رؤیت خدا
قرآن مجید، هرگاه به موضوع رؤیت خدا می رسد، به شدت آن را ردمـی کند و کمـتر مـوضوعی مانند رؤیت خدا مورد نقد و ردّ قرار گرفته است. آن گاه که حضرت موسی (ع) زیر فشار برگزیدگان خود در میقات، از خـدا درخواست رؤیت کرد، با پاسخ مأیوس کننده ای روبه رو شد. زیرا خطاب آمد «لَن ترانِی»[1]: هیچ وقت مـرا نمی توانی ببینی.
آن گاه که یهـودان از پیامـبر گرامی اسلام(ع) خواستند که در برابر دیدگانآنان، کتابی از آسمان فرو آورد، خدا رسول گرامی اسلام(ع) را دلداری داد که ازاین درخواست غمگین مباش زیرا از موسی بن عمران بالاتر از این رادرخواست کردند، یعنی گفتند: خدا را نشان ما بده، در نتیجه صاعقه بر آن هافرود آمد، اینک متن آیه:
«یسْأَلُک أهلُ الکتابِ أن تُنزِّل علیهِم کتابا مِن السماء فقَد سَأَلُوا موسی أکبَرَ مِن ذلک فقالُوا أَرِناَ اللّهَ جهْرَةً فأخَذَتْهُمُ الصّاعِقةُ بِظُلمِهم»[2].
:پیروان کتاب آسمانی (یهود پیرو تورات) از تو می خواهند که بـرای آنـان،کتابی از آسمان فرود آوری، از این پیشنهاد غمگین مباش.(این گروه نادان) ازموسی بن عمران بزرگ تر از آن را خواستند و گفتند: خدا را آشکارا به ما نشانبده، و به خاطر همین تجاوز از حد، در اثر صاعقه خاموش شـدند.
در آیه سـوم، خدا خویشتن را چنین توصیف می کند:
«لا تُدْرِکهُ الأَبصارُ و هُوَ یدْرِک الأبصار و هوَ اللَّطیفُ الخبِیرُ»[3].
: دیدگان (انسان ها) خدا را در نمی یابد و او دیدگان را در می یابد و او ریزبین و آگاه است.
به کارگیری واژه «درک» به جای رؤیت، نشانه این است که به هـیچ وجه نمی توان بـه او رسید. وهابیان که پرچمدار رؤیت خدا در سرای دیگر هستند،هنگامی که به این آیه می رسند، می گویند: مقصود، درک کنه وجود اوست که فهم آن برای بشر امکان پذیر نیست.
چنین تعبیری را اگر یکی از فرقه های اسلامی انجام می داد، وهابیان فـورا او را بـه «جـهمی بودن» متهم می کردند. در کدام لغت «درک» بـه مـعنای بـازیابی کنه شیی ء است؟ معنی درک همان رسیدن به چیز است. آن گاه که پیروان موسی به هدایت وی به سمت دریا حرکت کردند، و فرعون هم به تعقیب آنان پرداخت و دو گـروه، هـمدیگر را دیدنـد، ترس و لرز پیروان موسی را فرا گرفت و وحی الهی آن را چنین شـرح مـی دهد:
«فلمّا تَراءی الجَمْعانِ قالَ أصحابُ موسی إنّا لَمُدْرَکون»[4].
: هنگامی که دو گروه یکدیگر را دیدند، یاران موسی گفتند: آن ها هم اکنون به ما مـی رسند.
***
امـا چه می توان گفت، با این همه آیات و دلایل عقلی، مسأله رؤیت خداهم اکنون نـیز یکی از ستون های عقاید محدثان و اشاعره را تشکیل می دهد، وریشه آن به علمای اهل کتاب بر می گردد که پس از به ظاهر پذیرفتن اسـلام، آرا وعـقاید خـود را در میان محدثان، پخش کردند و ساده لوحانِ از آنان همه را بهعنوان یک حقیقت پذیرفتند و بـرخی از صـحابه، به پیامبر نسبت داده اند که فرمود: «حدّثُوا عَن بنی اسرائیل و لا حرَجَ»[5].
محدثان ساده لوح به همین مقدار اکتـفا نـکرده و حـدیثی را به پیامبر نسبت می دهند که صددرصد مخالف قرآن است و آن این که رسول خدا در یک شب مهتابی که مـاه بـه صـورت «بدر» دیده می شد و چهره آن بر همگان آشکار بود، به یاران خود گفت: همان طور که ماه را مـی بینید و بـرای دیدن آن به یکدیگر فشارنمی آورید، در روز رستاخیز خدا را به همین نحو خواهید دید.
نظر اهل بیت (ع) درباره رؤیت خـدا
بـا این که نظر رؤیت خدا در روز قیامت به تدریج فراگیر شد، ولی پیشوایان معصوم به پیروی از نخستین نیای خـود امـیر مـؤمنان علی(ع) به نقد این نظرپرداخته و آشکارا آن را امری ممتنع و محال خواندند، خطبه های امیرمؤمنان(ع)، مالامال از این واکنش اسـت. مـردی به امیر مؤمنان(ع) گفت:چگونه خدا در روز رستاخیز به حساب بندگان می رسد در حالی که آنـان او رانمی بینند؟ تـو گویی سؤال این مرد، نوعی مقایسه با محاسبات دنیا بود که تامحاسِب(حـساب رس)، طـرف را نبیند و با او سخن نگوید، نمی تواند به حساب او برسد و بازجویی کند، امام در پاسـخ فـرمود:
«کمـا یرزقهم و لا یرونه»: همان گونه که به آن ها روزی می دهد درحالی که آن ها او را نمی بینند.
امام یکی از خطبه های خود را با نفی رؤیت آغـاز مـی کند: «الحـمد للّه المعروف من غیر رؤیة..»[6]: سپاس خدایی را که بی آن که دیده شود، شناخته شده است...
سخنان امـیرمؤمنان (ع) دربـاره رؤیت فزون تر از آن است که در این جابازگو شود.
اشاعه دو اصل باطل در عصر امویان
فرمانروایان اموی دو اصل باطل را در میان مـسلمانان اشـاعه می دادند:
یکی مسأله جبر و این که انسان در سرنوشت خود، آزاد نبوده و به دنبال تقدیر خـدا قـدم بر می دارد.
دوم مسأله رؤیت و این که خدا در این جهان و یا در آخـرت، دیده خـواهدشد.
در عصر امام هادی، امام علی النقی (ع) -بـا آن که امویان سقوط کرده بودند- هر دو نظر، در مجامع حدیثی و کلامی حاکم بود. بـا آن که امام تحت نظرزندگی می کرد، بـه نـقد هر دو نـظر پرداخـته اسـت.
امام درباره نظریه جبر و مقابل آن، تـفویض(وانـهادگی انسان به خویشتن در زندگی) موضع گیری کرد و رساله گسترده ای درباره نظریه جبر و تفویض نوشت که خـوشبختانه این سـند علمی هم اکنون در اختیار ماست و مؤلف تحف العقول که از مـحدّثان قرن چهارم است، تـمام آن رسـاله را در کتاب خود(صفحه 458 - 475) نقل کرده است و صـاحب احـتجاج آن را دراحتجاجات امام هادی(ع) آورده است[7].
من از نویسندگان توانا که آشنایی خوبی به زبان عـربی و مـبانی کلامیدارند، درخواست می کنم که به تـرجمه این رسـاله بـا توضیحات لازم بپردازند.
امـام هـادی(ع) درباره موضوع دوم که مـسأله رویت اسـت، به نقد علمیپرداخته است. احمد بن اسحاق که از مخلصان خاندان اهل بیت: است،می گوید: نـامه ای بـه امام هادی(ع) نوشتم و درباره رؤیت خدا در آخـرت بـه نحویکه امـروز در مـیان مـردم رایج و شایع است پرسیدم، امـام(ع) پاسخ داد:
رؤیت خدا امکان پذیر نیست، زیرا رؤیت در گرو وجود نوری است میان بیننده و دیده شده که وارد چشم شود، زیرا اگر نور نـباشد، رؤیت مـحقق نمی گردد، و وجود نور بین انسان و خدا سـبب مـی شود که خـدا بـه سان دیگـرموجودات گردد و برای او مـثل و مـانندهای فراوانی وجود داشته باشد. از این جهت، رؤیت خداوند محال است[8].
پی نوشت ها
[1] اعراف: 143.
[2] نساء: 153.
[3] انعام: 103.
[4] شـعراء: 61.
[5] مسند احمد، ج2، ص 502، سنن ابى داود،ج2، ص 180.
[6] نهج البلاغه.
[7] احتجاج طبرسى، ص 487 و 496.
[8] توحيد صدوق، ص 109، باب 8، شـماره 7.