امیرالمومنین علیه السلام و آزادی
برچسپ ها: امیرالمومنین ، آزادی
«آزادی» واژه مقدسی است که تمام ملت ها، اقوام و افراد بشر طبعاً برای به دست آوردن آن و زیستن درسایه سار آن، تلاش های بسیار نموده و قربانی های فراوانی داده اند.
آزادی نه تنها خواسته انسان، بلکه هرموجود زنده ای است، تا جایی که هرموجود زنده ای گرسنگی و تشنگی در فضای آزاد را بر ناز و نعمت در اسارت و قفس ترجیح می دهد.
برای «آزادی» تعریف ها و معانی مختلفی ذکر کرده اند که شاید بهترین تعریف این باشد: «آزادی یعنی نبودن مانع در سر راه اندیشه درست و اعمال شایسته.»(1)
برخی می گویند: «آزادی این است که انسان از هر قید و بندی رها باشد و بتواند آنچه را اراده می کند، انجام دهد.» آزادی فوق، ولنگاری، بی بند و باری و هرزگی است و در هیچ مکتب و در هیچ کشوری این نوع آزادی پذیرفته نیست؛ زیرا هرانسانی در هرکجای دنیا که باشد، فقط در چارچوب قانون آزاد است.
اقسام آزادی
آزادی را از جنبه های گوناگون می شود مورد مطالعه و بررسی قرار داد:
1 ـ آزادی تکوینی: انسان، تکویناً آزاد است؛ یعنی در اصل آفرینش به گونه ای آفریده شده است که می تواند برای خود تصمیم بگیرد و عمل کند. این، یک مقوله فلسفی و کلامی است و در جای خود بحث شده است و محدودیت های آن مشخص گردیده است.
2 ـ آزادی اخلاقی: هیچ عاملی در انتخاب نظام ارزشی تعیین کننده نیست و اخلاق از قبیل اعتباریّات است و انسان اختیار دارد هرچیزی را خوب یا بد بداند. این نیز نه تنها در مکتب اسلام پذیرفته نیست بلکه نظام های دیگر نیز برای پرهیز از حاکمیت هرج و مرج و روح آنارشیستی در جامعه از آن جلوگیری می نمایند.
«آزادی اخلاقی» معنای دیگری نیز دارد و آن مفهومی است که معادل «آزادی» است و منظور از آن این است که انسان از قید شهوات و اسارت قوای حیوانی و شیطانی آزاد باشد. این آزادی مورد تأکید اسلام است و در سخنان گهربار امیرالمؤمنین علیه السلام برآن بسیار پافشاری شده است.
3 ـ آزادی حقوقی: انسان در روابط اجتماعی خود با دیگران تا چه اندازه آزاد است و پیگرد قانونی ندارد؟ مثلاً برای تنظیم روابط اجتماعی مقرّراتی وضع می شود و دولت ضامن اجرای آن هاست. رسیدگی به این روابط و تنظیم آن ها از مسائل حقوقی است و در مورد این مسائل نیز بحث آزادی مطرح است.(2)
4 ـ آزادی را می توان از جنبه های دیگر، چون آزادی شخصی، فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، مدنی و... مورد بحث قرار داد، که پرداختن به همه جزئیات آن از حوصله این مقاله خارج است. آنچه در این جا مورد بحث است، آزادی در کلام و رفتار امیرالمؤمنین علیه السلام می باشد. منشأ همه آزادی ها این است که انسان آزادی شخصی خود را با تمام اقسام آن بشناسد و آن آزادی را برگزیند که او را از تمام قید و بندهای ذلّت بار آزاد کرده و به سعادت ابدی نائل گرداند.
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرماید: «العارف من عرف نفسه فاعتقها ونزّهها عن کلّ مایبعّدها و یوبقها»(3)؛ عارف کسی است که نفس خود را بشناسد و او را آزاد کند و از آنچه او را (از سعادتش) دور می سازد و اسیرش می گرداند، پاک گرداند. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام در وصیتنامه اش به امام حسن مجتبی علیه السلام ، آزادی شخصی را با آزادی تکوینی از سوی خداوند سبحان گره می زند و می فرماید: «ولاتکن عبدغیرک و قد جعلک اللّه حرّا»؛(4) بنده دیگری مباش که خدا تو را آزاد آفریده است. امام علی علیه السلام به فرزندش فرمود: گرامی دار نفست را از هر زبونی و پستی، هرچند تو را به نعمت های بی شمار برساند؛ زیرا هرگز برآنچه از نفس خویش صرف می کنی، عوض نخواهی یافت. نیز آن حضرت فرمود: «الهی کفی بی عزّاً ان اکون لک عبداً و کفی بی فخراً ان تکون لی ربّاً»؛(5) پروردگارا! مرا این عزّت بس که بنده تو باشم و این فخرم بس که پروردگارم تو باشی!
این جمله حضرت در حقیقت، همان کلام خداوند در قرآن مجید است که بگو: «ای اهل کتاب! بیایید به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعضی دیگر را ـ غیر از خدای یگانه ـ به خدایی نپذیرد.»(6)
در بینش توحیدی و در نگاه موحّدانه حضرت امیر علیه السلام ، آزادی حقیقی این است که انسان عبد خدا باشد؛ زیرا درسایه این بندگی است که از هر قید و بند ذلّت بار آزاد می شود.
اقبال لاهوری همین بینش بندگی دربرابر خداوند سبحان ـ که برگرفته از تعالیم عالی اسلام است.ـ را چنین به نظم آورده است:
هرکه پیمان با هو الموجود بست | گردنش از قید هرمعبود رست |
ماسوی اللّه را مسلمان بنده نیست | نزد فرعونی سرش افکنده نیست |
عقل گوید: شاد شو، آباد شو | عشق گوید: بنده شو، آزاد شو |
عشق را آرام جان حرّیّت است | ناقه اش را ساربان حرّیّت است.(7) |
آزادی در کلام امیرالمؤمنین علیه السلام
حال که تا حدودی تعریف آزادی و معنای عبودیّت و نیز رابطه این دو باهم روشن شد، برخی از سخنان گهربار امیرالمؤمنین علیه السلام را در این باره اشاره می کنیم:
علی بن ابی طالب علیه السلام در ذی قار (موضعی بین کوفه و واسط) در یک سخنرانی، بعد از حمد و سپاس الهی چنین فرمود:
«اما بعد فانّ اللّه تبارک و تعالی بعث محمداً صلی الله علیه و آله بالحقّ لیخرج عباده من عبادة عباده الی عبادته و من عهود عباده الی عهوده ومن طاعة عباده الی طاعته ومن ولایة عباده الی ولایته»(8)
اما بعد، ـ خداوند تبارک و تعالی ـ حضرت محمد علیه السلام را به حق مبعوث کرد، تا بندگان را از بندگی مخلوقات خارج سازد و به بندگی حق تعالی برساند. و از پیمان های (ناشایسته) با مردم به عهدالهی دعوت نماید، واز اطاعت بندگان خدا به اطاعت پروردگار فراخواند، وآن ها را از سرپرستی مخلوقات بیرون آورد و تحت ولایت خدا درآورد. آن حضرت در جمله های حکمت آمیز خود، آزادی را به آزادی بیرونی خلاصه نمی کند، بلکه به آزادی درونی نیز اشاره می کند که هر فردی که اسیر شهوات خود باشد، در حقیقت، از خویشتن سلب آزادی کرده است.
امام فرمود: «عبد الشّهوة اسیر لاینفکّ اسره»؛ بنده شهوت اسیری است که هرگز از آن خلاصی نیابد.
نیز فرمود: «بنده شهوت ذلیل تر از برده است.»
نیز فرمود: «بنده طمع ها برده ای است که هرگز طعم آزادی را نمی چشد.»(9)
همچنین فرمود: «آزاد کسی است که شهوات را ترک کند.»(10)
همچنین می فرماید: «آیا آزاد مردی نیست که این ته مانده ی طعام در دهان (دنیای پست) را برای اهلش رها کند؟ برای نفس های شما ارزشی جز بهشت نمی باشد؛ پس آن را جز به آن نفروشید.»(11)
حضرت در اشاره ای به شناخت دنیا می فرماید: «دنیا محل گذر است، نه جای ماندن برای همیشه. مردم در این دنیا دو دسته اند: گروهی خودشان را به دنیا می فروشند و برده دنیا می شوند و گروهی خودشان را می خرند و آزادش می کنند.»(12)
بندبگسل باش آزاد ای پسر | چند باشی بند سیم و بند زر |
نیز فرمود: «ان تقوی اللّه مفتاح سدادٍ و ذخیرة معادٍ و عتقٌ من کلّ ملکة و نجاةٌ من کلّ هلکةٍ»(13)؛ تقوای الهی کلید رستگاری است و ذخیره برای قیامت و سبب آزادی از هربندگی و نجات از هرگونه هلاکت و تباهی است.
امام خمینی قدس سره که پرورش یافته مکتب علوی است، در توضیح کلمات فوق، می نویسد: «انسان اگر مقهور در تحت سلطه شهوت و هواهای نفسانیه گردید، رقّیت و عبودیّت و ذلّت در او به قدر مقهوریّتش در تحت سلطه آن ها زیاد شود و معنی عبودیّت از کسی، خضوع تام و اطاعت از اوست و انسانِ مطیع شهوات و مقهور نفس اماره، بنده فرمانبر آن هااست. و هرچه آن ها امر کنند، با کمال خضوع اطاعت کند و در پیشگاه آن ها عبد خاضع و بنده مطیع گردد تا کار به جایی رسد که اطاعت آن ها را مقدم دارد بر اطاعت خالق سماوات و ارض، و بندگی آن ها را برگزیند بربندگی مالک الملوک حقیقی، و در این حال عزّت و حریّت و آزاد مردی از قلبش بار بندد و غبار ذلّت و فقر و عبودیّت برچهره قلبش بنشیند و خاضع اهل دنیا گردد.»(14)
آزادی در رفتار حضرت علی علیه السلام در حقیقت، تجلّی همان بندگی و عبودیت الهی است. علی علیه السلام مظهر آزادمردان دنیا در کنش ها و واکنش های اجتماعی آزادی را به تصویر می کشد که آیه آیه قرآن کریم آن را ندا می دهد. این آزادی، آزادی از هرنوع وابستگی های قومی، قبیله ای، خانوادگی و تعلقات دنیا است.
کجا می توان یافت مثل امیرالمؤمنین علیه السلام که در اوج قدرت که اختیار تمام بیت المال در دست اوست؛ برادر خود، عقیل را در عین نیازمندی، بردیگران ترجیح ندهد ومنصب های حکومتی را فقط به اهلش واگذارد و خود را وامدار کسانی که با اغراض پلید دنیایی دورش جمع شده اند، نداند و اموال و هدایایی که بوی رشوه می دهد و در دل شب برای او می آورند و جز خدا کسی از آن اطلاعی ندارد، دریافت نکند؟ این آزاد مردی مخصوص حکومت علوی و پیروان او است. انسان اگر دنیاطلبی را در خود مهارنکند، هرگز طعم آزادی حقیقی که امیرالمؤمنین علیه السلام معرّف آن است، نمی چشد.
چند نمونه از گفتار و رفتار آزاد منشانه علی علیه السلام
1 ـ حضرت علی علیه السلام فرمود: سوگند به خدا! اگر شب را بر روی خار سعدان بیدار بگذرانم و مرا در غل ها ببندند و بکشند، محبوب تر است نزد من از این که خدا و رسول خدا صلی الله علیه و آله را روز قیامت در حالی ملاقات کنم که بربعضی از بندگان ستم کرده و چیزی از مال دنیا غصب کرده باشم... .
سوگند به خدا! (برادرم) عقیل را در شدّت فقر و پریشانی دیدم که یک من گندم (از بیت المال) شما را از من درخواست نمود، و کودکانش را از پریشانی دیدم با موهای غبارآلود و رنگ های تیره مانند آن که رخسارشان بانیل سیاه شده بود. عقیل برای درخواست خود تأکید می کرد و سخن را تکرار می نمود و من گفتارش را گوش می دادم. او گمان می کرد دین خود را به او می فروشم و از روش خویش دست برمی دارم و دنبال او می روم. پس آهن پاره ای برای او سرخ کرده، نزدیک تنش بردم، تا عبرت بگیرد. از درد آن، ناله و شیون کرد، مانند ناله بیمار و نزدیک بود از اثر آن بسوزد. به او گفتم: ای عقیل! مادران در سوگ تو بگریند! آیا از آهن پاره ای که آدمی آن را از روی بازی سرخ کرده است، ناله می کنی و مرا به سوی آتشی که خداوند قهّار آن را برای خشم افروخته است، می کشانی؟! آیا تو از این رنج (اندک) بیتابی می کنی و من از آتش دوزخ ننالم؟!(15)
2 ـ شبی اشعث بن قیس که منافق و دشمن حضرت علی علیه السلام بود، نزد امیرالمؤمنین علیه السلام آمد و ارمغانی در ظرف سربسته ای برای وی آورد. حضرت در سخنرانیش چنین فرمود:
شخصی با هدیه ای سربسته و حلوایی که گویا با آب دهن یا قی ء افعی خمیر شده بود، شبانه نزد من آمد. به او گفتم: آیا هدیه است یا زکات یا صدقه؟ صدقه و زکات بر ما اهل بیت حرام است. گفت: صدقه و زکات نیست، بلکه هدیه است.
گفتم: مادرت درسوگ تو بگرید! آیا از راه دین خدا آمده ای مرا بفریبی؟ (یعنی این که در شب تاریک آمده ای و رشوه ای را به عنوان هدیه آورده ای؟ منظور باطلی داری که اگر آن را بپذیرم، دین خود را از دست داده ام و به همین جهت حلوای او را معجونی خمیر شده باقئمار که پر از سمّ مهلک است، توصیف نمود.)
آن حضرت در دنبال سخنانش، فرمود: سوگند به خدا! اگر هفت اقلیم را با هرچه در زیر آسمان های آن هااست، به من دهند برای این که خدا را درباره مورچه ای که پوست جویی از آن بربایم، نافرمانی نمی کنم؛ به تحقیق، دنیای شما نزد من پست تر و خوارتر است از برگی که در دهن ملخی باشد که آن را می جود.(16)
3 ـ امام خمینی قدس سره فرمود: «این کلمه دموکراسی که پیش شما این قدر عزیز است، یک مفهوم مبیّنی ندارد، ارسطو یک جور معنی کرده، شوروی یک جور معنی کرده، سرمایه دارها یک جور معنی کرده اند... من برای شما مثالی می زنم... و آن قضیّه امیرـ سلام اللّه علیه ـ است: در وقتی که رئیس و خلیفه رسول اللّه بود و دامنه این ریاست عملیش و سیاستش از حجاز تا مصر... و بسیاری از آسیا و مقداری از اروپا بود، همین شخص که رئیس یک همچو مملکت وسیعی بود و دارای همچو قدرتی بود و قاضی را هم خود خلیفه رسول اللّه تعیین می کرد، وقتی که یک اختلافی بین آن رئیس و یک یهودی حاصل شد، قاضی دعوت کرد او را به این که بیاید جواب بدهد. او هم رفت در محضر قاضی نشست. قاضی خواست به او احترام بکند، گفت: نه، یک نفر قاضی باید احترام از هیچ کس نکند و ما علی السّواء باید باشیم و بعد هم که قاضی حکم برخلاف او کرد، او تصدیق و قبول کرد.
من میل دارم که شما که اطلاع دارید از همه حکومت ها و از همه جاها یک نمونه این طوری هم شما نشان بدهید.»(17)
پی نوشتها:
1 ـ ماهنامه مکتب اسلام، سال نهم، شماره اول.
2 ـ ر.ک: دین و آزادی، آیة اللّه مصباح یزدی، ص 5 ـ 13.
3 ـ میزان الحکمة، ری شهری، ج 6، ص 159 و 160.
4 ـ نهج البلاغه فیض الاسلام، ص 929، نامه 31.
5 ـ مفاتیح الجنان، ص 273.
6 ـ سوره آل عمران، آیه 64.
7 ـ حسین پیشوای انسان ها،اکبرزاده، ص 42.
8 ـ الرّوضة من الکافی، ثقة الاسلام کلینی، ج 8، ص386 و بحارالانوار، ج 77، ص 367.
9 ـ غررالحکم و دررالکلم، ج 4، ص 352.
10 ـ روایات تربیتی از گفتار محمدتقی فلسفی، ص14.
11 ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، حکمت 448، ص1295.
12 ـ همان، حکمت، 128، ص 1150.
13 ـ همان، خطبه 221، ص 723.
14 ـ چهل حدیث امام خمینی(ره)، ص 216 و 217.
15 ـ نهج البلاغه، فیض الاسلام، خطبه 215، ص713ـ715.
16 ـ همان و منهاج البراعة فی شرح نهج البلاغه، میرزا حبیب اللّه هاشمی خویی، ج 14، ص 288، خطبه 222.
17 ـ در جستجوی راه از کلام امام، دفتر هفدهم و بیستم، ص 327 و 328؛ صحیفه نور، ج 9، ص ؟