زینب آموزگار حیا و پاکدامنی
برچسپ ها: زینب ، حیا ، آموزگار
نمایش شکوه حیا هنگام
مدینه، شبی را به یاد می آورد که کاروان حیا با تمام شکوه و جلال به سوی مکّه روانه شد،آن شب از شب های ماه رجب بود که کاروانی مجلل از مدینه بیرون رفته، در حالی که دور بانوی «حیا» و عفت را جوانان بنی هاشم و در رأس همه سید جوانان اهل بهشت احاطه نموده بودند. در قطعه ای تاریخی، راوی چنین نقل می کند: چهل محمل را دیدم که با پارچه های حریر(ابریشم) و دیباج زینت شده بودند. در این وقت امام حسین(ع) دستور داد بنی هاشم زن های محرم خود را سوار بر محمل ها نمایند. پس در این حال من نظاره می کردم که ناگهان جوانی از منزل حسین(ع) بیرون آمد در حالی که قامت بلندی داشت و برگونه او علامتی بود و صورتش مانند خورشید می درخشید و می فرمود: بنی هاشم کنار روید و آن گاه دو زن از خانه حسین(ع) خارج شدند، در حالی که (سراپا حیا بودند چرا که) دامانشان بر اثر حیای از مردم به زمین کشیده می شد و دور آن دو را کنیزانشان احاطه نموده بودند. پس آن جوان به سوی یکی از محمل ها پیش رفت و زانوی خود را تکیه قرار داد و بازوی آن دو را گرفت و بر محمل سوار نمود. پس من از بعضی مردم پرسیدم، آن دو بانو کیستند؟! جواب دادند: یکی از آن ها زینب (سلام اللّه علیها) و دیگری ام کلثوم ؛ دختران امیرالمؤمنین(ع) هستند.
پس گفتم: این جوان کیست؟! گفته شد: او قمر بنی هاشم، عباس فرزند امیرالمؤمنین است. سپس دو دختر صغیری را دیدم که گویا امثال آنها آفریده نشده است. پس یکی را همراه زینب و دیگری را همراه ام کلثوم سوار نمود. پس از (اسم) آن دو دختر پرسیدم: گفته شد: یکی سکینه و دیگری فاطمه، دختران حسین می باشند.(1) آن گاه بقیه بانوان به همین جلال و عظمت حیا و متانت سوار شدند. و بدینسان کاروان حیا، عفت و متانت و نجابت مدینه را ترک گفت.
4. زیور آلات فدای حیا و عفت!
پس از غارت لباس های امام حسین(ع) سپاهیان کوفه و شام به سوی خیمه ها هجوم بردند. لحظاتی تلخ و جانکاه بود. زینب کبری بیش از همه تلخی و مخاطرات این تهاجم وحشیانه را احساس می کرد، چرا که از یک سو پاسبان خیمه های حیا و عفت بود و از طرف دیگر حفظ جان امام زمانش را به عهده داشت.
دختر علی (ع) که منش و خوی کوفیان را می شناخت. برای حفظ حیای بانوان و قبل از آمدن آن ها تمام زیور آلات زنان را جمع کرده خطاب به عمر سعد فرمود: ای عمر بن سعد! سپاهیان خود را از تعجیل و شتاب در غارت خیمه ها بازدار! خود آنچه اسباب و زیور آلات است به شما واگذار می کنیم. مبادا دست نامحرمان به سوی خاندان رسول خدا دراز شود( و بر قامت حیا و نجابت غباری نشیند).
تمامی وسایل و زیور آلات حتی گوشواره های فاطمه بنت الحسین (ع) نیز که یادگار امام بوددر محلی جمع شد و پس از آن که زنان و کودکان در گوشه ای اجتماع کردند، دختر شجاع علی (ع) فریاد زد: هرکس میل دارد، وسایل و زیور آلات را بر دارد! عدّه ای پیش آمدند و هرچه بود غارت کردند...(2)
زینب بعد از عبور از قتلگاه دردمندانه رو به مدینه جدّش کرد: «یا مُحَمَّداه صَلّی عَلَیکَ مَلائِکَةُ السَّماءَ! هذا الحُسین بِالعَرَاء... وَ بَناتُکَ سَبایا... فَابکَت کُلَّ عَدُوّ وَ صَدیقٍ؛(3)
ای رسول خدا که ملائکه آسمان برتو درود می فرستند، این حسین توست که در صحرا افتاده... دختران تو اسیر شده اند، پس دوست و دشمن را به گریه انداخت.»
5. فریاد بانوی حیا بر بی حیاها
کاروان حیا وارد کوفه شد. مردم در حالی که خاندان رسالت را به سوی عبیداللّه بن زیاد می بردند، اسیران را تماشا می کردند. در این لحظه فریاد بانوی حیا بلند شد:«یا اَهل الکوفَةِ، اَما تَستَحیونَ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ اَن تَنظُرُوا اِلی حَرم النَّبِیِ (ص)؛(4) ای مردم کوفه! از خدا و فرستاده او شرم نمی کنید که به خاندان پیامبر چشم دوخته اید.»(5)
6. با حیاتر از او ندیدم
بعد از آن که کوفیان متوجّه شدند که اسرای آل محمّد (ص) وارد کوفه شده اند، از گوشه ای صدای گریه و زاری شنیده می شد و از جایی بانگ شیون و ناله برمی خاست. زنان کوفه نوحه گری نموده و گریبان چاک می زدند، گریه کنندگان برای بانوان ارجمندی که به اسارت برده شدند، می گریستند، زینب این منظره را که دید نتوانست تاب بیاورد، زینب نتوانست ببیند که کوفیان بر حسین (ع) و جوانانش می گریند با آن که همگی به دست آن ها قربانی شدند، آنان برای اسیری دختران رسول خدا، زاری می کردند و کسی جز کوفیان هتک حرمت آن خاندان را نکرده بودند، زینب (سلام اللّه علیها) فرمود:«...اَتَدرُونَ وَیلکم ایّ کَبِدٍ لِمُحَمَّدٍ فَرَثتُم، وَ اَیَّ عَهدٍ نَکثتُم؟ وَ اَیَّ کَرِیمَةٍ لَه اَبرَزتُم؟ وَ اَیَّ حُرمَةٍ لَهُ هَتَکتُم...؟؛ آیا می دانید چه جگری از رسول خدا پاره پاره کردید؟ و چه پیمانی گسستید؟ و چگونه پرده نشینان حرم را از پرده بیرون کشیدید؟ و چه حرمتی از آن ها دریدید؟! و چه خون هایی ریختید؟!
سخنان زینب (سلام اللّه علیها) وجدان خفته مردم را بیدار کرده و صدای گریه از زن و مرد و پیر و جوان و خردسال بلند شد. خزیم اسدی می گوید:«وَ نَظرتُ اِلی زینَب بِنت علی (ع) یَومَئِذٍ وَ لَم اَرَو اللّهِ خَفرةً قَطّ اَنطَقُ مِنها؛(6) متوجه زینب شدم، به خدا سوگند زنی را که سرتاپا شرم و حیا باشد(خفرةً زنی که بسیار با حیا باشد) سخنران تر از او ندیدم، گویی زینب از زبان علی (ع) سخن می گفت. و همو می گوید: پیرمردی را در کنار خود دیدم که بر اثر گریه محاسنش غرق اشک شده بود، می گفت: پدر و مادرم فدای شما باد مردان شما بهترین مردها، و زنان شما نیکوترین زنان هستند. نسل شما بهترین نسلی است که نه خوار می گردد و نه شکست می پذیرد.(7)
آنگاه زینب (سلام اللّه علیها) فرمود:
ماذا تَقُولُونَ اِذ قال َالنَّبِی لَکُم | ماذا صَنَعتُم وَ اَنتُم آخِرُ الاُمَم |
بِاَآهلِ بَیتی وَ اَولادی وَ تَکرُمَتی | مِنهُم اُساری وَ مِنهُم خرِّجُوا بِدَمٍ |
چه خواهید گفت آن گاه که رسول خدا(صلی اللّه علیه و آله و سلّم) از شما سئوال کند: این چه کاری بود که انجام دادید در حالی که شما آخرین امت بودید؟! به اهل بیت، فرزندان و پرده نشینان حرم من بنگرید که گروهی اسیر شما شده اند و گروهی دیگر در خون خود غوطه ورند.(8)
7. تجلّی حیا در دارالاماره کوفه
زینب بعد از تمام شدن خطبه به راه خود ادامه داد تا به دارالاماره رسید. در این هنگام بغض راه گلویش را بست؛ چرا که او همه جای این خانه را می شناخت. این جا روزی خانه زینب بود، روزگاری که اسم پدرش علی با عظمتی بی مانند جهان را پر ساخته بود. اشک در دیدگانش حلقه زد. ولی خودداری کرده، مبادا که گریه خوارش کند. زینب دست راستش را به روی قلبش گذارد مبادا از هم بپاشد. در آن دم به اتاق بزرگی رسید و دید عبیداللّه بن زیاد در جایی نشسته که پدرش در آن جا می نشست و از میهمانان پذیرایی می کرد. امروز دوباره زینب به درون این خانه پا می گذارد در حالی که اسیر و داغ دار شده، هیچ وقت زینب، مانند امروز احتیاج نداشت که به عظمت روحی و نیروی معنوی اش اعتماد کند و به اصالت خاندان و شرافت تبارش پناه برد تا آن طوری که شایسته دختر علی، و «عقیله بنی هاشم» است بایستد تا بتواند آن چه را که از او شایسته است نشان دهد.
زینب، که بی ارزش ترین لباس هایش برتن و کنیزانش دورش را گرفته بودند. حیا را به عرصه نمایش گذاشت و بدون آن که به امیر سرکش خون خوار اعتنایی کند، به صورت ناشناس در گوشه ای نشست در حالی که سراپای وجود او را شرم، حیا نجابت و پاکی احاطه کرده بود.(9) «فَجَلَسَت زَینَب بنتَ عَلِیّ(ع) مَتَنّکَرة؛ زینب ناشناس نشست»(10) ابن زیاد پرسید: این زن کیست؟! (سه بار این سؤال را تکرار کرد) حیا و نجابت زینب از یک طرف، علم حضرت به قصد ابن زیاد برای تحقیر اهل بیت (علیهم السلام) از طرف دیگر اجازه نداد زینب جواب او را بدهد تا آنجا که ابن زیاد ملعون با نیش زبانش نمک به زخم زینب پاشید و برای آزردن او گفت: «کَیف رَأَیتِ صُنعَ اللّهِ بِاَخِیکِ وَ اَهل بَیتِک؛ کار خدا را با برادر و خانواده ات چگونه یافتی؟!»(11) زینب جوابی کوتاه ولی بسیار زیبا داد که ریشه در کمال حیای او داشت چرا که علی (ع) فرمود: «اَلحَیاءُ سَبَبٌ اِلی کُلِ جَمیلٍ(12) ؛ حیا علت(و سوق دهنده به سوی) تمام زیبایی ها است و از آن جا که زینب دارای کمال حیا و نجابت است همه هستی را و همه مصیبت ها را زیبا می بیند، حضرت با آرامشی که از حیا و رضای قلبی او حکایت داشت آن جمله به یاد ماندنی را فرمود: «ما رایت الّا جمیلاً ؛ جز خوبی چیزی ندیدم.»
8. مجلس یزید، اوج تقابل حیا و
وَ مِمّا یُزِیلَ القَلب عَن مُستَقَرِّها | وَ یَترُکُ زَندَ الغَیظِ فی الصَّدرِ وارِیا |
وقُوفُ بَناتِ الوَحیِ عِندَ طَلِیقها | بِحالٍ بِها تَشجِینُ حَتّی الاَعادِیا(13) |
از چیزهایی که دل را از جا می کند و سینه را آتش می زند ایستادن دختران وحی است (به حال اسارت) در نزد آزاد شده های خود با حالت و وضعیتی که دشمنان هم بر آن ها اندوهگین شدند.»
یزید، بزرگان اهل شام و سفرای خارجی را دعوت کرده بود. آن گاه دستور داد که اسیران را وارد کنند. مجلسیان به دختران و دودمان پیامبر نگاه می کردند، که تا دیروز در پس پرده عزّت و احترام قرار داشتند و بیگانه ای رخسار آنان را ندیده بود.
هنگامی که مدعوین، بزرگواری، ارجمندی و حیای این دودمان را به خاطر آوردند، همه از شرم و خجالت چشم برهم نهادند، ولی در آن جمع، مرد تنومند شامی سرخ روی، با چشمانی از حدقه درآمده به فاطمه دختر حسین(علیه السلام) می نگریست و بانگاه های آزمندانه خود می خواست او را ببلعد. فاطمه هراسان و لرزان به عمّه اش زینب (سلام اللّه علیها) پناه برد.
مردک شامی برخاست و به یزید گفت: یا امیرالمؤمنین! این دوشیزه رابه من ببخش! فاطمه در حالتی که از وحشت می لرزید، دامن عمّه اش زینب را گرفت. زینب او را در آغوش گرفت و فرمود: «گمان دروغ بردی و فرومایگی کردی! نه تو چنین حقّی داری و نه یزید!»(14) یزید خشمگین شد و سخنانی بین او و زینب (سلام اللّه علیها) رد و بدل شد، تا آنجا که زینب (سلام اللّه علیها) فرمود: اکنون که سرتاسر زمین و آسمان را بر ماتنگ گرفته ای و ما را مانند اسیران به هرسو می کشانی به گمانت که پیش خدا برای ما پستی و برای تو شرف و منزلت است؟! آنگاه فریاد آهنین حیا بر فرق مجسمه بی شرمی فرود آمد که: «یَابنَ الطُّلَقاء آمِنَ العَدلِ یَابنَ الطُّلَقاء تَخدیرُک حَرائِرَکَ وَ اِمائَکَ وَ سَوقُکَ بَناتِ رَسُولِ اللّهِ (ص) سَبایا قَد هَتَکتَ سُتُورَهُنَّ وَ اَبدَیتَ وُجُوهَهُّنَ تَحدُوا بِهِنَّ الاَعداء مِن بَلدٍ اِلی بَلدٍ سَتَشرِفُهُنَّ اَهلُ المَناهِلِ وَ المَناقِل یَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنّ القَریبُ وَ البَعیدُ وَ الَّدَنِی وَ الشَّریفُ، لَیس مَعَهُنَّ مِن رِجالِهِنَّ وَلِیّ وَ لا مِن حُماتِهِنَّ حَمِیّ وَ کَیفَ یُرتَجی مُراقَبَةُ مَن لَفظَ فُوهُ اَکباد الاَزکیاءِ وَ نَبَتَ لَحمُهُ مِن دِماءِ الشُّهَداء... ؛(15) ای پسر آزاد شدگان؛(16) آیا از عدالت است که تو زنان و کنیزان خود را در پرده بنشانی و دختران (پرده نشین) رسول خدا را اسیر کنی(و شهر به شهر بگردانی؟!) پرده آبروی آن ها را بدری و صورت آن ها را نمایان سازی تا دشمنان، آنان را از شهری به شهری ببرند، و بومی و غریب چشم به آن ها بدوزند و نزدیک و دور، و شریف و فرومایه تماشایشان کنند، در حالی که از مردان آن ها یاری کننده ای همراهشان نباشد، و از یاری کنندگان آنان مددکاری نباشد. چگونه می توان امید بست به دلسوزی کسی که (مادرش) جگر پاک مردان خدا را جوید و گوشت او از خون شهدا رویید؟!»
کو اسارت؟ خصم تو در بند بود | هر کلامت صدهزاران پند بود |
زینب آرام گرفت، سخنان سراپا درد و حیای زینب، باعث شد یزید سربه زیر افکند و هرکس در آن جا بود، چنان سربه زیر و خاموش شد که گویی مرغ مرگ بر سر همه سایه افکنده است. نقل می کنند که هنده دختر عبداللّه عامر «زن یزید» آن چه را در مجلس شوهرش رخ داد شنید، پیراهن را نقاب کرده و به درون مجلس رفت و از آن همه نامردی و بی حیایی بر سر او فریاد کشید.(17) نکته مهمی که زینب به آن تصریح می کند و از آن سخت آزرده است این است که زنان یزید پوشیده اند، و حرمت و حیای آن ها محفوظ، ولی او و زنان اهل بیت (علیهم السلام) در معرض دید نامحرمان، به همین جهت نمی گوید زنان تو در کاخ و اسیران در کوخند یا زنان تو سیر و اسیران گرسنه اند، بلکه تنها و تنها بر حجاب و حفظ حرمت و حیا اصرار دارد که این خود می تواند بزرگترین درس برای بانوان جامعه ما باشد که در هر حال مرز حیا را حفظ و حریم حرمت خویش را پاس دارند، و بر مهاجمان مرز حیا و عفّت فریاد بزنند و در مقابل آن ها در هیچ حالی ساکت نباشند حتی اگر در بند و اسیر باشند.
9. عفّت و پاکدامنی، دست آورد
عفت و پاکدامنی، برازنده ترین زینت زنان و گران قیمت ترین گوهر برای آنان است.
زینب (س) از یک سو، به زیبایی درس عفت را در مکتب پدر آموخت، آن جا که فرمود: «ما المُجاهِدُ الشَّهیدُ فی سَبِیل اللّهِ بِاَعظَمَ اَجراً ممَّن قَدَرَ فَعَفَّ یَکادُ العَفیفُ اَن یَکُونَ مَلَکاً مِنَ المَلائِکَة ؛ مجاهد شهید در راه خدا اجرش بیشتر از کسی نیست که قدرت دارد، امّا عفت می ورزد، نزدیک است که انسان عفیف فرشته ای از فرشتگان باشد.»(18) و از طرف دیگر، حیای ذاتی زینب(س) می طلبید که در اوج عفت و پاکدامنی باشد، چرا که بارزترین ثمره و پی آمد حیا، عفت و پاکدامنی است. چنان که علی (ع) فرمود: «سَبَبُ العفَّةِ اَلحَیا؛ علّت عفت و پاکدامنی شرم و حیا است»(19) و فرمود: «اَصلُ المُرُوءَةِ اَلحَیاء وَ ثَمَرُها العِفَّة؛ به هر اندازه که حیا باشد، عفت و پاکدامنی خواهد بود.»(20) و در جای دیگر فرمود: «عَلی قَدرِ الحَیاء تَکونُ العِفَة؛به هر اندازه که حیا باشد، عفت و پاکدامنی خواهد بود.»
تربیت خانوادگی، و حیای ذاتی زینب کبری(سلام اللّه علیها) باعث شد تا او عفت خویش را حتی در سخت ترین شرایط به نمایش گذارد. او در دوران اسارت و در مسیر
کربلا تا شام، سخت بر عفت خویش پای می فشرد. مورخین نوشته اند: «وَ هِیَ تَستُرُ وَجهَها بکَفِها لانَّ قِناعَها قد اُخِذ مِنها؛ او صورت خود را با دستش می پوشاند چون مقنعه اش از او گرفته شده بود.» شاعر عرب به همین قضیه اشاره کرده و می گوید:
وَرِثَت زینَبُ مِن اُمِّها | کُلَّ الَّذی جَری عَلَیها وَ صارَ |
زادَت ابنَةٌ عَلی اُمِّها | تَهدی مِن دارِها اِلی شَرِّ دار |
تَستُرُ بِالیُمنی وُجُوهاً فَاِن | اَعوَزَها اسَّترُ تَمَدّ الیَسار |
«زینب تمامی آن چه بر مادر گذشت را به ارث برد. منتهی دختر سهم اضافه ای برداشت که از خانه اش به بدترین خانه حرکت کرد(به اسارت رفت). صورت را (در اسارت) با دست راست می پوشاند، و اگر پوشش او را نیازمند می کرد از دست چپ هم بهره می برد».
این نشانه عفت اوست که هنگام ورود به شام، شمر را ـ که زمانی سرباز علی (علیه السلام) بود و در آن راه مجروح نیز شده بود، ولی ناپاکی ها و بی حیایی ها او را به آن جا کشانده که قاتل فرزند علی (علیه السلام) گردد ـ احضار کرد و از او خواست که برای
حفظ مرز بلند حیا و عفت کاروان اسرا را، از خلوت ترین درب شهر وارد شام نماید و سرهای شهدا را نیز از بین زنها بیرون ببرد، ولی آن ملعون حیا از دست داده و در نتیجه دین را باخته، عکس فرمایش آن حضرت را عمل کرد و اسیران را از شلوغ ترین و پرجمعیّت ترین درب شهر، یعنی (درب ساعات) وارد نمود و سر شهدا را نیز بین اسرا جای داد. راوی می گوید: «زینب (و یا ام کلثوم) را دیدم که چادری کهنه بر سر کشیده و روی خود را گرفته بود. امام سجاد (علیه السلام) نیز به سهل بن ساعد صحابی فرمود: اگر می توانی چیزی به این نیزه دار بپرداز تا سر امام را کمی جلوتر ببرد که ما از تماشاچیان در زحمت و اذیت هستیم. سهل می گوید: رفتم و یکصد درهم به نیزه دار پرداخت کردم تا از بانوان دور شود، کار بدین منوال بود تا سرها را نزد یزید بردند.»(21)
آری زینب (س) حاضر است جان بدهد، فرزند بدهد، برادر و برادرزاده و بستگان بدهد، به اسیری برود و خلاصه هر مشکلی را، تناب بر گردن را،گرسنگی و تشنگی را تحمّل کند ولی از عفت و حیای خویش چون گوهر گرانبهایی مراقبت کند. او حاضر نیست تحت هیچ شرائطی در معرض دید اجنبی قرار گیرد.
مکتبی که زینب در آن درس خوانده و دوره دیده به او آموخته که کشته شدن در راه راست را جمال و زیبایی بداند، ولی حضور بدون پوشش و در معرض دید نامحرمان قرار گرفتن را وبال و ننگ و عار و رسوایی بداند.
علی (علیه السلام) فرمود: «ثَمَرَةُ العِفَّةُ اَلصِّیانَة؛ میوه عفت حفاظت (و پاسداری از گوهر عفاف) است آری زنیب سرتاپا حیا و نجابت، عفت و پاکی و پاکدامنی است، در بخشی از زیارتنامه حضرت می خوانیم: «اَلسَّلامُ عَلَیکَ اَیَتُها الکَرِیمَة النَبیِّلَة؛ سلام بر تو ای بانوی بزرگوار و با نجابت (و حیا).
پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ
1. موسوعة کلمات الامام الحسین، معهد تحقیقات باقر العلوم، قم، موسسه الهادی، چاپ اول، ص 297 ـ 298.
2. احمد بن یحیی بلاذری، انساب الاشراف، بیروت، مؤسسة الاعلمی، 1394 (هـ.ق)، ج 3، ص 204.
3. کامل ابن اثیر، ج 4، ص 84 ؛ انساب الاشراف، ج3، ص 206.
4. سید عبدالرزاق الموسوی المقرم، مقتل الحسین، ص 310.
5. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار(بیروت، داراحیاء التراث العربی) ج 45، ص 108.
6. همان، ص 110.
7. از عاشورا تا اربعین، سازمان تبلیغات اسلامی، ص 99.
8. با نگاهی به: بانوی کربلا حضرت زینب، ص 138 ـ 139.
9. بحارالانوار، ج 45، ص 115.
10. همان، ص 179.
11. میزان الحکمة، ص 716.
12. بحارالانوار، ج45، ص 116.
13. شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، انتشارات هجرت، 1380، ج 1، ص 793.
14. بانوی کربلا حضرت زینب، ص 144.
15. بحارالانوار، ج 45، ص 133، ر ـ ک ابوعلی طبرسی، الاحتجاج، ج 2، ص 122.
16. روز فتح مکّه بزرگان قریش نزد رسول خدا آمدند، رسول خدا از آن ها پرسید:(گمان می کنید با شما چگونه رفتار می کنم؟! گفتند: آنچه در اندازه برادری و بزرگواری برادرزاده ای بزرگ است. پیامبر (ص) فرمود)«اذهبوا انتم الطّلقاء؛ بروید که شما آزاد هستید» از همان تاریخ بزرگان قریش به طلقاء «آزاد شدگان» معروف شدند. ر ـ ک: سیرة ابن هشام، ج 4، ص 54 ـ 55 مغازی واحدی، ج2، ص 835.
17. بانوی کربلا، ص 147.
18. نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 466.
19. میزان الحکمة، ج 2، ص 717، روایت 4557.
20. همان، روایت 4558.
21. همان، روایت 4559.
22. جزائری الخصائص الزینبیّه، ص 345.
23. بحارالانوار، ج 45، ص 127 ؛ زخّار قمقام، ص 556 ؛ از عاشوا تا اربعین، ص 122.
24. محمدی ری شهری، منتخب میزان الحکمة، سید حمید حسینی، قم، دارالحدیث، چاپ دوم، 1380، ص 353
نویسنده : حجة الاسلام سید جواد حسینی