کیفیت خلقت انسان
برچسپ ها: انسان ، خلقت ، خلقتپ ، کیفیت
خلقت از خون بسته و...
«انّا خَلَقنا الاِنسانَ مِن نُطفَةٍ اَمشاجٍ نَبتَلیه، فَجَعَلنهُ سَمیعا بَصیرا» (هل اتی، 20)
آن گاه نطفه را خون بسته ساختیم و از خون بسته، گوشت نرم آفریدیم و آن گاه از گوشت نرم، استخوان ها ساختیم و پس از آن استخوان ها را به گوشت پوشاندیم و سرانجام خلقتی دیگر آغاز کردیم. آفرین بر خداوند که بهترین آفرینندگان است، این آیه به همین مطلق اشاره دارد. به زیبایی و لطافت ساخته سازنده با حکمت نیک بنگر، که چگونه کودک را از نطفه آفرید و همچون زارعی که کِشته اش را آبیاری می کند، آن را با خون درآمیخت.
چگونه آن را به اجزایی هم چون استخوان، عصب، رگ، عضله و گوشت تقسیم نمود و از ترکیب آن ها این اعضاء ظاهری را پدید آورد. سر را مدوّر ساخت و در دو سویش شکاف گوش نهاد و در جلو آن، چشم، بینی و دهان را و منافذی دیگر در جای های متفاوت باز کرد. دست و پا را کشیده و بلند ساخت و در ابتدای هر یک انگشتان را تک به تک ساخت!
خوب دقت کن که چگونه اعضای درونی هم چون قلب، معده، کبد، طحال، ریه و مثانه را شکل بخشید!
خلقت استخوان
استخوان ها را ببین که به این محکمی و سختی از نطفه ای ضعیف آفرید و آن ها را ستون بدن و پایه استواری آن ساخت و در اشکال و اندازه های مختلف: کوچک، بزرگ، کوتاه، گِرد، توخالی، توپُر، پهن و باریک متشکل ساخت و نظر به آن که انسان گاه محتاج به حرکت تمام بدن و زمانی محتاج به حرکت بخشی از آن و وقتی نیازمند حرکت یکی از اعضای آن است تمام تن را تک استخوان نکرد. آن گاه میانه این استخوان ها، مفصل ها را نهاد و آن ها را با آوندهایی که از یک سوی استخوان رویانده و به سمت دیگر جوش خورده به یک دیگر متصل ساخت.
سپس در یک سوی استخوان، زائده ای بیرونی و در سوی دیگرش، فرو رفتگی هایی هم شکل کروی اش، متشکل از پنجاه و پنج استخوان آفرید، که اشکالی مختلف دارند و با یکدیگر چنان پیوند خورده اند که این کُره، گُرد بماند.
کاسه سر را ترکیبی از شش استخوان آفرید، فک بالا را مرکب از چهارده استخوان و در فک پائین دوازده استخوان و بقیه را در دندان ها جای داد.
* * *
گردن را نیز هم چون سَر، مرکّب ساخت، ترکیبی از هفت مهره که بر یک دیگر منطبق شوند. کمر را متشکل از بیست و چهار مهره و استخوان لگن را شامل سه بخش مختلف ساخت. آن گاه استخوان های کمر را به استخوان های سینه و استخوان های کتف و دیگر جاها متصل کرد تا آن جا که مجموع استخوان های بدن انسان دویست و چهل و هشت قطعه باشد، البته به جز استخوان هایی که به «سُمسُمانی» شهرت دارند و فضای خالی میان مفاصل را پر کرده اند.
و نیز دقت کن که چگونه خدای تعالی، عَضُلات را به عنوان ابزار حرکت استخوان ها خلق نمود. در بدن پانصد و بیست عضله قرار دارد، هر یک را در اندازه ای معین و جایگاهی ویژه به گونه ای که کمتر تغییری در آن مصالح کل بدن را به خطر می افکند و هم چنان است، اعصاب، رگ ها، شریان ها و پی ها. توجه کن که چگونه کمر را ستون و پایه بدن، و شکم را حاوی دستگاه گوارش و سر را محل اجتماع حواس (مرکز فرماندهی) قرار داد.
چشم ها و گوش ه
چشم را گشوده و لایه لایه اش ساخت، ساختارش را زیبا و دلکش و رنگش را مرغوب و دلربا ساخت و به طرزی محبوب آفرید تا آن جا که در حجمی تنها به وسعت یک عدس، تصویر آسمان ها، با همه فراخی اش، منعکس گردد و پلک ها را مدافع آن ساخت تا چشم را بپوشانند و حفاظتش کنند.
در دو گوش نیز، آبی تلخ نهاد تا حشرات را از آن دور سازد و با دو صدف احاطه اش نمود تا صدا جمع کرده به پرده صماخ برساند و جنبش حشرات ریز را حس کند. پیچ و خم هایی درونش نهاد تا مسیر طولانی باشد و حشرات به سرعت به پرده گوش نرسد.
و نیز بینی را در میانه صورت نهاد و در قسمت های انتهایی اش بویایی را به ودیعه گذاشت تا با دریافت بو، خوردنی ها را باز شناسد و رائحه های دل انگیز را استشمام کند.
خلقت دهان
و در دهان نیز زبان را به صورت یک تکّه گوشت قرار داد، تا ترجمان درون آدمی باشد و آن را به زینت دندان ها بیاراست و بعضی را نوک تیز کرد تا وسیله سوراخ کردن و شکافتن باشند و تاج برخی را پهن و بُرّان، هم چون لبه شمشیر ساخت تا برای بُرش و شکستن مفید باشند.
بعضی دیگر را پهن و مسطح ساخت تا آسیا شدن قطعات غذا سهل گردد.
رنگ دندان ها را سفید و در صفوفی مرتب ساخت و بلندی شان را برابر کرده تا هم چون مرواریدهای در سلک شده، ترتیبی زیبا یابند. و نیز در بالا و پائین دهان، دو لب به رنگی زیبا نهاد تا سوراخ دهان را بپوشانند. آن گاه حنجره را آفرید و آن را برای خروج صدا مهیّا ساخت و خلقت هر حنجره را در شکل و وضعیت، یعنی: تنگی، گشادی، زبری، نرمی، محکمی، سستی، بلندی و کوتاهی، متفاوت ساخت. تا به سبب آنها، صداها متغیر گشته و تقریبا هیچ دو صدایی شبیه هم نباشند، بلکه دو صوت چندان متفاوت از یکدیگر شوند که شنونده در تاریکی نیز، قادر به شناسایی آن باشد.
کارهای مخصوص
سرانجام هر یک از اعضای درونی را به کاری مخصوص گمارد. معده را برای گوارش، کبد را برای تصفیه خون، طحال را برای جذب سوداء، زَهره یا صفراء را برای جذب زرد آب، کلیه را برای جذب اضافات آب، مثانه را برای آن که با دریافت آب از کلیه و بیرون ریختن آن از راه مخرجْ خادم کلیه باشد و سرخرگ ها نیز با رساندن خون به سایر اندام بدن، کلیه را کمک کنند.
منشأ همه آن چه گذشت، از نطفه آغاز می شود، نطفه ای که در داخل رحم در درون سه ظلمت جای دارد. و اگر پرده فرو افتد و دیده به آن فراخ گردد صورت گری ها و نقاشی هایی را مشاهده می کند که یکی بعد از دیگری خودنمایی دارند.
شهوت و غضب
شگفت انگیزتر این که نیروهایی محرک، از دو جنس شهوت و غضب به او بخشید. و نیز نیروهایی مُدرِک که حواس ظاهری (چشایی، بویایی، بینایی، شنوایی و لامسه) و باطنی (حسّ مشترک، خیال، متخیّله و اهمه و حافظه) از آن جمله است. می توان از کلام حق که فرمود: «فَجعلناه سَمیعا بَصیرا» استنباط کرد که انسان، به سبب مزاج مُرکّبش استعداد این قوا را دارا است، بنابراین حرف «فاء» ترتیب را می رساند و گزینش واژه «سمیع» و «بصیر» به جای «سامع» و «باصر» اشاره ای ظریف به همین مطلب دارد.
توضیح بیشتر این است که خدای متعال چهره انسان را با این بُنیه و ساختار برای منافعی بیرون از شمار به تصویر کشیده است. لذا بنابر تأیید عقل و شهادت نقل، پیوستگی و هم آغوشیِ اعضاء و منافع آن ها دالّ برآنند که همه، فعل فاعلی است یگانه.
بدین ترتیب همه اموری که متناسب یکدیگراند و به نوعی هم بستگی سودمند دارند. تنها می تواند فعل یک فاعل باشد و سرانجام به این نتیجه می انجامد که: معبود یگانه است و هرچه غیر از اوست، فعل اوست همان طور که گذشت. فاعل این افعال و سازنده آن و تصویرگر آسمان و زمین و تدبیرگر آن چه در آن ها است، دانایی است بینا و پُر توان و آگاه، پس از اتقان عالم می توان دریافت که حق تعالی، عالِم بصیر، مرید، قدیر و خبیر است و هر چه غیر از این باشد مخلوق و آفریده او است. بزرگان اهل حدیث از اخبار رسول اکرم صلی الله علیه و آله روایت آورده اند که «خدای تعالی آدم را به دست خویش آفرید» این روایات در عدد فراوانند و در معنی مستفیض
چهار اصل خلقت
این فرموده حق: هل أتی عَلی الانسانِ حینٌ مِن الدَّهر (هل اتی، 1)
یادآور عدم و زمان نبود انسان است و با این عبارت که «ما انسان را از نطفه ای آمیخته آفریدیم و از حالی به حالی گردانیدیم، سپس شنوا و بینایش ساختیم» متذکر چهار اصل دیگر شده است.
عبارت انّا خلقنا (ما آفریدیم) به مبدأ و اصل فاعل، یعنی حق تعالی رهنمون است و واژه خلق حاکی از وجود ماده انسان است و عبارت «من نُطفة امشاج» دالّ بر مخصوص بودن آن مادّه است.
و عبارت «آن گاه شنوا و بینایش ساختیم» حاکی از صورت او می باشد. این دو (یعنی اوصاف شنوایی و بینایی) همراه و تابع صورت اند و تنها بعد از تصوّر صورت ماده حاصل می شوند