گلستان بقیع
بس که پنهان گشته گل در زیر دامان بقیع | بوی گل می آید از چاک گریبان بقیع |
مرغ شب درسوگ گلهایی که بر این خاک ریخت | از سر شب تا سحر، باشد غزلخوان بقیع |
ناله های حضرت زهرا هنوز آید به گوش | از فضای حسرت آلودِ غم افشان بقیع |
گوش ده تا گریه زار علی را بشنوی | نیمه شبها از دل خونین و حیران بقیع |
این حریم عشق دارد عقده ها پنهان به دل | شعله ها سر می کشد از جان سوزان بقیع |
از دل هر ذرّه بینی جلوه گر صد آفتاب | گر شکافی ذرّه ذرّه خاکِ رخشان بقیع |
هر گل اینجا دارد از خون جگر نقش و نگار | وه چه خوش رنگ است گلهای گلستان بقیع |
بسته ام پیمان الفت با مزار عاشقان | خورده عمق جان من پیوند با جان بقیع |
ای ولیّ حق، تسلاّ بخشِ دلهای حزین | خیز و سامان ده به گلزار پریشان بقیع |
سینه این خاکِ گلگون، هست مالامالِ درد | کوش ای غمخوار رنجوران به درمان بقیع |
ای جهان آباد کن، برخیز و مهر و داد کن | بازکن آباد از نو، کوی ویران بقیع |
چون ببیند هر غروبش مات و خاموش و غریب | سیلِ خون ریزد «شفق» از دل به دامان بقیع |