دعا، سلاح مؤمن در برابر دشمنان
برچسپ ها: دعا ، خدا ، مومن ، سلاح
آیا ما که در اسلحهسازی و تجهیزات نظامی از کفار عقبیم، باید در دعا هم مؤخر باشیم؟! در روایات آمده است: «أَلدعآءُ سِلاحُ الْمُؤْمِنِ؛ دعا، اسلحه مؤمن است».۱ و دربعضی دعاها داریم: «اَللهُم، إِنک أَقْرَبُ مَنْ دُعِی؛ خدایا، تو نزدیکترین کسی هستی که میتوان از او چیزی خواست»؛۲ یعنی خدا قریب و مجیب است.
خداوند متعال در قرآن میفرماید: «وَ إِذَا سَأَلَک عِبَادِی عَنِی فَإِنِی قَرِیبٌ أُجِیبُ دَعْوَةَ الداعِ إِذَا دَعَانِ؛ هرگاه بندگان من درباره من پرسیدند، [بگو:] من نزدیکم و دعای هر کس را که مرا بخواند، اجابت میکنم».۳ اما دعا باشد ـ نه لقلقه زبان و صورتِ دعا ـ و دعای تائب، یعنی اینکه دعاکردن بعد از عزم بر ترک گناهانی که میکردیم و بنابر انجام آنچه نمیکردیم؛ زیرا دعای تائب مقبول است، نه دعا برای رفع گرفتاریهای موانع سر راه و توفیق انجام کارهای بد گذشته!
وقت دعا، حالت سرافکندگی و غصه و حسرت است. ملاحظه میفرمایید که خداوند متعال درباره حالت کفار در دم مرگ و در روز جزا میفرماید: «وَ أَنذِرْهُمْ یوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِی الاْءَمْرُ وَ هُمْ فِی غَفْلَةٍ وَ هُمْ لاَ یؤْمِنُونَ، وَ لَوْ تَرَیآ إِذِ الْمُجْرِمُونَ نَاکسُواْ رُئوسِهِمْ عِندَ رَبِهِمْ؛ و آنان را از روز حسرت بیم ده، آن هنگام که فرمان ما اجرا میگردد و آنان در حال غفلت هستند و ایمان نیاوردهاند. ای کاش میدیدی آن هنگام که گناهکاران نزد پروردگارشان سر به زیر افکندهاند!».۴
دعا، تصمیم بر ترک مخالفت و عزم بر ترک گناه است، که: «مالی کلما قُلْتُ قَدْ صَلُحَتْ سَریرَتی وَ قَرُبَ مِنْ مَجالِسِ التوابِینَ مَجْلسی، عَرَضَتْ لِی بِلَیةٌ اَزالَتْ قَدَمی وَ حالَتْ بَینی وَ بَینَ خِدْمَتِک؟!؛ چه شده است مرا که هرگاه با خود میگویم باطنم اصلاح شده و با توبهکنندگان همنشین شدهام، بلایی بر من پیش میآید و میان من و بندگی تو فاصله ایجاد میکند؟!».۵
حال توجه و دعا، راحتی و رَوْح است؛ «وَ فِی مُناجاتِک أُنسی وَ راحَتی؛ و مناجات با تو مایه انس و راحتی من است».۶
در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۳۵
پی نوشت :
۱. اصول کافی، ج۲، ص۴۶۸؛ وسائلالشیعة، ج۷، ص۳۸ و ۳۹؛ بحارالانوار، ج۹۰، ص۲۸۸ و ۲۹۴.
۲. بحارالانوار، ج۹۵،ص۲۲۲؛ اقبالالاعمال،ص ۳۴۶؛ البلدالامین، ص۲۵۶؛ مقنعه، ص۴۱۱.
۳. بقره: ۱۸۶.
۴. سجده: ۱۲.
۵. بحارالانوار، ج۹۵،ص ۸۵؛ اقبالالاعمال، ص۷۱؛ البلدالامین، ص۲۰۸؛ مصباح کفعمی، ص۵۹۳؛ مصباحالمتهجد، ص۵۸۷.
۶. بحارالانوار، ج۹۱، ص۱۴۷.