زیباترین عیدی در زیباترین عید
وقتی چیزی توی دلم بیفتد، وقتی چیزی فکر مرا مشغول کند اگر راه حل نیابم دیوانه می شوم گاه تا سر حد جنون پیش می روم، تا سر حد شکستن، و این بار ...
این بار یاد جمکران بدجوری توی دلم افتاده بود، آرام و قرار نداشتم، مثل مرغ پر کنده ای که هوای پرواز به سرش بیفتد .
اما جمکران دور بود و من دورتر . آنقدر توفان در دلم برپا شده بود، آنقدر امواج خروشان توفان بر سینه ام کوفته بود، آنقدر نهیب زده بود که آینه دلم پر شده بود از شکاف و ترک . چیزی تا شکستن نمانده بود . فقط یک قدم!
با خودم می گفتم:
- «اگر نیمه زیباترین ماه عشق - شعبان - بیاید و من جمکران نباشم؟
- اگر صاحب خانه بیاید و من میهمان نباشم؟
- اگر عیدی پخش کنند و من در کاروان عیدی بگیران نباشم؟»
نه! دیگر تاب ماندن نداشتم . وقتی دلم تاب نمی آورد فقط یک نفر هست که آرامم کند: آرام غریب ها .
فقط یک نفر هست که محرم است: محرم غریب ها، رازدار غریب ها .
و من این بار از همه غریب تر بودم . دلم گواه روشنی می داد:
- «حتما دلم را آرام می کند . فرقی نمی کند که این آرامش، آرامش طوفان باشد یا آرامش همیشگی دلم . بگذار دلم برای همیشه آرام بگیرد . بگذار آخرین نفس هایش به عشق باشد . می دانم امشب گشایشی خواهد شد . امشب در خانه همانی که یار غریب هاست میهمانی است . ولادت زیباترین عمویشان، زیباترین قمر - قمر بنی هاشم - است و آن خانه بی شک خانه غریب الغرباست . نهایتش راهم نمی دهند . اشکالی ندارد راه حل آن را هم دارم . در که زدم می گویم آهویی هستم که پناه آورده ام » .
با این اوصاف وارد خانه شدم بی آنکه کسی جلودارم باشد . پا که به خانه گذاشتم تمام عقده های سر به مهر باز شدند . بغضم شکست و بدتر از آن دلم . نرمه شیشه های شکسته دلم بدجوری سینه ام را می شکافت . غروبی دلگیر مهمان چشمان مه آلودم شده بود .
نمی دانم بر من چه گذشت، فقط هنگامی که بیرون می آمدم تازه متوجه شدم که دستی به وسعت دریا، آینه ای به زیبایی قدش، جایگزین شکسته های دلم کرده بود یا به قول خودم: شکسته های دلم را خریده بود و یک آینه تمام قد یادگاری گذاشته بود و بعد ...
وقتی غریب ترین غروب را پای سفره صاحب خانه گمشده ام به نیایش گذراندم اصلا باورم نمی شد .
جایتان حسابی خالی بود .
در جمکران همه جمع بودند، ماه و ستاره و خورشید با هم سر سفره زیباترین مولود عیدی پخش می کردند و من زیباترین عیدی عمرم را از زیباترین ماه بنی هاشم به امضای صاحب خانه گرفتم .
یادش بخیر ...