ابوعلی سینا
برچسپ ها: روز ، پزشک ، ابن ، سینا
ولادت و تحصیلات
ابن سینا در حدود 370 ق در بخارا زاده شد. پدرش از اهالی بلخ بود و در دوران فرمانروایی نوح بن منصور سامانی(366- 387 ق) به بخارا رفت و در آنجا در یکی از مهم ترین قریه ها به نام خرمثین در دستگاه اداری به کار پرداخت. او از قریه ای در نزدیکی آنجا، به نام افشنه زنی ستاره نام را به همسری گرفت و در آنجا اقامت گزید. ابن سینا در آنجا به جهان چشم گشود. پنج سال پس از آن برادر کهترش به نام محمود به دنیا آمد. ابن سینا نخست به آموختن قرآن و ادبیات پرداخت و ده ساله بود که همه قرآن و بسیاری از مباحث ادبی را فرا گرفته و سبب شگفتی دیگران شده بود. در این میان پدر وی دعوت یکی از داعیان مصری اسماعیلیان را پذیرفته بود و از پیروان ایشان به شمار می رفت. برادر ابن سینا نیز از آنان بود. پدر، ابن سینا را نیز به آیین اسماعیلیان دعوت می کرد، اما وی هر چند به سخنان آنان گوش می داد و گفته هایشان را در باره عقل و نفس می فهمید، نمی توانست آیین ایشان را بپذیرد و پیرو آنان شود. پدرش رسائل اخوان الصفا را مطالعه می کرد و ابن سینا نیز گاه به مطالعه آنها می پرداخت. سپس پدرش وی را نزد سبزی فروشی به نام محمود مساحی که از حساب هندی آگاه بود، فرستاد و ابن سینا از وی این فن را آموخت.
در این هنگام دانشمندی به نام ابو عبد اللّه(حسین بن ابراهیم الطبری) ناتلی که مدعی فلسفه دانی بود، به بخارا آمد. پدر ابن سینا وی را در خانه خود جای داد و ابن سینا نزد او به آموختن فلسفه پرداخت. وی پیش از آمدن ناتلی به بخارا، نزد مردی به نام اسماعیل زاهد فقه آموخته و در این زمینه سخت جویا و پویا و با همه شیوه های اعتراض، به روش فقیهان آشنا شده بود. آنگاه ابن سینا نزد ناتلی به خواندن «مدخل منطق ارسطو»(ایساگوگه ایساغوجی) اثر پرفوریوس فیلسوف نوافلاطونی(234- 301 یا 305 م) پرداخت و در این راه تا بدانجا پیش رفت که نکات تازه ای کشف می کرد و سبب شگفتی بسیار استادش می شد چنانکه وی پدر ابن سینا را وادار ساخت که فرزندش را یکباره و تنها در راه دانش مشغول کند. ابن سینا بخشهای ساده منطق را نزد ناتلی فرا گرفت، اما او را در باره دقایق این دانش ناآگاه یافت، از این رو به خواندن کتابهای منطق ارسطو و مطالعه شرحهای دیگران بر آنها پرداخت، تا اینکه در این دانش چیره دست شد. وی همزمان کتاب «عناصر یا اصول هندسه» اثر اقلیدس(یوکلایدس) ریاضی دان مشهور یونانی(سده 4 و 3 ق م) را اندکی نزد ناتلی خواند و سپس بقیه مسائل کتاب را نزد خود خواند و آنها را حل کرد. سپس خواندن کتاب معروف المجسطی(مگیسته سونتاکسیس) اثر بطلمیوس(کلاودیوس پتولمایوس) ستاره شناس بزرگ یونانی(ثلث دوم سده 2 ق م) را نزد ناتلی آغاز کرد و پس از خواندن مقدمات و رسیدن به شکلهای هندسی آن، ناتلی به وی گفت که بقیه کتاب را خودش بخواند و مسائل آن را حل کند و مشکلات را از وی بپرسد، اما به این کار نپرداخت و ابن سینا نزد خودش مسائل آن را حل کرد، چنانکه بسیاری از مشکلها را ناتلی نمی دانست، مگر پس از آنکه ابن سینا آنها را برای وی توضیح می داد. در این هنگام، ناتلی بخارا را به قصد گرگانج و رسیدن به دربار ابو علی مأمون بن محمد خوارزمشاه، ترک کرد.
در این میان ابن سینا نزد خود به خواندن و آموختن متون و شرحهای کتابهایی در طبیعیات و الهیات پرداخت تا به گفته خودش «درهای دانش به رویش گشوده شد». آنگاه به دانش پزشکی گرایش یافت و خواندن کتابهایی را در این زمینه آغاز کرد. وی پزشکی را دانشی می شمارد که دشوار نیست و بدین سان می گوید که وی در اندک زمانی در آن مبرّز شده، چنانکه پزشکان برجسته نزد او آموختن پزشکی را آغاز کردند. خود ابن سینا نیز به درمان بیماران می پرداخت و در این رهگذر شیوه هایی درمانی، برگرفته از تجربه، بر وی آشکار می شد که به گفته خودش نمی توان آنها را وصف کرد. وی همزمان به مطالعات خود در فقه و مناظره با دیگران در این زمینه ادامه می داد. وی در این هنگام 16 ساله بوده است.
پس از آن، ابن سینا یک سال و نیم دیگر به آموختن و خواندن پرداخت. بار دیگر خواندن کتابهای منطق و همه بخشهای فلسفه را از سر گرفت. وی در این میان حتی یک شب را در سراسر آن نمی خوابید و روزها نیز جز به کار خواندن و آموختن نمی پرداخت. انبوهی از دسته های کاغذ در برابر خود می نهاد و مسائل گوناگون را برای خود مطرح می کرد و در هر مسأله ای مقدمات قیاس و شروط آن را در نظر می گرفت. هر گاه نیز با قیاسی رو به رو می شد که نمی توانست به «حد اوسط» آن دست یابد، برمی خاست و به مسجد می رفت و نماز می گزارد و از خداوند حل مشکل خویش را خواستار می شد تا بر وی گشوده می گشت. آنگاه شب هنگام به خانه باز می گشت، چراغ پیش روی می نهاد و به خواندن و نوشتن مشغول می شد.
ابن سینا بدین شیوه پیش می رفت تا بر همه دانشها آگاهی یافت و به اندازه توانایی انسانی، بر آنها چیره گردید، چنانکه خود می گوید: «آنچه در آن زمان می دانستم، به همان گونه است که اکنون می دانم و تا به امروز چیزی بر آن نیفزوده ام.» ابن سینا در این هنگام نزدیک به 18 سال داشته، در منطق، طبیعیات و ریاضیات چیره دست بوده است و آنگاه بر الهیات روی آورده و به خواندن کتاب متافیزیک(ما بعد الطبیعة) ارسطو پرداخته و حتی به گفته خودش 40 بار آن را خوانده بوده، چنانکه متن آن را از بر داشته، اما هنوز محتوا و مقصود آن را نمی فهمیده است. وی از خود ناامید شده و به خود می گفته است «این کتابی است که راهی به سوی فهمیدن آن نیست» تا اینکه روزی در بازار کتاب فروشان، مردی کتابی را به بهای ارزان بر او عرضه می کند که وی پس از تردید آن را می خرد؛ این همان کتاب ابو نصر فارابی در باره اغراض ما بعد الطبیعة بوده است. پس از خواندن آن مقصود و محتوای آن کتاب بر وی روشن می شود.
ورود به دنیای سیاست
فرمانروای بخارا در این زمان نوح بن منصور سامانی بوده است. وی دچار یک بیماری می شود که پزشکان در درمان آن درمانده بودند. در این میان نام ابن سینا به دانشوری مشهور شده بود. پزشکان نام او را نزد آن فرمانروا به میان آوردند و از او خواستند که ابن سینا را به حضور بخواند. ابن سینا نزد بیمار رفت و با پزشکان در مداوای وی شرکت کرد و از آن پس در شمار پیرامونیان و نزدیکان نوح بن منصور در آمد. ابن سینا روزی از وی اجازه خواست که به کتابخانه بزرگ و مشهور وی راه یابد، این اجازه به او داده شد و ابن سینا در آنجا کتابهای بسیاری را در دانشهای گوناگون یافت که نامهای بسیاری از آنها را کسی نشنیده و خود وی نیز، هم پیش و هم پس از آن، آنها را ندیده بود. وی به خواندن آنها پرداخت و از آنها بهره های فراوان گرفت. پس از چندی آن کتابخانه آتش گرفت و همه کتابها سوخته شد. دشمنان ابن سینا می گفتند که خود وی عمدا آن را به آتش کشیده بود تا دیگران از کتابهای آن بهره مند نشوند. در باره این کتابخانه و آتش گرفتن آن نک: مقاله ماکس وایزوایلر، «ابن سینا و کتابخانه های ایرانی زمان وی» در «یادنامه ابن سینا»، 63- 48، به ویژه 56، که نویسنده حدس می زند کتابخانه در ذیقعده 389 ق آتش گرفته است.
ابن سینا در این هنگام، به گفته خودش به 18 سالگی رسیده و از آموختن همه دانشهای زمانش فارغ شده بود. وی می گوید: «در آن زمان حافظه بهتری در علم داشتم، اما اکنون دانش من پخته تر شده است، و گرنه همان دانش است و از آن پس به چیز تازه ای دست نیافته ام.» ابن سینا به 22 سالگی رسیده بود که پدرش درگذشت. (بیهقی، علی، 44) وی در این میان برخی کارهای دولتی امیر سامانی عبد الملک دوم را بر عهده گرفته بود. از سوی دیگر، در این فاصله، سرکرده خاندان قراخانیان ایلک نصر بن علی به بخارا هجوم آورد و آن را تصرف کرد و در ذیقعده 389 عبد الملک بن نوح، یعنی آخرین فرمانروای سامانی را زندانی کرد و به اوزگند فرستاد. بدین سان ابن سینا بایستی ظاهرا در حدود دو سال در دربار عبد الملک بن نوح به سربرده باشد، یعنی از زمان مرگ نوح بن منصور(387 ق) تا پایان کار عبد الملک. (نک: بارتولد، 268، 267) این دگرگونیهای سیاسی و سقوط فرمانروایی سامانیان در بخارا، انگیزه آن شد که ابن سینا بار سفر بر بندد و به گفته خودش «ضرورت وی را بر آن داشت که بخارا را ترک گوید.»
وی در حدود 392 ق در جامه فقیهان با طیلسان و تحت الحنک از بخارا به گرگانج در شمال غربی خوارزم رفت و در آنجا به حضور علی ابن مأمون بن محمد خوارزمشاه، از فرمانروایان آل مأمون(تا ح 387- 399 ق) معرفی شد. در این هنگام ابو الحسین سهیلی که به گفته خود ابن سینا «دوستدار این گونه دانشها» بوده مقام وزارت را بر عهده داشته است. نام این مرد در متن گزارش ابن سینا و نیز متن علی بن زید بیهقی(ص 45) ابو الحسین آمده است، اما ثعالبی در یتیمة الدهر(4/ 254) نام وی را ابو الحسن احمد بن محمد سهیلی آورده است و می گوید وی در 404 ق به بغداد رفت و در آنجا در 418 ق درگذشت. در گرگانج حقوق ماهیانه ای برای ابن سینا مقرر گردید که به گفته خودش برای «معاش کسی چون او کفایت می کرد».
پس از چندی، به گفته ابن سینا، بار دیگر «ضرورت وی را بر آن داشت» که گرگانج را ترک کند. وی در باره چگونگی این ضرورت چیزی نمی گوید، اما از سوی دیگر، نظامی عروضی(ص 77) داستانی را می آورد که بنا بر آن، سلطان محمود غزنوی(حک 388- 421 ق) از خوارزمشاه ابو العباس مأمون بن مأمون درخواست کرد که چند تن از دانشمندان دربار خود، از جمله ابن سینا را به دربار وی گسیل دارد. تنی چند از ایشان، از جمله ابوریحان بیرونی، به این سفر رضایت دادند، اما ابن سینا و دانشمند دیگری به نام ابو سهل مسیحی از رفتن سر باز زدند و ناگزیر شدند که گرگانج را ترک گویند. در این داستان می توان بذری از حقیقت را یافت. محمود غزنوی سنی مذهب متعصبی بوده است، در حالی که ابن سینا، بنا بر سنت خانوادگیش شیعی مذهب بوده است(چنانکه دیدیم پدرش به اسماعیلیان گرویده بود).
محمود غزنوی همچنین با فلسفه و فیلسوفان میانه خوشی نداشته است، چنانکه وی را در هجوم به ری در 420 ق می یابیم که در آن شهر «مقدار 50 خروار دفتر روافض و باطنیان و فلاسفه، از سراهای ایشان بیرون آورد و زیر درختهای آویختگان(یعنی کسانی که ایشان را بر درختان به دار آویخته بودند) بفرمود سوختن.» (مجمل التواریخ و القصص، 404) با وجود این نمی توان انگیزه اصلی ابن سینا را برای ترک گرگانج معین کرد و به حقیقت تاریخی این «ضرورت» پی برد. به هر حال در حدود 402 ق ابن سینا از راه شهرهای نسا، ابیورد(یا باورد)، طوس، سمنگان(سمنقان) به جاجرم سرحد نهایی خراسان رفت و سپس به شهر گرگان رسید. به گفته خود ابن سینا، قصد وی از این سفر پیوستن به دربار شمس المعالی قابوس بن وشمگیر(حک 367- 402 ق) فرمانروای زیاری گرگان بوده است. اما در این میان، سپاهیان قابوس بر وی شوریده و او را خلع و زندانی کرده بودند. وی در 403 ق درگذشت. جانشین قابوس، پسرش منوچهر، خود را دست نشانده محمود غزنوی اعلام کرد و دختر او را به همسری گرفت. روشن است که ابن سینا نمی توانست با وی از در سازش در آید و بار دیگر ناگزیر شد که گرگان را ترک گوید. در این میان ابو عبید جوزجانی، شاگرد وفادارش به وی پیوست و تا پایان عمر ابن سینا، یار و همراه او بود و نیز نخستین نویسنده سرگذشت ابن سینا به نقل از خودش بود. از اینجا به بعد، جوزجانی به تکمیل بقیه زندگانی و سرگذشت ابن سینا می پردازد و می گوید که در گرگان مردی بود به نام ابو محمد شیرازی که دوستدار دانشها بود و در همسایگی خود، برای ابن سینا خانه ای خرید و او را در آنجا مسکن داد.
در حدود 404 ق ابن سینا گرگان(جرجان) را به قصد ری ترک کرد. وی در ری به خدمت سیده(با نام شیرین دختر سپهبد شروین و ملقب به امّ الملوک(د 419 ق) بیوه فخر الدوله علی بویه(د 387 ق) و مادر مجد الدوله ابو طالب رستم بن فخر الدوله) پیوست. مادر و فرزند، ابن سینا را بنا بر توصیه هایی که همراه آورده بود، گرامی داشتند. در این میان ابن سینا مجد الدوله را که دچار بیماری سوداء(مالیخولیا) شده بود، درمان کرد. وی همچنان در ری ماند تا هنگامی که شمس الدوله ابو طاهر پسر دیگر فخر الدوله که پس از مرگ پدرش در 387 ق فرمانروای همدان و قرمیسن(کرمانشاه) شده بود، در 405 ق به ری حمله آورد. این حمله پس از درگیری وی با هلال بن بدر بن حسنویه روی داد. وی از دودمان کردهای فرمانروا بر نواحی جبل و قرمیسن بوده است. هلال بن بدر که از سوی سلطان الدوله(د 412 ق) در بغداد زندانی شده بود، آزادی خود را باز یافته و از سوی سلطان الدوله لشکری در اختیارش نهاده شده بود تا با شمس الدوله که در این میان بر سرزمینهای دیگری نیز دست یافته بود، به جنگ برخیزد. در نبردی که در ذیقعده 405 میان ایشان درگرفت، هلال بن بدر کشته شد و سپاهیان سلطان الدوله ناچار شدند که به بغداد بازگردند. (ابن اثیر، حوادث سال 405 ق)
به گفته جوزجانی، در این هنگام «حوادثی روی داد که ابن سینا را ناگزیر ساخت که ری را ترک کند.» اما وی در باره ماهیت این حوادث چیزی نمی گوید. به هر حال می توان گمان برد که این بار نیز اوضاع سیاسی و اجتماعی ری چنان شده بود که ابن سینا دیگر نمی توانست بیشتر در آن شهر بماند. در این میان شاید تهدیدهایی که از سوی محمود غزنوی به ری می شد، در تصمیم ابن سینا به ترک آن شهر بی تأثیر نبوده باشد، زیرا در گزارشی از خواند میر(ص 128- 129) آمده است که «در آن وقت که سلطان محمود غزنوی به طرف عراق رایت آفتاب اشراق برافراشت، شیخ(یعنی ابن سینا) از ری به قزوین و از قزوین به همدان شتافت.» به هر روی، ابن سینا به همدان رفت.
در این میان شمس الدوله به بیماری قولنج دچار شد. ابن سینا را به کاخ وی بردند و او به معالجه پرداخت تا شمس الدوله بهبود یافت. ابن سینا چهل روز را در کاخ گذرانید و در پایان خلعتهای فراوان گرفت و به خانه خود بازگشت، در حالی که در شمار نزدیکان و همنشینان شمس الدوله در آمده بود. پس از چندی شمس الدوله برای نبرد با عنّاز به سوی قرمیسن لشکر کشید. حسام الدین ابو شوک فارس بن محمد بن عنّاز سرکرده قبیله کرد شاذنجان بود که در دو سوی رشته کوههای میان کرمانشاه و قصر شیرین کنونی فرمانروایی داشت. پس از شکست هلال بن بدر به دست شمس الدوله و از دست رفتن سرزمینهایش، عنّاز که همسایه دورتر او بود، بر آن شد که آن سرزمینها را تصرف کند. بنا براین شمس الدوله برای پیشگیری از دست اندازیهای عناز به جنگ وی رفت، در حالی که ابن سینا نیز همراه او بود. در این نبرد، شمس الدوله شکست خورد و به همدان بازگشت. این واقعه در 406 ق بود.
در این هنگام شمس الدوله ابن سینا را به وزارت خود گماشت. اما پس از چندی میان ابن سینا و سپاهیان شمس الدوله که ترکیبی از پیاده نظام دیلمی و سواره نظام ترک بودند، درگیری روی داد. سپاهیان که شاید از شکست خوردن از عنّاز ناآرام تر شده بودند و برای خود از سوی ابن سینا احساس خطر می کردند، بر وی شوریدند، خانه اش را محاصره کردند و پس از دستگیری وی همه دارایی او را به تاراج بردند. افزون بر این از شمس الدوله خواستار کشتن وی شدند، اما شمس الدوله از این کار سر باز زد و برای آرام کردن سپاهیان، ابن سینا را فقط از دستگاه دولت دور کرد. ابن سینا متواری شد و 40 روز را در خانه مردی به نام ابو سعد(یا ابو سعید) بن دخدول(یا دخدوک) به سر برد.
در این هنگام، شمس الدوله بار دیگر دچار بیماری قولنج شد و ابن سینا را احضار کرد و از وی بسیار پوزش خواست. ابن سینا به معالجه وی پرداخت تا بهبود یافت. شمس الدوله بار دیگر وزارت را به وی سپرد. بنا بر گزارش جوزجانی، شمس الدوله در این میان از ابن سینا خواسته بود که شرحی بر نوشته های ارسطو بنویسد، اما ابن سینا به وی گفته بود که فراغتی برای این کار ندارد، اما اگر وی راضی شود، به نوشتن کتابی در باره دانشهای فلسفی(بی آنکه در آن با مخالفان مناظره یا عقاید ایشان را رد کند) خواهد پرداخت و بدین سان تألیف کتاب شفا را از «طبیعیات» آن آغاز کرد. وی کتاب اول قانون در پزشکی را پیش از آن تألیف کرده بود. در این میان چنین می نماید که ابن سینا از زندگانی آرامی برخوردار بوده است، زیرا بنا بر گزارش جوزجانی، روزها را به کارهای وزارت شمس الدوله می گذراند و شبها دانشجویان بر وی گرد می آمدند و از کتاب شفا و قانون می خواندند.
چند سالی بدین سان گذشت، تا هنگامی که شمس الدوله برای جنگ با امیر طارم برخاست. طارم ناحیه ای بود در کوهستانهای میان قزوین و گیلان. امیر آن در هنگام حمله شمس الدوله به آنجا(412 ق) ابراهیم بن مرزبان بن اسماعیل بن وهسودان بود که پس از مرگ فخر الدوله(387 ق) شهرهایی را در ناحیه طارم به تصرف خود در آورده بود و آنها را تا 420 ق که محمود غزنوی به جبال هجوم آورد، در دست داشت(ابن اثیر، حوادث سال 420 ق). این فرمانروا از خاندان وهسودان و از سلسله ای بوده است که به آل افراسیاب(یا سالاریان با کنگریان) معروف است. اما در نزدیکی طارم، شمس الدوله دوباره به سختی دچار بیماری قولنج شد که بیماریهای دیگری را نیز به همراه داشت. سپاهیان از مرگ وی بیمناک شدند و او را در تخت روان به سوی همدان بازگرداندند، اما او در راه درگذشت.(412 ق) پس از مرگ شمس الدوله، پسرش سماء الدوله ابو الحسن به جای او نشست و از ابن سینا خواست که وزارت او را بپذیرد، اما ابن سینا از پذیرفتن این مقام سر باز زد. سماء الدوله از 412 ق دو سال مستقلا فرمانروایی کرد و سپس زیر فرمانروایی علاء الدوله قرار گرفت و از 421 ق که علاء الدوله فرمانداری برای همدان منصوب کرد، خبری از وی در دست نیست. همو، حوادث سال 421 ق در این میان روزگار آل بویه به سر آمده بود و نشانه های انحطاط و فرو ریزش دولت آنان آشکار می شد. ابن سینا صلاح خود را در آن دید که کناره گیرد.
جوزجانی گزارش می دهد که «روزگار ضربات خود را فرود می آورد و آن ملک به ویرانی می گرایید. وی(ابن سینا) ترجیح داد که دیگر در آن دولت نماند و به آن خدمت ادامه ندهد و مطمئن شد که احتیاط در آن است که برای رسیدن به دلخواه خود، پنهان بزید و منتظر فرصتی باشد تا از آن دیار دور شود.» (نک: جوزجانی، 2) بدین سان ابن سینا چندی متواری بود و در خانه مردی به نام ابو غالب عطار پنهان می زیست و نوشتن بقیه کتاب شفا را از سر گرفت و پس از پایان دادن به همه بخشهای «طبیعیات»(جز کتاب «الحیوان») و «الهیات» آن، بخش «منطق» را آغاز کرد و برخی از آن را نوشت. در این میان ظاهرا ابن سینا نهانی با علاء الدوله(بو جعفر محمد بن دشمنزار یا دشمنزیار معروف به ابن کاکویه) فرمانروای اصفهان مکاتبه می کرده است. علاء الدوله را سیده از 398 ق به حکومت اصفهان منصوب کرده بود. علاء الدوله خویشاوند دور آل بویه و پدرش دایی یا خالوی(کاکوی) سیده مادر مجد الدوله و شمس الدوله بوده است. وی تا سال مرگش(431 ق)- جز برای مدت کوتاهی که سرداران سلطان مسعود غزنوی، وی را از آنجا بیرون راندند- بر اصفهان حکومت می کرد.
از سوی دیگر، بنا بر گزارش علی بن زید بیهقی(ص 50) علاء الدوله خود مکاتبه با ابن سینا را آغاز کرده و از وی خواسته است که به اصفهان و دربار وی برود. به هر روی، پس از چندی تاج الملک کوهی(ابو نصر ابراهیم بن بهرام) که بنا بر گزارش ابن اثیر(حوادث سال 411 ق) ظاهرا پس از امتناع ابن سینا از پذیرفتن وزارت شمس الدوله برای بار دوم، وزیر وی شده بود، ابن سینا را متهم کرد که با علاء الدوله نهانی نامه نگاری می کند. سپس کسان را به جست و جوی وی برانگیخت. دشمنان ابن سینا نهانگاه وی(خانه ابو غالب عطار) را نشان دادند و وی را یافتند و دستگیر کردند و به قلعه ای به نام فردجان فرستادند و در آنجا زندانی کردند. قلعه فردجان که همچنین برهان یا براهان(فراهان) نامیده می شده است، به گفته یاقوت(3/ 870) در 15 فرسنگی همدان در ناحیه جرّا قرار داشته و اکنون پردگان نامیده می شود و در 110 کیلومتری راه میان همدان و اصفهان قرار دارد. (نک: ابن اثیر، حوادث سال 421 ق) ابن سینا 4 ماه را در آن قلعه سپری کرد.
بنا بر گزارش ابن اثیر، در نبردی که در 411 ق میان سربازان کرد و ترک شمس الدوله در همدان در گرفته بود، تاج الملک سرکرده سربازان کرد بوده است. (همو، حوادث سال 411 ق) وی از علاء الدوله برای سرکوب سربازان ترک یاری خواست، اما سه سال بعد، یعنی در 414 ق، سماء الدوله پسر شمس الدوله بروجرد را به محاصره در آورد و فرماندار آنجا فرهاد بن مرداویج از علاء الدوله یاری خواست و هر دو همدان را محاصره کردند، اما کمبود خواربار ایشان را ناچار به عقب نشینی کرد. سپس در نبردی با تاج الملک، علاء الدوله نخست به جرفاذقان(گلپایگان) عقب نشست، بار دیگر به همدان هجوم برد. در نبردی سماء الدوله شکست خورد و تسلیم شد. اما علاء الدوله مقدم وی را گرامی داشت و تاج الملک به همان قلعه فردجان پناه برد. (همو، حوادث سال 414 ق) سپس علاء الدوله همراه سماء الدوله به قلعه فردجان رفت و تاج الملک تسلیم شد و آنگاه همه ایشان همراه ابن سینا به همدان بازگشتند و ابن سینا در خانه مردی علوی سکنی گزید و به نوشتن بقیه بخش «منطق» شفا پرداخت. ما در باره نام این مرد علوی چیزی نمی دانیم، اما از سوی دیگر، ابن سینا در همدان رساله ادویه قلبیه خود را به مردی به نام شریف السعید ابو الحسین علی بن حسین الحسنی تقدیم کرده است که چنانکه پیداست علوی بوده و احتمالا همان مرد باشد.(نک: مهدوی، 335)
ابن سینا مدتی را در همدان گذرانید و تاج الملک در این میان وی را با مواعید زیبا سرگرم می داشت. سپس ابن سینا تصمیم گرفت که همدان را به قصد اصفهان ترک کند. وی به همراهی شاگردش جوزجانی و دو برده، با لباس مبدل و در جامه صوفیان روانه شد و پس از تحمل سختیهای بسیار راه به جایی به نام طیران(یا طهران یا طبران) در نزدیکی اصفهان رسید. این محل اکنون یکی از روستاهای حومه اصفهان و در سمت شمال محله آب بخشان، متصل به شهر است و بیدآباد و تیران(آهنگران) نام دارد. اصل نام آن از تیر فارسی به معنای سیاره عطارد با الف و نون نسبت است. (همایی، 241، حاشیه) دوستان ابن سینا و نیز یاران و ندیمان علاء الدوله که از آمدن ابن سینا آگاه شده بودند به پیشواز وی آمدند و جامه ها و مرکوبهای ویژه به همراه آوردند. وی در اصفهان در خانه مردی به نام عبد اللّه بن بی بی در محله ای به نام کوی گنبد فرود آمد. آن خانه اثاثه و فرش و وسایل کافی داشته است. از این هنگام به بعد(414 ق) دوران چهارده پانزده ساله زندگی آرام و خلاّق ابن سینا آغاز می شود. وی اکنون از نزدیکان و همنشینان علاء الدوله بود که مردی دانش دوست و دانشمند پرور به شمار می رفت. شبهای جمعه مجلس مناظره ای در حضور وی تشکیل می شد که ابن سینا و دانشمندان دیگر در آن شرکت می کردند، ابن سینا در همه دانشها سرآمد ایشان بود.
وی در اصفهان کتاب شفا را با نوشتن بخشهای «منطق»، «مجسطی»، «اقلیدس»، «ریاضیات» و «موسیقی» به پایان رسانید، جز دو بخش «گیاهان» و «جانوران»(که آنها را هنگامی که علاء الدوله به شاپورخواست، واقع در جنوب همدان و غرب اصفهان، حمله کرد و ابن سینا نیز همراه وی بود، در میان راه نوشت). کتاب النجاة نیز در همین سفر و در میان راه نوشته شده بود. بنا بر گزارش ابن اثیر، علاء الدوله چند بار به شاپورخواست حمله کرده بود، از جمله در سالهای 417 ق و 421 ق و 423 ق (نک: حوادث این سالها)، اما از سوی دیگر جوزجانی می گوید که ابن سینا هنگام به پایان رساندن کتاب شفا چهل ساله بوده است.(ص 3) اکنون اگر سال تولد ابن سینا را 370 ق بدانیم تاریخ پایان نوشتن شفا 410 ق می شود، مگر اینکه فرض کنیم که مقصود جوزجانی پایان بخشهای «نبات» و «حیوان» شفا بوده است که چنانکه اشاره شد، ابن سینا نوشتن آنها را در همراهی علاء الدوله در یکی از حمله های او به شاپورخواست، و احتمالا در 421 ق/ در میان راه به پایان رسانده بوده است.
ابن سینا کتاب الانصاف را نیز در اصفهان تألیف کرده بود، اما این کتاب در حمله سلطان مسعود غزنوی به اصفهان و تصرف آن از میان رفت. مسعود غزنوی(حک 421- 432 ق) در 421 ق به اصفهان حمله کرد و شهر را به تصرف در آورد. سپاهیان وی، پس از کشتار فراوان به تاراج اموال علاء الدوله و نیز خانه ابن سینا دست زدند و اموال و کتابهای وی را غارت کردند و سپس آنها را به شهر غزنه فرستادند. این کتابها در 545 ق به دست سربازان علاء الدین جهانسوز غوری به آتش کشیده شدند. (بیهقی، ابو الفضل، 12، 14، 15؛ مافرّوخی، 107؛ قس: همایی، 2/ 265 به بعد) علاء الدوله، پس از حمله مسعود به اصفهان همچنان فرمانروای آنجا باقی ماند.
بیماری و مرگ
ابن سینا همچنان در اصفهان روزگار می گذرانید، تا هنگامی که علاء الدوله در 427 ق به نبرد با تاش فرّاش سپهسالار سلطان مسعود در ناحیه کرج(یا کرخ) نزدیک همدان شتافت. ابن سینا که در این سفر علاء الدوله را همراهی می کرد، دچار بیماری قولنج شد و به درمان خود پرداخت و به قصد بهبود هر چه زودتر در یک روز هشت بار خود را تنقیه می کرد و در نتیجه دچار زخم روده شد. سپس در همین حال بیماری به اصفهان برده شد و همچنان به مداوای خود ادامه می داد تا اندکی بهبود یافت، چنانکه توانست در مجلس علاء الدوله حضور یابد. تا اینکه علاء الدوله قصد رفتن به همدان کرد. ابن سینا نیز وی را همراهی کرد، اما در راه بیماریش عود کرد. پس از رسیدن به همدان، وی از معالجه خود دست کشید و پس از چند روز در نخستین جمعه رمضان 428/ ژوئن 1037، در 58 سالگی درگذشت و در همان شهر به خاک سپرده شد. (نک: گلمن، «زندگانی ابن سینا»، متن عربی، 16- 88؛ بیهقی، علی 38- 58)
نکته ای راجع به زندگی نامه
در باره سرگذشت ابن سینا، در آن بخشی که خودش آن را برای شاگردش جوزجانی تقریر کرده است و می توان آن را «اتوبیوگرافی» وی نامید، نکات مبهمی وجود دارد که شایسته است به آنها اشاره شود.
از یک سو، ابن سینا هنگامی که به یکی از رویدادهای زندگیش اشاره می کند، به انگیزه های عینی و ذهنی آن نمی پردازد و زمینه تاریخی و زمانی آن را توضیح نمی دهد، بلکه با اشاره ای کوتاه از کنار آن می گذرد و به ویژه، گویی تعمّد دارد که پیوند میان انگیزه های عینی، یعنی سیاسی- اجتماعی یک رویداد زندگیش را با انگیزه های درونی تصمیم خودش، برای خواننده مبهم گذارد و مکررا به تعبیرهایی مانند «ضرورت مرا بر آن داشت که...» اکتفا می کند و نمی گوید که آن چه «ضرورتی» بوده است. از سوی دیگر گویی زندگی و سرگذشت اندیشه ای و علمی برای ابن سینا برای او از زندگی بیرونیش از اهمیت بیشتری برخوردار بوده است. بنا براین رویدادهای درونی و تاریخ روحی و عقلی او برایش از «بعد زمان» بیرون بوده است. از اینجاست که شاید بتوان گمان برد که چرا وی از تصریح به «تاریخ»(سالهای) رویدادهای بیرونی زندگیش خودداری می کرده است.(در این باره نک: لولینگ،، 513- 496)
کتب و رسالات ابن سینا
ابن سینا، علی رغم زندگانی ناآرام و پر حادثه خود، اندیشمند و نویسنده ای پرکار بوده است. آنچه از نوشته های خرد و کلان وی بر جای مانده است، نماینده ذهنی فعال و پویاست که گویی در هر شرایطی، حتی در سخت ترین و توان فرساترین آنها، از فعالیت و خلاقیت باز نمی ایستاده است. استعداد وی در فراگیری و حفظ خوانده ها و آموخته ها زبانزد همگان بوده است و چنانکه در سرگذشتش دیدیم، خود او نیز به توانایی شگرف خویش در یادگیری در دوران نوجوانیش اشاره می کند. حافظه نیرومند وی کار تألیف را نیز بر او آسان می ساخت. شاگردش جوزجانی می گوید هنگامی که- چنانکه دیدیم- ابن سینا متواریا در خانه ابو غالب عطّار به سر می برد، از او خواسته بود که نوشتن بقیه کتاب شفا را به پایان رساند و سپس می افزاید که در این هنگام، ابن سینا هیچ کتابی یا مرجعی در اختیار نداشت؛ هر روز 50 ورق می نوشت، تا اینکه همه «طبیعیات» و «الهیات» شفا و سپس بخشی از «منطق» را به پایان آورد. (گلمن، 58) جوزجانی در جای دیگری از سرگذشت ابن سینا می گوید «من بیست و پنج سال در خدمت و مصاحبت او بودم و هرگز ندیدم که هرگاه کتاب تازه ای به دستش می رسید، آن را از آغاز تا پایان بخواند، بلکه یک باره به قسمتهای دشوار و مسائل پیچیده آن و نظریات نویسنده کتاب می پرداخت تا به مرتبه وی در آن دانش و درجه فهم او پی ببرد.» (همو، 68)
برای آگاهی از مجموعه نوشته های اصیل ابن سینا و نوشته های منسوب به وی، اکنون فهرست جامعی به کوشش یحیی مهدوی در دست است که ما را از همه کوششهای دیگر در این راه بی نیاز می سازد. (نک: مهدوی، فهرست نسخه های مصنفات ابن سینا) در این فهرست 131 نوشته اصیل از ابن سینا و 111 اثر منسوب به وی یا نوشته هایی با عنوانهای دیگر معرفی شده است. ما در اینجا تنها نوشته های چاپ شده و ترجمه شده به زبانهای دیگر را ذکر می کنیم:
تالیفات عربی
1.الشفاء: از این مهم ترین اثر فلسفی ابن سینا، بخشهای «طبیعیات» و «الهیات» برای نخستین بار یک چاپ سنگی در تهران(1303 ق/ 1886 م) منتشر شده است. بخش «منطق» و همه بخشهای دیگر آن از 1952 تا 1983 م به مناسبت هزاره تولد ابن سینا، زیر نظر ابراهیم مذکور و به کوشش شماری از محققان دیگر در قاهره منتشر شده است. بخش «برهان» از «منطق» شفا، جداگانه به کوشش عبد الرحمن بدوی در قاهره، 1954 م(چاپ دوم 1966 م) منتشر شده است. متن عربی و ترجمه فرانسوی بخش روان شناسی(کتاب النفس) شفا را، یان باکوش در دو جلد، در 1956 م در پراگ و متن عربی آن را فضل الرحمن در آکسفورد(انگلستان) منتشر کرده است. ترجمه قدیمی لاتینی آن نیز برای نخستین بار در 1508 م در ونیز ایتالیا و چاپ انتقادی جدید آن ترجمه به کوشش سیمون فان ریت در دو جلد زیر عنوان «ابن سینای لاتینی، کتاب در باره روان» در لوون سویس در سالهای 1968 و 1972 م همراه مقدمه ای در باره نظریات روان شناسی ابن سینا از ج. وربکه منتشر شده است. چاپ انتقادی جدید ترجمه لاتینی «الهیات» شفا نیز به کوشش سیمون فان ریت، با مقدمه ای از وربکه در دو جلد(ج 1، مقاله 4- 1 و ج 2، مقاله 10- 5 را در بر می گیرد) در سالهای 1977 و 1980 م در لوون سویس انتشار یافته است.
2.النّجاة: این کتاب که مطالب آن مختصر و گزیده ای از مطالب شفا است، از مهم ترین نوشته های ابن سیناست که فشرده فلسفه وی را در بر دارد. نخستین بار در 1331 ق/ 1913 م، به کوشش محیی الدین صبری الکردی و بار دوم در 1357 ق/ 1938 م، در قاهره منتشر شد. چاپ دیگری از آن به کوشش محمد تقی دانش پژوه در 1364 ش در تهران انتشار یافته است. بخش «الهیات» آن به وسیله نعمت اللّه کرم به لاتینی ترجمه و در 1926 م در رم منتشر شده است. ترجمه انگلیسی بخش «نفس»(روان شناسی) آن نیز به وسیله فضل الرحمن در کتابش به عنوان «روان شناسی ابن سینا» نخست در 1952 م و بار دوم در 1981 م در لندن منتشر شده است.
3.الاشارات و التنبیهات: ظاهرا آخرین نوشته ابن سینا و از برجسته ترین آثار اوست. نثر عربی ادبی شیوا از ویژگیهای آن است. نخستین بار به کوشش ژ. فورژه در 1892 م در لیدن و دومین بار در سه جلد(چهار بخش) همراه با شرح نصیر الدین طوسی بر آن، به کوشش سلیمان دنیا میان سالهای 1957- 1960 م در قاهره منتشر شده است. ترجمه فرانسوی آن به وسیله ابن سینا شناس فرانسوی، آن ماری گواشون در 1951 م در پاریس انتشار یافته است.
4.کتاب الانصاف: نوشته بزرگی بوده است که به گفته خود ابن سینا، نزدیک به 28 هزار مسأله را در بر می گرفته است. تنها دست نوشته آن در حمله مسعود غزنوی به اصفهان به تاراج رفت. ابن سینا، به گفته خودش، قصد داشته است که اگر فرصتی و فراغتی یابد آن را دوباره بنویسد، اما ظاهرا به این کار موفق نشده است. پاره هایی از این نوشته را عبد الرحمن بدوی یافته و در مجموعه ای به نام ارسطو عند العرب،(قاهره، 1947 م: چاپ دوم، کویت، 1978 م) منتشر کرده است(نک: ص 121، سطر 7) در این مجموعه همچنین شرح ابن سینا بر کتاب دوازدهم متافیزیک(ما بعد الطبیعه) ارسطو(صص 22- 33) و شرح وی بر تکه هایی از اثر لوجیا منسوب به ارسطو(صص 35- 74) و پاره هایی از کتاب المباحثات ابن سینا(صص 122- 239) و نیز تعلیقات بر حواشی کتاب النفس ارسطو(صص 75- 116) یافت می شود.
5.منطق المشرقیین، نخستین بار در 1910 م در قاهره و سپس در 1982 م در بیروت چاپ و منتشر شده است. 6.رسالة اضحویة فی امر المعاد، به کوشش سلیمان دنیا، قاهره، 1954 م.
7.عیون الحکمة، به کوشش عبد الرحمن بدوی، قاهره، 1954 م، کویت، 1978 م.
8.تسع رسائل فی الحکمة و الطبیعیات، قاهره، 1326 ق/ 1908 م که این نوشته ها را در بر دارد: «رسالة فی الحدود»، «رسالة فی اقسام العلوم العقلیة»، «رسالة فی اثبات النبوّات»، «رسالة النیروزیة»، «فی الطبیعیات من عیون الحکمة»، «فی الاجرام العلویة»، «فی القوی الانسانیة و ادراکاتها»، «فی العهد» و «فی علم الاخلاق».
9.ا. ف. مرن از 1889 تا 1899 م برخی از نوشته های ابن سینا را در چهار جزء زیر عنوان «رسائل عرفانی ابن سینا»، همراه ترجمه آزاد فرانسوی، تدوین و در لیدن منتشر کرده است. در این مجموعه، این نوشته ها یافت می شود: «رسالة حی بن یقظان»(در جزء یکم)، «رسالة الطیر»(در جزء دوم)، «رسالة فی ماهیة العشق»، «رسالة فی ماهیة الصلاة»، «رسالة فی معنی الزیارة»(هر سه در جزء سوم) و «رسالة فی القدر»(در جزء چهارم). افزون بر اینها، مجموعه ای از رسائل ابن سینا با عنوان جامع البدایع در 1335 ق/ 1917 م در قاهره منتشر شد که علاوه بر رساله «شرح سورة الاخلاص» شش رساله را که در مجموعه های مرن یافت می شود، نیز در بر دارد. در 1354 ق/ 1935 م نیز مجموعه ای با عنوان مجموعة رسائل الشیخ الرئیس به کوشش عبد اللّه بن احمد العلوی در حیدر آباد منتشر شد که افزون بر برخی از رسائل نامبرده در بالا، «رسالة فی السعادة» و «رسالة فی الذکر» را نیز در بر می گیرد. در 1953 م، حلمی ضیا اولکن نیز مجموعه ای از رسائل ابن سینا را با عنوان رسائل ابن سینا 2، در استانبول منتشر کرده است که این نوشته ها را در بر می گیرد: «جواب ستّ عشرة مسألة لابی ریحان»، «اجوبة مسائل سأل عنها ابو ریحان»، «مکاتبة لابی علی بن سینا»، «رسالة فی ابطال احکام النجوم»، «مسائل عن احوال الروح»، «اجوبة عن عشرة مسائل»، «رسالة فی النفس و بقائها و معادها» و «الجواب لبعض المتکلّمین». رساله حی بن یقظان بار دیگر در 1952 م به کوشش هانری کربن تدوین و همراه ترجمه و شرح قدیم فارسی و ترجمه فرانسوی آن در تهران منتشر شد. وی سپس در 1954 م در نوشته دیگری با عنوان «ابن سینا و تمثیل عرفانی، مطالعه ای در باره سلسله تمثیلهای ابن سینا» به تحلیل و پژوهش در باره رسائل عرفانی ابن سینا پرداخت. آ. م. گواشون نیز در 1959 م، ترجمه فرانسوی و شرح و پژوهشی در باره رساله حی بن یقظان را در پاریس منتشر ساخت.
10.فی معانی کتاب ریطوریقا، به کوشش م. س. سلیم، قاهره، 1950 م.
11.رسالة فی الاکسیر، به کوشش احمد آتش، استانبول، 1953 م.
12.رسالة فی معرفة النّفس الناطقة و احوالها، قاهره، 1934 م، ترجمه لاتینی آن به وسیله آندرئاس آلپاگوس در 1546 م در ونیز منتشر شد. متن و ترجمه آلمانی آن را اس. لانداور با عنوان «روان شناسی ابن سینا» در «مجله انجمن خاوری آلمان» شماره 29، در 1876 م منتشر ساخت(صص 418- 372- 335). ترجمه انگلیسی آن نیز با عنوان «مختصری در باره روان» در سال 1906 م به وسیله ای. آ. واندیک در ورونا، انتشار یافت.
13.التعلیقات، به کوشش عبد الرحمن بدوی، قاهره، 1972 م.
14.القانون فی الطب، کتاب مشهور ابن سینا در پزشکی، متن عربی آن نخستین بار در 1593 م در رم و سپس در 1290 ق در قاهره؛ در 1294 ق در بولاق و در سالهای 1307- 1308 و 1324 ق در لکنهو چاپ و منتشر شد. ترجمه لاتینی آن به وسیله گراردوس کرمونایی در سده 12 م انجام گرفت. و چندین بار در ایتالیا(میلان، 1473 م، پادوآ، 1476 م، ونیز 1482 م، 1591 م و 1708 م) به چاپ رسید.
15.النّکت و الفوائد، این رساله ناشناخته ابن سینا که دست نوشته ای از آن در کتابخانه فیض اللّه استانبول، به شماره 1217 یافت می شود، مختصری از «منطق»، «طبیعیات» و «الهیات» را در بر دارد و مطالب آن یادآور مطالب النجاة و الاشارات است. با وجود اختصار، این رساله ارزش بسیار دارد. فن پنجم از کتاب دوم «طبیعیات» این نوشته را ویلهلم کوچ در «یادنامه ابن سینا»(صص 178- 149) تدوین و منتشر کرده و نوید داده است که بخشهای «الهیات»، «منطق» و بقیه «طبیعیات» نیز از سوی پ. ورنست تدوین و منتشر خواهد شد.
16.المبدأ و المعاد، به کوشش عبد اللّه نورانی، تهران، 1363 ش.
تالیفات فارسی
ابن سینا چند نوشته به فارسی دارد که مهم ترین آنها دانشنامه علائی است. وی آن را برای علاء الدوله کاکویه و به درخواست او نوشته و به وی تقدیم کرده است. در کتاب نزهت نامه علائی نکته توجه انگیزی آمده است که می گوید: «شنودم که خداوند ماضی علاء الدوله قدّس اللّه روحه... خواجه رئیس ابو علی سینا را گفت: اگر علوم اوائل به عبارت پارسی بودی، می توانستمی دانستن، بدین سبب به حکم فرمان دانشنامه علائی بساخت، و چون بپرداخت و عرضه کرد، از آن هیچ نتوانست دریافتن.» نک: شهمردان، 22، متن بخش «منطق» و «الهیات» دانشنامه نخستین بار به کوشش احمد خراسانی در 1315 ش در تهران منتشر شد. سپس به مناسبت هزاره تولد ابن سینا بخش «الهیات» آن به کوشش محمد معین در 1331 ش و بخش «طبیعیات» آن به کوشش سید محمد مشکوة در همان سال در تهران انتشار یافت. ترجمه فرانسوی بخشهای «طبیعیات» و «ریاضیات» به وسیله محمد آشنا و هانری ماسه در دو جلد در سالهای 1955 و 1956 م در پاریس منتشر شد. بخش «الهیات» آن را پرویز مروج با شرح و حواشی به انگلیسی ترجمه کرده و در 1973 م در نیویورک منتشر کرده است. افزون بر اینها، رساله «رگ شناسی» از ابن سینا نیز به کوشش سید محمد مشکوة در 1330 ش و بخش «ریاضیات» دانشنامه به وسیله مجتبی مینوی در 1331 ش در تهران منتشر شده است. همچنین رساله فارسی کنوز المعزمین و رساله جرّثقیل از ابن سینا هر دو به کوشش جلال الدین همایی در 1331 ش در تهران انتشار یافته است.