انقلاب اسلامي چيست؟
برچسپ ها: ایران ، انقلاب ، اسلامی
از زمان انقلاب ۷۹-۱۹۷۸ ايران، جهان غرب نسبتا به احتمال انقلاب اسلامي بيمناك بوده است، انقلابي كه به نظر نقطه اوج جنبش احياگري اسلامي در نظر گرفته شده است؛ جنبشي كه در نهايت به دنبال تشكيل دولت اسلامي است. با اين همه نقشي كه انقلاب در پي ايفاي آن در جنبش احياگري اسلامي است به شفافيت مثال انقلاب ايران يا واكنش هاي روشنفكرانه به احياگري جنبش اسلامي نيست. از منظر مودودي و همانطور كه در جاهاي ديگر در ادبيات جنبش احياگرانه بيان شده است، مادامي كه نظم سياسي موجود از صحنه خارج نشده است احتمال اينكه دولت اسلامي شكل گيرد بعيد است. همانطور كه مودودي عنوان داشته «يك درخت ليمو كه از ابتدا پرورش و تكامل مي يابد در نهايت نمي تواند ناگهان ميوه انبه توليد كند». و از آنجايي كه هر نظم سياسي در مقابل تغيير مقاومت مي كند شيوه هاي عمل مستقيم براي براندازي نظم موجود لازم و ضروري است. مودودي معتقد است كه تاريخ اسلام در هنر نشان مي دهد كه موفقيت دين به كنترل مراكز قدرت وابسته است. كم شدن قدرت مسلمانان بعد از «اورنگ زيب» مانع گسترش اسلام و در نهايت باعث سقوط و فروپاشي قدرت مسلمانان در هنر شد. فجايع و مصيبت هاي حزب جماعت در سياست پاكستان بعد از ۱۹۴۷ محدوديت هاي مربوط به انعطاف پذيري يك نظم سياسي سكولار در برابر تقاضاهاي اسلام گرايانه را به تصوير كشاند و نمايش داد. از نظر مودودي تا زماني كه زمام امور در مراكز قدرت در دست كساني است كه منافع آنها در تضاد با منافع اسلام است نمي توان به بقاياي احيا دولت اسلامي اميدوار بود. بنابراين آنچه كه در اين شرايط از نظر مودودي ضروري است تغيير كامل در ساختار سياسي قدرت است. با اين همه گستره و سرعت اين تغيير و همچنين حالت و كيفيتي كه منطق مودودي در آن در پراكسس حزب جماعت مسلمين خودي جاي سوال دارد. مودودي به هيچ وجه به انقلاب خشن علاقه اي ندارد و در عوض او به شدت به تعامل با صاحبان قدرت راغب است و بر آن تاكيد دارد.
از زمان انقلاب ۷۹-۱۹۷۸ ايران، جهان غرب نسبتا به احتمال انقلاب اسلامي بيمناك بوده است، انقلابي كه به نظر نقطه اوج جنبش احياگري اسلامي در نظر گرفته شده است؛ جنبشي كه در نهايت به دنبال تشكيل دولت اسلامي است. با اين همه نقشي كه انقلاب در پي ايفاي آن در جنبش احياگري اسلامي است به شفافيت مثال انقلاب ايران يا واكنش هاي روشنفكرانه به احياگري جنبش اسلامي نيست.
از منظر مودودي و همانطور كه در جاهاي ديگر در ادبيات جنبش احياگرانه بيان شده است، مادامي كه نظم سياسي موجود از صحنه خارج نشده است احتمال اينكه دولت اسلامي شكل گيرد بعيد است. همانطور كه مودودي عنوان داشته «يك درخت ليمو كه از ابتدا پرورش و تكامل مي يابد در نهايت نمي تواند ناگهان ميوه انبه توليد كند». و از آنجايي كه هر نظم سياسي در مقابل تغيير مقاومت مي كند شيوه هاي عمل مستقيم براي براندازي نظم موجود لازم و ضروري است.
مودودي معتقد است كه تاريخ اسلام در هنر نشان مي دهد كه موفقيت دين به كنترل مراكز قدرت وابسته است. كم شدن قدرت مسلمانان بعد از «اورنگ زيب» مانع گسترش اسلام و در نهايت باعث سقوط و فروپاشي قدرت مسلمانان در هنر شد. فجايع و مصيبت هاي حزب جماعت در سياست پاكستان بعد از ۱۹۴۷ محدوديت هاي مربوط به انعطاف پذيري يك نظم سياسي سكولار در برابر تقاضاهاي اسلام گرايانه را به تصوير كشاند و نمايش داد. از نظر مودودي تا زماني كه زمام امور در مراكز قدرت در دست كساني است كه منافع آنها در تضاد با منافع اسلام است نمي توان به بقاياي احيا دولت اسلامي اميدوار بود. بنابراين آنچه كه در اين شرايط از نظر مودودي ضروري است تغيير كامل در ساختار سياسي قدرت است.
با اين همه گستره و سرعت اين تغيير و همچنين حالت و كيفيتي كه منطق مودودي در آن در پراكسس حزب جماعت مسلمين خودي جاي سوال دارد. مودودي به هيچ وجه به انقلاب خشن علاقه اي ندارد و در عوض او به شدت به تعامل با صاحبان قدرت راغب است و بر آن تاكيد دارد.
آموزه هاي مودودي به نظر «انقلاب در ساختار اجتماعي» را ضروري مي شمارد: مادامي كه سيستم اجتماعي براساس مفاهيم و برداشت هاي غيراخلاقي و الحادي بنا شده است و رهبران آن «مريد شيطان» هستند، گردن نهادن و اطاعت كردن از چنين سيستم و ساختاري خلاف عقل است. اما آنچه كه هم اكنون در سياست پاكستان رخ مي دهد اطاعت حزب جماعت اسلامي از «چنين ساختار سياسي» است! به واقع اگر جماعت اسلامي موافق خوانشي انقلابي از آموزه هاي مودودي نيست پس چه چيزي فعاليت سياسي حزب را به پيش مي برد؟ چگونه حزب ايده تغيير سياسي كامل و همه جانبه مودودي را تفسير و تعبير كرده است؟ چه چيزي لازم است تا دولتي اسلامي حاصل شود؟ پرسش ها و پاسخ ها به درك پيچيده داشتن مودودي از مفهوم انقلاب برمي گردد كه لزوما همواره همسو و منطبق بر ايده هاي غربي واژه انقلابي نيست.
انقلاب اجتماعي فرآيند تغيير عميق و اغلب خشونت آميز است و شامل مخالفت كامل با نظم تثبيت شده موجود و كنار گذاشتن آن است و معمولا با نابودي نهادهاي نظامي و بوروكراتيك نظام قبلي، حذف تمايزات طبقاتي (به ويژه انقلاب از نوع ماركسيستي آن)، برطرف شدن موانع فرهنگي براي تغيير اجتماعي و شكل گيري نهاد كاملا جديدي از قدرت، توزيع ثروت و ساختار اجتماعي همراه است. انقلاب زماني شروع مي شود كه نيروي رقيب و چالش گر سيستم موجود دست به سازماندهي براي اقدام عملي مي زند كه در نهايت به فرآيند تغييرات راديكال ختم مي شود و آن زماني است كه اين نيروها مايلند و قادرند دست به اقدام خشونت آميز بزنند.
اما جماعت هرگز چنين ايده اي از انقلاب را نپذيرفته و هرگز هم به دنبال به راه انداختن انقلاب اجتماعي نبوده است. بلكه از هر گونه تغيير اجتماعي خشونت آميز اجتناب ورزيده است و در عوض در مسير رسيدن به دولت اسلامي از طريق نظم سياسي اجتماعي موجود است.
«جماعت اسلامي به دنبال برقراري يك اصلاح راديكال واقعي يك انقلاب صلح آ ميز و در كمال آرامش در پاكستان است. اما اين انقلاب تنها به شكلي تدريجي ميسور است. انقلاب مذكور بايد قدم به قدم صورت گيرد. با اين همه بسياري دولت اسلامي مودودي و برنامه عملي وي براي رسيدن به آن را نوعي انقلاب فرض مي كنند چرا كه در درجه نخست اين ايده بر كنار زدن دولت هندوها و بعدها پاكستان استوار بود و در طول زمان نيز تغيير چنداني در اين ايده به وقوع نپيوست. به ويژه بعد از انقلاب اسلامي ۷۹-۱۹۷۸ ايران، مودودي به عنوان تجسم واقعي طرفدار انقلاب اسلامي شناخته شد.
اما اشكال كار اين بود كه همان ابهام ها كه در مورد الهامات وي از مفاهيم غربي وجود داشت در مورد برخورد نيز با انقلاب به وجود آمد. در واقع برنامه مودودي از نظر نيت، انقلابي به نظر مي رسيد و احتمالا هم از نظر منشا، ماركسيستي بود به خصوص اينكه وي در كتاب «فرآيند انقلاب اسلامي» به اين نكته اشاره دارد كه «اسلام يك ايدئولوژي انقلابي و يك عمل انقلابي است كه هدف آن تخريب نظم اجتماعي جهان به طور كامل و بازسازي مجدد آن از اساس است... و جهاد حكايت از تلاش انقلابي دارد. مودودي درك اش از انقلاب به مثابه يك فرآيند روش شناختي و جبرگرايانه است كه در پي انتقال قدرت است اما خود وي در مورد سيستم سياسي كه قصد داشت به چالش بكشد دودل و مردد بود... [به واقع] آنچه مودودي نوشت لزوما هسته اصلي عقايد او نيست و لزوما مودودي انقلاب را صرفا در اين كتاب تعريف نكرده است. وي با جرح و تعديل واژگان سياسي غربي در مورد انقلاب دستورالعمل هايي را صادر كرد كه با روح آن زمانه سازگار نبود. مثلا او پيامبر اسلام را «بزرگترين انقلابي» خواند اما در همان مقاله در چرخشي واضح پيامبر را «پيامبر صبر و صلح» ناميد.
در ۱۹۴۱ مودودي رو به شوراي حزب جماعت اعلام داشت كه «ما هيچ تمايلي به تظاهرات و آشوب نداريم... و هرگونه نمايش كنترل شده و افسارگسيخته به منزله هلاكت است... نيازي نيست كه مخاطب تان را از طريق سخنان احساسي تحت تاثير قرار دهيد... اما شما بايد نور اسلام را در دل هاي آنان روشن سازيد و آنهايي را كه در اطراف تان هستند تغيير دهيد.» انقلاب محوري بود كه مودودي بحث خود را حول آن به پيش برد اما نكته اينجاست كه تعريف اين مفهوم با تغير در ديدگاه هاي ايدئولوژيكي مودودي دچار تحول شد. انقلاب هيچ تعريف مشخص و قطعي نداشت اما يكي از آن شعارهايي بود كه در خدمت اهداف وي بود.
از منظر مودودي مفهوم انقلاب و ايدئولوژي هيچ ارجاع طبقاتي مشخصي ندارند و همين مفهوم سازي به او اين امكان را مي دهد كه مباحث اش را حول آنچه پيشرفت، عدالت و ايده آليسم سياسي خوانده مي شود شكل دهد. در واقع مودودي در پي خلع سلاح كردن رقباي چپ گرايي است كه تعريض اسطوره اي از انقلاب دارند. در عمل نيز تلاش انقلابي وي فراتر از بيان نارضايتي نبوده است و هرگز عمل انقلابي وي به شكل يك ايده جهانشمول منسجم كه به شكل سيستم درآمده باشد نبوده است.
«سرشت و حد و اندازه استبداد و خودكامگي در كشورهاي مختلف مسلمان چنان متنوع و گوناگون است كه نمي توان يك الگوي جهانشمول را به عنوان استاندارد به آنها معرفي كرد. اما آنچه كه من واقعا احساس مي كنم كه در همه كشورهاي مورد نظر اسلامي ضروري است اين است كه از هرگونه وسوسه اي جهت استفاده از روش ها و تكنيك هاي جنبش هاي زيرزميني مخفي و انقلاب هاي خونين بايد اجتناب كرد.
زماني كه وي تحت فشار قرار مي گيرد تا تعريف مشخصي از انقلاب اسلامي ارائه دهد او آن را بيش از آنكه انقلاب بداند «تحول اسلامي» مي پندارد و مي گويد: «انقلاب آني نه ممكن است و نه مطلوب است. (۱۹۴۸) و هدف جماعت نيز تغيير تدريجي و همانندسازي عصر پيامبر اسلام است. به واقع انقلاب از نظر مودودي اساسا يك فرآيند اصلاح است. اگر واقعا به دنبال آنيم تا ببينيم كه ايده آل هاي اسلامي به واقعيت پيوسته اند نبايد قوانين طبيعي را ناديده بگيريم كه همه چيزهاي ثابت در زندگي جمعي مردم به تدريج تغيير مي كنند. هر چه تغيير ناگهاني باشد، عمر آن كوتاه تر خواهد بود. براي يك تغيير تدريجي ضرورت دارد كه از هرگونه جانبداري هاي افراطي و راهكارهاي نامتوازن اجتناب ورزيده شود.»
جهاد و انقلاب
ديدگاه مودودي در مورد مفهومي كليدي مثل جهاد، محافظه كارانه تر از ديگر متفكران جنبش احياي اسلامي بود و محدودكننده فعاليت انقلابي به شمار مي رفت. در ۱۹۴۸ او اعتبار اعلام جهادي را كه توسط دولت در كشمير طي آتش بس با هند اعلام شده بود زير سوال برد. مودودي با اين نوع اعلان جهاد كه توسط دولت انجام مي شد مخالفت كرد و در عين حال مخالف هر نوع خوانش محض انقلابي و سياسي از دكترين جهاد بود. او در اين باره عنوان داشت كه جهاد به معني ايمان كوركورانه و با چشمان بسته، در حالي كه فرياد الله اكبر سر دهيم و بگوييم كه هركس كه به اسلام باور نداشت را با شعار لااله الا الله بايد سر از بدنش جدا كرد. آن جهادي كه مودودي به دنبال توصيف و تشريح آن بود جنگ نبود بلكه جهد و تلاش بود – تلاشي نه به نام خدا بلكه در مسير راهي كه خداوند مشخص كرده است. بنابراين در اينجا تفاوتي بين آنچه كه موضع مودودي است با آنچه موضع ديگر متفكران رقيب وي خوانده مي شود به چشم مي خورد.
پوپوليسم و انقلاب
مودودي نسبتا از مسايل اجتماعي و اقتصادي كه عموما در بطن حمايت هاي توده ها از يك جنبش انقلابي قرار دارد غافل بود. اغلب هم سعي داشته تا برخلاف جريان آب شنا كند. در دهه ۱۹۵۰ زماني كه وي صريحا با سياست نخست وزير لياقت علي خان با نام اصلاح زمين در پنجاب به مخالفت پرداخت در واقع دست به توجيه فئوداليسم زد و در اين باره نيز به حمايت اسلام از حقوق اموال فردي استناد كرد و به دولت نيز در مورد صاحبان اموال به دليل دارابودن اموال و دارايي زيادي هشدار داد. البته بعدها او موضع خود در دفاع از فئوداليسم را تعديل كرد و تنها عنوان داشت و بدين ترتيب به جاي تاكيد بر مزيت و برتري فئوداليسم به اسلاميت عمل دولت، تغيير موضع مي دهد.
عدم شفافيت موروثي در استفاده كردن يا نادرست استفاده كردن از واژگان و مفاهيم غربي باعث ايجاد سرگشتگي و ابهام در ميان همقطاران محفل اش شده بود. كوكب صديق، طرفدار پروپاقرص و مترجم آثار و انديشه هاي مودودي به انگليسي، آثار او را با مفاهيم ماركسيستي درك كرده بود و ترجمه وي از آثار مودودي اين تفاوت و تبعيض در ديدگاهش را نشان داد چرا كه آنچه وي ترجمه كرده بود با آنچه كه مودودي بيان كرده بود كمي گيج كننده و ابهام آميز مي نمود. او در به كارگيري تفسيري از مفاهيم مودودي نوشت كه دولت اسلامي «جامعه اي است كه در آن هركسي خليفه خداوند است و يك مشاركت كننده برابر در اين خلافت است و اين جامعه نمي تواند هرگونه تقسيم طبقاتي از نظر تولد و موقعيت اجتماعي را بپذيرد و همه از جايگاه و منزلتي برابر برخوردارند.
تفاوت ديدگاه مودودي و صديق در نهايت منتهي به جدا شدن راه آنها از يكديگر شد. مودودي هيچ رضايتي از تفسير باز ماركسيستي صديق نداشت و صديق نيز اينچنين مي پنداشت كه مودودي در تحقيق اش در مورد انقلاب در مسير اشتباهي قرار داشته است. اين ابهام با استفاده از واژه انقلاب، فرمول ها و اقدامات متناقضي را امروزه به وجود آورده است. بعد از انقلاب در ايران و كمي بعد از وقوع جنگ بين افغانستان و اتحاد شوروي بحث حول مفهوم انقلاب را تهييج كرد. انقلاب ايران درست در سالي اتفاق افتاد كه مودودي از دنيا رفت و بحث ها حول آموزه ها و تفسيرهاي وي در مورد انقلاب دوباره اوج گرفت. با وقوع انقلاب ايران، مفهوم انفعالي انقلاب اسلامي حزب جماعت اسلامي زير سوال رفت همانطور كه جنگ افغانستان چنين شرايطي را براي انديشه اين حزب به وجود آورد. قاضي حسين احمد امير جماعت از ۱۹۸۷ و رابط جماعت با مجاهدين افغان اظهار داشت كه مساله افغان تنها پيروزي ملموس اسلام است.
اما امروزه اعضاي حزب جماعت اسلامي پاكستان بيش از گذشته از انقلاب صحبت مي كنند. برخي از اعضاي امروز جماعت مثل سعيد اسعد گيلاني (امير لاهور) به مدل انقلاب اسلامي ايران علاقه مند است. وي معتقد است كه ايده هاي مودودي بايد مجددا مورد تفسير و بازخواني قرار گيرد تا براي جماعت اين امكان را فراهم آورد كه به يك انقلاب واقعي دست زند. نمونه هاي ايران و افغانستان براي جماعت اسلامي ثابت كرده اند كه انقلاب مي تواند مثمرثمر باشد. جماعت اسلامي مي تواند از سيد قطب تقليد و جامعه پاكستان را يك جامعه سراسر لامذهب معرفي كند. البته اين كار نه تنها فايده اي ندارد بلكه ممكن است ضررهايي نيز به همراه داشته باشد. با اين حال عمل انقلابي مجددا فرصتي براي مطرح شدن يافته است و امروزه در مركز بحث متفكرين و اعضاي حزب جماعت اسلامي قرار دارد.
تا اينجاي كار جماعت اسلامي در هيچ انتخاباتي پيروز نبوده است و مادامي كه انتخابات توسط نخبگان سنتي كنترل مي شود چنين اتفاقي نمي افتد. ماحصل بحث اين بوده است كه جماعت هنوز آمادگي لازم براي متوسل شدن و روي آوردن به انقلاب را ندارد اما براي چنين اقدامي بالقوه باقي مي ماند. رهبران جماعت اظهار مي دارند كه هدف (دولت اسلامي) قطعي است اما در باب اجتهاد باز است و روش ها و تفسيرها بسته به ضرورت زمان تغيير مي كند (يعني اجتهاد). اين ديدگاه اعضا و رهبران جماعت، تاكيدي دوباره است بر عدم اطمينان و تعيين در باب مفهوم انقلاب كه در بالا عنوان شد. اين بدان معني است كه آنچه كه منظور مودودي بوده است لزوما مشابه آنچه كه بسياري از ناظران احياگري جنبش اسلامي مي پندارند نيست.
انقلاب اسلامي چيست؟
از آنچه كه مودودي گفته مي توان پي برد كه پرواضح است كه وي مدافع و حامي تغييرات اجتماعي- سياسي از منظر انقلاب به معناي غربي اش نيست و مشخص است كه وي معناي خاصي را براي اين واژه مدنظر دارد. سوالي كه در اينجا مطرح مي شود اين است كه آيا مودودي برداشت اش از انقلاب همان مفهوم رايج در فرهنگ واژگاني غربي است يا نه؟ بنا بود كه انقلاب اسلامي او برپايه فرآيند تدريجي و تحول خواهانه اصلاح فرهنگي، سياسي و اجتماعي بنا شود و هدفش هم عدل و احسان بود و نبايد بر مبناي شرايط اقتصادي اجتماعي درك شود اما بايد اخلاقي باشد. موانع انقلاب اسلامي آگاهي اجتماعي، توزيع منابع يا ديگر فرض ها و قضاياي معمول متفكران غربي نبود بلكه فحشا و منكرات بود.
مودودي تاكيد خود را متوجه سرشت اخلاقي انقلاب كرد تا اينكه به سرشت سياسي و اقتصادي آن توجه داشته باشد. بايد به اين نكته نيز اشاره كرد كه مودودي بعد از اينكه انقلاب را مناسب تشخيص مي دهد اما با مثله كردن اين مفهوم آن را براي يك نظم اجتماعي – سياسي يوتوپيايي كه در آينده نامعلوم به وجود خواهد آمد مي خواهد. ايده انقلاب او در تضاد كامل با ايده انقلاب اسلامي در ايران است؛ جايي كه ايدئولوژي انقلاب اسلامي با جنبش هاي ايدئولوژيكي و اديان سياسي غربي همسو و مشابه است چرا كه مودودي مفهوم «رستگاري در آن جهان» را در مفهوم سازي اش از انقلاب اسلامي وارد مي كند. از نظر او نبايد مسلمانان را به خاطر به دست نياوردن موفقيت ملموس دلسرد كرد. «تلاش براي دولت اسلامي هيچ گاه بيهوده نبوده است و آنهايي كه در اين راه تلاش مي كنند در آن دنيا پاداش مي گيرند و مهم تر اينكه اگر اين تلاش ها حتي يك قرن نيز طول بكشد بالاخره ثمر خواهد داد و در اين راه نيز قطعا روش ما جنبش عاري از خشونت است».
نكته مهم اين است كه انقلاب براي مودودي فرآيند تغيير بنيان هاي اخلاقي جامعه است و اين تغيير نيز از بايد از بالا و رهبران شروع شود و به گروه هاي فرودست و پيروان اشاعه يابد. انقلاب از نظر او نوعي مهندسي فرهنگي براساس اصول و معيارهاي قطعي است كه نه تنها جامعه را از منظر دين شكل مي دهد بلكه زمينه را نيز براي تشكيل دولت اسلامي آماده مي كند.