انقلاب اسلامی؛ انقلابی معنوی
برچسپ ها: انقلاب ، اسلامی ، انقلابمعنوی
تحقق انقلاب اسلامی یکی از بزرگترین رخدادهای اجتماعی نیمه دوم قرن بیستم به حساب می آید که در نوع خود بی نظیر و منحصر به فرد بود،بگونه ای که موجبات شگفتی همگان را برانگیخت و توجه جهانیان را به سوی خود جلب نمود.
این تحول و دگرگونی در نظام اجتماعی ایران در سال 1357 با تحولات حاصل در ساختار سیاسی و نظامهای حکومتی دیگر تفاوت اساسی داشت. این پدیده موجب شد تا نظام اجتماعی حاکم بر ایران به طور کامل دگرگون گشته و نظامی نوین با اهداف، ارزشها و ساختاری کاملاً متفاوت جایگزین آن شود و در نتیجه منشأ ظهور آثاری بس شگرف در ابعاد گوناگون سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی و ... گردد.
این حادثه بزرگ قرن، از یکسو معادلات سیاسی استکبار را در ادامه سیاست سلطه و تقسیم استعماری جهان بهم زد، و از سوی دیگر یکی از استوارترین رژیم های وابسته را که از حمایت قدرت های بزرگ برخوردار بود، ریشه کن نمود. و در کشوری چون ایران، با آن همه اهمیتی که از نظر استراتژیکی و اقتصادی برای قدرتهای بزرگ جهان داشت، تحولی عظیم بوجود آورد.
مهمتر از این دو، تأثیرگذاری روند انقلاب اسلامی به سطح آگاهی های عمومی ملتهای مسلمان جهان بویژه کشورهای اسلامی، می باشد که خود زمینه تحولات سیاسی، اجتماعی ریشه داری را در بین آنان فراهم آورد.
به اعتراف تحلیل گران سیاسی ویژگیهای انقلاب اسلامی از قبیل: برخورداری از جهان بینی الهی، ماهیت ایدئولوژیکی، قدرت رهبری، تفکر و اندیشه مبتنی بر دین و مشارکت عظیم مردم، موجب شد بسیاری از تحلیل ها، تئوریها و پیش بینی های صاحب نظران سیاسی بی اعتبار گشته و مجبور به تجدید نظر در تئوریهای خود شدند.
این مقاله در پاسخ به این سؤال اساسی است که:
چه عامل یا عواملی در شکل گیری و پیروزی انقلاب اسلامی ایران نقش داشته است؟ و به عبارت دیگر، آیا می توان گفت: باورها و ارزشهای معنوی اسلام، نقش تعیین کننده ای در این رخداد بزرگ داشته اند؟
ضمن بیان اهداف اساسی انقلاب اسلامی و اشاره ای به نا تمام بودن تئوریها و ناتوانی تحلیل گران از درک این انقلاب، به تبیین اصول بنیادی تفکر و اندیشه اسلامی می پردازیم و معتقدیم که اعتقاد به این اصول بیشترین تأثیر را در ایجاد تحرک اجتماعی و روحیه انقلابی مردم مسلمان ایران داشته است.
هدف انقلاب اسلامی
با نگاهی گذرا بر تاریخ، روند و بستر شکل گیری و تکوین انقلاب اسلامی، هدف اصلی و اصیل این نظام نوین، احیای اسلام و ارزشهای دینی و حاکمیت بخشیدن به دین الهی، فارغ از هر گونه گرایش و تأثیر پذیری از مکتب های بشری، در جامعه بود. جامعه ای که سالهای سال زیر سلطه و اقتدار صاحبان زر و زور قرار داشت.
البته در کنار این آرمان بزرگ، اهدافی مانند عدالت اجتماعی، آزادی خواهی، استقلال در ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، فکری و ...، نیز وجود داشت، که همه این اهداف نیز در قالب اسلام، معنای واقعی خود را در انقلاب اسلامی پیدا می کند.
انقلاب اسلامی و تئوریهای ناتمام
انقلاب اسلامی ایران در مقطعی از تاریخ رخ داد، و اندیشه دینی و تفکر معنوی اسلامی را در سرلوحه حرکت و مبارزه خود قرار داد، که در معادلات سیاسی، جهان به دو قطب شرق و غرب تقسیم شده بود یعنی در یک طرف جهان کمونیست با اندیشه مارکسیستی و در طرف دیگر نظام کاپیتالیست (سرمایه داری) با اندیشه سکولاریسم و لائیک، حاکم بود. که در هر دو تفکر حاکم، جایی برای دین وجود نداشت. در تفکر کمونیستی که «دین افیون ملتها شناخته شده است» و در اندیشه نظام سرمایه داری نیز «جدایی دین از سیاست» به عنوان شعار اصلی در نظر گرفته شده بود.
در تطبیق تئوریهای مرسوم و رایج انقلاب به انقلاب اسلامی، بسیاری از نظریه پردازان دچار مشکل گردیده و مجبور به رفوکردن و ترمیم های پی در پی و متعددی در تئوریهای خود شده اند.که بطور خلاصه به یکی از این تئوریها اشاره می کنیم:
انقلاب اسلامی و تئوریهای مارکسیستی
یکی از مهمترین تئوریهایی که در بطن روایت مدرنیته به تبیین و تحلیل تحولات اجتماعی، سیاسی، به ویژه انقلابها می پرداخت، مارکسیسم بود. تا جایی که ادعا می کرد تنها با توسل به آن می توان آزادی و رهایی انسان ها را تحقق بخشید و به یک جامعه بی طبقه دست یافت
مارکسیسم در تحلیل پدیده ها به نوعی جوهرگرایی معتقد بود و همه تحولات را بر خاسته از «اقتصاد» می دانست. و ماهیت انقلابها را نیز با تمام اجزاء و عناصرش ماهیتی کاملاً اقتصادی می دانست.(1)
در تحلیل انقلاب اسلامی، متفکرانی خارجی هم چون: «مایکل فیشر»، «ریچارد کاتم» و «نیکی کدی» و گروههای چپ ایرانی، هم چون: حزب توده و سازمان مجاهدین خلق ایران (منافقین)، با نگاهی مارکسیستی «اقتصاد» را عامل سرنگونی رژیم پهلوی می دانستند.(2)
اما ماهیت دینی انقلاب اسلامی، اندیشه مارکسیسم را زیر سؤال برد و با تضادهای اساسی که بین اندیشه مارکسیسم و اسلام وجود داشت، زمینه بن بست تئوری مارکسیسم را در تحلیل پدیده های سیاسی اجتماعی فراهم نمود. و متفکرین این اندیشه را به تجدید نظر در ایده خود واداشت.
و همچنین است دیگر دیدگاهها و تئوریهای غربی و شرقی که با نگاهی تک بعدی، به عرصه تحلیل وارد شده و خواسته اند، بدون در نظر گرفتن عنصر دین به تبیین انقلاب اسلامی بپردازند.
ناتوانی تحلیل گران از درک انقلاب اسلامی
از آنجا که تحلیل گران سیاسی، مراکز اطلاعاتی و تحقیقاتی، و سازمان های جاسوسی قدرتهای بزرگ در ارزیابی و سنجش تحولات جامعه ایران، معیارهای مادی، تجربی و پوزیتویستی را ملاک قرار داده بودند و بر مبنای قواعد ماتریالیستی به ارائه تحلیل های جامعه شناختی می پرداختند، درک بهره مندی انقلاب اسلامی از تأییدات الهی و اعتماد دو جانبه آن بر اندیشه معنوی، عرفانی امام(ره) از سویی، و به باورهای عمیق مذهبی از سوی دیگر، برای آنان مشکل بود. و به همین دلیل، از پیش بینی وقوع انقلاب اسلامی و شناخت ماهیت آن و شناخت شیوه تفکر و اندیشه انقلابی حضرت امام خمینی(ره) عاجز ماندند.
« سازمان سیا بعد از ارزیابی خود از وضعیت جامعه ایران در مرداد 57 اعلام نموده بود که ایران در وضع انقلابی و یا حتی ما قبل انقلابی قرار ندارد. و سازمان اطلاعاتی CIA نیز در ارزیابی اطلاعاتی خود در تاریخ 28 سپتامبر 1978 اعلام کرد: انتظار می رود که شاه تا ده سال دیگر به طور فعال زمام قدرت را در دست داشته باشد.»(3)
این در حالی بود که کارتر در سفر خود به ایران در دیماه 1356 درست 12 روز قبل از شروع انقلاب از سوی مردم قم، ایران را جزیره ثبات و آرامش در یکی از پر سر و صدا ترین نقاط دنیا خوانده بود.(4)
سرعت پیروزی انقلاب معنوی و اسلامی ایران، قدرت های استکباری شرق و غرب را بشدت دچار آشفتگی نمود. به طوری که بارها بر غیر مترقبه بودن تحولات ایران و عدم توانایی در شناخت و درک حقیقت انقلاب اسلامی، اذعان نمودند.
بر اساس اسناد به دست آمده از لانه جاسوسی آمریکا در تهران، مقامات اطلاعاتی و سیاسی آمریکا معتقد بودند:
«این انقلاب و پیش آمدهای آن وضعیت ما را نابود کرد و افراد ما را پراکنده ساخت و سازمان و روش های با ثبات ما را به هیچ و پوچ تبدیل کرد.»(5)
البته باید گفت: «تعجب نیست برای آن ها که از معنویت انقلاب اسلامی بی خبر بوده و همیشه برای بررسی و تحلیل انقلاب ها معیارهای جغرافیایی، سیاسی و اقتصادی خود را داشتند، علل و جوهره پیروزی انقلاب اسلامی مجهول و پنهان ماند.»(6)
هفته نامه آنروز چاپ لندن:
«غرب هرگز نفهمید که چرا شاه سقوط کرد و چرا یک روحانی توانست کشوری را در تب انقلاب بیفکند... و غرب را با احیاء بنیادگرایی اسلامی به لرزه در آورد.»(7)
اصول بنیادی اسلام و انقلاب اسلامی
در اندیشه و تفکر اسلامی، انقلاب ریشه در ساختمان درونی انسان دارد. و بر همین اساس، انبیاء الهی در دعوت خود ابتدا سراغ درون می روند. و بر همین باورند که تا تحول درونی در انسان ها ایجاد نشود، تحول بیرونی (انقلاب) در جامعه معنی پیدا نمی کند. و از این منظر، مکانیسم وقوع انقلاب نیز از طریق تحول در افکار، اندیشه و آرمان هاست. خداوند تبارک و تعالی در آیه 11 سوره رعد می فرماید: «إنَّ الله لا یغیّر ما بقومٍ حتی یغیّروا ما بأنفسهم؛ خداوند سرنوشت هیچ قوم و جامعه ای را دگرگون نخواهد ساخت مگر زمانی که خود آن جامعه وضعشان را از درون دگرگون سازند.»
این آیه شریفه، مبیّن یک قاعده اساسی در تحولات اجتماعی است. و آن اینکه اراده و خواست هر ملت در تغییر و دگرگونی آن جامعه مؤثر است و بعبارت دیگر انقلابها و تحولات اجتماعی در گرو تحول درونی مردم آن جامعه است.
سؤال این است که سرچشمه و اصول بنیانی این تحول در تفکر اسلامی چیست؟ در پاسخ باید به سراغ روح حاکم بر اندیشه و جهان بینی اسلام رفت. که بطور خلاصه به اصول بنیادی اسلام و ابعاد مختلف آن می پردازیم:
1ـ نظام عقیدتی اسلام
جوهره و پیام اصلی در دین چیزی جز توحید و ایمان به خدا و عمل به دستورات و قوانین آن دین، که اساسا در جهت خشنودی و رضای الهی انجام می گیرد، نیست. و اسلام نیز به عنوان یک دین جامع و کامل از این قاعده مستثنی نمی باشد. و هسته مرکزی و محور اصلی این دین بر اصل توحید استوار است. و همه مسائل در پرتو اعتقاد به خداوند معنی پیدا می کند. به این معنی که همه چیز را از خدا و بسوی او می داند. و جز خالق یکتا چیز دیگری را مؤثر در جهان نمی داند و بالأخره اینکه ارزشهای اجتماعی، در ارتباط با خداوند ارزشمند می شود و خارج از این قاعده از ارزش برخوردار نیست. بر خلاف روح حاکم بر فرهنگ غرب که مبتنی بر اومانیسم و انسان محوری است.(8)
با توجه به نگرشی که نظام عقیدتی اسلام به جهان هستی، مبدأ آفرینش و حیات اخروی دارد، نقش ویژه ای را در تحقق حرکت ها و موضع گیریهای انسان در عرصه اجتماعی ایفا می کند. هر چه اعتقادات فرد و جامعه از عمق و استحکام منطقی تری برخوردار باشد، فرد و جامعه نیز در برخورد با مسائل و مشکلات اجتماعی، و مبارزه با آنها و تحمّل مصائب ناشی از آن، فعالتر خواهد شد. اما چنانچه عقاید انسانی دچار تزلزل، سستی و ابهام گردد، به همان میزان افراد جامعه دچار شک و تردید گشته و کمتر می تواند به مسائل بیرونی جامعه بپردازد. در این زمان است که رسالت اساسی رهبران دینی جلوه گر شده و در جهت اصلاح اعتقادات و اندیشه آن جامعه قدم بر می دارد تا تحول درونی بر اساس فطرت بشری در آنان ایجاد نماید و در استحکام و تقویت باورهای دینی آنان تلاش کند.
توحید و جهان بینی توحیدی:
یکی از اصول اعتقادی اسلام، توحید و جهان بینی توحیدی است. که تبلور آن در عرصه اجتماعی، نفی فراعنه و طواغیت است. اعتقاد به توحید به انسان نشاط و قدرت تحمل مشکلات می دهد و در رویارویی با طاغوت ها قدرت پایداری و مقاومت می بخشد. اگر جامعه ای احساس کند که ارزشها و باورهای دینی او مورد بی اعتنایی قرار گرفته است دست به مقابله و پیکار می زند. در انقلاب اسلامی نیز به دنبال تعرض رژیم شاه به مبانی ارزشی اسلام و پایبندی مردم ایران به ارزشها و اعتقادات مذهبی زمینه را برای یک حرکت بزرگ در جهت دفاع از آرمان ها، فراهم ساخت.(9)
مفهوم توحید بعنوان اولین اصل اعتقادی اسلام، گویای این است که عالم هستی از یک مشیت حکیمانه برخوردار است و خداوند یکتا حاکم بر کلیه شؤون جامعه می باشد و کسی به دیگری حق حکمرانی ندارد. و تنها خداوند و کسانی که از جانب خداوند اذن داشته باشند می توانند منطبق با قوانین الهی و عدالت اجتماعی در جامعه، حکومت کنند.
بعبارت دیگر، مفهوم توحید تنها پرستش خداوند نیست، بلکه روابط سیاسی، حقوقی و اقتصادی نیز در سایه آن معنی و مفهوم می یابد. اعتقاد به توحید مستلزم آن است که خالق یکتای جهان را که مقنن و حاکم بر سرنوشت عالم وجود است، بپرستند و با پذیرش و ایمان به شعار لا اله الا الله هر معبودی غیر از آفریدگار یکتا را نفی کنند. و از همین شعار، نفی حاکمیت غیر الهی استنباط می شود. و با این تعبیر، ایمان به توحید،در حقیقت نفی کلیه حکام و قانونگذارانی است که زور و قدرت سیاسی در دستان آنهاست، اما از مشروعیت الهی برخوردار نیستند.(10)
معاد یا حیات اخروی:
یکی دیگر از اصول بنیادین جهان بینی اسلامی، اصل اعتقاد و ایمان به معاد یا حیات اخروی است. پیامبران الهی، بدون استثناء پس از اصل توحید، مهمترین اصلی که مردم را به آن متذکر نموده اند، و ایمان به آن را از مردم خواسته اند، همین اصل است.(11) بر اساس این اصل، زندگی در دنیا به عنوان مقدمه و کسب توشه برای جهان ابدی در آخرت است و به همین خاطر تمام اعمال، رفتار و کردار خود در دنیا را در چگونگی جایگاه ابدی او در آخرت مؤثر می داند.
در مکتب اسلام، کلیه فعالیت های اجتماعی و موضع گیری های سیاسی افراد با سرنوشت اخروی آنان پیوند و رابطه دارد و این امر موجب تعهد و مسئولیت پذیری در حقوق اسلامی و مسائل اجتماعی می گردد. و در مراجعه با ظلم و بی عدالتی و هتک حرمت نسبت به قوانین و موازین الهی، ایستادگی نموده و شهادت را به عنوان یک آرمان و تاکتیک سیاسی انتخاب می کند. با این انتخاب هیچ تعهد و مانعی نمی تواند انسان را از مبارزه در راه مکتب و خدای خویش بازدارد و تزلزلی در اهدافش ایجاد نماید.
نبوت، امامت و رهبری در اسلام:
یکی دیگر از اصول اعتقادی و خطوط کلی و بنیادین جهان بینی اسلام، نبوت و امامت است وبه عبارتی بحث رهبری در جامعه اسلامی است که از اهمیت ویژه ای برخوردار است. براساس این اعتقاد حق ولایت و رهبری مخصوص خداوند است که این حق از جانب خدا به پیامبر اسلام و امامان معصوم(ع) اهدا شده است. در این مقام امام، جانشین پیامبر است و همچون پیامبر به دور از لغزش و خطا باید در توضیح و تبیین این رسالت (بر مبنای وحی) نقش خود را ایفا نماید. امامت در این مقام مستلزم عصمت است از این رو قول و عملش برای دیگران سند و حجّیت دارد.
این مقام پس از پیامبر اسلام(ص) به اهل بیت(ع) رسید و به اساس روایاتی نظیر: ثقلین، غدیر، منزلت و ...، که اکثر علمای اهل سنت در کتب سیره و تاریخ و کتب روایی خود از صحابه پیامبر(ص) نقل کرده اند، که پیامبر اسلام(ص) اهل بیت(ع) را به پیشوایی و امامت برگزیده و آنان را قرین قرآن قرار داد.(12)
امامت به مفهوم جامع به معنی رهبری همه جانبه، در حقیقت استمرار خط نبوت می باشد و همچون نبوت از اراده و مشیّت الهی سرچشمه می گیرد. و این امر بعنوان یک قانون و سنت حتمی الهی، بمنظور هدایت و رشد و تعالی بشر قرار داده شده است. در این امر رابطه ای تحت عنوان رابطه امام و امت ایجاد می شود. که در اندیشه سیاسی اسلام از آن یک تعریفی خاص ارائه می شود. امام، به انسان کاملی گفته می شود که امت را از آنچنان سازمان سیاسی و نظام اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی برخوردار سازد که در شرایط حاکم بر امت امکان هر چه بیشتر تحول و تکامل سریع طبق موازین و ارزشهای اسلام فراهم گردد و هدف او از انجام چنین مسئولیتی تنها رضای الهی باشد، بگونه ای که خود، الگو و اسوه دیگران گردد. و امت نیز، در این اندیشه به جمعیت متشکل و سازمان یافته ای گفته می شود که در تمامی روابط موجود در آن پویایی و حرکت هدفدار بر اساس ارزشها و موازین مکتب به سوی تعالی و رشد فرد و جامعه تجلی کند.(13)
بدین ترتیب رهبری در نظام امامت دارای بار ایدئولوژیکی و انقلابی است و با سکون و سکوت و ایستایی سازگار نمی باشد.
اعتقاد به امامت و رهبری به این معنی جزئی از باورهای یک مسلمان است، وقتی با این باور در درون کاروان بزرگ امت قرار می گیرد و جایگاه خود را در این حرکت عظیم هدفدار باز می یابد، انقلاب به مفهوم اسلامی، جزئی از زندگی او می شود و جدا شدن از حرکت انقلابی یعنی مرگ و عقب ماندن از قافله امت و یا تبدیل شدن به خاشاک روی سیل خروشان می باشد.(14)
در سلسله مراتب امامت و رهبری در زمان غیبت امام معصوم(ع) ، فقیه جامع الشرایط عهده دار مسئولیت امامت می گردد و همان اختیاراتی را که امام معصوم(ع) در رابطه با ابلاغ رسالت و نگهبانی از دین و اجرای احکام الهی و اداره حکومت و رهبری جامعه داشت، فقیه جامع الشرایط نیز از آن اختیارات برخوردار است.(15)
و در این نوع ولایت فرقی بین سلسله مراتب امامت وجود ندارد و تنها تفاوتی که در این زمینه وجود دارد این است که شخص پیامبر(ص) و امامان معصوم(ع) که صاحب فضائل بیشمار و عصمت و این گونه اختیارات حکومتی می باشند، از جانب خداوند تعیین شده اند، اما در مورد «ولی فقیه»، ولایتی که نسبت به اختیارات حکومتی به او تفویض شده مربوط به عنوان کلی، فقیه عادل و جامع الشرایط است ولی اختصاص به شخص معین ندارد.(16) که در اصطلاح به آن «ولایت فقیه» گفته می شود و به شخصی که رهبری جامعه اسلامی را بر عهده می گیرد «ولیّ امر مسلمین» یا «ولیّ فقیه» اطلاق می گردد.
در رویکرد تفکر اسلامی، در عرصه تاریخی اسلام، رهبری همواره با مرجعیت و روحانیت عجین بوده است و این مطلب گویای آن است که روحانیت توانسته است به رسالت خود در تداوم حرکت ائمه(ع) بکوشد. و اساس برنامه های خود را در این مسیر بر ترویج احکام و قوانین اسلام و مبارزه با قدرتهای ظالم قرار دهد. استمرار حرکت مبارزه جویانه و حق طلبانه روحانیت در طول تاریخ بر این استوار بوده که از منظر معنوی متکی بر خداوند و از نظر اجتماعی متکی به مردم بوده است.(17)
تبلور امامت در رهبری امام خمینی(ره)
چهارده قرن پس از بعثت پیامبر گرامی اسلام(ص) مردی از پرورش یافتگان مکتب او از مشرق زمین برخاست که در بندگی و حق گویی و حق جویی، خروش و استقامت به اوصیاء و انبیاء (علیهم السلام)، اقتدا نموده و بسان علی بن ابی طالب(ع) با اراده آهنین و پیام های پر مغز و کلام نافذ خویش پرده تباهی ها و تاریکی ها را درید و جبهه باطل را یکسره به میدان مبارزه طلبید و برای همیشه «نام او،یاد او، روح گرم و پر خروش او، اراده و عزم آهنین او، استقامت و شجاعت او روشن بینی و ایمان جوشان او، زبان زد خاص و عام است.»(18)
امام خمینی(ره) با قیام خود میلیونها انسان گم گشته در برهوت و الحاد و جاهلیت عصر مدرن را به رجعتی دوباره به معنویت و یکتاپرستی فرا خواند. و بسان آینه شفافی به بهترین وجه ممکن انوار خورشید تابان پیامبر گرامی اسلام(ص) و اوصیای طاهرین ایشان(ع) را به بشریت تشنه معنویت قرن بیستم منعکس نمود.
به برکت این مرد بزرگ و انقلاب آسمانی و پیامهای قدسی او بار دیگر شکوفه های خداجویی و دین گرایی در بستر خشکیده جهان معاصر جوانه زد و نغمه ایمان گرایی و توحید و خدا پرستی در سراسر جهان طنین انداز گردید.(19)
مردم خداجوی، مؤمن و انقلابی ایران بر مبنای اطاعت از اوامر و دستورات الهی، امام خمینی(ره) را از مصادیق بارز «اولی الامر» یافتند و حرکت او را تداوم بخش حرکت پیامبر اسلام(ص) و ائمه معصومین(ع) بر شمردند و از آنجا که بر اساس تفکر و اندیشه شیعه، میان مردم و رهبران، یک رابطه معنوی وجود دارد و موضوع اطاعت از رهبران بعنوان یک باور و اعتقاد دینی و بصورت یک فرهنگ عمومی درونی شده و به متن زندگی مردم راه یافته است. بنابراین مردم همانطور که به امام خمینی(ره) عشق می ورزیدند و او را قلبا دوست می داشتند، عمل سیاسی و انقلابی او را به عنوان یک تکلیف دینی و یک عمل عبادی پیروی نمودند.
که نتیجه این پیوند مقدس، پیوند بین امام و امت، حماسه بزرگ قرن و معجزه عظیم الهی، یعنی پیروزی انقلاب اسلامی ایران است.
2ـ نظام حقوقی اسلام
در اندیشه اسلامی، نظم اجتماعی تابع قانون بوده و حاکمیت منحصر به خدا و قانون نیز قانون خداست. همه افراد از رسول الله(ص) گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون الهی هستند. کلیه قوانین و احکامی که از رسول الله(ص) اعلام می شود نیز به پیروی از حکم خداوند بوده و تبعیت و پیروی از رسول الله(ص) و اولی الامر نیز حکم الهی است. در چنین حکومتی دخل و تصرف های خودسرانه نظیر حکومت های سلطنتی، پادشاهی و امپراطوری، وجود ندارد.(20)
باز بودن باب اجتهاد در نظام حقوقی اسلام و اصول حاکم بر اندیشه سیاسی اسلام، بویژه شیعه، اهمیت اساسی در تهییج و تحریک توده مردم به سمت انقلابی شدن، را دارد.
با نگاهی اجمالی به ابواب مختلف فقهی و حقوقی نشان دهنده عجین شدن مسائل سیاسی در کلیه بخشهای فقه، اعم از عبادات، معاملات و حدود، و سایر مسائل اجتماعی آن است. برخی از این ابواب بطوری آشکار چهره مبارزاتی و مقاومت را به نمایش می گذارد نظیر باب جهاد، امر به معروف و نهی از منکر و ... . مثلاً قیام امام حسین(ع) ناشی از اجرای امر بمعروف و نهی از منکر است.
3ـ نظام تربیتی در اسلام
چه بسیار ملت هایی که بواسطه حاکمیت های ظالم، نسبت به رژیم های حاکم ناراضی هستند و بعبارت دیگر رژیم حاکم فاقد مشروعیت لازم است. اما در عمل هیچ تحول انقلابی و عصیانی از سوی مردم دیده نمی شود. بر این اساس صرف فقدان مشروعیت رژیم و نارضایتی عمومی، برای انقلاب و عصیان عمومی، کافی نیست.
علاوه بر آن نظام اخلاقی حاکم بر جامعه بایستی بگونه ای باشد که روحیه پرخاشگری و ظلم ستیزی را در روح جامعه تزریق نماید. جامعه ظلم پذیر محکوم به سکوت و تمکین در قبال جنایات رژیم ظالم است. جامعه ای که آرزوی بهبود خویش را دارد باید روح تمکین و رضا را طرد، و ظلم ستیز باشد.
از ویژگیهای مهم نظام اخلاقی و تربیتی اسلام، تقویت و تعمیق حس پرخاشگری، و مبارزه طلبی و ظلم ستیزی است. برخی مراحل امر به معروف و نهی از منکر و جهاد، بیانگر نفی و طرد وضع موجود و تلاش در جهت ایجاد وضع مطلوب است.... آموزه های اسلام دارای منطق مقابله و مبارزه با رژیم های نامشروع است.(21) از این روست که می گوییم نظام اخلاقی و تربیتی اسلام، با انقلاب و مبارزه با ظلم و ظالم، بطور عمیق رابطه و پیوند دارد. اسلام از پیروانش می خواهد چنانچه تحت سیطره حاکم ظالم بسر می برند، با او مبارزه کنند و تسلیم مطامع او نشوند. البته با توجه به اصل مرجعیت و رهبری در جامعه اسلامی، تشخیص نوع مبارزه و مصلحت زمانی و مکانی به عهده رهبری جامعه اسلامی است.
تحلیل نهایی
تاکنون به تبیین روند و بستر شکل گیری و تکمیل انقلاب اسلامی ایران پرداخته شده و در پاسخ به سؤال آغازین به مطالبی چند اشاره شد که خلاصه و نتیجه آن شرح زیر است:
1ـ انقلاب اسلامی به دنبال تغییر نگرش در اندیشه و آرمان های اجتماعی مردم ایران، و با احیای دوباره ارزشها و باورهای دینی توسط رهبران و مراجع دینی بویژه حضرت امام خمینی(ره)، بوجود آمد.
2ـ با توجه به فضای سیاسی اجتماعی دوران اول و دوم، که سعی در تخریب و تضعیف عقاید، ایمان و اندیشه دینی مردم داشته و با الغاء شبهه در دین، ایجاد بدبینی نسبت به رهبران مذهبی، الغای قوانین اسلام، گسترش فساد و فحشاء، تقویت ادیان و مذاهب باطله، در صدد ترویج غرب گرایی و جایگزینی فرهنگ غیر دینی غرب به جای فرهنگ اسلام بودند. که در این مسیر به موفقیت هایی نیز دست یافتند و تا حدودی توانستند نگرش مردم را نسبت به باورها و آموزه های دینی تغییر دهند.
3ـ حرکت روشنگرانه و آگاهی بخش حضرت امام خمینی(ره) به عنوان یک مرجع تقلید و یک رهبر بزرگ، با توجه به آموزه های دینی و بر مبنای اصول بنیادی اسلام و با طرح و ارزشگذاری مفاهیمی از قبیل: امامت، ولایت، جهاد، امر به معروف و نهی از منکر، نفی سلطه موروثی، شهادت، اطاعت از ولی امر، و ... ، و ارتباط برقرار کردن بین آن ها و مسائل جاری سیاسی اجتماعی ایران، و تبیین موقعیت رژیم ستم شاهی و انطباق آن بر حکومت فاسد یزیدی، توانست ارزشها و باورهای دینی مردم را احیاء نموده و روحی تازه در کالبد خشکیده جامعه بدمد. و با بازگرداندن اندیشه و عمل مردم به اصل معنویت و باورهای دینی خویش، حرکتی وسیع و عمومی را در جهت مبارزه با ظلم و نفی هر گونه سلطه بیگانه و برپایی حکومت اسلامی و احیای ارزشهای دینی برپا نماید.
4ـ پایبندی مردم ایران به باورها و ارزشهای دینی و اعتقاد به اطاعت از رهبری و «ولیّ فقیه»، و تبلور این امامت و رهبری در حضرت امام خمینی(ره)، انسجام و همبستگی اجتماعی عمیق را ایجاد و با برقراری پیوند مقدس بین امام و امت، حماسه بزرگ قرن و معجزه عظیم الهی، یعنی پیروزی انقلاب اسلامی ایران، رخ داد.
پی نوشت ها:ـــــــــــــــــــــــ
22. عبدالوهاب فراتی، رهیافت های نظری بر انقلاب اسلامی ص 19.
23. همان، ص 16.
24. بابک آدین و ناصر ایرانی، کارتر و سقوط شاه روایت دست اول، ص 37.
25. ادوارد کلن، آمریکا در اسارت، ترجمه توران خاوری، ص 232.
26. اسناد لانه جاسوسی، جلد 3، ص 94.
27. پرفسور حمید مولانا، روزنامه کیهان، 8/11/75.
28. محمد سپهری، خورشید بی غروب، ص 168.
29. محمد مسجد جامعی، ایدئولوژی و انقلاب، ص 81.
30. استاد شهید مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص34.
31. جلالدین فارسی، فلسفه انقلاب اسلامی، ص 35.
32. علی شیروانی، معارف اسلامی در آثار شهید مطهری،ص 155.
33. همان، ص 418.
34. عباسعلی عمید زنجانی، گزیده انقلاب اسلامی و ریشه های آن، ص 58.
35. همان، ص 58.
36. امام خمینی(ره)، کتاب البیع، جلد 2، ص 497.
37. امام خمینی(ره)، ولایت فقیه، ص 55.
38. استاد شهید مرتضی مطهری، امامت و رهبری، ص 169.
39. استاد شهید مرتضی مطهری، نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر، ص 85.
40. میر احمد رضا حاجتی، عصر امام خمینی(ره)، ص 29.
41. امام خمینی(ره)، ولایت فقیه، ص 48 و 49.
42. استاد شهید مرتضی مطهری، پیرامون انقلاب اسلامی، ص 55.