جود و جبروت
برچسپ ها: ایران ، جود ، عید ، عظمت ، فطر ، خامنه ای ، کبریا ، جبروت
«أللّهُمَّ أهْلَ الکِبریآء وَالعَظَمَة وأهلَ الجُودِ وَالجَبَروتِ وَأهلَ العَفْوِ وَالرَّحْمَة...».
ریزش 30 روزه ی باران رحمت ... فصل مهربانی و اجابت دستان دعا ... فصل اشک های بی دریغ «ندامت»!
و امروز دست های روزه داران، برای گرفتن «عیدانه» به آسمان بلند می شود که امروز عید فطرت های پاک است، عید دعاهای مستجاب شده، روز جشن شکست ابلیس، همایش بین المللی روزه داران در وداعی و آغازی دگر... !
الهی... نوای نامت به آتش می کشد بند بند این نیستان در سکوت فرو رفته را ... و به وجد می آورد هیجانات فروکش شده را ...!
الهی ... این قلب هراسناک که امید چهاردیواری ضلالت و گمراهی است، به آرامش نمی رسد؛ مگر به نور روشن هدایت تو و زخم های چرکین روح که به تیرهای زهرآلود گناه مبتلا گشته درمان نمی شود؛ مگر به مرهم احسان تو ...!
الهی ... ببخشای بر من، به آنچه واقف تری از من که اگر به رفتار خویش بازگشتم تو نیز به بخشایش بی کرانت بازگرد!
الهی ... در ورطه های سخت زندگی، در تمام لحظات پس از مرگ، از تو یاری می خواهم که نیک می دانم آن روز که آتش غضب و خشم تو، جسم فرتوت و ناتوان مرا در برگیرد، این استخوان های ضعیف تاب عذاب ندارند!
الهی ... «قَوِّ عَلی خِدْمَتِکَ جَوارِحی» ... نعمت جسم سالم و قوی عطایم کن تا در امر دین و تقوا و دانش اندوزی، گرفتار سستی و قصور نشوم؛ چرا که تو خوب می دانی من آن قدر ضعیف و ناتوانم که بی مدد تو، دعا و راز و نیاز نتوانم...
الهی ... دست های محتاجم، لبریز از سبزینه پاک التماسند، سراپا نیازم و تو بی نیازترینی...!
الهی ... اگر در خلوت شب های مبارک، دستی از دعا به سویت بلند می کردم، از آن رو که تو خود مرا به دعا فرمان دادی و لذت و حلاوت چشیدن «لبیکت» مرا بر آن می داشت که مشتاقانه و عاجزانه کلون در خانه ات را بکوبم و تو در به رویم بگشایی و کام تشنه ام را که در جست وجوی یک جرعه معرفت است، سیراب سازی.
الهی ... چشم هایم را در روشنی می شویم و پرنده سان سر بر آستان ربوبیت تو می سایم. شاخه های خشک درونم را با چشمه زلال نیایش تو آب می دهم تا زمان و مکان حل شوند در لحظات مناجاتم.
الهی ... سجاده سجاده تو را می جویم و به سوی تو می آیم؛ بدان امید که پاکیزه ام سازی و آینه قلبم را صیقل دهی تا اسما و صفات تو در آن متجلی شود و نور جمالت در آن تابان باشد.
الهی ... دیروز فریب تلألؤ طلایی گندم را خوردم و امروز، فریب تبسم آلوده شیطان را ... و اینک تو را می جویم و می طلبم که تو آن قدر گسترده ای که گستره زمان را در می نوردی...
الهی ... می دانم که اسیر عصیانم و در بند شیطان و لجام گسیخته شهوات ... که در هیبت انسانم ...، اما تویی بخشنده ترین بخشندگان که می توانی دست های عاجز ما را نیرویی عطا کنی تا به سوی آسمان به فراز درآیند. و اینک در این روز بزرگ، عیدی ما را رستگاری دنیا و آخرت قرار ده!
پنجره های بسته دلم را بگشا و بهاری همیشگی را به اتاق تاریک دلم هدیه کن!
اینک منم مقرّ و معترف، دست تمنای من و کرم بی منتهایت ...