فاطمه(سلام الله علیها) با قرآن سخن می گوید!
فاطمه(سلام الله علیها) با قرآن سخن می گوید!
دوران پس از رحلت پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) دورانی سخت برای خانواد ی ایشان بود. خلافتی که از ابتدای بعثت بارها و بارها مورد تأکید آن جناب قرار گرفته بود از صاحب اصلی اش غصب گردید و به دیگری سپرده شد.
حضرت علی (علیه السلام) مورد تحقیر صحابه واقع شد، درب منزلش را به آتش کشیده و بانوی خانه اش را به شهادت رسانیدند. اتفاقاتی که تاریخ خود گواه روشنی بر آن هاست.
در این میان فدک باغی که رسول الله (صلی الله علیه و وآله) برای تنها دختر خویش به یادگار گذاشته بود، از وی گرفته شد و دردی دیگر را در سینۀ آن بانو وارد ساخت.
سکوت در برابر ظالم برای فرزند رسول بیش از این جائز نبود. در نتیجه چادر به سر کرده به همراه گروهی از زنان به سوی مسجد النبی(صلی الله علیه و آله)، جایی که غاصبان جمع شده بودند، روان شد و خطبه ای خواند که طنین آن هنوز در تاریخ شنیده می شود.
خطبه ای در اوج فصاحت و بلاغت که می توان با مطالعه ای دقیق؛ فشار سنگین و شرایط سختی را که حضرت در آن قرار داشت حس نمود.
استنادات قرآنی آن بانو در اثبات مدعای خویش، زیبایی های کلامشان را چند برابر ساخته و تأثیرگذاری اش را فزون تر می سازد. امری که در این مجال مورد بررسی قرار خواهد گرفت.
بخش اول کلام: شکر خداوند یکتا
"خدا را بر آنچه ارزانی داشت سپاسگزار و بر اندیشۀ نیکو که در دل نهاد شاکر ... ".
شکر وسپاس خداوندی اولین سخنی است که آن بانو با وجود تمامی سختی هابر زبان می آورد. گواهی بر یگانگی خداوند و بیان برخی از نشانه های عظمت الهی در زمین کلماتی است که ایشان به زیباترین شکل ممکن در آغازین بخش کلام به کار برده است تا قدرت و شوکت عرش خداوندی را به یاد مخاطبان بیاورد. خداوندی که پیامبر را فرستاد تا آنان را نجات دهد و به سوی بهشت برین رهنمون سازد.
بخش دوم کلام: نبوت نبی اکرم (صلی الله علیه و آله)
"گواهی می دهم که پدرم، محمد، بنده و فرستادۀ اوست. پیش از آنکه او را بیافریند برگزیدش ... ".
پیامبر (صلی الله علیه و آله) در شرایطی مبعوث شد که هر کس بر کیش خویش بود. انحرافات جوامع را فراگرفته و ظلمت بر جهان مستولی شده بود.
ایشان با استفاده از آیۀ 24 سورۀ محمد ، قرآن را بهترین داور میان خود و ابوبکر دانسته و با بهره گیری از آیات 47/زمر و 78/غافر به آشکار گشتن حقایق در روز واپشین اشاره می نمایند. و در نهایت با نگریستن به روضۀ نبوی (صلی الله علیه و آله) دردلی آشکار با پدر کرده و نزد همسر خویش بازمی گردند
خداوند با نور محمد (صلی الله علیه و آله) جهان را روشنی بخشید و قلب ها را رام ساخت و ندای حق را در جهان پخش نمود. باشد که مردمان بشنوند و پذیرا باشند.
بخش سوم کلام: وظایف مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله)
"شما بندگان خدا نگهبانان حلال و حرام، حاملان دین و احکام، امانتداران خدا بر خویش و پیام آوران او به سوی امت ها هستید ... ".
مسلمانان با خدا و پیامبر پیمانی بسته اند. عهدی محکم و جاودان. آنان وظیفه دارند تا با چنگ زدن به قران مبین راه را از چاه شناخته و طریق سعادت را در پیش گیرند.
کتابی که دلائلش روشن و لطایفش آشکار است و با قلبی سلیمی می توان بهره ها از آن برد. ایشان در این بخش از کلام خویش به جایگاه والای ایمان اشاره کرده و حکمت قراردادن برخی از احکام را بیان می سازد. سپس در بیان مذمت شرک به آیات 102 آل عمران و 28 فاطر اشاره می نماید.
بخش چهارم کلام: بیان جایگاه خود و همسرشان
"ای مردم! بدانید من فاطمه ام، و بابم محمد (صلی الله علیه و آله) است. آنچه در آغاز سخن بدان تفوّه کنم در انجام هم از آن سخن خواهم راند ... ".
چه زود فراموش کرده اند جایگاه خانم را. چه زود از یاد برده اند عنایاتی را که پیامبر (صلی الله علیه و آله) بر دخت خویش ارزانی می داشت و چه بد کردند در حق او و خانواده اش که مجبور شد بدیهیات را تذکر دهد.
ایشان پس از استناد به آیۀ 128 توبه به اهل مدینه یادآوری می کند که آن پیامبری که برای شما فرستاده شد پدر من است و برادر پسر عموی من؛ نه برادر مردان شما.
سپس در این راستا به بیان خواری و ذلت عربِ پیش از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرداخته و با بهره گیری از آیۀ 103 آل عمران نقش پیامبر (صلی الله علیه و آله) در پرورش آنان را یادآور می شود. پیامبری که از همان ابتدای بعثت قدم در میدان مبارزه گذاشت و همان گونه که در آیۀ 46 مائده آمده است تمام فتنه ها را خاموش ساخت و در طول این مراحل تنها امام علی(علیه السلام) همراه ایشان بوده و هیچ زمان قدم به عقب نگذاشت.
بخش پنجم: اشاره به غصب خلافت
"در حالی که هنوز دو روزی از مرگ پیامبرتان نگذشته بود ... بهانۀ شما این بود که در سر، به پا نخاستن فتنه را می پرورانید". در حالی که در لشکریان شیطان درآمده و دچار فنته ای آشکار گشته اید: "أَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْكافِرین".
برای مبارزه با فتنه ها کتاب قرآن بهترین راهگشاست. در حالی که از آن دور گشتید و چون ستمگران عمل نمودید: "بِئْسَ لِلظَّالِمینَ بَدَلاً"
"وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ". در این میان خاندان رسول (صلی الله علیه و آله) جز سکوت و شکیبایی چاره ای دیگر نداشتند و چرا که یاران رسول (صلی الله علیه و آله) همچون آیۀ 50 سورۀ مائده رسم جاهلیت را در پیش گرفته و حکم خدا را به فراموشی سپردید.
بخش ششم: اثبات ارث بردن خود از پدر
"شما ای مسلمانان! آیا رواست که میراث پدرم به زور از من ستانده شود؟ ای پسر ابو قحافه! خدا گفته که تو از پدر ارث بری و میراث زِ من ببُری؟! ... ".
مگر فدک میراثی نبود که پیامبر (صلی الله علیه و آله) به عنوان پدر برای دختر خویش که من هستم باقی گذاشت؟! چرا و با چه دلیلی از شرع آن را از من ستاندید؟!
حضرت برای اثبات ادعای خویش در درستی ارث بردن از پیامبر (صلی الله علیه و آله) به دسته ای از آیات قرآن استناد می نمایند.
ابتدا با آوردن بخشی از آیات سورۀ مریم ، توجه مخاطبین را جلب کرده و سپس به آیات نمل/6 ، مریم/5 و 6 ، انفال/75 ، نساء/11 و بقره/180استناد می نمایند و می گوید: "آیا خداوند آیه ای در خصوص شما فرو فرستاده که پدرم از آنان خارج است؟! یا بر این نظرید که پیروان دو کیش ارث بَر یکدیگر نِیَند و من و پدرم هر یک به آیینی جدا سر نهاده ایم؟! ... ". سپس به آیات 67 سورۀ انعام و 39 سورۀ هود اشاره کرده و عذاب خدا را یادآور می شود.
به بیان خواری و ذلت عربِ پیش از پیامبر (صلی الله علیه و آله) پرداخته و با بهره گیری از آیۀ 103 آل عمران نقش پیامبر (صلی الله علیه و آله) در پرورش آنان را یادآور می شود
بخش هفتم: مخاطب قرار دادن انصار
"ای جوانان! و ای بازوان توانمند ملت! و ای یاران اسلام! این سهل انگاری شما در ستاندنِ دادِ من از چیست؟ ... ".
مرگ پیامبر (صلی الله علیه و آله) فاجعه ای پس گران برای این امت است که هر روز نیز بیش از پیش سختی اش نمایان خواهد شد. بلیه ای که قرآن از پیش بیانش کرده بود و به حکم آیۀ 144 سورۀ آل عمران حضرت محمد(صلی الله علیه و آله) را بشری چون دیگران دانست.
ایشان با بیاناتی دلخراش سکوت مسلمین در برابر اتفاقات پیش آمده را مذمت نموده و با بیان آیۀ 13 سورۀ توبه آنان را به دادخواهی فرا می خواند. اما خود با اشاره به آیۀ 8 سورۀ ابراهیم، بی نتیجه بودن کلام خویش را اذعان می دارد. چرا که آنان به تن آسانی عادت کرده و ایمان خویش را فراموش ساخته اند.
حال که چنین است خلافت ارزانی خودتان باشد اما بدانید که آتش خشم الهی جانکاه است: "الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْأَفْئِدَة" و "وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُون" و در نهایت حقیقت روشن خواهد شد: "اعْمَلُوا عَلى مَكانَتِكُمْ إِنَّا عامِلُونَ*وَ انْتَظِرُوا إِنَّا مُنْتَظِرُونَ" .
در این زمان ابوبکر شروع به سخن گفتن می کند تا قدری از هیجان وارد شده بر جمع بکاهد و به گمان خویش دلیل تراشی نماید. لکن حضرت به نیکویی جوابش را داده و بی پایه بودن سخنش را نشان می دهد و با استناد دوباره به آیات 6 سورۀ مریم و 16 سورۀ نمل حق خویش در ارث بردن از پدر را ثابت کرده و صبر جمیل برای خویش درخواست می کنند: "بَلْ سَوَّلَتْ لَكُمْ أَنْفُسُكُمْ أَمْراً فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُون" .
ایشان با استفاده از آیۀ 24 سورۀ محمد ، قرآن را بهترین داور میان خود و ابوبکر دانسته و با بهره گیری از آیات 47/زمر و 78/غافر به آشکار گشتن حقایق در روز واپشین اشاره می نمایند. و در نهایت با نگریستن به روضۀ نبوی (صلی الله علیه و آله) دردلی آشکار با پدر کرده و نزد همسر خویش بازمی گردند.