شود: 1. نص از معصوم قبلی؛ 2. سیره و روش آن حضرت و تصرّف در موجودات به اذن الهی و صدور معجزات و کرامات.

قطره ای از علوم رضوی

جامی از شربت «سَویق»1 می نوشد و ذکرگویان، راه می افتد. سیمایش مصمم است و گام هایش استوار. آرام و مطمئن قدم برمی دارد. به محلّ ملاقات می رسد.

قطره تا دریا

بی تردید، شهید مطهری، یکی از بزرگ ترین اندیشمندان جهان اسلام است که هنوز هم آثار گران سنگش، اهمیت والایی دارد. در این سلسله مقاله ها، به بررسی «اتحاد ملی و انسجام اسلامی» در آثار این شهید والامقام می پردازیم.