شخصیت ابن سینا در متون کهن
درباره شخصیت ابن سینا سخن بسیار گفته اند، از جمله شمس الدین محمد شهرزوری، از حکیمان برجسته و از شارحان معروف حکمة الاشراق؛ حکمتی که در واقع نوعی نقد فلسفه مشاء است و ابن سینا از استوانه های آن به شمار می رود، در وصف شخصیت ابن سینا با فروتنی چنین می نویسد:
ابن سینای حکیم
«چگونه وصف توان کرد کسی را که مشرف و مستولی شده است بر شناخت حقایق اشیا و درآمده است در میان حقیقت ایشان، و حکمت را در تحت تصرّف خود درآورده چون تصرّف ملوک بندگان خود را، و عنان[13] حکمت را در دست دارد به نوعی که هر جانب اراده نماید گرداند و بالجمله اِطناب[14] در مدح او غالب شدن است بر صفحه آفتاب از روی نمود و ظهور، و زیاده کردن است بر عدد قطرات باران از روی کثرت و وفور با آنکه غلوکننده در مدح او ایمن است از عیب افراط و ترسنده است از تهمت تفریط و نزدیک است به نقصان و تقصیر و دور است از زیادتی و تکثیر».[15]
ابن سینای طبیب
ابن سینا نه تنها یکی از فیلسوفان بزرگ جهان، بلکه از برجسته ترین چهره های تاریخ پزشکی در همه دوران هاست. شهرزوری در این باره آورده است:
«بعد از آن رغبت به تحصیل علوم طب کرد و کتب مصنّفه را در آن باب تأمّل نمود چون علم طب از علوم مشکله نیست، لاجرم در اندک مدتی در آن علم، عدیم المثل و معدوم النظیر[16] گشت، و فضلای طب پیش او آمد شد می نمودند و معالجات که از تجربات فراگرفته بودند، بر او می خواندند».[17]
ابن سینای نابغه
ابن سینا با ذهن پویا و توانایی شگرفی که در یادگیری داشت، به زودی قله های دانش را فتح کرد. شهرزوری در این مورد می گوید:
«چون ابوعلی به هجده سالگی رسید از تحصیل همه علوم پرداخته بود و اساس آن را کما ینبغی[18] ساخته به نوعی که بعد از آن او را چیزی تازه روی نداد».[19]
ابن سینای نوآور
ابن سینا افزون بر کتاب های فلسفی خود که در آنها به بیان مسائلی مربوط به حکمت پرداخت، در کتاب اشارات کوشید مقامات عرفان را برهانی سازد. فخر رازی که خود، از منتقدان سرسخت ابن سیناست، نمط «مقامات العارفین» اشارات را بهترین و مهم ترین باب این کتاب می داند. اینک نمونه هایی از این باب را از یک ترجمه کهن می آوریم:
مقامات عارفان
«بدان که عارفان را اندر زندگی دنیا درجاتی و مقاماتی است خاص به ایشان که دیگران را نیست و پنداری که ایشان اندر آن حال که اندر پیراهن تن اند، آن را بر کشیده اند و از آن برهنه شده اند و روی به عالم قدس آورده، و ایشان را کارهایی است پوشیده اندر میان ایشان و کارهایی است ظاهر، که هر که آن را منکر بُوَد، آن را مُستنکر شد[20] و هر که بدان عارف باشد، آن را عظیم داند».[21]
تعریف زاهد و عابد و عارف
«مُعْرِض[22] از متاع دنیا و خوشی های آن، او را زاهد خوانند، و آن کس که مواظب باشد بر اقامت ثقل عبادات از روزه و نماز ورا عابد خوانند و آن کس که فکر خود را صرف کرده باشد به قدس جَبروت و همیشه مُتَوقِّع شروق[23] نور حق اندر سِرِّ[24] خود بود ورا عارف خوانند».
عارف خواهان حق
«بدان که عارفان خواهان حق اول باشند نه از برای چیزی دیگر و هیچ چیز بر شناخت و عبادت وی اختیار نکنند؛ زیرا که وی مستحق عبادت است و پرستیدن و عبادت وی سببی است شریف به وی، نه از برای طمعی یا ترسی، و اگر چنان است که عبادت برای طمعی باشد یا از برای ترسی بُوَد، لازم آید که آنچه بدان طمع دارند یا از آن ترسند، داعی[25] باشد به عبادت و مطلوب آن بُوَد و حق نه غایت باشد اَندَر عبادت بلکه واسط به چیزی دیگر غیر از او و آن چیز، غایت عبادت باشد».[26]
نمونه ای از نثر فارسی ابن سینا
ابن سینا نیز مانند دانشمندان ایرانی هم عصر خویش، بیشتر کتاب های خود را به عربی نگاشته است، ولی آثاری هم از او به زبان فارسی به جا مانده که مهم ترین آنها دانشنامه علائی است. این کتاب، یکی از چند کتاب انگشت شماری است که در قرن چهارم تا اوایل قرن پنجم هجری قمری به زبان شیوای فارسی تألیف شده و باقی مانده است و قدیمی ترین کتاب به زبان فارسی است که همه اجزای فلسفه را دربرگرفته است. ارزش دیگر دانشنامه علائی در این است که شیخ الرئیس مصطلحات فارسی را در برابر اصطلاحات عربی به کار برده و ثابت کرده است که با زبان فارسی هر گونه علمی را می توان بیان کرد. اینک از بخش الهیات دانشنامه علائی، مطالبی را در تقسیم علم های حکمت می آوریم:
«هر علمی را چیزی هست که اندر آن علم از حال وی آگاهی جویند، و چیزها دو گونه است: یکی آن است که هستی وی به فعل ماست، و یکی آن است که هستی وی نه به فعل ماست.
مثال نخستین، کردارهای ما و مثال دوم، زمین و آسمان و حیوان و نبات.[27] پس علم های حکمت دو گونه بُوَند: گونه ای آن بود که از حال کُنِش[28] ما آگاهی دهد و این را علم عملی خوانند؛ زیرا که فایده وی آن است که بدانیم که ما را چه باید کردن، تا کار این جهانی ما ساخته باشد و کار آن جهانی امیدوار بود.
و دیگر آن بوَد که از حال هستی چیزها ما را آگاهی دهد تا جان ما صورت خویش بیابد و نیکبخت آن جهانی بود چنان که به جای خویش پیدا کرده آید و این را علم نظری خوانند، و هر علمی از این علم سه گونه بود:
اما علم عملی سه گونه است: یکی علم تدبیر عام مردم، تا آن انبازی[29] که ایشان را بدو نیاز است بر نظام بوَد، و این دو گونه است: یکی علم چگونگی شرایع، و دوم چگونگی سیاسات، و نخستین اصل است و دوم شاخ[30] و خلیفه.[31]
و اما علم دیگر علم تدبیر خانه است تا آن انبازی که اندر یک خانه افتد زن و شوی را و پدر و فرزند را و خداوند و رهی[32]را بر نظام بود.
و سوم، علم خود است که مردم به نفس خویش چگونه باید که بوَد؛ پس چون حال مردم یا به تنهایی خویش بود یا به انبازی، و انبازی یا به هم خانگان بود یا به هم شهریان، لاجرم علم عملی سه گونه بود: یکی علم تدبیر شهر، دیگر علم تدبیر خانه، و سوم، علم تدبیر خود.
اما علم نظری سه گونه است: یکی را علم برین خوانند، و علم پیشین، و علم آنچه سپس طبیعت[33] است خوانند، و یکی را علم میانگین[34] و علم فرهنگ[35] و ریاضت خوانند، و علم تعلیمی خوانند، و یکی را علم طبیعی و علم زیرین خوانند».