جلوه های روشنفکری آیت اللّه طالقانی در اندیشه و رفتار

برچسپ ها: روشن ، های ، جلوه ، فکری

Print Friendly and PDF

نویسنده : سید عباس رضوی

سید محمود طالقانی, از پیشگامان جنبشِ روشنفکری دینی بود. سرفصلهای برجسته ای از دفتر روشنفکری روحانیت به نام آن مفسر, خطیب بزرگ و مبارز نستوه رقم خورده است.

وی در عرصه های گوناگون نواندیشی دینی, نه تنها دارای نظریه و نظریه پرداز که میان دار بود. خردورزی, اندیشه تحول در نظام آموزشی و تبلیغی حوزه, احیای اندیشه های ناب دینی, مبارزه برای آزادی و عدالت, تلاش برای وحدت حوزه و دانشگاه, تقریب مذاهب اسلامی, روشنگری و هدایتگری,1 از ورقهای زرّین کارنامه درخشان او بود.

خاستگاه روشنفکری وی, پیش از هر عامل دیگر, حوزه بود. مکتب معنوی و علمی و روشن اندیشانه پدر, درنگ و ژرف اندیشی در آیه های الهام بخش قرآن و خطبه های روشنگر نهج البلاغه, درهای معرفت و روشنایی را به رویش گشود و بذرهای خردورزی و آینده نگری را در دل اش رویاند. این بارقه را از کانون گرمابخش خانواده و فضای عطرآگین و روشنایی افزای محضر نورانی پدر داشت. سید ابوالحسن طالقانی, عالم نیک سرشت,2 خوش فکر و دوراندیش بود, درد دین داشت.3 منزل اش کانون روشنفکران مذهبی بود, پایگاهی برای گفت و گوهای مذهبی دینی.

آقاسید محمود طالقانی, نخستین درسهای علوم دینی را در نزد پدر فراگرفت, سپس در مدرسه فیضیه و دارالشفای قم, آن را بارور کرد. از محضر بزرگانی چون: حجت, بافقی یزدی (م: 1365 ق) و سید محمد تقی خوانساری (م: 1371 ق) و شیخ عبدالکریم حائری (م: 1315 ش) بهره گرفت و در جوانی به مرتبه اجتهاد دست یافت.4

 

پس از مرگ پدر (1310) از وی دعوت شد به جای پدر اقامه جماعت کند که نپذیرفت, چون احساس می کرد با اقامه جماعت و مقیّد شدن به آن, در انجام رسالت بزرگ تری که به دوش دارد, باز می ماند.

در پاسخ به تقاضای مریدان پدر, پاسخ داد: این کار برای من زود است. سپس به برادرش گفت:

 

(آدم نباید اسلام و برنامه مبارزه اش را در محدوده خانه و یک مسجد, آن هم یک محل کوچک چون قنات آباد محدود کند. من, کارهای مهم تری دارم که بعداً برایت توضیح می دهم. الان هم باید درسم را بخوانم وهم برنامه هایی که دارم انجام دهم.)5

 

برای تحصیل به عتبات رفت و در درس آقایان: محمد حسین اصفهانی, آقا ضیاء عراقی و میرزای نائینی شرکت کرد و پس از مدتی, به قم برگشت و با گروهی از طلاب حوزه, در کنار فراگیری فقه و اصول, به قرآن پژوهی و شناخت احادیث پرداخت. در دانش حدیث, از آقای مرعشی نجفی, اجازه نقل حدیث دریافت کرد.6 در پی انجامِ تکلیف بود و درس و مدرسه را مقدمه خودسازی و سپس هدایت و حرکت جامعه می دانست. او با مردم و جامعه, هماره در تماس بود و به عنوان عالم دینی, خود را در برابر بحرانهاو آسیبهای فرهنگی و اجتماعی جامعه, مسؤول می دید و برای پاسخ به این نیازها به قرآن و نهج البلاغه چنگ زد و به جست وجو برخاست تا از این دو کتاب جرعه هایی برگیرد و به کامهای تشنه فرو ریزد.

بحرانهای سهمگین فرهنگی و اجتماعی, ایران آن روز را در برگرفته بود. رضاخان با پشتیبانی انگلستان بر سر کار آمده بود و با سلاح زر و زور و تزویر, به استوارسازی پایه های قدرت خود مشغول بود. گروهی از روشنفکران غرب زده, سکولار, ضد مذهب و قلم بمزد او را همراهی می کردند و او با برافراشتن پرچم اصلاحات دروغین و شعار تمدن و ترقی, هولناک ترین استبداد را بر کشور حاکم کرد. به نام مبارزه با کهنه گرائی و خرافه زدایی, مهم ترین نمادها و شعارهای دینی و مذهبی, چون حجاب و پاسداشت شهدای کربلا را هدف گرفت7 و عرصه را بر اهل دین و متدینان تنگ کرد. و این خود کار مبارزه با ستم و جهالت و تاریکی را مشکل تر می کرد و بسیار پیچیده. زیرا که موجهای جدید با او همراه بودند; چه مکتبهای غربی و شرقی در این که دوران دین به پایان رسیده و دین خرافه ای بیش نیست, هماهنگی داشتند.

مکتبهای نوظهور مانند مارکسیسم, خطر دیگری بود که جامعه را تهدید می کرد. توده ایها با بهره گیری از فقر و پریشان حالی مردم, در کار یارگیری و از پشتیبانی مادی و فکری همسایه شمالی برخوردار بودند. ترس و وحشت حاکم بر جامعه و نیز هراس از تکرار تجربه مشروطه, بخشی از روحانیون مبارز را به انزوا کشانده و میدان را برای رقبا خالی گذاشته بود.8

 

اینها و صدها مورد دیگر, روح و جان این طلبه جوان را می گداخت و دردمندانه از بزرگان حوزه و استادان خود می خواست که به فکر چاره باشند و برای خارج شدن از این بحران, راهی بیندیشند که چه کنیم هم در برابر این موجهای جدید, حرف جدید داشته باشیم و هم از دیانت دفاع کنیم.

دفاع از دیانت را در زوایای گوناگون پی می گرفت. با آگاهی که از نقشه ها و برنامه های استعمار داشت, به دفاع از روحانیت و دیانت می پرداخت.9

طالقانی جوان در اندیشه ایمان مردم و فردای ملت بود. دغدغه فقر و جهالت و استبداد حاکم او را به تکاپو وامی داشت. برای انجام رسالتِ دمیدن روح بیداری به جوانان برآن شد به تهران بازگردد.

 

پس از فراگیری دانشها و رسیدن به مقام اجتهاد, با اندیشه ای روشن و خردی والا و احساسی قوی و پرشور, برای خدمتِ به اسلام و دگرگونیهای ژرف در جامعه ستم دیده و به بند کشیده شده, به تهران بازگشت.

 

شهید بهشتی, به ویژگیهایی از ایشان اشاره می کند که در مردم و اهل ایمان بسیار اثرگذار بوده و مایه جذب و هدایت نسل جوان و امیدانگیزی در آنان:

 

(مرحوم آیت اللّه طالقانی, شخصیتِ روحانی و فکری و اجتماعی و پرجاذبه ای بود و با ویژگیهای اخلاقی و فکری و اجتماعی که داشتند, مورد علاقه بسیاری از مردم در قشرهای مختلف اجتماعی بودند. و انسان از معاشرت نزدیک با ایشان, به خوبی این جاذبه های انسانی را لمس می کرد و می یافت, صراحت, شجاعت, محبت و گرمی, ایمان به خدا و ایمان به هدف و راه و ایمان به مبارزه, درکِ عمیق از نقش ویژه امام در رهبری انقلاب, که در این ماه های اخیر مکرراً مرحوم آیت اللّه طالقانی از آن سخن می گفتند. قدرتِ جذب نسل جوان به روحانیت, درکی زنده از آیات و روایات, احساس مسؤولیت نسبت به سرنوشت اسلام و امت اسلامی, نقاط برجسته ای است که در شخصیت ایشان دیده می شود.)10

 

نیاز امروزِ حوزه در فهمِ مؤلفه های روشنفکری دینی ایجاب می کند که آراء و خط مشی آیت اللّه طالقانی به عنوان صاحب نظر و طلایه دار این راه, بهتر, دقیق تر و همه سویه شناخته شود. بینش و جهت گیریهای آن فرزانه روشن ضمیر, در مقوله های بنیادین روشنفکری, بویژه نقطه های تلاقی و بحث انگیزِ بین روشفنکران مذهبی و تجددگرایان غیر مذهبی و مذهب گرایان سنتی, به بوته بررسی نهاده و از روشنایی چراغی که آن بزرگوار افروخته است, به درستی راه از بی راه باز شناخته شود.

پاره ای از اندیشه ها و خطِ مشی آیت اللّه طالقانی در حوزه روشنفکری دینی که به گمان ما باید دقیق شناخته شود که نیاز امروز حوزه هاست, بدین قرار است:

1. خردورزی و عقلانیت

 

خردورزی, در ساحَتِ اندیشه و رفتار آقای طالقانی, جایگاه ویژه ای دارد. پاره ای از ویژگیهای ایشان, مانند: درک زنده از آیات و روایات, درک عمیق مسائل اجتماعی, آینده نگری و… ریشه در این شاخصه دارد. شاخصه ای که شاقول حرکت, تفکر و نگاه های او بود. به هر آموزه ای که می نگریست, خرد و خردورزی را محور قرار می داد و آنی از این مدار پا را کنار نمی گذاشت.

آقای طالقانی بر این باور بود که, تار و پود معارف و آموزه های اسلام, با خرد و عقلانیت درهم تنیده است. قرآن, مردمان را برای جهت یابی و رسیدن به کمال, بیش از هر چیز, به درک و فهم, تدبر, اندیشه ورزی انگیخته است و می انگیزاند.

در نگاهِ وی, همه باورها, ارزشها و برنامه های اسلام, بر حکمت و عقل سلیم استوار است و هیچ شبهه و خدشه ای در آن راه ندارد و خرافه و خواب و خیال و گفته های بدون منطق را نمی پذیرد; چه اسلام برابر با حکمت و حقیقت و راستی است و خرد جز با راستی میانه ای ندارد. قرآن, سراسر حقیقت و منطق است و مطالب آمیخته با خرافه و اسرائیلیات, که عقل سلیم آن را نمی پذیرد, نباید بر قرآن بار کرد و یا به نام اعجاز آن را به ثبت رسانید.11

تأکید داشت, همه دستورها و آموزه های شریعت دارای فلسفه و حکمت است و عقل, در صورت توجه به حکمت و فلسفه احکام, آن را پذیرفته و یا دست کم آن را رد نمی کند.

کسانی که اسلام را متهم به خرافه گرایی و خردستیزی می کنند, یا از فلسفه احکام و شرایط اجرای آن بی خبرند و یا غرض ورزند و در پشت آن, دستهای آلوده و استعمار اسلام ستیز قرار دارد که می خواهد اسلام را از صحنه زندگی بیرون راند که تا اسلام در صحنه زندگی است, جایی برای تاخت و تاز آن نیست.

البته کژفهمی و کارکرد نادرست مسلمانان در این خرده گیریها اثرگذار بوده است و همین سبب شده تا افزون بر عقب ماندگی و فرورفتن در باتلاق جهل که گریبان گیر ما مسلمانان شده, خرافه اندیشی و کارکرد نادرست ما هم, ابزاری برای بد جلوه دادن احکام اسلام و قرآن گردد.

وی, به موارد گوناگونی از نقش آفرینها و دگرگونیهای شگفت انگیز مسلمانان در پرتو عقلانیت و خردورزی و فهم درست, در عرصه های علمی و اجتماعی اشاره می کند در مَثَل:

فهم درست ما از اصول فکری و شناخت سنتهای تغییرناپذیر الهی و تقدیر و سرنوشت, تحرک و پویایی و اقدام و تلاش را در پی دارد و به انسان مسلمان قدرت فکری می دهد و از آن سو, فهم نادرست از تقدیر و سرنوشت و رو آوردن به اوهام و خرافات و آداب کهنه آنان را از تحرک و پویایی باز داشته و آنان را در معرض شانس و تصادف و حوادث طبیعت می گذارد تا برای آنان سرنوشت بسازد.12

و یا: قربانی در حج, افزون بر تزکیه و خودسازی, برای سیر کردنِ شکم فقیران و تهی دستان است. قرآن به روشنی تاکید کرده از ذبیحه خود به فقیران: قانع (آبرومند) و معتر (سمج) بخورانید.13 بی توجهی به این فلسفه سبب شده در کنار انبوه گرسنگان, سالیانه هزاران هزار از چهارپایان زبان بسته به خاک سپرده شوند و استفاده ای از آنان برده نشود و اموال مسلمانان چنین تلف شود.14

و نیز احکام جزائی اسلام, اگر به درستی و به شرایط خود اجرا شود, راه را بر همه شرر انگیزیها و ناامنیها که امروز جامعه ها و انسانهای بسیاری با آن درگیرند, خواهد بست و در هر زمان و جامعه ای که شمه ای از آن اجرا شده, مردم طعم شیرین امنیت و کرامت و آسایش را چشیده اند:

 

(… و من به جای خود خواهم گفت که: مترقی ترین قوانین برای جلوگیری از بزهکاریها و سرقتها, تجاوزات ناموسی, همین است که قرآن می گوید. ولی در شرایط اجتماعی و اقتصادی اسلام, در شرایط قسط و عدل اسلام…

این که آیا باید بزهکار تنبیه شود یا نشود؟ اگر باید تنبیه شود, به چه صورت و در چه شرایطی؟ اینها همه بسته به نظر مجتهد و مستنبطی است که می تواند (شرایط زمان) را در نظر بگیرد.)15

 

به نظر وی, مجازات بریدن انگشتان دزد که از گذشته های دور, تا امروز شماری از مخالفان و ملحدان, بویژه مستشرقان بر آن اشکال کرده اند, دزدی برخاسته از فقر و گرسنگی و از سر ناچاری و درماندگی نیست تا بگویم این قانون, دستوری است خشن و غیرعقلانی و فریاد برآوریم: چرا انسانی که برای رهایی از مرگ لقمه ای نان از انبان ثروت مندی ربوده انگشتانش بریده شود. قانون مجازات اسلامی, در منظومه دیگر قوانین اسلامی قابل فهم است و دستور قرآنی مجازات دزد, اگر با حدود و شرایطی که دارد اجرا گردد, امنیت و سلامت را برای همه افراد جامعه به ارمغان خواهد آورد, اما مجازاتهایی که اکنون برای بزهکاران رایج است و به کار برده می شود, آن امنیت و سلامت را برای جامعه در پی ندارد.

 

(از آن گاه که زندان قانون رسمی گردید, تجربه و آمار نشان می دهد که جنایات افزایش یافته و بودجه دستگاه های قضایی و اجرایی و ساختن زندانهاو نگهداری زندانیان پیوسته بیش تر می شود. آیا عقل سالم و غیر محکوم می تواند بپذیرد که چون فردی کشته شد, یا مالش به سرقت رفت, ملتی محکوم است که بودجه زندان قاتل و دزد را و پیش از آن دستگاه قضایی و انتظامی و نگهداری آن را بپردازد. این هم صورت دیگری از غرب زدگی و محکومیت مغزها است.)16

 

به نظر ایشان, قانونهای مدنی و احکام خانواده در اسلام, مترقی ترین دستورات است و سرشت و عقل و خرد سلیم, با آن هماهنگ است. افزون بر قانونهای مدنی ایران که از قرآن و سنت مایه گرفته, اروپا نیز بخشی از قانونهای مدنی خود را از شریعت اسلام دریافت کرده است. اینک روشنفکران وطنی, بدون توجه به سرگذشت قانونگذاری در جهان, از ارزش قانونهای دیگران سخن گفته و از دستمایه های خود غافل اند:

 

(اروپا بعد از انقلاب فرانسه یک قسمت از قوانین ارث, روابط و حدود را از همین قوانین مدنی ما گرفتند که می گویند: بعد از فتوحات ناپلئون, یکی از مدارک تدوین قانون مدنی غرب همین شرایع محقق حلی ما بوده که از ما گرفتند و در آن تغییراتی دادند. من, وقتی راجع به ارث و مسائل حقوق زن و روابط زناشویی و خانوادگی مطالعه می کردم, در حقوق بین المللی و حقوق اروپا, دیدم تمام رگه ها و ریشه های قوانین اسلامی در آن جا است.)17

 

عقلانیت, در داد و ستد اسلام با دیگران

 

آقای طالقانی بارها یادآور شد: داد و ستد اسلام با غیر مسلمانان, بر مبنای عقلانیت و خردبشری و انسان دوستانه است و هیچ گونه دستوری خشن و خردگریز و ناساز با عقل سلیم در آن دیده نمی شود. کسانی که به نام آزادی عقیده, اسلام را متهم به خشونت و نامهربانی با دیگران می کنند, یا از روح برنامه های قرآن بی خبرند و یا غرض ورزند.

جهاد در اسلام, برای از میان بردن فتنه و فریب و به هدفِ نابودی خرسنگهای سر راه پیشرفت و تکامل بشریت تشریع شده است. جهاد عبادتی است مقدس و در راه خدا و در راستای مبارزه با قدرتهایی که در برابر حقوق مردم می ایستند و سد راه می شوند.

جهاد کوششی است برای گسترش توحید و عدالت در جهان.18 جهاد اسلامی, جنگ با فتنه جویی و درنده خویی و فساد است و مبارزه با کسانی که با مسلمانان سر جنگ داشته و با فتنه و فریب و شکنجه, راه را بر گسترش حق و عدالت می بندند.19 و این قانونی است که وجدان پاکِ همه انسانها آن را می پذیرد:

 

(کدام آیین انسانی و وجدان بشری است که جنگ در راه تکامل و آزادی انسانها و برداشتن فتنه و جنگ و استقرار آیین حق و عدل و رحمت را واجب نداند, یا تصویب ننماید. از جنگ درونیِ انسان و در میان اندیشه های متضاد و قوای انسانی, تا جنگ در میان موّاد و عناصر طبیعت. کدام آیین و مرام است که زود, یا دیر, به جنگهای عادلانه و یا ظالمانه کشانده نشود. هر مرام و آیینی که بر پایه حقی باشد و از فریب و سازشکاری منزه باشد و بخواهد مردم مظلوم و محکوم را از ظلم و سستی و توقف و مرگ برهاند و به تحرک درآورد, بعد از ارائه هدف و مرام, قانون مبارزه و جنگ, باید پایه دوم آن باشد… .)20

 

از نگاه وی, داد و ستد اسلام با کسانی که با مسلمانان سرجنگ ندارند و در پی فریب و شکنجه گروندگانِ به اسلام, برنیامده اند, بر اساس صلح و رأفت و همزیستی مسالمت آمیز استوار است. آیات قرآن, به روشنی به این نکته دلالت دارند. نکته بسیار دقیقی در این بحث یادآور می شود و آن این که: این صلح و رأفت, به هیچ روی سبب نمی شود که مسلمانان همه اسرار و رازهای خود را در اختیار غیر مسلمانان قرار بدهند و آنان را در همه چیز خود محرم به شمار آورند. هشدار می دهد: مبادا جو زدگی و مرعوب شدن در برابر تبلیغات بیگانگان ما را وادارد از اصول سیاسیِ اسلام دست برداریم. که یکی از آن اصول, ترک همرازی با بیگانگان است که قرآن فلسفه آن را در آیه ذیل بیان فرموده است:

 

(یاایها الذین آمنوا لاتتخّذوا بطانه من دونکم لایالونکم خبالا ودّوا لو عنتم قد بدت البغضاء من افواهم و ما تخفی صدورهم اکبر قد بیّنا لکم الآیات ان کنتم تعقلون.)21

 

هان ای کسانی که گراییده اید! جز از خودتان دوستِ همرازی نگیرید. از هیچ کوششی برای آشفتگی شما باز نمی مانند, بس دوست دارند که شما را به گرفتاری و رنجوری اندازند. براستی خشم و کینه از دهانهای آنان هویدا گشته است.

چه این آیه مسلمانان را به یک واقعیت خارجی هشدار می دهد, که غیر مسلمانان نباید بر اسرار مهم فرهنگی و امنیتی شما آگاه شوند. آنان در پی منافع خویش اند و نمی توانند اسلام را به عنوان مهم ترین رقیب مذهبی و سیاسی خود برتابند.22

رشید رضا در تفسیر المنار, برای نشان دادن سعه صدر و تسامح اسلامی و حسن روابطِ مسلمانان با دیگران, فعلهای: (لایألونکم و قد بدت البغضاء) را بر خلاف ظاهر آیه, قید وصفی گرفته و نوشته است:

 

(این که قرآن فرموده: از غیر مسلمانان همراز و مشاور نگیرید همه غیر مسلمانان را در برنمی گیرد و تنها شامل آن گروه می شود که با مسلمانان دشمنی کرده و با آنان همدلی نمی کنند.)23

 

آقای طالقانی پاسخ داده است:

 

(سیاق آیه رایزنی و مشاوره در امور مهم و اسرار مسلمانان را, با همه غیر مسلمانان, ممنوع ساخته است; چه ظهور آیه مطلق است و مسلمانان نباید اسرار خود را بر نامحرمان فاش کنند. و قید: (لایألونکم و قد بدت البغضاء) تبیینی است و دلالت دارد آنان که در تاریکی کفر و بندهای تعصب و شهوت گرفتارند, نمی توانند با مسلمانان یکدلی کنند و آن کس که به تاریکی مأنوس شده و از روشنایی گریزان, هرکس که بخواهد او را از تاریکی برهاند دشمن می پندارد.)24

 

جایگاه مقتضیات زمان در تشریع احکام

 

آقای طالقانی, یکی از شاخصه های عقلانیت در احکام اسلامی را, توجه قانونگذار, به مصالح روز انسانها و در نظر گرفتن نقش زمان و مکان در زندگی آنان, دانسته است. مقتضیات زمان, نه به معنای همرنگ شدن با پسندها و سلیقه های زودگذر و بی ریشه بشری, که توجه به حاجتهای زمان و نیازهای واقعی بشر است.

به نظر و باور او, قانونهای اسلامی, دستورهای پویا و همراه با سرشت بشری است. دین هم دنیای انسانها را اداره می کند و هم عهده دار تربیت معنوی انسانهاست. چون بشر دارای نیازهای ثابت و همیشگی است, احکام دین نیز که برای تربیت انسانها تشریع شده, احکامی ثابت و تغییر ناپذیرند و گذشت زمان, آنها را دگرگون نمی سازد. ولی نیازهای روزانه و دگرگون شونده انسانها در بستر روزگار, سبب می شود پاره ای از احکام و قانونها, به حسب مصلحت مردم, در روشها و قالبها تغییر شکل دهند. برخی از شبهه ها و قابل اجرا ندانستنِ احکام قرآن در دوره معاصر, از بی توجهی به مسأله اسلام و مقتضیات زمان برمی خیزد:

 

(اسلام در میدان اقتصاد, مانند روابط معنوی و روابط اجتماعی, دارای اصول ثابت و احکام و قوانین متطور است. اصول ثابت آن, منشأ و مبدأ احکام منظور و پایه روابط عمومی است. احکام موضوعات مستحدثه, باید منطبق با اصول ثابت و مصلحت باشد و بر این اساس, احکام اسلام هم ثابت و هم متطور است و جامعه ای که با این اصول و احکام اداره شود, نه متوقف می شود و نه سابق و لاحق و کهنه و نوی آن از هم گسیخته و غیر مرتبط می باشد.)25

 

آقای طالقانی, عدالت و قسط را از اصول ثابت و تغییرناپذیر شریعت به شمار می آورد که همچون روح در کالبد احکام جریان دارد و اساس احکام حقوقی و پیوندهای اجتماعی و اقتصادی بر محور آن در چرخش است و اصلِ عدالت از اصول نسبی و دگرگون پذیر نیست که با سلیقه های گوناگون تغییر کند. ولی چه بسا شکل و قالب اجرای عدالت در نظام سیاسی و اقتصادی اسلام در روزگاران تفاوت کند.26

در نظر ایشان, شناسایی مقتضیات زمان و شناخت موضوع و مصداقها و نمونه های آن, بر عهده مجتهدان و اسلام شناسان است که با اندیشه وری در آیات قرآن و سنت ثابت و سیره بزرگان دین و به کارگیری ذهن خلاق و زمان آشنا, به استنباط احکام بنشینند و احکام ثابت را از احکام دگرگون شونده جدا سازند. یکی از مصداقها و نمونه های بارز, بلکه اساسی گزاره های نوپیدا شناسایی این مسائل است.27

پرورش انسانهای خردمند

 

خردورزی و منطق پذیری, شاخصه اصلی انسانِ رشید و رو به رشد است و برای بنیان گذاری جامعه اسلامی, تربیت مردانی دوراندیش و خردمند ضروری است, تا در پرتو درایت و خردورزی, مصالح اساسی خود را بشناسند و خود را از آسیبهای راه, دور نگهدارند. جامعه ای که چرخهای اصلی آن بر عادت و تقلید و خرافه استوار باشد و از منطق و حق پذیری گریزان, بی گمان ره به جایی نمی برد و دیر و یا زود, در برابر فرهنگهای رقیب و مهاجم فرو می ریزد. از این روی, از برنامه های مهم و اساسی پیامبران خدا, بیدار کردن خردهای خفته است و پیامبران خدا, نخستین مشعلداران راه بشریت, با جهالت و تعصب و خرافه مبارزه کرده و افقهای روشن زندگی را فراروی انسانها قرار داده اند. آنان مردم را از رخوت و دلمردگی به نشاط و حیات و اقدام فراخوانده و فرهنگها و تمدنهای ناب و پویا را در پرتو خردورزی جمعی پدید آورده اند:

برانگیخته شدن پیمبران برای این است که آدمی را به بهشت فطرت متوجه سازند و نعمتهای فراموش شده را به یادشان آرد و خردها را برانگیزاند و پرده های عادات و تقالید و شهوات را از جلوی عقلها بردارند و به آیات خلقت و جهان بزرگ آفرینش بنگرند و با رمز گیتی آشنا شوند.

پیمبران را با کمی عدد و فزونی تکذیب کنندگان, تبلیغ رسالت کردند و پی در پی, به مقتضای هر زمان و هر عصری برانگیخته شدند و در ظلمات قرون, چراغهای هدایت را افروخته و جمله هم آهنگ, دعوت خود را رساندند.28

 

(و یضع عَنهم اِصرهم و الاغلال التی کانت علیهم)29

 

پیامبر آمد, بارهای سنگینی که به دوش بشر است, بردارد, غل هایی که فکر و اندیشه مردم را و زندگی و حیات مردم را بسته بود, بگشاید. این, هدف این نبی بود. تحلیل طیبات, امر به معروف, نهی از منکر, تحلیل طیبات, تحریم خبائث, برداشتن اصرها و غل ها. إصر یعنی چه؟ یعنی بار سنگین باری که محکم بسته شده آن تحمیلات فکری و اندیشه ای و عقیده ای که دنیای شرک و کفر بر افکار و اندیشه های مردم تحمیل کرده بود, آن نظام طبقاتی که بر توده مردم تحمیل و بسته شده بود, آن قوانین و آداب و سنتی که مردم را زیر بار تحمیلات کمرشکن کرده بود و آن غل هایی که دست و پای فکر و حرکت مردم را بسته بود. این پیامبر آمد, همه این ها را بردارد, این غل ها را بگشاید.)30

تحجر و جمود و گذشته گرایی, سبب رکود علمی می شود و کانونهای علمی را در جهان اسلام و تشیع, از پیشرفت و پرتوافشانی باز می دارد. و این آفت, هم در دانشگاه وجود دارد و هم در حوزه شماری از مدعیان تمدن و پیشرفت در دانشگاه ها, جای حرکت آفرینی و آینده نگری و گشودن افقهای جدید, به کهنه پرستی رو آورده و در پی احیای افسانه های کهن ایران باستان روز می گذرانند.31

در حوزه نیز, کسانی راه را بر حرکتهای روشنفکرانه, اصلاحی و روشن اندیشانه, بر اثر کژفکری و کوتاه اندیشی می بندند و این حرکت ویران گر و این کسان از گذشته های دور بوده و اکنون نیز هستند و مانع تراشی می کنند.

از باب نمونه, آیت اللّه حائری, مؤسس حوزه علمیه قم, با آن همه افکار بلند: اهمیت به قرآن, دانشهای حوزوی موردنیاز و کاربردی, تشویق به یادگیری زبانهای خارجی برای تبلیغ دین, مهم شمردن مطبوعات و… در برابر متحجران, مشکل داشت و نتوانست به ایده های خود جامه عمل بپوشاند.

آقای طالقانی ضمن برشمردن بازدارنده های راه پیشرفت بزرگان حوزه, از جمله آیت اللّه حائری, نوشته است:

 

(… یکی از آن موانع بی توجهی دولت به امور روحانیت و دین بود. مانع دوّم: کسانی هستند که مانند موجودات طفیلی, همیشه اطراف مراجع را برای استفاده های موقت و کسب حیثیت احاطه می کنند و هر اقدام اصلاحی را چون برخلافِ مصالح تشخیص می دهند, فلج می نمایند. نوعاً این اشخاص, مردمانی به ظاهر متدین و مقدس هستند که یا واقعاً در اشتباه اند و یا می خواهند عملاً اشتباه کنند و خود را در موقعیت حساس, واسطه بین مردم و مرجع قرار می دهند و متدرجاً اندیشه های اصلاحی مراجع را خاموش می کنند.)32

 

ایشان, ساده لوحی و زودباوری را از شاخصه های تفکر بسته و تاریک فکری می شمرد که نتیجه مستقیم آن رونق گرفتنِ بازار عوامی گری و خرافه پردازی, رخنه دشمن در صفوف و اندیشه مومنان است. در غیبت نیروهای آگاهی بخش و بابصیرت, بازار عوام فریبی و دکان سازی رونق می گیرد و کسانی به انگیزه به یغما بردن اموال مردم, خرافه می پراکنند و به جای توجه دادنِ مردم به اصول مکتب و توحید و عدالت اجتماعی و آزادی و کرامت انسانی و برادری و برابری و عزت و شرافت, به فروع و پوسته و ظاهر می پردازند و در این هنگامه به جای ارزش شمردن تلاش و کار و عزت نفس, عافیت طلبی و مسؤولیت گریزی ارزش می شود.

آقای طالقانی درباره جامعه عوام پرور و مریدباز می نویسد:

 

(وقتی حرفه زیاد شد, یک دکان نمی تواند همه را اداره کند و لذا مغازه ها متنوع می شود و سرمایه دین به دست دین داران حرفه ای می افتد. فروع می آید جلو و اصول می رود عقب و گم می شود. فروع چشم مردم را پر می کند و دین واژگون می شود… هدفها برمی گردد و وسیله می شود و مبانی به طرف فروع برمی گردد. فرع اصل می شود و اصل فرع. هرکس شکل و قیافه اش جالب تر باشد, دکانش گرم تر است و هرکس فروع را بهتر بلد باشد, عوام الناس بیش تر دورش جمع می شوند. نمونه اش همین کارهای دسته بندی و عوامی است که وجود دارد. ما هم آلت دست عوام شده ایم, چون زندگی مان به دست مردم است. اگر با ساز مردم همساز نشویم که مرید جمع نمی شود. این می شود قیافه و چهره دین که وسیله زندگی و دکان چربی است و هیچ مسؤولیت ندارد. هرچه دلش بخواهد و به هر طرف که بخواهد, مردم را سوق می دهد. کسی حرف نمی زند یک حکومت بلامنازع و بدون مسؤولیت, که نه پولش مسؤولیت دارد و نه کارش, تا هم حرف بزنی, می گویند: آقا مجتهد است و رأیش این طور قرار گرفته است.)33

 

به نظر ایشان ساده لوحی آفتی است بزرگ که شماری از مؤمنان را در تارهای عنکبوتی خود فرو گرفته و راه را بر هر روشن اندیشی بسته است. او در جمع طلاب در مدرسه فیضیه, طلاب را به این به مسأله مهم توجه می دهد و می آگاهاند که (لوح)های ساده راه نفوذ دشمن است. از دوران پهلوی و پس از پیروزی انقلاب مثالهایی می زند که روشنگر است:

 

(خیلی آسان است یک ساواکی ورزیده چنانکه ما از نزدیک دیدیم با یک پیشانی داغدار, با فرائض و نوافل, با حماسه خواندن قوی دینی و اسلامی, با این چهره در میان چنین جوانهای ساده لوح, پرشور نفوذ کنند. ما از نزدیک ساواک خطیر را که کارشناسهای اسرائیل و سیا روی اینها کار می کردند دیدیم. در مسجد, در معبد, در صفوف جماعت, در میان مردم, چنان قراءت حمد و سوره می خواندند که هیچ مؤمنی به این خوبی نمی خواند. انگشترهای متعدد, عقیق های درشت, محاسن خیلی لطیف, چهره اسلامی, ولی چه بود در درونش, یک جاسوس کارکشته. ببیند از کجاها تفرقه کند, در خانه های علما, در بین مساجد, در بین مجامع دینی. شما خیال می کنید شیطان با همان چهره شیطانی مخوفش انسان را می فریبد!)

 

پس از پیروزی انقلاب اسلامی, جمود و تحجر فکری در قالبهای دیگری رخ نمود. تندروانی مانند گروه فرقان, با تحمیل آراء خود بر قرآن و سنت, به تکفیر مخالفان خود برخاستند. این افراد, متفکرانی مانند شهید مطهری و شهید مفتح را که دلسوزانه نوشته های آنان را نقد می کردند, کشتند.

آقای طالقانی, جنایتهای هولناک گروه فرقان و دیگر تندروان را برخاسته از قشری گری و اندک بودن مایه های فکری رهبران آنان شمرده است و یادآور شده: این جریانهای خردگریز, ادامه دهنده راه خوارج نهروان اند که به سبب ناآگاهی و احساسات افسارگسیخته, عرصه را بر دیگران تنگ می کنند. کسانی که چه بسا از سر صداقت و احساس تکلیف, به کارهای خطرناکی دست می زنند, ولی بر اثر عاقبت نیندیشی, آب به آسیاب دشمن می ریزند, مانند خوارج که تلاشهای آنان به سود معاویه تمام شد:

 

(امروز ما گرفتار چنین خوارجی هستیم, خوارجی که نه به حرف امام, نه به دستور امام, نه به نصیحت ناصحین, نه به رهبری کسانی که آنها از جهت فهم قرآن, درک قرآن, مسائل اسلامی, و ابعاد اسلام سالها کوشش کردند [گوش می دهند] همانهایی که مرا نصحیت می کنند که باید این طور بروی, آن جا اشتباه کردی, آن جا چنین کردی. همانهایی که کاتولیک تر از پاپ اند, همانهایی که مقدس تر از امام جعفر صادق اند. اینها یک خطرند… نگرانی ما از این گروه مردم, که دائماً گوشه و کنار این کشور سبز می شوند, بیش تر است. خیلی آسان است یک ساواکی زبده… در میان چنین جوانهای ساده لوحِ پرشور نفوذ کند.)34

 

عقلانیت در رفتار اجتماعی

 

آقای طالقانی خردمند بود و رفتارش را با خرد تراز می کرد. به آرای دیگران اهمیت می داد و در حرکتهای سیاسی, خود را از جذمیت و گروه گرایی دور می داشت. او روشنفکری بود نقدپذیر اشتباه های سیاسی خود را می پذیرفت و در ماجرایی که برای ایشان به سال 1358, در پی دستگیری فرزندش پیش آمد, با همه جوسازیهایی که از سوی گروهکها علیه دستگیرکنندگان, انجام گرفت و اصل قضیه را واژگونه جلوه دادند, اما ایشان برای خنثی کردن توطئه به دیدار امام رفت و با قضیه خردمندانه برخورد کرد.35 درس و بحث اش نیز خردپرور بود. به شاگردان میدان می داد تا نقد کنند و نکته هایی که به ذهن شان راه می یابد, بدون واهمه بیان کنند. تفسیر ایشان روش تفکر برای کشف معانی قرآن بود.36 طلاب حوزه را به نوآوری و کند و کاو در متون دینی برمی انگیزاند و به آنان می گفت: نظریه های علمی خود را در عمل, به آزمون درآورند و خود را برای فعالیتهای اجتماعی آماده سازند. از کریمه: (یاایها المدثر) و کریمه (فَاخلع نعلیک)37 استفاده می کرد: پیامبران مأمور بودند بندها و موانع راه خود را دور بریزند و حوزویان نیز بایستی موانع فکری و هجرت و تلاش را از میان بردارند و برای انجام وظایف الهی خود حرکت کنند.38

2. موازنه میان دیانت و روشنفکری

 

لاقیدی روشنفکران وطنی به دین و مذهب پس از مشروطه و بی اعتنایی به نمادهای دینی, توسط مدعیان تمدن و… این انگاره را در جامعه به وجود آورده بود که روشنفکری با دیانت ناسازگار است و هرکدام مسیری جداگانه را می پیماند.

آقای طالقانی این رویه و شعار را انحرافی برشمرد و روشن ساخت, دیانت زادگاه روشنفکری است و هرچه انسان روشنفکرتر باشد در برابر خدا و حقیقت, فروتنی اش بیش تر باید باشد. و بیش از دیگران, بایستی مرزهای شریعت را پاس بدارد. وی, با آن که در همه عوالم روشنفکری زمان خود, دستی داشت, در نظریه و رفتار اجتماعی ثابت کرد هم می توان روشنفکر بود و هم متدین. او با آن که هم با روشنفکران نشست و برخاست داشت و داد و ستد فکری می کرد و هم با عالمان پارسا, هم با جلال آل احمد به گفت وگو می نشست و از تیزهوشی و فکر باز او سخن می گفت و مفید بودن او برای جامعه و هم به یاد عارف نامی شیخ مرتضی طالقانی اشک می ریخت!39 طالقانی مرد قرآن و شب زنده دار بود40 و به مرزهای دین و شریعت, سخت وفادار.

او برخلاف کسانی که لامذهبی را تجدد و تمدن می پنداشتند, شعار بازگشت به قرآن و فرهنگ اسلامی را مطرح ساخت و تاکید می کرد مایه های ایمانی, مهم ترین سرمایه آگاهی بخشی و سازندگی و مبارزات اجتماعی است.

به روشنفکران مذهبی سفارش می کرد: پیوند خود را با خدا بیش تر کنند. و به روحانیون مبارز توصیه می کرد: در تقویت مبانی اعتقادی جوانان بکوشند, تا مبارزه از مسیر درست خود منحرف نشود و مکتبهای رنگارنگ و فتنه انگیز, آنان را به سوی خود نکشانند.

او, در جمع علمای مبارز تهران که می گفتند در شبهای احیای ماه مبارک رمضان, در برابر انبوه جمعیت, بیش تر از مبارزه با رژیم شاه سخن به میان بیاید, سفارش کرد:

 

(در شبهای احیاء از اصول دین صحبت کنید.)41

 

وی, هماره دغدغه پاسداشت مرزهای دین و ارزشهای اسلامی را داشت و نگران بود مبادا نوجوییها و یا دشواریهای مبارزه سخت و توان فرسای سیاسی, دستاویز بی اعتنایی به مقدسات دینی گردد و یا به بهانه مقدس بودن هدف, از ابزار و وسائل نامشروع استفاده شود. او, از بی بند و باری و تسامح و تساهل اخلاقی از نوع غربی آن به شدت نفرت داشت و کوچک ترین تجاوز از مرزهای دین و مذهب را برنمی تافت. در دوران مبارزه با شاه, شماری از روشنفکرانِ مبارز, مسائل حلال و حرام و محرم و نامحرم را دست و پاگیر مبارزه می پنداشتند و بدان بی توجهی نشان می دادند! تسامح مذهبی دستاویز شماری از روشنفکران مذهبی برای بی توجهی به موضوع پراهمیت و اساسی حجاب و موضوع محرم و نامحرم و مرزهای شرعی زن و مرد بود.42 آقای طالقانی این پدیده را خودباختگی و آن را با مبانی اسلامی ناسازگار می شمرد. به این گروه, سفارش می کرد: به مجموعه دستورات اسلام پای بند باشند:

 

(ایشان به شدت با لاقیدی مخالف بودند و اعتقاد داشتند که اگر فردی نام مسلمان بر خود گذاشته, در تمام ابعاد و جوانب زندگی باید نسبت به شرعیات ملتزم باشد.)43

 

در سالهای دهه پنجاه, بسیاری از کادر اصلی سازمان مجاهدین خلق, از آن جا که از بنیه های اعتقادی لازم بی بهره بودند, مرعوب جاذبه های مارکسیسم شدند و در پاره ای از احکام اسلامی, به تردید افتادند, از جمله درباره حکم اسلامی نجاست مشرکان و کافران به تردید افتادند. این کسان در زندان به دستاویزِ مشترک بودن هدف, با مارکسیستها نشست و برخاست می کردند, با آنان غذا می خوردند و تفاوتی میان آنان و مسلمانان قائل نبودند.

آقای طالقانی این رویّه را عقب نشینی از اصول اسلامی و بی توجهی به مرزهای اسلام و کفر اعلام کرد و به مسلمانان زندانی سفارش کرد از مارکسیستها دوری گزینند و با آنان هم غذا نشوند و مرزها را به دقت پاس بدارند.

با شماری از علمای زندانی, در رویارویی با این بحران, بیانیه ای به این شرح صادر کردند:

 

(با توجه به زیانهای ناشی از زندگی جمعی مسلمانها با مارکسیستها و اعتبار اجتماعی که بدین وسیله, آنها به دست می آورند و با در نظر گرفتن همه جهات شرعی و سیاسی و با توجه به حکم قطعی نجاست کفار از جمله مارکسیستها, جدایی مسلمانها از مارکسیستها در زندان لازم و هرگونه مسامحه در این امر موجب زیانهای جبران ناپذیر خواهد شد.)44

 

این بیانیه جمعی که هوشیارانه و در آن فضا, شجاعانه صادر شد, به خوبی مرزها را روشن کرد و گامی بزرگ بود در پاسداری از اصول و ارزشهای اسلامی و رو کردن چهره و خط نفاق و جدا کردن آنان از مؤمنان واقعی.

اسناد معتبر و شهادت زندانیانِ موثق, گواه آن است که این بیانیه از علمای زندانی و آقای طالقانی صادر شده است.45 و برخلاف آنچه شماری از اعضای مجاهدین خلق ادعا کرده اند,46 هیچ گونه فشاری از سوی ساواک برای گرفتن آن بیانیه دخیل نبوده است; چه همه رنجها و زندان رفتهای آن مرد بزرگ, برای دفاع از مکتب بود و تحریم و طرد مارکسیستها در آن شرایط یکی از عوامل بازدارنده و پاسداری از جوانان کم مایه در برابر اغواگری این گروه ملحد بود. او و علمای هم بند و هم زنجیر, بزرگ تر از آن بودند که در برابر فشارهای نیروهای ساواک پا روی باورهای دینی خود بگذارند و برخلاف اجتهاد و اعتقاد خود از سر تقیه, بیانیه صادر کنند و فتوا بدهند و اگر چنین رویه ای داشتند, می توانستند در بیرون از زندان باشند و رنج نکشند. با صدور این فتوای تبری گونه, کادر مجاهدین خلق, آقای طالقانی را تحریم کردند و او را همکار ساواک خواندند و این فتوا را حرکتی ارتجاعی و کهنه و در راستای یاری رساندن به ساواک قلمدادکردند.47 ولی آن پیر روشن ضمیر, از ملامت ملامت گران و برچسب ارتجاع نهراسید و تاکید کرد: مبارزه بدون پای بندی بر ارزشهای دینی, فرجامی جز استبداد ندارد و تشویش در باورهای پاک جوانان و کشاندن آنان به سراب الحادِ مکتب کمونیزم, فرایندی خطرناک تر از استبداد شاه در پی خواهد داشت.

راز نرمش با دگراندیشان

 

آقای طالقانی در زندان و بیرون آن, با دگراندیشان و ملحدان با نرمی و گشاده رویی برخورد می کرد.48 شماری از همگنان, هم فکران و یاران, بر ایشان خرده می گرفتند و رفتار دوستانه و یا قدم زدن با شماری از سران مارکسیسم را برخاسته از جوزدگی و روشنفکرمآبی وی می انگاشتند.49 اما با مطالعه حالتها و دیدگاه های ایشان روشن می شود این گونه برخوردها, هدف مند بوده و برای هدایت و جذب این افراد به سوی اسلام انجام می گرفته است. او, جوانان دین گریز را جاهلان قاصر می شمرد که بر اثر ناآشنایی با علمای دین, به بیراهه رفته و از زیباییهای اسلام, دور مانده اند. از این روی, به فضلای حوزه گوشزد می کرد: سرشت جوانان پاک است, آنان از روی عمد, به دین پشت نکرده اند, بلکه چون اسلام زلال و بی آلایش را فهم نکرده اند, جلوه های بی ریشه مکتبهای الحادی آنان را فریفته است:

 

(من اکثر مردمی که موضع ضدّ اسلامی دارند, مقصّر نمی دانم, قاصر می دانم. اینها به اسلام صحیح و متن اسلام و سرچشمه اسلام برنخورده اند….)50

 

جلال آل احمد از طلایه داران حرکت روشنفکری معاصر, در آغاز بر اثر تندرویهای خانواده از مذهب دلزده شد و به مارکسیسم رو آورد. ولی سپسها با مطالعه بیش تر دینی و آگاهی از گندابهای کمونیزم, به دامن اسلام بازگشت, به سفر حج رفت و کتاب خسی در میقات را نوشت و…

آقای طالقانی, برابر اصولی که داشت, با وی نیز با سعه صدر, به نرمی و از همان باب که قاصر است, نه مقصّر, برخورد می کرد. پس از انقلاب اسلامی, وقتی از جلال از او می پرسند, می گوید:

 

(وقتی مکتب کمونیستها به وسیله توده ایها گسترش پیدا کرد, جلال عضو فعال و از نویسنده های حزب شد. در این اواخر, بعد از اضمحلال توده ایها, مطالعاتش که عمیق شد, تقریباً به ملت و آداب و سنن خودمان برگشت و به مذهب گرایش پیدا کرد. آن وقتها که من در شمیران جلسات تفسیر قرآن داشتم, جلال به آن جا می آمد. یک روز به جلال گفتم: این وضعی که برای تو پیش آمده, که به مکاتب دیگر روی آوردی, نتیجه فشاری است که خانواده بر شما وارد می کرد; مثلاً اجباراً او را به شاه عبدالعظیم می بردند, تا دعای کمیل بخواند. پدر ایشان از پیش نمازهای خوش بیان و متعبد و اهل دعا بود; اما تعبدش خشک بود.)51

 

برخورد ایشان با توده ایها, چریکهای فدائی خلق و… نیز هدایت گرانه بود. در سالهای پیش از انقلاب, جوانان بسیاری بر اثر ناآگاهی از اسلام و دوری از روحانیت, به دامان الحاد غلطیده بودند و چریکهای فدائی خلق از آن جمله بودند. آقای طالقانی از هدایت آنان ناامید نبود و تلاش می ورزید با نمایاندن زیباییهای اسلام و مکتب اهل بیت, افراد رمیده از دین را به دامن دین برگرداند و توان مندیهای اسلام را برای برآوردن نیازهای بشری, به آنان نشان دهد. از این روی, از باب نمونه در حیات زندان, با محسن شانه چی, از سران فدائیان خلق, قدم می زد.52

ایشان بارها به این نکته اشاره کرده که کارکرد شماری از روحانیون و متولیان دین, در بریدن افراد از اسلام و گرویدن به مکتبهای الحادی, بی اثر نبوده است.

هدف از این برخوردهای عاطفی و نرم, نه روشنفکرنمایی که ایجاد فضایی بود به دور از مناقشه برای دعوت دینی. اما آن گاه که گروه های چپ و ملی گرایان, مرزهای حقیقت را درنوردیدند و در برابر مصالح اکثریت مسلمانان ایستادند, با آنان به مبارزه برخاست. موضع گیری آگاهانه و دقیق آقای طالقانی, با احزاب چپ و حزب دموکرات پیش از انقلاب اسلامی, و پس از آن, نمونه ای از رفتار آگاهانه و مصلحت جویانه اوست.

سید جعفر پیشه وری, به سال 1324 با کمک احزاب چپ هوادار شوروی, فرقه دمکرات آذربایجان را بنیان گذارد. او با کمک روسها, که آن سالها در ایران حضور داشتند, در تبریز دولتی مستقل تشکیل داد53 فرقه دمکرات در کنار برخی از کارهای اصلاحی که در آذربایجان انجام داد, به تصفیه وسیع مخالفان خود دست زد. به روشنی راه خود را از دین و روحانیت جدا کرد. چند صباحی در آذربایجان حکومت کرد.

سرانجام این گروه دین ستیز در برابر افکار عمومی مردم, بویژه مردم متدین آذربایجان, تاب نیاورده و درهم شکست و پیشه وری و دیگر سران این فرقه, به شوروی پناه بردند.

در آغاز کار فرقه دموکرات آذربایجان, انبوهی از روشنفکران جذب شعارهای پرجاذبه این حزب شدند و در برابر هیاهو و غوغایی که این فرقه درباره آزادی, برابری و… راه انداخته بود, کسی را یارای مخالفت و رو در رویی نبود.

آقای طالقانی و هیأت علمای مسلمین, به دور از غوغا ماجرا را پی گیری کردند. به این نتیجه رسیدند که در پَسِ شعارهای آزادیخواهانه, پرچم سرخ شوروی و هدف, تجزیه این بخش از خاک میهن اسلامی است. از این روی, با همه خطراتی که در پیش داشتند, علیه اندیشه ها و عملکرد احزاب چپ و دموکرات موضع گرفتند.

آقای طالقانی, به سال 27 برای بررسی اوضاع به آذربایجان سفر کرد. او گزارش جامعی از کارکرد دموکراتها و نقش روحانیت در شکست تجزیه طلبان و کارکرد ارتش تهیه کرد. نکته مهم, انصاف ایشان در داوری بود. ایشان, همراه با شرح جنایتهای دموکراتها در آذربایجان در این گزارش, به بسترها و زمینه ها و رخنه های نفوذ حزب دموکرات و افکار چپ پر داخته است. فقر و فساد و ستم برخاسته از هیأت حاکمه را از عوامل مهم این رویکرد شمرده است. و نیز در گزارش, از جنایتهای ارتشیان در آذربایجان و غارتگریهای امرای آنان, پرده برداشته و آن را کم تر از جنایتهای دمکراتها ندانسته است.54

پس از پیروزی انقلاب اسلامی, گروه های چپ و سازمانهای گوناگونی در گوشه و کنار کشور به سهم خواهی برخاستند و با شعارهای پرجاذبه: آزادی, برابری و خودمختاری, فتنه هایی را برانگیختند و حرکتهای شومی را سامان دادند. و در این بلوا, جوانان بسیاری را به رویارویی با نظام اسلامی واداشتند.

سازمان مجاهدین خلق, از آن جمله بود. این گروه, با شعار جامعه توحیدی و سپر قرار دادن مجاهدتهای بنیانگذاران سازمان و تحریف حقایق, جوانان فراوانی را به باتلاق کشیدند و آنان را به رویارویی با نظام مقدس اسلامی و روحانیت آگاه و بیدار, واداشتند.

آقای طالقانی, برای اتمام حجت, در آغاز با احزاب سیاسی به مدارا پرداخت. از یک سوی, رهبران گروه ها را نزد خود می پذیرفت و به آنان اندرز می داد و از سوی دیگر به مسؤولان دولت سفارش می کرد: با سرعت بخشیدن به انتخابات شوراها و دخالت بیش تر مردم در سرنوشت سیاسی خود, راه را بر بهانه جوییها ببندند و سعی کنند حقی از کسی تباه نشود.

با همه این تلاشها و رنجها, دریافت بسیاری از گروه ها به جای حقیقت جویی هدفهای شومی را دنبال می کنند و شیادانه درصدد هستند از آبرو و اعتبار مذهبی ایشان به سود خود بهره برند. موضع گیری سازمانِ مجاهدین خلق و حزب دموکرات کردستان ثابت کرد, آنان به کم تر از به دست گرفتن قدرت و تجزیه ایران رضا نخواهند داد.

سازمان مجاهدین خلق در ماجرای بازداشت فرزند ایشان, به نیروهای خود دستور آماده باش داد55 و خود را برای مقابله با نظام اسلامی آماده کرد و کم کم, روشن شد که چه هدفهای شومی در سر دارد و از سنگر گرفتن در پشت آبرو و شخصیت آقای طالقانی, چه منظوری داشته است و یا حزب دموکرات و کومله کردستان درصدد آن نیستند که راه صلاح و سداد را بپیمایند. شررآفرینی, فتنه انگیزی, هماهنگی با دشمنان قسم خورده ایران و اسلام, کشتار پاسداران و ارتشیان, پرده از برنامه های شوم آنها برداشت. آقای طالقانی پس از اندرز به گروه های چپ, و تلاش برای اصلاح آنها, وقتی دید به ویران گری و مخالفت روشن با اسلام روی آورده اند, به افشاگری ماهیت آنها پرداخت و گفت: نرمش اولیه ما با گروهکها, به هدف هدایت آنان بوده است. در سخنرانی پرشور خود در قم, به جانبداری روشن از امام خمینی پرداخت و بهره گیری نادرست از گروهکهای سیاسی را از شرایط نابسامان کشور, محکوم کرد و در خطبه نماز جمعه, حزب دموکرات کردستان را پیمان شکن و آلت دست بیگانگان, و ادامه دهنده حزب دموکرات آذربایجان پس از شهریور 20 خواند که به نام آزادی ماجراجویی می کنند و به هنگام خطر می گریزند!

(امروز هم همان چهره ها هستند, به اسم دمکرات… چقدر ما سعی کردیم, کوشیدیم با مذاکره, با مهربانی و دور هم نشستن مسائل را حل کنیم. چه این جوجه کمونیستهای داخل خودمان, چه آنها, یک مشت جوان احساساتی سی ساله, خیال می کنند قیم همه مردم اند. قیم همه زنهای ما هستند, زنهای ما احتیاج به قیم ندارند… کارگر حق شان به تو چه, تو که دستت پینه نزده, نشستی فقط شعار می دهی. جوانهای مسلمان ما هستند که در این آفتاب و با این زبان روزه, در میان این مزارع دارند کار می کنند, آن جانشستن فقط شعار دادن… من خودم را برای دفاع از اینها فدیه می کردم, حتی در مقابل, بعضی تنگ نظرها, اندک بینها من را متهم می کردند. حتی خود رهبر به من فرمود: شما چرا مسامحه می کنید درباره اینها.

گفتم: آقا اینها شاید به نصیحت, به موعظه, تغییر اوضاع, تغییر شرایط, جذب بشوند به عامه مردم. و دیگر حوصله همه را سرآوردند. این رهبری که سراپا دلسوزی نسبت به مستضعفین و محرومین است, ببینید چطور او را به خشم آوردند.)56

3. باز آوردن قرآن به صحنه زندگی

 

روشنفکر دینی, در پی هدایت مردم است و راهنمایی آنان به سرچشمه های حکمت و عرصه های روشنِ شناخت حق از باطل. روشن اندیشان در پرتو مشعلهای فروزان وَحیانی, راه را از بیراهه می نمایانند. و آن شعله فروزان قرآن است که پیامبر درباره اش فرمود:

 

(هنگامی که فتنه ها چون شب دیجور شما را دربرگیرد از قرآن راه جویید.)57

 

فرزند فیضیه قرآن را سرچشمه همه روشناییها می دید که مردم در سایه سار آن به عزت و کمال و عدالت دست خواهند یافت و از خود باختگی و اسارت خواهند رست. اگر مسلمانان در عرصه عمل, حیات طیبه قرآنی را نمایش دهند, مردمان حق جوی جهان, بدانان رو آورده و قرآن, قانون اساسی بشریت خواهد شد.

طالقانی قرآن راکوثری می دید که به ذهنها روشنی می بخشد و افکار را از اوهام باطل و عادات ناپسند می رهاند.58

او, به عالمان دین سفارش می کرد مهم ترین فرصتهای خود را به قرآن ویژه سازند و زیباییهای آن را به مردم بنمایانند.59

از نوجوانی با قرآن بود و از چشمه جوشان قرآن جرعه ها نوشید و بخش بزرگی از فرصتهای پژوهشی خود را در قم, به درسهای تفسیر ویژه کرد.60 انوار درخشان قرآن, دل و جان اش را روشن ساخت. فرزند حوزه و پرورش یافته و تربیت شده مکتب قرآن, یکی از آفتهای بزرگ حوزه و جامعه و ایستایی آن را, بی مهری به قرآن می دید.

 

او, در محافِل علمی قرآن را مهجور می دید که حتی در مجالس ختم مردگان کم تر بدان گوش سپرده می شود, چه رسد که راهنمای عمل باشد.

می گفت: تلاش موسس حوزه نیز در نشاندن قرآن در جایگاه مناسبِ خود در حوزه نیز, ره به جایی نبرد.61

و از آن طرف, نسل نو نیز مرعوب دنیای جدید و صنعتی غرب شده و بر این پندار است که با وجود دانشهای جدید, چه نیازی به رهبری قرآن. چنین بود که به تعبیر آن معلم قرآن, دو گروه سنتی و متجدد در به فراموشی سپردن قرآن, همداستان بودند:

(این کتاب هدایت, که چون نیم قرن اول اسلام, باید بر همه شؤون نفسانی و اخلاقی و قضاوت و حکومت حاکم باشد, یکسره از زندگی برکنار شده و در هیچ شأنی دخالت ندارد. دنیای اسلام که با رهبری این کتاب, روزی پیشرو و رهبر بود, امروز دنباله رو شده. کتابی که سند دین و حاکم بر همه امور بود, مانند عتیقه و کتاب وِرد, تنها جنبه تقدیس و تبرک یافته و از سرحد زندگی و حیاتِ عمومی برکنار شده و در سَرحدِّ عالم اموات و تشریفاتِ آمرزش قرار گرفته و آهنگ آن, اعلام مرگ است. دنیای خود باخته اختراع و صنعت و دنیای ورشکست شده مسلمان, توجه ندارد و باور نمی کند که قرآن محلی در حیات دارد. به صراحت و به زبان حال هردو می گویند: با پیشرفت دانشها و اختراعات حیرت انگیز و سیاره های کیهان خیز, چه نیازی به آیین الهی و قرآن است.)62

 

او, تا توان داشت, رایَتِ قرآن را برافراشت. جوانان را به فرات قرآن فرود آورد. گامهای بلندی در راه آشنایی نسل جوان با قرآن برداشت. کتاب خدا را از آستانه گورها به مسجد و مدرسه آورد و جوانان را به پای درس قرآن نشاند. به تفسیر قرآن پرداخت. این کار در آن روزگار, نوعی سنت شکنی و نوآوری بود. گروهی از مسجدیان آن را نوعی بدعت و متجددان آن را بازگشت به کهنه پرستی می شمردند:

(در حدود سال 1318 الی 1320, که از قم به تهران بازگشتم در جنوب تهران, قسمت قنات آباد… من شروع کردم تفسیر قرآن گفتن. از دو طرف کوبیده می شدیم, از یک طرف مجامع دینی, که چه حقی دارد کسی تفسیر قرآن بگوید. این قرآن درست باید خوانده شود و به قراءتش مردم بپردازند. و چقدر من خودم فشار تحمل کردم, تا بتوانم این راه را باز کنم که قرآن برای تحقیق است, برای تفکر و تدبر است, نه صرف خواندن و تیمن و تبرک.)63

معلم قرآن, از ملامتهای قرآن ناآشنایان, نهراسید و از اندک بودن رهروان ترسی به دل راه نداد. اندک اندک, گروه های گوناگون مردم به محفل قرآنی اش گرما بخشیدند و او امیدوار به آینده راه, به راهی که برگزیده بود, ادامه داد.

نواب صفوی و گروهی از یاران او, گرمابخش این محفل نورانی بودند.

سپسها, جلسه درسهایی از قرآن در مسجد هدایت برقرار شد که در این جا جمعِ بیش تری از تشنگان معارف ناب قرآن, شرکت می کردند و از زلال قرآن بهره می بردند. این جلسه تفسیری, کانونی شد برای فرهیختگان و شیفتگان به قرآن. آنان که بعدها, در رساندن پیام دین به مردم و دمیدن روح مبارزه به کالبد جامعه, نقش آفرین شدند و مشعلدار.

بسیاری از مبارزان و پیوستگان به انقلاب اسلامی و پیشاهنگان مبارزه, خود را مدیون این محفل قرآنی دانسته اند. شهید رجایی می گوید:

 

(شبهای جمعه به این مسجد [هدایت] می رفتم. و در جلسات سخنرانی و تفسیر آقای طالقانی شرکت می کردم. شرکت کنندگان, عموماً دانشجو, یا فارغ التحصیل بودند.)64

 

بسیاری در این کانون قرآنی, با پیامهای زندگی ساز قرآن آشنا شدند و اثر قرآن را در اندیشه و زندگی خصوصی و اجتماعی خود به روشنی احساس کردند.

مسجد هدایت, به کانونی از حیات و اندیشه و حرکت و آگاهی دگر شده بود. در سایه قرآن, نسلی خوش فکر, جست وجوگر و پویا در حال رویش بود. نسلی که به جای خوش گذرانی, دنیاگرایی, ثروت اندوزی, بی تفاوتی, بی مسؤولیتی, فرو افتادن در باتلاق جهل و بی هویتی, به قرآن بازمی گشت و آرمانهای خود را در پرتو آیات آن می جست. پس از زندانی شدن آقای طالقانی, کلاسهای تفسیر قرآن به درون زندان برده شد و آن فضای تاریک, خفقان آلود و مرده را روشن کرد و افسردگی را از جان زندانیان علاقه مند به پرتوگیری از قرآن زدود. قراءت و تفسیر آیات خداوند, به آن فضای بسته, سهمگین و پرهراس, نورانیت و آرامش خاص بخشید. همه زندانیان هم بندی معلم بزرگ قرآن, در درسهای قرآن شرکت می کردند. آیات قرآن, بر آگاهی, استقامت و ایمان و صبرشان می افزود و زندانیان در پرتو آیات روشن قرآن, راه از بی راه باز می شناختند.

آقای جلال رفیع از آن روزهای نورانی, چنین گزارش می دهد:

 

(آقا هرروز در زندان, از ساعت هشت تا نه صبح, تفسیر قرآن می گفت, بسیار آرام و باابهت. این فیض را من یافته بودم که یک ربع قبل از شروع تفسیر ایشان, قرآن بخوانم… . دکتر شیبانی هم بندیها را صدا می زد و از جمله مرا, که بیا و قرآن بخوان. صدای قرآن که بلند می شد, آقا از حیاط به اتاق می آمد و در گوشه راست اتاق, که جایگاه همیشگی اش بود, می نشست و چند دقیقه گوش می داد, آن گاه تفسیر شروع می شد. همه شرکت می کردند… . طنین صدا و تجسم سیمایش در لحظه تفسیر را, هنوز در ذهن دارم. تفسیر گاهی جنجالی می شد. شرایط, شرایط خاصی بود… .)65

 

تفسیر و روش تفسیری آقای طالقانی, ویژگیهایی دارد که اگر به دقت روی فراز فراز آن درنگ شود, به درستی و روشنی فهمیده می شود.

مهم ترین ویژگی, رشد فکری است که بهره خواننده می شود. قوه عقلانی انسان رشد می کند و راه اندیشه ورزی را یاد می گیرد.

تفسیر پرتوی از قرآن, که ایشان آن را, کلید فهم قرآن نامیده است, جویندگان, علاقه مندان و غورکنندگان را با پیام و روح قرآن آشنا می سازد.

مفسر بزرگوار بر این نظر بود که قرآن, کتاب روشنی است, هیچ پیچیدگی و ابهامی ندارد و جز آیاتی اندک از متشابهات, که آنها هم در پرتو آیات محکم روشن می گردند, دیگر آیه ها و سوره ها, به روشنی درخور فهم اند, همه مردم در حدّ فهم و گنجایی درک خود می توانند از آن بهره گیرند و در پرتو آشنایی با واژگان, پیوست آیات با یکدیگر, فهم شرایط نزول و مهم تر از همه, با تدبر آزاد در آیات قرآن, به نتیجه های بسیار خوب و راه گشا در زندگی برسند.

تأکید داشت: مخاطب اگر به جای وقت گذاری و غور و بررسی در اصطلاحات پیچیده ادبی و وجوه قراءت و مسائل جنبی, در آیات قرآن بیندیشد, با رموز هدایتی آن آشنا می شود و از ایمان تقلیدی می رهد.

 

وی روش تفسیری خود را چنین شرح می دهد:

(نخست چند آیه به ردیف و شماره آورده شد. پس از آن, ترجمه آیات به فارسی تطبیقی آمده. چنانکه از حدود معانی تصحیح لغات خارج نباشد سپس معانی مترادف و موارد استعمال و ریشه لغات, در موارد لزوم بیان شده تا در ذهن خواننده مجال تفکرِ بیش تری باز شود.

آن گاه, آن چه از متن آیات مستقیماً بر ذهن تابیده بیان می شود. گاهی در موارد مقتضی از احادیث صحیحه و نظرهای مفسرین استفاده شده.

سپس در پیرامون آیات آن چه به فکر نگارنده رسیده… منعکس می گردد, تا شاید خواننده خود هرچه بیش تر به رموز هدایتی قرآن آشنا شود و ایمان تقلیدی به کمال تحقق رسد و هرچه بیش تر جویندگان, در اعماق ژرف آیات فرو روند و در انوار آن غوطه ور شوند.)66

به نظر وی, برای فهم ژرف تر قرآن, افزون بر ادبیات عرب, صرف و نحو و لغت, نکته های مهم دیگر باید در کانون توجه قرار بگیرد.

1. فراتر از شأن نزولهای ثبت شده در تفاسیر, آگاهی هایی ضرورت دارد. یعنی شناخت عصر نزول و توجه به محیط جاهلیت عرب و آشنایی با زمینه های بلاغت پروری که چگونه قرآن دلها را می ربود و عقلها را مقهورمی کرد.

2. شناخت زمانه و زمان و دگرگونیهای روزگار; چه قرآن دستوری است برای همه زمانها و روزگاران و شأن نزولها و تمثیل ها, ویژه قوم و فرد و مکانِ خاصی نیست و نمی توان با تأویل بی بنیاد, آیات قرآن را در زندان مصداقهای خاص اسیر کرد. در مَثَل داستان معروف قرآن درباره عبور یک مرد با چهارپا از یک قریه:

(اوکالذی مرّ علی قریةٍ و هی خاویة علی عروشِها قال: اَنّی یحی هذهِ اللّه بعد موتها…)67

تمثیلی است از زندگی به مرگ و از مرگ به زندگانی و موجب تحول درونی انسانها و نشان قدرت پروردگار. آن گونه که همین معنی را ابن سکیت از امام هادی می پرسد و آن امام همام پاسخ می دهد:

(ما بال القرآن لایزداد علی النشر و الدرس الاغضاضة؟ قال: اِن اللّه لم یجعله لزمان دون زمان و لالناس دون ناس. فهو فی کل زمان جدید و عند کل قوم غض ّ الی یوم القیامه.)68

3. برای فهم قرآن بایستی خصالِ نفسانی و قوای درونی انسانها را شناخت و مبادی فکری, شهوات, غرائز, عواطف, تحولات اجتماعی و اسرار ترقی و فروپاشی را تجزیه و تحلیل کرد.

فهم دگرگونیهای روزگاران معاصر, ما را به پیامها و رهنمودها و خبرهای قرآن بهتر رهبری می کند.69

پس از یادآوری این نکته ها و… به حرکتهای اجتماعی و سنتهای تاریخ اشاره می کند, و دیدگاه خود را بر اساس آیات بیان می کند که دیدگاه جدیدی است, غیر از دیدگاه های کسانی که درباره حرکتهای اجتماعی و سنتهای تاریخی, نظریه پردازی کرده اند. چه اینان بر این نظرند که با در نظر گرفتن تحولات یک انقلاب, می توان قانونهای آن را بیرون کشید و آن را به عنوان قانونی حاکم بر حرکت و جامعه عرضه کرد. ولی ایشان با استفاده از آیات قرآن بر آن است که قانونهای تحول و حرکت, در ضمن حرکت پدید می آیند و ظهور و بروز می یابند. در ضمن حرکتهای اجتماعی است که به پاره ای از برداشتهای قرآنی در این زمینه می توان رسید; چه نمی توان قرآن را در داخل اتاقهای دربسته و بدون توجه به دگرگونیهای روزگار تفسیر کرد:

(از خصایص و درک قرآنی, که شاید کم تر بدان توجه داشته باشیم, این است که: بعضی از مسائل و حقایق قرآن, در ضمن حرکت برای انسان تعبیر می شود, نه با خزیدن به گوشه ای و به تفسیرها و بیانها و اظهارنظرها روی آوردن… من باب مثال, تفسیر سوره (والنازعات) را در زندان نوشتم. در جریان حرکت انقلاب بلاد, متوجه مسائل جدیدی در رابطه با این تفسیر شدم و این سعه نظر قرآن است. همان طور که قرآن بیان کرده, بعضی از متشابه ها با حرکت زمان و احتیاجات و برخوردهاست که باید تحقق یابد.) ایشان با همین نگاه به بررسی کلمه (نزع) می پردازد که در گذشته مفسران چه برداشتی از آن داشتند, که تطبیقی بود, نه کامل, و ما نباید در همان تفسیر تطبیقی بمانیم و آیه را محصور کنیم در مصداقی که به فراخور درک شنوندگان, امام معصوم بیان فرموده است. (نزع) را به مفارقت روح از بدن تفسیر کرده اند و به فرشتگان که روح را هنگام احتضار می کَنَند و می برند:

(ولی وقتی به خود قرآن برمی گردیم, (نازعات) معنای عام و شاملی دارد: انسانی که از جهت خلقت و وابستگی به زمین و زندگی وریشه های غرایز, مانند حیوان آفریده شده و به همین ترتیب عمر می گذراند. این انسان, اگر بخواهد به حالت نزع, نزوع و نهضت درآید, اولین شرطش این است که از جا کنده شود…

وقتی از زندان بیرون آمدم, متوجه شدم که این جوانها, غیر از جوانهای سه سال قبل بودند. حتی بازاری, اداری, ارتشی, کاسب, که همه یکسره وابسته بودند به محیط و محل زندگی و انجام فرائض و تولید, به کلی دگرگون شد. جوانهایی که در خیابان صف می کشیدند برای دیدن فلان منظره شهوت انگیز, همانهایی که برای زندگی و یافتن وسائل تأمین شهوات, در این محدوده دور خود می گشتند, (نازعات) شدند. حرکت دیگری که واقعاً انسان را گاهی به شک می انداخت این بود که صاحبان مشتهای گره کرده ای که بر چهره نظام استبداد و اختناق کوبیده می شد. آیا همان کسانی هستند که دائماً به خودنمایی می پرداختند؟ این حرکت (نزع) است.)70

یا وقتی آیات شریفه سوره مرسلات را مطرح می کند:

 

(والمرسلات عرفا, فالعاصفات عصفا والناشرات نشراً فالفارقات فرقا.)71

 

به نکته بسیار دقیقی خواننده را متوجه می کند و آن این که: (لغت تا حدودی معلوم است; اما انطباق مشکل است.)

براستی هم چنین است. آن چه قرآن را به صحنه زندگی می آورد و در زوایای گوناگونِ آن مسائل خانوادگی, اجتماعی سیاسی و اقتصادی نقش قرآن را می نمایاندو آن را به سخن درمی آوَرَد, برابرسازی واژه ها و آیه های قرآن است, با مسائل روز و گرفتاریهاو نیازهایی که امروز بشر دارد.

درباره واژه (مرسلات) که عقل رها شده, انسانهای رها شده معنی شده است و یا به بادهایی که از یک جهت به جهت دیگر حرکت می کردند, به قرینه (فالعاصفات عصفا) می گوید:

 

(در دید امروز که ما می خواهیم برداشت کنیم, آیا همان است و می بینیم در حرکتهای اجتماعی آنها که پیشتازند, از بندها آزاد می شوند, قیدها, بندها, محیط, ضوابط, روابطِ محیط از همه اینها آزاد می شوند. آزاد که شدند همه این آزادیها در طریق شناسایی است; یعنی یک مردمی که در یک نظام طبقاتی, تحت تأثیر و فشارهای نظامها و طبقاتِ ستمگر هستند و اینهایی که وابسته به این نظامها و طبقات هستند, اصلاً شناختی نمی توانند داشته باشند, ولی وقتی که حرکت کردند, بندها را رها کردند, شناخت شان رو به پیشرفت می رود. این شناخت باز تأثیرمی کند و حرکت شدیدتر می شود. حرکت که شدیدتر شد, یک گروه هم چون مرسلات جمع مؤنث است به اعتبار جماعت شاید باشد هستند, ولی همین گروه, کم کم شعبه پیدا می کنند, منتشر می شوند در اطراف و یک حرکت وسیع اجتماعی از اینها پدید می آید و مردمی که یک نواخت بودند زندگی شان به تدریج جداجدا می شوند و آنهایی که در این حرکت در این مسیر همگامی نداشتند, اینها از آنها جدامی شوند.

این یک برداشتی است. ما نمی خواهیم بگوییم این عین تفسیر آیات است, ولی این یک انطباقی است. آن روز شاید مسائل اجتماعی و وابستگی و حرکتهای رُسل این جور در برابر چشم نبوده که این آیات را منطبق کند, ولی امروز ما وقتی که به مسائل اجتماعی برمی خوریم, دید تازه ای باز می کنیم.)72

 

و یا در تفسیر و برداشت از (والذاریات) می گوید:

 

(… ما هم حق داریم که اگر دید جدیدی در زندگی و حیات پیدا کردیم, بر طبق آن برداشت جدیدی هم داشته باشیم. اگر کسی, یا کسانی گفته اند: مراد از (الذاریات) ابرهاست, ما می گوییم (الذاریات) که از (ذرو) است, به معنی عنصرهاست. (اتم) را عرب (ذره) می گوید; مثلاً به جای انفجار اتمی, می گویند: انفجار ذرّی.

پس می بینیم علم افق جدیدی برای ما در مسأله باز می کند و نشان می دهد (اتم)ها عنصرها, از درون دائماً در حال انفجارند و پراکنده شدن. البته این موضوع را علمای فیزیک باید انطباق بدهند. من که در فیزیک وارد نیستم.)73

 

4. طرح اسلام به مثابه مکتب (مهندسی مکتب)

 

از ویژگیهای روشنفکر, روشن بینی, قدرت دید, جهان بینی74 و جامع نگری است. روشنفکر کسی است که جایگاه خود را در مجموعهِ هستی بشناسد, در گذشته و آینده جهان و انسان بیندیشد و طرحی روشن برای زندگی در نظر داشته باشد. آقای طالقانی چنین بود. از آغاز جوانی به خودشناسی روآورد. از تقلید و پیروی کورکورانه می پرهیخت و بیزاری می جست و درصدد بود با مطالعه بیش تر در کتاب هستی, ایمان خود را بارور کند. شرکت در جلسه های بحث و انتقاد دینی که با شرکت اربابان ادیان و مذاهب گوناگون, به مدیریت پدرش: سید ابوالحسن طالقانی تشکیل می شد, بر آگاهی و روشن بینی او می افزاید. شناخت مقایسه ای ادیان و شرایع, ایمان او را به اسلام دو چندان کرد و آن را مکتبی دید که می تواند به نیازهای اساسی انسان پاسخ دهد و به زندگی معنی ببخشد.

وی, هماره در پی طرحی بود تا اسلام را به مثابه مکتب و راهنمای عمل به جامعه بشناساند و به تعبیر دقیق تر, مکتب را مهندسی کند. در مقدمه کتاب تنبیه الاّمة از ضرورت به دست دادن اصول سیاسی و اجتماعی اسلام برای نسل جوان سخن گفته است.75

او, ارائه طرح جامع از شریعت و پاسخ به رقبای فکری و سیاسی اسلام را از بایسته ترین و مهم ترین وظیفه هایی می داند که علمای دین باید عهده دار آن باشند.

به نظر او, روشنفکران اروپا, به خاطر تهی بودن کلیسا از دستورهای عرفی و دنیوی, خلأهای زندگی و عرصه های اجتماعی را با طرح قانونهای عرفی پر کردند و نیز با ادعای بی جای کلیسا در رهبری جامعه بدون داشتن ابزار و قوانین مناسبِ سیاسی و اجتماعی, به مبارزه برخاستند و استبدادِ کلیسا را درهم شکستند; ولی اسلام در عرصه حقوق اساسی انسانها دفاع از کرامت و عزت بشریت, آرامش روانی مردم, ساماندهی اقتصادی جامعه, رفاه و پیشرفت و علم و دانش پویاترین مکتب و مذهب است.

امّا با این همه, باز می بینیم کسانی از دین روی برمی گردانند, و این, از جمله به دلیل عرضه نکردنِ درست دین است. عالمان دین, در رساندنِ پیام دین به نسل جوان, کوتاهی ورزیدند و بی تفاوتی شماری از عالمان در برابر انجام تکالیف اجتماعی و دست کشیدن از مبارزات اجتماعی و به تماشای ستم نشستن, سبب شد روشنفکر ما و جوان ما, میان مسجد و کلیسا, همانندی برقرار کند و به مانند روشنفکران اروپا از مذهب بگریزند و حال آن که میان عالمان مسلمان و رهبران کلیسا, و میان مسجد و محراب با دیر و کلیسا, تفاوت بسیار است و…

ایشان در حواشی خود بر تنبیه الامة و تنزیه الملة, با اشاره به تاریخ مذهب در اروپا نوشته است:

 

(آزادی از عبودیت استبداد, آزادی از قیود دینی را همراه داشت. چون استبداد و اختناق دین در قرون گذشته, یگانه حربه دو دم اختناق مردم بود. تاریخ قرون وسطی گواه روشنی است که جنایات و قصابیها با قدرت دین انجام می گرفت و دستگاه سیاسی آلتی بود در دست کنائس. به این جهت انقلابها, نخست در مقابلِ فشار کنائس شروع شد و عکس العمل آن همین روح انکار و دشمنی با دین و مادی گری است که یک قسمت دنیا را فراگرفته… . چون در غرب آزادیخواهی در مرحله نخست, همان آزادی از چنگال نمایندگان خونخوار مسیح رحمت بود, در هرجا این کلمه طرفدار یافت با همان مفهوم ملازم گردید و مسلمانان نیز مبتلا به عکس العمل اعمال کنائس و بعضی از عالم نمایان مسلمان نظیر آنان شدند و به این حقیقت متوجه نشدند که اروپا از قیود دینی آنان خودرا رهانید و کنائس را پشت سر گذارد آزاد و مستقل گردید, ولی مسلمانان تعالیم یگانه پرستی و آزادیبخش اسلام راکنار گذاردند و با داشتن مشروطیت و قانون اساسی دربند عبودیت و در برابر تاریخ سراسر مجد خود شرمسار گردیدند.)76

 

پس از شهریور 20, احزاب الحادی, بویژه حزب توده با پرچم آزادی و برابری شماری از جوانان و دانشگاهیان را به خود جذب کردند. سپسها حزب دموکرات آذربایجان به یارگیری پرداخت و با شعار دموکراسی و آذربایجان آزاد, جوانان بسیاری را اسیر کمند خود کرد و در مهم ترین پایگاه و کانون تشیع (آذربایجان) پرچم دین ستیزی بلند شد. آقای طالقانی, از سوی هیأت علمای اسلام, برای بررسی اوضاع آذربایجان به این سرزمین سفر کرد. او, پس از مطالعه و بررسی شرائط فرهنگی, اجتماعی و سیاسی حاکم بر منطقه و بلکه سراسر ایران, این نتیجه را به دست داد که در صحنه نبودن علمای دین, و نبودنِ طرح جامع از مکتب برای حل ّ مشکلات جامعه, بویژه فقر و فسادِ اجتماعی, جوانان را به سوی مکتبهای الحادی کشانده است و آرمان طلبی جوانان و شعارهای فریبنده و زیبای برادری و برابری احزاب چپ, آنان را علاقه مند به مارکس و انگلس کرده است. از این روی ایشان تلاش اصلی خود را روی پاسخ به این نیاز عمومی و فوری متمرکز ساخت:

 

(پس از متجاوز از ده شبانه روز مطالعه و فعالیت, به تهران برگشتم و از مشاهدات و مطالعات خود, بیش از پیش, متوجه شدم که انحرافهای فکری عده ای از مردم و جوانان و عواقب آن, خطری بزرگ برای تمامیت و استقلال کشور دارد که ممکن است به نابودی و تجزیه آن بکشد و تکلیفِ شرعی خود دانستم که اهتمام بیش تری در تشکیل جلسات مرتب و مفصل و منظم که مدتها در راه آن می کوشیدم, برای سخنرانی, بحث و انتقاد بر محور و اصول برهانی خداپرستی و رد و انتقاد بر اصول ماتریالیستی و کمونیستی بنمایم و در نتیجه, سپاهی از دانشجویان برای بحث و فهم اصول اسلامی و مقایسه آن با اصول مادی تشکیل دادم که در دانشگاه و خارج آن دانشگاه آثار آن آشکار و هویدا گردید.

و بر محور همین فکر و نظر, انجمن اسلامی دانشجویان که در سال 1323 تشکیل شده بود و پس از آن معلمین و اطباء تشکیل گردید. بنابراین, تشکیل انجمنهای اسلامی به دو منظور بود: یکی وظیفه کلی دینی که جوانان با بحث آزاد, اصول دین را دریابند; زیرا از نظرعلمای اسلام اصول دین را باید با تحقیق و برهان و بحث آزاد دریافت و وظیفه خاص دیگری که پیش آمده بود, مبارزه منطقی با اصول ماتریالیسم بود که اذهان جوانان و تحصیل کرده های ما را می رفت که فراگیرد.)77

 

آقای طالقانی, اسلام را مکتبی آزادی بخش و راهنمای زندگی ترسیم می کرد و قرآن را تنها کتابی که می تواند به نیازهای اجتماعی و روانی بشر پاسخ داده و مردم را از فلاکت و درماندگی و ستم برهاند. او, با تکیه بر شواهد تاریخی, یادآور می شد: پیامبر در پرتو قرآن, به ساختن جامعه ای کریمانه و برین کامیاب شد و مسلمانان در پرتو تعالیم پیامبر, قرنها با عزت و کرامت زیسته اند.

در اصل, شرح و تفسیر و نشر کتاب تنبیه الامه میرزای نائینی, در همین راستا بود که به قلم ایشان انجام گرفت و بسیار اثرگذارد. زیرا در این کتاب, سرفصلهایی از اصول سیاسی و اجتماعی اسلام شرح شده است. بویژه آیات قرآن و خطبه های پیامبر(ص) و امام علی(ع) درباره رهبری جامعه, عدالت و مساوات, آزادی و شورا, مجلس و وکلا, به زیبایی نموده شده است. این اثر, افزون بر بیان دیدگاه های سیاسی تشیع, ابزاری بود برای مبارزه و رویارویی با رژیم ستمشاهی و پاسخی به خرده گیران بر روحانیت. به گفته آقای سید عزالدین زنجانی:

 

(اغلب دانشجویان که از سکوت و دست روی دست گذاشتن علما سخت در رنج بودند و انتقاد می کردند و آنها را شریک جرم آن اوضاع می دانستند, بعد از انتشار کتاب مزبور, نظرشان عوض شد و جوّ دانشگاه درباره روحانیت شیعه, تغییر کرد. آنان دریافتند که از طرف بزرگان شیعه اقداماتی صورت گرفته بود; امّا به علت ناآگاهی مردم مشروطیت مقرون به شکست شد.)78

 

در سالهای دهه 40 نیاز به ارائه الگوی جامع از اسلام و تبیین اسلام به عنوان راهنمای عمل بیش از پیش خود را نمایاند. بویژه آن که پس از جریان 15 خرداد 42, مارکسیستها تلاشهای گسترده ای برای جذب دانشجویان آغاز کرده بودند. آقای طالقانی و هم اندیشان وی, لازم دیدند اسلام را با زبان روز و به صورت جامع, طرح کنند, تا جوانان دانشگاهی به تمامی آموزه های دقیق, راه گشا و انقلابی آن آگاهی یابند و با اندیشه ای نو, اسلامی و لبالب از معارف ناب, با شعارهای مکتبهای رقیب به رویارویی برخیزند:

 

(به دعوت و حرکت چنین اشخاصی محفلی ترتیب یافت, برای تدوین جهان بینی اسلام با خصوصیاتی که خلاء موجود را پر کند. و این مکتب مبارز را به عرصه سیاسی و نهضت و قیام آورد. نخستین جلسه در بهار 1349 تشکیل شد. اشخاص مشهوری در آن حضور داشتند. شهید آیت اللّه مرتضی مطهری, شهید حجة الاسلام دکتر محمد جواد باهنر, مرحوم آیت اللّه طالقانی, مرحوم سید ابوالفضل زنجانی و مرحوم دکتر کاظم سامی, حضرت آیت اللّه آقای خامنه ای, آقایان: هاشمی رفسنجانی, مهندس بازرگان, دکتر یداللّه سحابی و دکتر شیبانی.)79

 

5 آزاداندیشی و آزادی خواهی

 

از شاخصه های روشنفکر دینی, آزاداندیشی است. آزاداندیشی, میدان دادن به فکر و اندیشه برای گزینش, رها شدنِ فکر از بند سنتها و آداب بازدارنده مرئی و نامرئی است.

آزادی اجتماعی, رهایی و گسستن بندهای بیداد اجتماعی و رهاشدن از عبودیت نظامهای خودکامه و حق انتخاب سرنوشت است.80

طالقانی عالمی بود آزاداندیش و آزادی خواه. او توانسته بود بر بازدارنده درونی و برونی بر سر راه رشد اندیشه خود پیروز آید و در راه پدید آوردن محیطِ سالم و آزاد بکوشد و سراسر زندگی خود را در مبارزه با استبداد و ستم سپری کند.

او ریشه همه آزادیهای فکر و آزادیهای اجتماعی را آزادی معنوی و روحی می داند. به این معنی که شخص, در صورتی می تواند آزاداندیش باشد و به دیگران اجازه آزادی دهد که خود را از قید و بندِ خودخواهیها برهاند; چه طاغوت را از آن رو طاغوت خوانده اند که در درون خود شکست خورده است. و با لبریز شدن امیال نفسانی است که به حقوق و حدود دیگران تجاوز کرده است و منشاء طغیان نفس کوتاه اندیش و تربیت نشده ای است که خود را به مال و قدرت و دانش از دیگران بی نیاز می داند:81

 

(انسان, نخست برخودش طغیان می کند. بر ضد حیثیت و کمال و شرفش و آینده نگری اش طغیان می کند. اساساً طغیان طاغی و مستبد, پیش از این که بر مردم و دیگران باشد, بر نفس خودش است. این انسان ممکن است که قدرت و فرصتِ طغیانِ بر دیگران را پیدا نکند, ولی در هر حال, خود به خودی, طغیان گر و مستبد است. مستبد کیست؟ کسی که هرچه انگیزه هایش, خواهش ها و هوسهایش اقتضا کند, آن را بر خودش و وجدانش و وظایف و مسؤولیتهایش, تحمیل می کند. چنین کسی را مستبد بر نفس می گویند. بنابراین, طاغی و مستبد, تنها به کسی گفته نمی شود که بر مردم طغیان کند و منافع و مصالح مردم و سنن الهی را زیرپا بگذارد, بلکه طاغوتچه ها و مستبد بر نفسها, الان هم زیادند. آن کسانی که دل شان می خواهد خودشان را بر دیگران تحمیل کنند, ولی قدرت اش را ندارند. آنها هم طاغی و مستبدند. اینها اگر قدرت اش را پیدا کنند, خودشان را بر دیگران تحمیل و بر مصالح مردم طغیان می کنند. چون اول بر خودشان طغیان کرده اند. منشاء این طغیان چیست, همان دید محدود انسان است. اساساً تعلیم انبیاء, بر همین متمرکز است که دید انسان را وسیع کند.)82

 

در نگاه قرآنی او, انسان انتخاب گر است, باید شرایطِ زندگی و بسترهای فرهنگی و اجتماعی چنان سامان یابد که انسانها با آرامش و بدون دغدغه و تنگنا در باورها و سرنوشت اجتماعی خود بیندیشند و انتخاب کنند. عادتها و فرهنگها و نظامهای مستبد استعدادهای مردم را سترون ساخته و آزادی او را سلب می کنند. از این روی, اسلام با اکراه در دین مبارزه کرده و پیروان خود را به آگاهی و شناخت و انتخاب سفارش می کند.

طالقانی در غوغای فرهنگها و مکتبهای شرقی و غربی, که با داعیه آزادی و دموکراسی به صید جوانان مشغول بودند, فریاد برداشت: اسلام آزاداندیش ترین مکتب است و از شنیدن آرای دیگران رویگردان نیست.

او, به آن دسته از دین باوران که در هراس از آسیب رسیدن به ایمان جوانان از طرح دیدگاه های مارکس در مجامع دینی بودند, پاسخ داد:

 

(مارکسیسم مولود استبداد است و در تنگناها رشد می کند و در بستر آزاد و جامعه مرفه خود به خود نابود می شود. به جای بستن روزنه ها باید آگاهی آفرید.

عده ای گفتند: کمونیستها نفوذ پیدا می کنند و… وحشتی که رژیم سابق از کمونیسم داشت الان هم هست. کمونیستم مولود استبداد سیاسی و اجتماعی و دینی است و در هر کشوری که استبداد و محرومیت بود و چهره دین مسخ شد, کمونیسم تشکیل می شود.)83

 

می گفت:

 

(در مجلس ما باید مخالفین هم بیایند. اگر نیایند هم, ما باید دعوت شان کنیم. حرفهای شان گفته شود. ما هیچ نباید وحشت کنیم که گروه های دیگر راه پیدا کنند, حرف شان را بزنند.) 84

 

دیدگاه های آقای طالقانی درباره استبداد دینی

 

در شرح و آفتهای استبداد دینی, پیش از آقای طالقانی, کواکبی و میرزای نائینی سخن گفته اند. وی نیز در این باره سخنان نغزی دارد. طالقانی, پیشینه استبداد دینی را به صدر اسلام و روزگار امویان برمی گرداند; چه امویان ناتوان و به دور از شایستگیهای رهبری دینی و سیاسی جامعه اسلامی, برای تسلط بر جامعه, لباس دین پوشیدند, خود را جانشین پیامبر شمردند و با تحریف گری دین را با هوی و هوسهای خود تطبیق کردند. آنان, برای سرپوش گذاشتن بر ستمگریهای خود از آیات قرآن و سنت پیامبر سوء استفاده کردند. مبلغان و خطبای وابسته و مزدور, حاکمان اموی را اولوالامر خواندند و به نام دین اطاعت آنان را واجب شمردند و صداهای مخالف را با انگ و اتهام خارجی و مخالفت جماعت و سنت سرکوب کردند. دورانِ امویان, سیاه ترین روزگار استبداد دینی در تاریخ اسلام بود. وی در شرح حدیث معروف پیامبر درباره فرزندان ابی العاص بن حکم:

 

(از ابلغ بنو ابی العاص ثلاثین رجلا اتخذوا دین اللّه دغلا و عباداللّه خولا و مال اللّه دولا.)85

 

نوشته است:

 

(بارزترین اثر شوم استبداد درباره این سه چیز است (که در حدیث آمده):

 

1. اموال و سرمایه های عمومی را برای تأمین قدرت و پیشرفت شهوات فردی و جمعی مصرف می نمایند و دست به دست میان کسان خود می گردانند و به مردم به خور و نمیری می دهند, آن هم در برابر هزاران ستایش و کرنش.

2. و دین را با امیال و هوسهای خود تطبیق می نمایند و چیزهایی به نام دین در دین داخل می سازند و مردم را از اصول و مبانی دین که معارض با قدرتهای بی حد است منصرف می سازند, چنانکه پس از صدر اول اصول اجتماعی و سیاسی اسلام که اساس دین و موجد محیط است, به وسیله مستبدین در پرده اختفاء مانده است و اکثر مسلمانان از آن مطلع نیستند: و دین اللّه دخلا

3. عقول و افکار را تحت فشار می گذارند و از بروز استعدادها و بیداری مردم جلوگیری می کنند و راه های شهوات و سرگرمیها را برای مردم باز می کنند, در نتیجه با مردم معامله بنده و گوسفند می نمایند: و عباداللّه خولا.)86

سپس به روشنگری می پردازد. در گذشته نمی ماند. تنها امویان را این گونه نمی بیند که در طول تاریخ تکرار آن را گوشزد می کند. از مستبدان و ستمکارانی می گوید که از دین برای مقاصد شوم خود سود جسته اند. به نام حمایت و جانبداری از دین و حفظ قداست آن, جهالتها, خرافه ها و بدعتها را گسترش داده و از ناآگاهی و نادانی توده ها بهره برده و به نام دین عالمان آزاد اندیش و آگاه را از صحنه خارج ساخته واندیشمندان و دلسوزان واقعی جامعه را منزوی ساخته اند و مزدوران و رهزنانی به نام عالم بر سریر فتوا نشانده اند.

همان روشی که معاویه بن ابی سفیان به کار گرفت. سمرة بن جندب را با پول خرید و وداشت که آیات قرآن را به سود او تفسیر کند.

هشدار می دهد که جامعه اسلامی و مسلمانان نپندارند, دوران این کارها و دغل بازیها گذشته, خیر. امروزه نیز, بیش از گذشته, به نام دین, بت پرستی و شاه پرستی را رواج می دهند و در دلهای مردم نهادینه اش می کنند. در میان مردم چنان رواج می دهند که قیام علیه نظام جاهلی و مستبدِ طاغوتی و حلقه به گوش آمریکا, به زیان دین است و دین را با سیاست و برنامه های اجتماعی و مبارزه با ستم, کاری نیست!

طالقانی, در تمام آنات زندگی, استبداد ستیز بوده و استبداد را به هر رنگ و لباس می شناخت. او با دقت نظری که داشت استبداد دینی را خطرناک تر از دیگر استبدادها دانسته و شمرده است و مبارزه با آن را حساس تر و خطرناک تر از دیگر مبارزه ها قلمداد کرده و به عالمان آزاده هشدار می دهد از چیرگی استبداد دینی بر جامعه بترسند و در نجات دین از دست عالم نمایان بکوشند:

 

(از قوای پاسدار استبداد, شعبه استبداد دینی است. کار این شعبه این است که: مطالب و سخنانی از دین گرفته و ظاهر خود را آن طور که جالب عوام ساده باشد می آرایند و مردمی را که از اصول و مبانی دین بی خبرند و به اساس دعوت پیغمبران گرام آشنایی ندارند, می فریبند و مطیع خود می سازند و با این روش فریبنده, به نام غمخواری دین و نگهداری آیین, ظل ّ الشیطان را بر سر عموم می گسترانند و در زیر این سایه شوم جهل و ذلت مردم را نگاه می دارند. این دسته چون با عواطف پاک مردم سر و کار دارند و در پشت سنگر محکم دین نشسته اند, خطرشان بیش تر و دفع شان دشوارتر است.)87

 

او از ریشه دواندن استبداد و طغیان گری در کالبد جامعه, سخت نگران بود. تلاش می کرد, عالمانه هرگونه استبدادی را بشناساند, ردگیری کند و به رویارویی با آن برخیزد. او به روشنی دریافته بود که اگر چیزی جلودار مستبد نباشد, کم کم, همه عرصه های حیات اجتماعی را از مردم سلب می کند, فرهنگ و اقتصاد جامعه را به بازیچه می گیرد و در درون جامعه استبداد زده, فرعونها بسیار می شوند. البته تنها هشدار نمی داد و در مبارزه, یک روش را پی نمی گرفت. راه های منطقی را می پیمود و از جمله به پیش گیری که با توان مندی و مسؤولیت پذیری جامعه و مردم ممکن بود, می اندیشید. به این باور بود که برای پیشگیری از پیدایش جامعه استبداد زده و ایجاد فضای سالم و آزاد باید مسؤولیت پذیر بود و خطر کرد. امر به معروف و نهی از منکر راه رسیدن به آزادی را هموار می سازد. تشویق و حرکت به سوی پاکیها, مبارزه با انحرافها و خودکامگیها, افزون بر تربیت فرزانگان و دلیرمردان, عرصه را بر خودکامگان تنگ می سازد.

در این نگاه ژرف قرآنی و سرچشمه گرفته از اسلام ناب, از مصادیق بارز امر به معروف و نهی از منکر, مبارزه با نظامهای سلطه و قدرتهای استکباری است, کاری که نه تنها علما باید میان دار باشند, بلکه همه مردم باید گام در این عرصه بگذارند و رایت مبارزه با استبداد را برافرازند. در برابر حکومت عدل نیز مسؤولیت دارند. نباید کوچک ترین کژ راهه روی را تاب بیاورند و از کوچک ترین و ریزترین سرپیچی از معارف ناب را بگذرند که مسؤول اند. زیرا استبداد و طغیان, هر نظامی را ممکن است دربرگیرد, اگر مردم هوشیارانه و مسؤولانه در برابر ناهنجاریها, قد علم نکنند:

 

(این یک مسؤولیت عمومی است. نه یک طبقه, نه یک قشری, حتی یک فرد عادی می تواند نسبت به کسی که در رأس مملکت واقع است, امر به معروف و نهی از منکر کند. نه کارشکنی, ایراد بی جهت گرفتن; راه نشان دادن, آقا این راه تان اشتباه است, باید این راه را بروید, این کلمه ای که گفتید نادرست است. همین شما که نشسته اید, صدها, هزارها گوش, سخنان مرا گوش می دهید, نباید تعبداً قبول کنید. فرد فرد شما مسؤولید به من بگویید این جای کلام نابجا بوده است. مسلمانهای صدر اسلام, مگر این طور نبودند؟ وقتی خلیفه دوم گفت که: اگر من منحرف شدم, مرا راست کنید, آن فرد بلند شد و گفت: اگر راست نشدی, با این شمشیر راستت می کنیم؟ مگر علی(ع) نمی گوید: دائماً به من تذکر بدهید! خیال نکنید شما پست ترید از تذکردادن و من بالاترم از شنیدن تذکرات شما.

اگر یک عده را انتخاب کردید برای مجلس خبرگان, خیال نکنید از شما رفع مسؤولیت شده, اگر عده ای را انتخاب کردید برای مجلس شورا, خیال نکنید مسؤولیت از شما رفع شده. فرد فرد شما مسؤولید, باید با تمام شعور و چشم و گوش تان مراقب اعمال اینها باشید.

امر به معروف و نهی از منکر! این جامعه آزاد است, این جامعه ای است که رشد افراد ناباب و ناصالح در این جامعه از بین خواهد رفت. علی (ع) هم همین را می گوید, بعد می فرماید اگر ترک کردید (یُوَلّی عَلَیکُم شَرارَکُم), پست ترین و رذل ترین مردم بر شما مسلط می شوند.

این مسؤولیت اجتماعی را وقتی کنار گذاردید, خواه ناخواه جامعه بی مسؤولیت, همان طوری که آیه اشاره فرموده, در بین جامعه بی مسؤولیت, (شرار) بر شما مسلط می شوند. علی(ع)می گوید: (شرار), قرآن می گوید: (اَلَدُّ الخِصامِ), یعنی مستبد, یعنی کسی که محکوم شهوت و خودخواهی و غرایز پست و هواها و عقده های روحی و نفس خودش است.)88

 

6. عدالت خواه مردمی

 

از شاخصه های روشنفکر, مردم گرایی و تلاش برای ارتقای اجتماعی آنان است.89 روشنفکر با قلم و بیان تلاش می ورزد, مردم را بالا بکشد و از تنگناها به در آورد و عدالت خواهی را در بین آنان نهادینه کند و بر محور عدالت به حرکت شان دربیاورد. انسانهای خودمحور و بریده از جامعه, نه به زبان مردم سخن می گویند و نه در درد و رنج مردم شریک اند و نه محور حرکت شان عدالت است. عدالت خواهانه به میان مردم نمی روند و عدالت خواهی را سرلوحه کارشان قرار نمی دهند, سخن شان سخن مردم نیست.

اینان را نمی توان روشنفکر نامید, که روشنفکرمردمی است و عدالت خواه. عدالت خواهی از ویژگیهای برجسته اوست. کسانی که در میان مردم نباشند و عدالت, محور حرکت شان نباشد, برای مردم ناشناخته اند و دراساس روشنفکر غیرمردمی و لولیده در پندارهای خود, خود بزرگ بین می شود و از مردم, به شدت فاصله می گیرد. به گفته امام:

 

(اکثر ضربات مهلکی که به این اجتماع خورده است, از دست اکثر همین روشنفکران دانشگاه رفته ای [است] که همیشه خود را بزرگ می دیدند و می بینند و تنها حرف می زدند و می زنند که دوست به اصطلاح روشنفکر دیگرش بفهمد و اگر مردم هیچ نفهمند, نفهمند; زیرا دیگر چیزی که مطرح نیست, مردم اند و تمام چیزی که مطرح است خود اوست.)90

 

طالقانی روشنفکری مردمی بود, به زبان وادبیات مردم سخن می گفت و خواست آنان را فریاد می زد. در میان مردم و مانند آنان زندگی می کرد و رفاه آنان را می خواست و زندگی سعادت مندانه را برای آنان آرزو می کرد. از این روی توده ها نیز به او عشق می ورزیدند که پناه شان بود. او خود را در برابر سرنوشت مردم, مسؤول می شناخت و با همه جایگاه علمی و اجتماعی, هماره در کنار مردم بود, با دردها و رنجها و امیدها و آرزوهاشان خو گرفته بود. درد و رنج و بی کسی و بی پناهی مردم و تبعیض که آنان را از پا درآورده بود, سخت رنج اش می داد و درون اش را شعله ور می ساخت و جان اش را می گداخت. مردمداری طالقانی, از عمق جان وایمان او سرچشمه می گرفت. مردمداری شعاری و تشریفاتی برای طرح خود؟ هرگز! مردمداری که تلاش داشت, آگاهی و شناخت آنان را به مسائل دینی و اجتماعی کامل تر کند و به معیشت توده ها سامان بخشد. عشق به مردم, یعنی آگاهی دادن به آنان. در راه سعادت آنان تلاش ورزیدن.

طالقانی, جامعه آکنده از فقر و تبعیض و دارای اختلافات طبقاتی را جامعه ای خدایی نمی شناخت و تأکید می کرد: عزت و کرامت و شرافت و دیانت انسانها در چنین فضایی پامال می شود. اسلام, شکم گرسنه نمی پذیرد و اجازه نمی دهد شماری از فقر و بینوایی گورنشین باشند و عده ای در رفاه و نعمت غوطه ور.91

روح و حقیقت دین, با نوع دوستی درآمیخته است. مسلمان باید نوع دوست باشد وگرنه از این روح و حقیقت, بیگانه است. آن کس که نه خود بینوایی را سیر می کند و بر درد و رنج او مرهم می نهد و نه دیگران را به سیر نمودن بینوایان برمی انگیزاند, مسلمان نیست, گرچه به ظاهر خود را بیاراید و نماز بگزارد.92

او, در دوران ستم شاهی افزون بر باز کردنِ دیدگاه های اسلام درباره عدالت, برای کم کردن از رنج مردم درگرداب بی عدالتی به تلاش برخاست و هر راه ممکن را پیمود.

از نهادینه کردن عدالت عمومی در ذهن و باور مردم و اجتماع گرفته, تا همدردی با نیازمندان. به مانند آنان می زیست ساده و بی آلایش, به روستاهای محروم می رفت, ثروت مندان را به نوع دوستی و همدردی با محرومان با بذل مال, تشویق می کرد و با یاری گرفتن از مؤمنان برای روستائیان فقیر, امکانات عمومی فراهم می آورد.

در زلزله بوئین زهرا و در زلزله خراسان در سال1347 ش. از نخستین علمایی بود که به یاری مردم شتافت93 در دوران تبعید به زابل و بافت کرمان (1350 1352) با درد و رنج و گرفتاریهای توان فرسای مردم بیش تر آشنا شد و آن را با تمام وجود حس کرد و چشید. با همه مشکلات روحی که خود درگیر آن بود, از کمک به مردمان تهی دست این ناحیه غافل نماند.94

او, توده ها را ولی نعمت رهبران جامعه می نامید و بارها تأکید می کرد توده های پابرهنه, حامیان اصلی پیامبران خدا بودند و در برابر صاحبان زر و زور و تزویر و روشنفکرانِ از مردم بریده, از رسولان, اولیا و مردان خدا جانبداری کرده اند. پیروزی انقلاب اسلامی را نیز مدیون پایمردی و حضور مردمِ عدالت خواه می شمرد.

می گفت: آنان که عاشقانه خون می دهند, آنان که صدای انبیا را درست می فهمند و درک می کنند, همین مردم عادی هستند, پابرهنه های زمین. درس خوانده ها اغلب گرفتار چهارچوبِ دیدگاه های خودشان هستند.95 وی, بر اساس این دیدگاه بود که از یک سو اصرار داشت مردم باید در سرنوشت سیاسی و اجتماعی خود نقش آفرینی کنند و برای شرکت در مدیریت جامعه تلاش ورزند. از سوی دیگر, سردمداران جامعه را از خودرأیی و استبداد پرهیز می داد و به آنان سفارش می کرد: با مردم باشند و با آنان رایزنی کنند در کارها, اساسی مشارکت شان دهند; چه در سایه رایزنی و شور و شورا شخصیت توده ها شکوفا شده و استعدادهای خفته بیدار می شود و با نقد و تضارب آرای برخاسته از مشورت و رایزنی, توان فکری و فرهنگی مردم بالا می رود و در نهایت آزادی و کرامت در جامعه اسلامی نهادینه می شود و وقتی انسان جایگاه خودش را شناخت و به نقش خود در جامعه آشنا شد, تن به بی عدالتی, ذلت و حرکتهای غیرمردمی نمی دهد.

او در یادداشتهایی که بر تنبیه الامة علامه نائینی دارد, می نویسد:

 

(وجوب مشورت در امر و حوادث بر حسب نصوص آیات و سیرة پیغمبر اکرم (ص) از امور مسلمه است. دلالت آیه: (وشاورهم فی الامر) که پیغمبر مقدس را بدان خطاب و مکلف نموده, بس واضح است. ضمیر جمع (هُم) در مرحله اول همه مسلمانان است, ولی به حسب قرینه امکان و تناسب حکم با صاحبان رأی, راجع به عقلا و ارباب نظر است. و الامر: مقصود تمام کارهای اجتماعی و سیاسی است و چون قوانین از جانب خداست, از این حکم خارج است… . ظالم پرستان و مستبدان به نام دین, اگر به کتاب و سنت ایمان و از آن خبر داشتند, باید از این شوری که ارث اسلام است و به ما برگشته از خود بدانند و محکم بدارند, نه با دین مخالف اش بشمارند.)96

 

به نظر آقای طالقانی, اهمیت شوری و رایزنی با مردم, در پرورش افکار و ایجاد روحیه شجاعت و پدیدآوری فضای خلاقیت پروری و ابتکار و مبارزه با استبداد, چنان است که با این که مسلمانان در جنگ احد, که جایگاه نبرد بر اساس مشورت انتخاب شده بود, شکست خوردند, با این حال, قرآن این پیشامد ناگوار را در برابر مزایای شور و رایزنی با مردم ناچیز می شمرد و خداوند پیامبر را به همراهی و مشورت با مردم فرمان می دهد و این بزرگ ترین درس احد بود:

 

(با آن عواقب سخت و ناگواری که شورای احد پیش آورد و آن ضربه ای که بر مسلمانان وارد شد… همه از آثار شوری بود که مدینه را بی پناه گذاردند و برخلاف نظر شخص آن حضرت, به سوی دشمن راندند. با همه اینها, باز اصل شوری را تحکیم می کند, چون پایه اجتماع اسلامی است و برای همیشه, تا اندیشه ها و استعدادها بروز کند و هر صاحب رأیی خود را شریک در سرنوشت بداند و مسلمانان برای آینده و همیشه تربیت شوند و بتوانند در هر زمان و هرجا, بعد از غروب نبوت, خود را رهبری کنند. و اگر در این راه و برای تحکیم شورا هرچه زیان دهند, ارزش دارد… و این بزرگ ترین درس احد بود.)97

 

انقلاب اسلامی, انتظارات مردم را برای مشارکت در سرنوشت خود بالا برد. فروپاشی نظام استبدادی فضای مناسب برای حضور مردم در عرصه های فرهنگی, اقتصادی و سیاسی را فراهم ساخت.

آقای طالقانی, رویکرد مردم را به شوری و مشورت مشروع, برخاسته از اصل قرآنی می دانست و بر این نظر بود که مشارکت مردم در سرنوشت خود, بویژه در اداره امور کشور, افزون بر بهره گیری از اندیشه های گوناگون, به احساس تعهد مردم در پاسداری از دستاوردهای انقلاب فزونی می بخشد و پایه های تعهد را استوار می سازد و بر همبستگی آنان می افزاید. وی, راه برون رفت از مشکلات مناطق کشور را در گروِ عمل و پای بندی به اصل شوری می دانست:

 

(شورا, یک اصل مترقی است, بخصوص در دنیای امروز, یا باید مردم در سرنوشت خودشان دخالت داشته باشند, یا نه… این شورا, فقط به عده ای که در کارهای مملکتی و سطوح بالا باید دور هم جمع شوند و با هم در مورد صلح و اقتصاد و وضع کشاورزی و اقتصادی و نظام سیاسی, نظر و رأی بدهند, اختصاص ندارد, بلکه این مسأله, اعّم است. از نظر قرآن و از نظر اسلام, هر خانه ای باید یک مرکز شورایی باشد, هر دهکده و هر گروهی در کارشان یک شورایی داشته باشند.)98

 

برای احقاقِ حقوقِ مردم و نهادینه کردن عدالت اجتماعی, اصرار داشت که باید نظام اجتماعی اصلاح و یا دگرگون گردد, عدالت واقعی, بدون فرو ریختن کاخ ستم و استبداد, که در هر زمانی به گونه ای ممکن است خود را بنمایاند, ممکن نیست.

7. مدافع پیوند حوزه و دانشگاه

 

دانشگاه, مرکز علوم و داده های جدید بشری, آوردگاه جوانان پرشور و پویا.

حوزه, کانون دین شناسی و میعادگاه پاسداران مکتب و شریعت.

پیوند این دو گروه توانا, اثرگذار و نقش آفرین می تواند سازه های دین و دانش را هماهنگ ساخته و نیازهای مادی و معنوی جامعه را سامان دهد. در پرتو هماهنگی این دو گروه, جامعه اسلامی به علم و تمدن نزدیک می شود و راه امت اسلامی به سوی قله های افتخارآفرین بشری, هموار خواهد شد. دریغا, دانشگاه از بدو تأسیس به عنوان رقیب دیانت و حوزه ها وارد میدان شد و بنیان گذاران آن, در لوای مدنیت و دانشهای نو, به حوزه ها و دانشهای معنوی و سنتهای اصیل بومی انگ عقب ماندگی و تحجر زدند. کارگزاران رضاخان درصدد برآمدند به نام دانش و نوگرایی و پیشرفت, جلوه های دینی را از محیط های آموزش عالی بزدایند.99

پس از رضا شاه نیز احزاب چپ, دانشگاه را پایگاه خود ساختند و بسیاری از روشنفکرانِ چپ و نیز به مزدوری پهلوی دوم, تن دردادند و در این راه از هیچ خدمتی به نظام سلطه دریغ نکردند.100 غرب زدگی, هجمه به دین و مذهب, در دانشگاه ها شدت گرفت و عرصه بر دین داران چنان تنگ شد که حتی, نماز و روزه و پوشش مذهبی دانشجویان به تمسخر گرفته می شد.

دفاع آشکار از مذهب و روحانیت شهامت می خواست.101 بدنه حوزه نیز متأثر از این فضای تیره و تار, از خسارت در امان نماند و ریزشهای جبران ناپذیری در آن روی داد. بی مهری, کینه ورزی و دشمنی متولیان دانشگاه ها به افراد مذهبی, سبب شد نگاه شماری از حوزویان اثرگذار, به این مجموعه بزرگ آموزشی, بدبینانه باشد و به دانشگاه به عنوان رقیب دیانت بنگرند و یا تبلیغات مسموم دربار و ایادی استعمار سبب شد که دانشگاهیان از روحانیت دوری گزینند و به غلط بپندارند آنان حرف نو و طرحی برای جامعه نو ندارند.

آقای طالقانی به جایگاه این دو نهاد فرهنگی در ساختن و سامان دادن به جامعه باور عمیق داشت و آن دو را بازوان توان مند مردم می دانست و پیوند این دو کانون بزرگ فرهنگی را در پویایی جامعه کارساز می شمرد و از همان آغاز که به تهران بازگشت, درصدد برآمد این دو کانون را به هم نزدیک سازد. ولی حرکت در این راه, با دشواریهایی همراه بود. راه بسیار دشوار گذر می نمود. ساواک, غرب زدگان و شرق زدگان و خشکه مقدسان و کژاندیشان سنگ اندازی می کردند, مانع می تراشیدند و… فرنگی مأبان و حزب توده او را فریادگر بازگشت به گذشته می خواندند و خشکه مقدسان به او انگ تجددمآبی می زدند. ولی او, به حرکت ادامه داد. شجاعت و جسارت, اخلاص و سعه صدر وانصاف, به او کمک می کرد که آرام و مطمئن به راهی که در پیش گرفته ادامه دهد. و به دور از افراط و تفریط, دیوار جدائیها را بشکند. جایگاه علمی و اجتماعی ممتاز او, راه های سخت را بر او می گشود و با همه تلاشی که می کردند, نقش او را بی اثر سازند, او را از این کار بزرگ باز دارند; زیرا که می دانستند اگر وحدت سر بگیرد جامعه اسلامی آینده روشنی خواهد داشت, و این به سود استبداد, غرب و استعمار نیست, راه به جای نمی بردند. آقای طالقانی, شجاعانه در این راه گام برداشت و چون آینده را بس روشن می دید, به حرکت خویش شتاب داد, به روشنگری پرداخت. هم غرب زدگی و شرق زدگی و و مادی گری را نقد کرد و هم ارتجاع را و روحانیان بسته ذهن و کوتاه فکر را. بزرگان حوزه و دانشگاه او را از پیشگامان این راه به شمار آورده اند. استاد شهید مطهری در سالهای پیش از پیروزی انقلاب اسلامی, پس از اشاره به این که بنیان گذار وحدت حوزه و دانشگاه نه من بودم و نه دکتر شریعتی, گفت:

(واقعیت این است که آقای طالقانی این کار [وحدت حوزه و دانشگاه] را بیست و چند سال قبل انجام داد.)102

آقای طالقانی, با ذهنی باز و اندیشه ای روشن, نخست به آسیب شناسایی بازدارنده های وحدت حوزه و دانشگاه پرداخت. او یکی از علتها و سببهای مهم جدایی این دو نهاد و کانون را در ناآشنایی آنها از کار و برنامه یکدیگرمی دانست. افراد از دور درباره یکدیگر نظر می دادند. با این نگاه, به عنوان نماد حوزه, به محیطهای آموزشی جدید پانهاد و دانشگاهیان, از نزدیک با شخصیت بزرگ حوزوی, آن هم شاگرد مؤسس حوزه, حاج شیخ عبدالکریم حائری, آشنا شدند. به سال 1321, انجمن اسلامی دانشجویان در دانشکده پزشکی, بنیاد نهاده شد. هدف این انجمن, مبارزه با استبداد بود. این انجمن که با پایمردی دانشگاهیان مؤمن و کمکهای معنوی آقای طالقانی تشکیل شد, به زودی در میان فارغ التحصیلان اروپا شعبه باز کرد و آنان, انجمن اسلامی مهندسان و پزشکان را بنیان نهادند. آقای طالقانی از سخنرانان اصلی انجمن اسلامی بود.103 انجمن اسلامی, در دبیرستانها نیز برنامه داشت. اندک اندک به همت پاره ای از دانشگاه ها نماز جماعت برقرار شد. روشن است این نشست و برخاستها و دیدارهای آقای طالقانی و دیگر عالمان, با دانشگاهیان در شناخت دو گروه از یکدیگر کارساز بود و زمینه همکاریهای فرهنگی و مبارزاتی را آماده می ساخت. این جلسه ها, دیدارها و گفت وگوهای علمی, دینی و سیاسی, زمینه جذب جوانان دانشگاهی را به مسجد هدایت فراهم آورد.104

آقای دوانی, از روحیه جوان گرایی آقای طالقانی و تلاش و توفیق ایشان برای آشنا کردن نسل جوان, بویژه دانشجویان با دین و دیانت خاطره ای زیبا در کتاب نهضت روحانیون ایران ثبت کرده است:

(نخستین باری که نویسنده این سطور, پس از بازگشت از حوزه نجف اشرف به ایران, در سال 1328ش. نام آقای طالقانی را شنید, از زبان شهید عبدالحسین واحدی بود. مرحوم واحدی نقل می کرد که: سال گذشته با آقای نواب [شهید نواب صفوی] در خدمت آقا سید محمود طالقانی به طالقان رفتیم.

من پرسیدم آقای طالقانی کیست؟

مرحوم واحدی گفت: تنها روحانی است که با قلم و بیان و بینش خاص اسلامی خود, نسل جوان و تحصیل کرده را در مسجد هدایت با اسلام آشنا می سازد و یکی از مجاهدان واقعی اسلام است. و افزود: من و آقای نواب به ایشان ارادت خاص داریم و ایشان هم به ما لطفی مخصوص دارند. مردی است که باید دید و از مکتب اش درس گرفت.)105

آقای طالقانی, زمینه هم نشینی گروه تحصیل کرده را با فضلای جوان و مبارز حوزه ها, فراهم آورد, به گونه ای که هم روحانیون از نزدیک با جوانان تحصیل کرده آشنا شوند و امیدها و آرزوها و نیازهای آنان را از نزدیک بشناسند و خود را برای پاسخ به نیازهای فکری نسل جدید آماده سازند و هم از آن سو, دانشگاهیان, بدون واسطه, با اندیشه های فضلای نواندیش و اندیشه های ناب حوزوی, آشنایی پیدا کنند و ذهنیتها و توهماتی که چه بسا درباره حوزه دارند, تصحیح گردد.

دکتر ناصرالدین صاحب الزمانی از ادبا و جامعه شناسان معاصر, از دیدار برنامه ریزی شده شهید نواب صفوی و آقای طالقانی با دانشجویانِ مدرسه عالی سپهسالار چنین یاد می کند:

 

(یکی از خاطرات مربوط به حضور آیت اللّه طالقانی در مدرسه سپهسالار در آن سالها, که امروز برای ما خیلی معنی پیدا کرده است, این است که: روزی آمدیم نزدیک همان سکویی که غالباً آیت اللّه طالقانی آن جا می نشستند, شخصی نشسته بود که خیلی خوش بیان و پرنفوذ و آتشین سخن می گفت. بعدها بچه ها گفتند: ایشان نواب صفوی است. آن هنگام ما آن را یک تصادف محض دانستیم, ولی این مساله بارها تکرار شد; یعنی به تناوب گاه آیت اللّه طالقانی می آمدند و گاه نواب صفوی. احیاناً آیت اللّه طالقانی می خواسته است مرحوم نواب را با جوانان تحصیل کرده و متقابلاً آنان, با اندیشه های فدائیان اسلام, بیش تر آشنا شوند. شاید آن هم به خاطر تفاهم, نزدیکی و هماهنگی بیش تر مبارزان دانشگاهی و جبهه فدائیان اسلام و اللّه اعلم بالصواب.)106

 

دکتر صاحب الزمانی, در فرازهای دیگر از خاطرات خود درباره آقای طالقانی, از تلاش او در کشاندن دانشجویان به آبشخور معارف اسلامی, کشف قرآن به عنوان منبع الهام سیاسی, تشکیل حلقه بحث آزاد, پیوند زدن بین دانشجو و طلبه, حوزه های قدیم و مراکز آموزشی جدید, خیلی زیبا و روشن سخن می گوید. این فرازها از خاطرات او, به خوبی می فهماند که آقای طالقانی, با برنامه ریزی هدف مند و در جهت کادرسازی برای انقلابی بزرگ و نهضتی شورانگیز, تلاش می کرده است:

 

(باری, مرحوم آیت اللّه طالقانی, از مدتی پیش, سخنرانیهایی در این جا و آن جا داشتند. لیکن بسیاری از اوقات می آمدند به مدرسه عالی سپهسالار, که امروز به نام مدرسه عالی شهید مطهری, معروف است. بویژه در ماه های اردیبهشت و خرداد که دانشجویان و دانش آموزان سالهای آخر متوسطه, برای درس حاضر کردن, به خاطر امتحانات شان می آمدند, در مدرسه قدم می زدند, درسهای خود را مرور می کردند و گاهی هم از طلاب, برای درک بهتر درسهای عربی, فلسفه و منطق خود, استفاده می کردند و کمک می گرفتند. در واقع مدرسه شهید مطهری, یکی از نادرترین مراکز برخورد و تلاقی دو دسته از جوانان دانشجوی رشته های علوم قدیم و جدید, در تهران به شمار می رفت.

با توجه به فلسفه مبارزات آیت اللّه طالقانی که در طول تمام حیاتش, تکیه همیشگی او, روی جوانان و اتحاد طلبه و دانشجو بود حالا می فهمیم که این حسن انتخاب در میعادگاه جوانان دانش آموز و دانشجوی علوم قدیم و جدید, دقیقاً از روی فکر و برنامه مخصوص بوده است.

آیت اللّه طالقانی, صبح ها که به مدرسه سپهسالار می آمدند, عموماً روی یکی از سکوهای جلوی حجره یکی از طلبه ها می نشستند, رو به قبله, در قسمت شمال شرقی مدرسه, معمولاً دو یا سه حجره مانده به راهرو, مدخل کتابخانه مدرسه و دانشکده معقول و منقول سابق. امروز می فهمیم که انتخاب این محل هم بی حساب نبوده است. چون درست محل تراکم رفت و آمد همه دانشجویان و اهل علم بود. چه آنها که با دانشکده معقول و منقول سر و کار داشتند, چه آنها که با کتابخانه مدرسه شهید مطهری کار داشتند و چه آنها که به فرهنگستان و یا حتی کوچه های پشت مجلس و مسجد رفت و آمد داشتند, همه, از این مرکز عبور می کردند.

جوانها پروانه وار, درست مثل آن که دور شمعی جمع آیند, دور آیت اللّه طالقانی حلقه می زدند, از او سوال می کردند, به سخنان او گوش می دادند. صحبتهایی که ایشان می کردند, غالباً مانند سخنان همین ماه های اخیر زندگی شان, همیشه با تکیه بر آیات قرآن بود و تفسیر محسوب می شد. آیاتی مناسب بیان و مسائل روز, انتخاب می کردند, درباره آنها صحبت می کردند, به طوری که آیت اللّه طالقانی را می توان کاشف جدید قرآن, به عنوان یک منبع مهم الهام سیاسی در تاریخ معاصر ایران نامید.

آیت اللّه طالقانی مُصِر به ایجاد تفاهم و وحدت میان دانش آموزان و دانشجویان علوم جدید و طلاب علوم قدیم بود. در حلقه های پرجاذبه درس و بحث آزاد خود در مدرسه عالی شهید مطهری, پیوسته توصیه می کرد که جوان به انجمن اسلامی دانشجویان بپیوندند. مسجد هدایت, به یمن وجود آیت اللّه طالقانی, سیاسی ترین مسجد نسل ما به شمار می رفت.)

 

وی, در فراز فراز خاطرات خود, نکته های برجسته ای را از زندگی سیاسی و تلاش پی گیر و خستگی ناپذیر آقای طالقانی در وحدت حوزه و دانشگاه می گوید و از این خاطرات, به روشنی به دست می آید که برای چه آینده ای دست به آن کار سترگ می زده است. و از نزدیک شدن دانشجو به طلبه و طلبه به دانشجو و حوزه به دانشگاه و به عکس, بنیان جامعه نوین اسلامی و قرآنی را در دنیای جدید پی می ریخته است که این مهم را نیز می توان از تفسیر او و درنگ او روی آیات و نقبهایی که از آیات به دنیای جدید و دانش نو و علم روز و کشفیات کاشفان بزرگ می زند, دریافت. او در پی نمایاندن پیوند عمیق اسلام و علم بود. در پی شالوده ریزی جامعه و مدینه فاضله و نمونه که بدون پیوند دانشگاه و حوزه ممکن نبود.

صاحب الزمانی می گوید: آقای طالقانی, هماره از بی خبری دو گروه حوزوی و دانشگاهی از هدفها و کارهای یکدیگر رنج می برد, از این روی برنامه هدف مندی را دنبال می کرد که این دو گروه, به هدفهای هم پی ببرند. از باب نمونه از این که دانشجویان نمی دانستند در 15 خرداد چه گذشته, رنج می برد و می گفت:

 

(چگونه دانشجویان دانشگاه تهران, همواره به خاطر شهادت سه تن از دوستان خود در 16 آذر 1332, هر سال ماه آذر و حتی ماه های قبل و بعد از آن, در دانشگاه دست به اعتصاب و تظاهرات می زدند, لیکن از شهادت و ضرب شکنجه صدها تن از طلاب مدرسه فیضیه قم, که در خرداد 1342 اتفاق افتاد, کوچک ترین اطلاعی نداشتند و حتی یک بار, چند دقیقه سکوت هم اعلام نکردند. ایشان معتقد بودند که مهم ترین وظیفه رهبری اسلامی آینده ایران اتحاد و ایجاد همبستگی میان همه گروه ها, بویژه دانشگاهیان و طلاب علوم دینی است.)107

 

مسجد هدایت کانون خیزش نو بود و محل تمرین تحمل اندیشه ها. آقای طالقانی محور بود و به بحثهای دینی و سیاسی دامن می زد. از استادانِ دانشگاه و حتی از دانشجویان فرزانه دعوت می کرد در مسجد هدایت سخنرانی کنند و خود پای سخنان شان می نشست. اگر از استاد و یا دانشجو سخنی نو و یا کاری ابتکاری می دید, آن را می ستود.108 او دریای آرامش بود و تحملی وصف ناپذیر داشت. و بدون جهت زبان به تکفیر نمی گشود و همیشه به اصلاح می اندیشید. اگر سخن نادرستی می شنید و بی مبنی و اساس, با گوینده و صاحب نظر صحبت می کرد و اشتباه اش را به او می فهماند. استاد مطهری و دکتر شریعتی در سال های دهه پنجاه در حسینه ارشاد, با یکدیگر کار فرهنگی می کردند. سرانجام بر اثر پاره ای از اختلافهای فکری, چه بسا دستهای پنهان, استاد مطهری از حسینیه ارشاد جدا شد. پس از آن, شماری از معرکه گردانان تلاش کردند اندیشه های شهید مطهری را در برابر دیدگاه های شریعتی قرار دهند و بدین وسیله, دانشجویان را رویاروی روحانیت و حوزه قرار دهند. این جریان تا سالهای پس از انقلاب اسلامی ادامه یافت.

آقای طالقانی هردو را از متفکران دلسوز اسلام می شمرد که هریک از زاویه ای نو اسلام را می شناسانند; چه اسلام دارای زوایایی است که هر متفکری می تواند در زاویه ای از زوایای اسلام روشنگری کند. شهید مطهری, اصول مکتب را از بعد فلسفی, کلامی و… با برهان استدلال بیان می کند و شریعتی از زاویه جامعه شناسی.

آقای طالقانی, در پشت این آشوبها و غبارآلود کردن فضای فرهنگی و فتنه گریها, ساواک را می دید109 وگرنه, به نظر ایشان, این دو متفکر شیعی با یکدیگر اختلافی ندارند, جز همان اختلافهای فکری که همیشه بوده و هست. پیشینه این اختلافها, به صدر اسلام برمی گردد.

از صدر اسلام اختلاف نظر بین مفسران و فقها بوده و به رشد دانش کمک کرده است. این موضع گیری و نداشتن تعصب نابجای صنفی, در همسویی و پیوند این دو جناح بسیار اثرگذار بود.

آقای مهدوی کنی سعه صدر, آرامش درونی آقای طالقانی را, عامل مهمی می داند که ایشان توانست محور وحدت بین جناحهای فکری و بین حوزه و دانشگاه شود و بویژه در محیط پر تشنج زندان که اعصابها خرد و زمینه برای درگیریها آماده بود, آن بزرگوار حلقه وصل بود:

 

(در تمام این درگیریها [در زندان] با این که همیشه عقایدشان را ابراز می کردند, ولی یک اعصاب قوی و یک طمأنینه داشتند که در تمام این مدت حدود 23 ماه, که ما در خدمت ایشان بودیم, در زندان اوین, من کم تر دیدم که ایشان کنترل اعصاب شان را از دست بدهند و حال این که خیلی مسائل مشکل در برخوردها با ایشان بود… بر اثر همین طمأنینه و وقار که تسلط بر نفس را نشان می داد, می توانستند محور وحدت و اتحاد باشند و بتوانند برای سلیقه های مختلف و گروه های مختلف محور الفت و وحدت باشند و ما در همه جوامع چنین افرادی را نیاز داریم.)110

 

تبیین درست و عقلانی دین از دیگر راهکارها و روشهای تبلیغی معلم قرآن برای جذب دانشگاهیان به کانونهای حوزوی بود. وی, با سرمایه و ابزار علمی لازم, زیباییهای دین را برای نسل نو بیان می کرد. جهان بینی, انسان شناسی, حکومت و سیاست, اقتصاد و اجتماع, روابط خانوادگی, حقوق بشر, روابط بین المللی و ده ها مسأله مورد نیازِ نسل جوان را از دید اسلام, باز و روشن می کرد.

در انجمن اسلامی مهندسان, در غوغای مکتبهای مادی, کمونیزم و سوسیالیزم, که داعیه عدالت و ایجاد جامعه آزاد را داشتند, به نقد دستاوردهای مکتبهای چپ و مادی در دنیا پرداخت و برتری قانونهای اسلام را برای اداره جامعه به روشنی و مستدل ثابت کرد. در همین مجلسها و محفلها, از فلسفه حج سخن گفت. نسل جوان و فرهیخته را با مناسک حج و انقلابی که این مراسم و مناسک در روح و روان انسان می گذارد, آشنا کرد.

* تبلیغ نادرست رابطه دین و دانش از عوامل مهم جدایی و واگرایی حوزه و دانشگاه بود. از عوامل جدایی کلیسا و مراکز علمی در اروپای قرون جدید, رویارویی علم و دین بود. مبارزه و رویارویی کلیسا با دانشهای جدید عقلی و تجربی, از عوامل این جدایی بود111 و کم کم, برآیند آن خود را به صورت نظریه ای نشان داد که دین و دانش, دو حوزه جداگانه اند. دین به آخرت نظر دارد و دانش به دنیا. دانش به تجربه و دیانت به ماوراء الطبیعه. طرفداران علوم جدید, علم را مرادف تجربه انگاشتند و هر تفکر غیرتجربی و عقلانی را غیرعلمی و ذهنی خواندند. متجددین ایران نیز, بین اسلام و مسیحیت و مسجد و کلیسا شباهت سازی کردند و چنین وانمود می کردند که اسلام نیز, با دانش میانه ای ندارد. و حوزه کاری این دو از یکدیگر جداست. البته, شماری از دفاعهای غیرعقلانی از دین و یا رفتارهای نادرست شماری از روحانیان112 و بی اعتنایی شماری دیگر به علوم جدید, به این جدایی دامن می زد. آقای طالقانی, از حلقه های وصل مسجد و دانشگاه بود. وی به جویندگان دانشهای نوین نشان داد, دین و روحانیت, نه تنها با علوم جدید سر مخالفت ندارد که اسلام پرچم دار دانش است و بخش عمده ای از گسترش دانش بشری مدیون علمای دین است و میان مسجد و کلیسا و اسلام و مسیحیت فرسنگها فاصله است.113

او, در دانشهای دینی, به مرتبه والایی دست یافته بود و به دانشهای جدید علاقه نشان می داد. برای ارتباط بهتر با انسانها و کشف علل تحولات روانی و اجتماعی جامعه های انسانی, آشنایی با داده های نوین بشری را نیز لازم می شمرد. برای فهم بهتر آیات آفرینش, شناخت زمین و آسمان و… از پژوهشهای دانشمندان جهان در این عرصه ها استفاده می کرد. وی با ارج نهادن به دانشهای جدید, به هواداران علوم تجربی, یادآور می شد: فراتر از حوزه کاری این دانشها پا ننهند, چه علوم تجربی به جهان بیرون از ماده و طبیعت راه ندارند و شناخت خدا و گذشته و آینده انسان و جهان در حوزه علوم الهی جای دارد. علوم جدید با همه پیشرفتهای آن, نتوانسته از پیچیدگیهای انسان و جهان رمزگشایی کند و بالاتر, هولناک ترین جنگها در ممالکی روی داده که در فن و صنعت در جایگاه اول دنیا ایستاده اند و راستی و مهرورزی و الفت جامعه های بشری, تنها در سایه دین و معنویت به دست می آید:

 

(علوم تجربی و مادی نمی تواند و نباید مدعی باشد که به خارج از حدود ماده و طبیعت راه یابد, و دیده گشاید و اصول ثابت و حقایق برتر را بنمایاند و انسانها را به توحید و سعادت حقیقی رساند. هدایت به حق و تبیین اصول ثابت و توحید فکری و اجتماعی را رسالت پیامبران انجام می دهند که از مبداء برتری درمی یابد و در فطرتها و عقول پاک از عوامل و انگیزه های پست و غرورها, نفوذ می یابد و موجب التزاماتی در درون اندیشه و خلوتگاه زندگی تا برون اجتماع می شود و اختلاف را از بین می برد.)114

 

برنامه هوشمندانه آقای طالقانی در همبستگی و پیوند این دو نهاد فکری و معنوی, سبب شد زمینه های بسیار خوبی برای آشنایی و هم اندیشی آن دو فراهم گردد و جویندگانِ حقیقت از خیل دانشگاهیان, فوج فوج راه مساجد را پیش گیرند. مسجد هدایت, مسجد الجواد و… شاهد حضور پرشور دانشجویان بود. افزون بر گفته ها و نقلهای شاهدان و کسانی که در خیل دانشجویان و فرهیختگان در مسجد هدایت حضور می یافتند و پای سخن آن سخنور حکیم می نشسته اند, گزارشهای مقامات امنیتی شاه نیز, از حضور انبوه تحصیل کردگان در مسجد هدایت حکایت دارد.115

استادان بسیاری از حوزه نیز با استفاده از این زمینه سالم, رو به دانشگاه آوردند که به شهادت شاهدان بصیر و دانا و اثرگذاریهای بیرونی این روی آوری, وجود این روحانیون فرزانه در رشد تفکر دینی در مجامع نوین علمی بسیار اثرگذار بوده است و دانشگاه را از خمودی, پوچ گرایی و روی گردانی از هویت دینی و ملی, به دور نگهداشت و زمینه های اوج گیری علمی, دینی, سیاسی و اثرگذاری آن را در عرصه های گوناگون فراهم آورد.

از آن سو, حوزه نیز, با حضور استادان دانشگاه در میانِ طلاب رو به رو شد که این حضور سخت اثرگذار در چگونگی نگرش و رجوع به منابع دینی, جهت گیریها, انزواشکنی و حضور در زمان بود. اینان با ورود به محافل حوزوی, تجربه های خود را در رابطه با دین در عصر جدید, شناخت نسل جوان, دین و زندگی به روحانیون انتقال می دادند. این همبستگی ژرف و پیوند و داد و ستد علمی, آثار سودمند خود را در دین باوری نسل جوان و نیز در پیروزی انقلاب اسلامی, به زیبایی نشان داد.

این سخن آقای مهدوی کنی بیانگر این معناست:

 

(آیت اللّه طالقانی, دَرِ مساجد را به روی جوانان تحصیل کرده و دانشجو باز کرد و همچنین دَرِ دانشگاه را به روی مسلمانان و روحانیون باز کرد.)116

 

8. جهانی نگری

 

آقای طالقانی غمِ انسان داشت. رنج و دغدغه انسانهای دربند ستم, در همه کرانه های زمین, سخت او را به لجّه غم فرو می برد.

او همه پهنه گیتی را حوزه رسالت و کار روحانیت می شمرد. بسیاری از مکتبهای روشنفکری که داعیه جهانی دارند, در صحنه عمل, تنها در پی منافع افراد خویش اند و بس. روشنفکران اروپا, مانند مارکس و انگلس, در پی آزادی و برابری کارگران اروپا بودند. فریادشان بر سر تقسیم عادلانه غنائمی بود که استعمار غرب از چپاول ثروت ملتهای تحت ستم به زادگاه آنان سرازیر کرده بود.

روشنفکران جهان سوم نیز, بیش تر پرچم ناسیونالیسم را برافراشته بودند, بی خبر از این که در آن روزگار ناسیونالیسم به کدام سمت در حرکت بود. روزی منادی استقلال و عزت ملی مردمان بود. در قرن بیستم, به دست استعمار به ابزاری برای ایجاد اختلاف و رها کردن هویت اسلامی و مذهبی تبدیل شده بود, دولتهای اسلامی را تکه تکه کرد. روشنفکران ملی گرای ایران نیز, به باستان گرائی و به تعبیر جلال زرتشتی بازی و فردوسی گرائی روی آوردند.)117 دغدغه ها و شعارهای شان بر محور احیای نمادهای ایران باستان و نیاکان قدیم دور می زد. امّا طالقانی روشنفکری بود که اندیشه اش, دغدغه اش, غصه هایش, مرزها را درنوردیده بود. افزون بر درد و رنجی که از کشوررش در سینه و دل داشت, درد و رنج دیگر دردمندان و رنجوران, او را دردمند و رنجور می ساخت.

در اصل جامعه های اسلامی, بالاتر, جامعه های بشری و محرومان جهان را حلقه های به هم پیوسته ای می شمرد که رهایی و اسارت هریک در آزادی و اسارت دیگر جامعه ها, اثرگذار است.

راهنمای او در این راه قرآن بود. در اندیشه او, رسالت انبیاء رفع فتنه و نابرابری از همه انسانهاست. فلسفه جهاد, نه جهان گیری و سرازیر کردن اموال دیگران به خزانه مسلمانان, که نبرد اسلام نبردی آزادی بخش برای برداشتن موانع پویایی حیات بشری و به هدف آزاد کردن انسانهای دربند است.118 به دیگر سخن, جهاد, مبارزه با راهبان و احبار و متحجر و طاغیان به هدف ایجاد فضای آزاد زمینه ای مناسب برای اندیشه است و برای ایجاد فضای سالم که انسانها بتوانند برای سرنوشت خود تصمیم بگیرند و از بندگی و بردگی کسانی همانند خود رها شوند. بویژه اگر مسلمانان دربند ستم باشند, بر دیگر مسلمانان واجب است به فریاد دادخواهی آنان پاسخ مثبت دهند:

 

(جهاد فی سبیل اللّه… راه خدا, همان راهِ صلاح و خیر جامعه عمومی بشر است. یعنی راه عدالت, یعنی راه حق, یعنی راه آزادی بشر, که یک عده ای, یک طبقه ای بر قوا و نیروهای مردم, چنان سلطه نداشته باشند که هم جلو حرکت فکری جامعه بشر را بگیرند و هم دست آنها را از دراز شدن به منابع طبیعی که خدای عالم در دسترس همه قرار داده است, باز دارند.)119

 

آن مجاهد فی سبیل اللّه, جنبشهای رهایی بخش, بویژه نهضتهای اسلامی را حلقه های به هم پیوسته ای می دانست که پیروزی و شکست هریک در دیگر ملتها و جنبشها نیز, اثرگذار است و مستضعفان جهان بایستی در نجات دیگر ملتهای دربند نیز, بکوشند و از تجارب یکدیگر بهره برند. از این روی, او در گرما گرم مبارزه با رژیم شاه, از مظلومیت و از اوج و فرود مبارزان لبنان, فلسطین120, الجزائر121, مصر, سودان122, اریتره و… غافل نبود. از راه های گوناگون در جریان جنبشها و حرکتهای فکری و سیاسی قرار می گرفت و از مردم و علمای دین یاری می طلبید.

از آغاز اشغال فلسطین, آمریکا و صهیونیزم جهانی, به تلاش تبلیغاتی و فرهنگی گسترده ای دست زدند, تا یهودیان را قومی مظلوم, ستمدیده و آواره معرفی کنند و همدردی ملتها را با این قوم سرگردان برانگیزند و وانمود کردند این قوم, قوم صلح طلب و تمدن آفرینی است, جایی را برای اسکان می خواهد و زمینه ای برای کار و تمدن آفرینی.

چنان فضا را به این توهمات آلودند که روشنفکران ایرانی, از این فضا اثر پذیرفتند و با عقب ماندگی و ساده لوحی تمام, باور کردند که عربها مردمانی عقب مانده و وحشی و یهودیان مردمانی متمدن و ستمدیده و سزاوار کمک اند. در جریان نبرد اعراب و اسرائیل, سخیف ترین اظهار نظرها را کردند. از جمله گفتند:

 

(این عربها و جمال عبدالناصر است که به یهودیان ستم می کند.)123

 

موج تبلیغاتی صهیونیستها شخصیتی مانند جلال آل احمد را نیز در برهه ای از زمان با خود همراه ساخت. او در سال 1342 همراه همسرش مدت 17 روز مهمان اسرائیل بود. در این سفر و گشت و گذار در فلسطین اشغالی, وی مجذوب سیستم سوسیالیستی دهقانی و کیبوتص اسرائیل (شرکت سهامی زراعی) در برابر کلخوز شوروی گردید. آل احمد, در بازگشت از این سفر مقاله (ولایت عزرائیل) را در جانبداری از تمدن و پیشرفتهای رژیم صهیونیستی منتشر ساخت. گو این که این سردرگمی و ضلالت زیاد دوام نیاورد و جلال, به ماهیت اسرائیل پی برد و این خطای بزرگ را به زودی جبران کرد.

مهندس حسین ملک نیز به سال 1327 در مجله اندیشه نو, به سردبیری انور خامه ای, شیفته اصلاحات کشاورزی اسرائیل, مقاله (کیبوتص) را نشر داد.124

خلیل ملکی, از روشنفکران بنام و از رهبران حزب سوسیالیست, که به آمریکا و غرب گرایش پیدا کرده بود125, به سال 1332 و پس از آن, در مجله علم و زندگی و مجله نبرد زندگی, مقاله هایی را در جانبداری از رژیم صهیونیستی نشر داد. به نوشته شمس آل احمد:

 

(لحن و برخورد مقاله های ملکی چنان مشفقانه بود که ما جوانها می پنداشتیم گروهی از مردم در آن ناحیه سرگرم پیاده کردن بهشت اند.)126

 

داریوش عاشوری نیز, بنا به سفارش خلیل ملکی, در دوره دانشجویی به اورشلیم رفت و پس از بازگشت به ایران, مقاله هایی در ستایش از اسرائیل نوشت.

و نیز سعید نفیسی, عباس شاهنده, عبداللّه والا, سردبیر تهران مصور, ابوالحسن نوری, سردبیر روزنامه داد, هاشمی حائری, سردبیر روزنامه طلوع, ناهید, از نویسندگانِ روزنامه اطلاعات, امان اللّه ریگی, سردبیر ندای زاهدان و… بلندگوی اسرائیل شدند و با زبان و قلم به زمینه سازی فرهنگی برای ارتباط بیش تر اسرائیل و ایران مشغول بودند.127

در این میان, آن جریانی که تیزبین بود و در دام فریب یهودیان گرفتار نیامد, روحانیان بیدار بودند, علمای هوشمند و آشنایی با سیاستهای شوم قدرتهای بزرگ. اینان در ورای تبلیغات فریبنده و مظلوم نماییهایی که به نام قوم یهود انجام می گرفت دستهای پلید آمریکا و صهیونیست جهانی را می دیدند که درصددند سرزمینی را سوخته و ملتی را آواره سازند, تا بر خرابه های آن ستاره داود را بنا کنند و درختان بهشت موعودی را که امثال ملکی آن را نقاشی می کردند, با خون جوانان فلسطینی آبیاری کنند. در همان روزها نوشته های خلیل ملکی از سوی فضلای حوزه علمیه قم نقد شد و نیز مقاله های جلال آل احمد در ستایش از اسرائیل به سال 43 از طرفِ فاضِل آگاه, پرشور و دشمن شناس, سید علی آقا خامنه ای (مقام معظم رهبری) مورد نقد و ارزیابی قرار گرفت128 که جلال از این یادآوری تشکر کرد و سپس در مقاله ای به درگاه مسلمانان و روحانیت عذر تقصیر آورد و با نوشتن مقاله های آگاهی بخش جنایتهای اسرائیل را آشکار ساخت.

آقای طالقانی از آغازِ مساله فلسطین پی گیر ماجرا بود. و با همه وجود از آوارگان و رزمندگان فلسطینی پشتیبانی کرد.

دولت نامشروع و غاصب اسرائیل در مورخه 25/2/1327 تشکیل شد, چند ماه پیش از تشکیل دولت اسرائیل و به هنگام هجوم صهیونیستها به سرزمین فلسطین, به دعوت آیت اللّه کاشانی, فدائیان اسلام گردهمایی باشکوهی در مسجد شاه در دی ماه 1326, برگزار کردند.129 آیت اللّه بروجردی نیز در اعلامیه ای به زبان عربی, جنایات صهیونیستها را محکوم و از مسلمانان ایران و سایر کشورها دعوت کرد تا یهودیان اشغالگر را محکوم کنند.130

در اجتماع بزرگی که در تاریخ 31/2/27 چند روز پس از تشکیل دولت اسرائیل به همت فدائیان اسلام و آیت اللّه کاشانی و انجمن اسلامی دانشجویان تشکیل شد, نواب صفوی سخنرانی کرد و حدود 5000 نفر از جوانان مسلمان داوطلب اعزام به فلسطین شدند. آقای طالقانی از رهبران و صحنه گردانان این گردهمایی بود.131

آقای طالقانی در کنفرانسهای اسلامی که در جهت حمایت از مردم فلسطین تشکیل می شد, شرکت می جست. با سخنرانی در این گردهماییها, نمایندگان کشورهای اسلامی را برمی انگیخت, تا به پا خیزند و برای نجات فلسطین چاره ای بیندیشند. به سال 1331 ش. به نمایندگی از آقای بروجردی, در مؤتمر شعوب المسلمین کراچی, شرکت کرد. و سال 1338 در مؤتمر اسلامی قدس در اورشلیم حضور یافت. وی پس از بازگشت از این سفر به ایران, در مساجد, مدارس, انجمنها و گردهماییها, مردم را نسبت به جنایتهای اشغالگران صهیونیست آگاه می کرد و آنان را می انگیزاند که به برادران مسلمان خود یاری برسانند. وی به دولت ایران, که از اسرائیل جانبداری می کرد, به شدت انتقاد کرد و به حکم فقه اسلامی, دولت را محارب و مخالف خدا و رسول خواند:

 

(آقا امروز صهیونیسم پوست دوم استعمار است. صهیونیزم به پوست اسرائیل درآمده, اسرائیل باز قیافه دیگر در کشور ما گرفته, به صورت بهائیت درآمده و در تمام وزارتخانه ها و ارکان این دولت شیعه اسلامی… نفوذ دارند… من می دانم و می گویم و مدرک هم دارم… این [نابسامانیها] دست کیست؟ جز عمال اسرائیل, عمال اسرائیلی که ریشه اخلاق این مملکت, ریشه عفت این مملکت, اقتصاد این مملکت, حیات معنوی این مملکت, زندگی این مملکت را به باد می دهد…)132

 

آقای طالقانی در دی 1340 در مؤتمر اسلامی قاهره شرکت کرد. در این گردهمایی, برای نخستین بار به مسلمانان جهان اعلان کرد: مردم ایران و شیعیان با صهیونیزم مخالف اند و کارنامه مردم از دولت جداست.

در جریان این سفر, برای مردم مصر و سوریه این واقعیت را روشن ساخت که تشیع, همان اسلام راستین است.133 آقای طالقانی در این مؤتمر پس از شرح اهداف رسالت پیامبر و ضرورت هماهنگی مسلمانان با یکدیگر, از شرکت کنندگان درخواست کرد, همگی در صف واحد از حقوق حقه خود دفاع کنند. در جریان نبرد اعراب و اسرائیل (1347) ایشان هر روز در حمایت از مسلمانان عرب سخنرانی می کرد. وی در خطبه عید فطر 1348 فطره خود را برای آوارگان فلسطینی کنار گذاشت و بخشی از مردم نیز کمکهای خود را به آوارگان دادند.

این حرکت اسلامی, انقلابی و شورانگیز, در سالهای بعد از سوی علامه طباطبائی و شهید مطهری دنبال شد. آقای طالقانی مبارزات ضدّ استعماری مردم مصر را نیز پی گیر بود و بویژه جنبش افسران مصری به رهبری جمال عبدالناصر, از چشم او پنهان نبود. عبدالناصر ضربه های شکننده ای بر اسرائیل و هم پیمانان غربی او وارد ساخت. وی, با ملی کردن کانال سوئز, دست دولتهای غربی را از سیطره بر این تنگه استراتژیک و حیاتی جهان, قطع کرد. آقای طالقانی پس از درگذشت عبدالناصر برای وی در مسجد هدایت مراسم یادبود برگزار کرد.134

و نیز تحولات کشور نوپای اسلامی پاکستان را دنبال می کرد. پاکستان در سال 1347 به دنبال فروپاشی هند, استقلال خود را به دست آورد و با مشکلات بزرگی رو به رو بود. با این حال رهبران پاکستان از مردم فلسطین, جانبداری می کردند.135 طالقانی در جریان جاری شدن سیل خسارتبار در این کشور, برای آوارگان و سیل زدگان آن کمکهای مردمی گردآوری می کرد. مبارزات استقلال طلبانه الجزائر نیز مورد علاقه او بود. او برای پیروزی مجاهدان الجزائر هماره دعا می کرد136 و مردم را در جریان جنایتهای استعمار فرانسه در آفریقا قرار می داد. در مسجد هدایت, برای شهدای الجزائر مراسم یادبود137 برگذار کرد و از مبارزات شکوه مند و نبردهای آزادی بخش مردم الجزائر علیه اشغالگران اروپایی, قدردانی می کرد.138

9. پیگیری اندیشه تقریب بین مذاهب اسلامی

 

نیمه نخست سده معاصر از دورانهای سخت و بسیار سهمگین امت اسلامی بود. دژ بزرگ امپراطوری عثمانی که قرنها در برابر دشمن صلیبی ایستادگی کرد, درهم شکسته شده بود. عراق, سوریه, لبنان و فلسطین به اشغال بریتانیا و فرانسه درآمده بود. سرزمینهای گسترده ماوراء النهر, به دست روسها افتاده بود. در این هنگامه بحران خیز طوفان زا, مسلمانان به جای متحد شدن علیه دشمن, به رویارویی با یکدیگر برخاسته بودند و شعله اختلافها, خانمانها را می سوزاند و فرقه سازان, این جا و آن جا, خیمه شوم فرقه های خانمان برانداز و آتش افروز را می افراشتند.

در دهه 30, آقای بروجردی, برای پاسداری از اسلام و کیان مسلمانان, تقریب بین مذاهب اسلامی را در سرلوحه برنامه خود قرار داد, تا از این راه مسلمانان همدیگر را بهتر بشناسانند و اختلافهای فرقه ای را کنار نهند و با همدلی و همراهی, سدی استوار در برابر دشمنان صهیونی و صلیبی بنیان نهند.139

آقای طالقانی, که از نوجوانی در آرزوی وحدت مسلمانان بود, از این حرکت حماسی, شورانگیز و عزت آفرین زعیم حوزه استقبال کرد و همه نیرو و توان خود را در راه به حقیقت پیوستن آن به کار گرفت.

وی بر این نظر بود که مسلمانان بر مذهب خود پای بند باشند و آن را به روش عقلانی و معیارهای صحیح پیام رسانی بشناسانند, ولی از تکفیر و گزند به دیگر پیروان مذاهب, خودداری ورزند و نیرو و توان مبارزاتی خود را علیه دشمنان اسلام به کار گیرند.

و خود نیز که تشیع را اصیل ترین مذهب اسلام و مقدس ترین عقیده و حکمتی آسمانی می شمرد, ولی در شناساندن و دفاع از آن, از راه انصاف و اعتدال و خرد خارج نشد و از دیگر مذاهب اسلامی, با احترام یاد می کرد مقدمه و حاشیه های ایشان بر کتاب وزین: تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمد, نوشته قاضی بهلول افندی, نمونه ای از آن است.140

هماره در اندیشه یکپارچگی مسلمانان بود و از پراکندگی آنان, سخت در نگرانی به سر می برد. از این می دید مسیحیان و یهودیان, به اختلافهای ریشه ای, کهنه و پردامنه خود پایان داده و با هماهنگی, سرزمینهای اسلامی را یکی پس از دیگری به زیر سلطه درمی آورند و یا اشغال می کنند, در تشویش بود. او با زبان و قلم, بایستگی آشنایی مسلمانان با یکدیگر را گوشزد می کرد و از خطرهای بزرگی که آن به آن مرگ سیاه را برای آنان رقم می زدند, سخن می گفت و برنامه و هدفهای صهیونیست را یادآور می شد و از چهره سیاه و دغل باز غرب پرده برمی داشت و مبانی و راهکارهای رسیدن به وحدت اسلامی را برای مردم شرح می داد. خود نیز در پژوهشهای تفسیری و کلامی و فقهی, به اندیشه وحدت پای بند بود و از سخنان توهین آمیز و نقدهای آزاردهنده و اختلاف انگیز دیگر مذاهب پرهیز داشت.

او منادی وحدت بود. به سال 1338 ش به نمایندگی از سوی آقای بروجردی و رساندن پیام ایشان به شیخ محمود شلتوت, رئیس جامع الازهر, به مصر سفر کرد و با شرکت در کنگره اسلامی دارالتقریب قاهره, با نمایندگان کشورهای اسلامی از نزدیک آشنا شد و درباره گرفتاریهای مسلمانان به گفت و گو پرداخت.141

افزون بر آن, در سالهای 1338 در مؤتمر اسلامی کراچی و در سال 1340 در مؤتمر اسلامی قدس شرکت کرد و با نشست و گفت و گو با علمای جهان اسلام و اندیشمندان اسلامی, به چاره جویی پرداخته و راهکارهای برون رفت از بحران را بررسی کردند و چگونگی رویارویی با جاهلان و معاندان و فتنه انگیزان را در کانون توجه خود قرار دادند. در این سفرها و نشست و برخاست با علمای جهان اسلام, با مشکلات امت اسلامی بیش تر آشنا شد.

در این راستا, عبدالفتاح عبدالمقصود, دانشمند بزرگ سنی مذهب, کتاب الامام علی بن ابی طالب را نوشت. آقای طالقانی به سال 1335 آن را ترجمه کرد. در مقدمه با اشاره به حرکتهای امیدبخش تقریب مذاهب, که میان علمای اسلامی پیرو اهل بیت و جامعه سنیان در حال شکل گیری است, نوشت:

(راه تقریب که جمعی از علماء بیدار و مجاهد پیش گرفته اند, همین است که با نور تفکر محیط ارتباط اسلامی را روشن سازند و با نوک قلم, باقیمانده ابرهای تاریک را از افق فکری مسلمانان زائل گردانند, تا وحدت واقعی پا بگیرد, نه اتحاد صوری و قراردادی. مصر, که مرکز با ارزش تفکر اسلامی است, در این قرن, با نوک قلم موثرترین دفاع منطقی را از حریم قدس و اندیشه های اسلامی نموده است. چون تبلیغات و دسائس و نقشه های نهایی دشمنان اسلام مواجه با شکست شد, در این روزها با سلاحهای گرم و مهیب خود خواستند ضربه قاطع و نهایی خود را بزنند که با روح مقاومت مسلمانان روبه رو شدند. و آدم نماها با شکست و رسوایی به اوطان خود برگشتند و برادران مصری, افتخاری بر افتخارات خود افزودند و به عالم اسلام و تثبیت حقوق انسان خدمت گرانبهایی کردند.)142

10. توجه به روشهای نوین ارتباطی

 

از دیگر جلوه های روشنفکری آقای طالقانی, بهره گیری از روشها و ابزارهای نوین ارتباطی بود که بهره گیری از ابزارهای نوین برای پیام رسانی و گستراندن اندیشه, از ویژگیهای روشنفکری در زمان و روزگار ماست. وی به زمان و دگرگونیهای آن توجه داشت. درباره ویژگیهای روانی و اجتماعی انسانها مطالعه کرده بود و دریافته بود روان انسانها, نیاز به شادابی و دگرگونی دارد و نوخواهی و پا گذاردن به عرصه های جدید, از ویژگیهای ذاتی انسان است و دریافت راه ارتباط انسانها با یکدیگر نیز, نو شده است.

از آن جا که او فرزند زمان خود بود و انسان و روح و روان و ویژگیهای او را می شناخت و با دنیای ارتباطات نیز آشنایی داشت, درصدد برآمد از این روشها و راه های نو, برای دعوت و پیام رسانی استفاده کند و به همان روشهای سنتی بسنده نکند و اگر از روشهای دیرین بهره می برد, به آن جذابیت ببخشد. اما راه هایی که او استفاده کرد:

الف. خطابه و منبر: کهن ترین وسیله ارتباطی, در جهان اسلام منبر است. گفت وگوی چهره به چهره. روشی همیشه نو, اگر خطیب حرف نو داشته باشد. طالقانی, از آن بیش ترین بهره را گرفت و با ایجاد تنوع در آن, مردم و جوانان را به پای سخنان خود می نشاند. در مسجد, در مدرسه, در اردوهای صحرایی, در سفرهای زیارتی, وقتی روی منبر می رفت, چنان سخنان اش دلنشین بود و بیان گرم و سیمایش جاذبه آفرین, که افراد پای منبر او میخکوب می شدند. منبر را به عرصه جدید وارد کرد و چنان کرد که جوانان پای آن می نشستند و احساس نمی کردند از پای یک ابزار کهنه و سنتی به دنیای جدید وارد می شوند و این سان آفاق و انفس را سیر می کنند.

ب. مطبوعات: روزنامه ها, مجله های هفتگی و ماهانه و فصلی از ابزارهای نوین ارتباطی اند که روشنفکران ایده ها و دیدگاه های خود را به مخاطبان می رسانند. آقای طالقانی اهمیت و جایگاه آن را در پیام رسانی, خیلی زود دریافت. ابزار کارآمدی که علما و حوزویان, هنوز به جایگاه مهم و سرنوشت ساز و کارآمد آن پی نبرده اند! از اوان جوانی, با این پیام رسان بسیار قوی و کارآمد, آشنا شد و در نشر پیام خود از آن استفاده برد. پدرش سیّد ابوالحسن طالقانی, از پیشگامان مطبوعات حوزوی بود. وی, با گروهی از هم اندیشان, مجله البلاغ را برای نشر معارف اسلامی و پاسخ به شبهه های مخالفان اسلام, راه انداخت.143

نشریه دانش آموز, را آقای طالقانی, در دوران جوانی منتشر ساخت.144 در این نشریه, به زبانِ ساده و روان, مسائل دینی و اجتماعی را به نوجوانان و جوانان می آموزاند.

افزون بر این, از بازوان اصلی نشریه (آئین اسلام) نیز بود. آئین اسلام, هفته نامه بود که به شکل مجله های امروزی چاپ می شد. این نشریه, با مدیریت نصرت اللّه نوریانی, در فروردین 1323 منتشر شد. آقای کاشانی آن را یگانه نشریه دینی خواند.145 حاج سراج انصاری, میرزا خلیل و میرزا محمد باقر کمره ای, در آن مقاله می نوشتند. این مجله وزین مذهبی دستی در سیاست نیز داشت و با استقبال گرم جامعه مذهبی ایران روبه رو گردید.146

از آقای طالقانی مقاله های گوناگونی در آیین اسلام سال اول, به چاپ رسیده است, از جمله: مجموعه مقاله های ترجمه خطبه های نهج البلاغه همراه با شرحی کوتاه درباره خطبه.147 این مقاله ها سپس به صورت کتابی مستقل منتشر گردید. درسهای تفسیری ایشان در انجمن اسلامی دانشجویان نیز, در این نشریه چاپ می شد.

آقای طالقانی با مجله هفتگی نور دانش, وابسته به انجمن تبلیغات اسلامی, به مدیریت عطاءاللّه شهاب پور نیز, همکاری می کرد. این نشریه که سخنگو و زبان انجمن تبلیغات اسلامی بود, در راه نشر معارف اسلامی و پاسخ به شبهه های دینی میان داری و تلاش می کرد. از جمله مقاله های آقای طالقانی در این نشریه, عبارت بودند از: برادری اسلامی در جهان, آخرین ادوار اسلام, تمدن اسلامی و بیداری148 و نیز با نشریه هایی چون: فروغ علم, حکمت, مکتب تشیع همکاری می کرد و برای آنها مقاله می نوشت.

مطالب کتاب مالکیت در اسلام, در آغاز در نشریه فروغ علم, به مدیریت سید جعفر شهیدی, منتشر شد.149

ایشان در مقاله عید قربان, قربانیان راه حق, چاپ شده در مکتب تشیع در سال 1344 نوشته است:

(حج از آداب احرام و مناسک آغاز می شود و به قربانی پایان می یابد. قربانی حیوانات تذکر و توجه به قربانی شدن انسان در راه خداست.

پس از حج که آمادگی برای فداکاری و قربانی دادن است, وظیفه جهاد در راه خدا پیش می آید و وظیفه, به همان عنوان حاجی شدن تمام نمی شود و در هیچ ملتی چنین عیدی نیست که همه اش عمل و تحقق آرمانهای انسانی باشد و به عنوان عید خوانده شود. قربانی و فداکاری در راه خدا, کامل ترین مقام انسان و برترین راه برای از میان بردن مزاحمین در راه حق و عدالت است. با این جنگ فی سبیل اللّه (جهاد) است که می توان جنگهای اقتصادی و مادی را از میان برد و بر زمین, حق و عدالت را مستقر کرد. پس عید قربان رمز ظهور کمال انسانی و هدف انسانی است.

حج, با مقاصد عالی و در مرتبه عالی فداکاری و قربانی دادن, در آخر سال 60 هجری و اول 61, به صورت قهرمانی فوق تصور و تخیل ظاهر شده. در همان سال که معاویه پس از 20 سال سلطه شوم خود مرد. معاویه پرده ضخیمی از ریا و تزویر بر نفوس مسلمانان کشیده بود…

در گوشه ای از مکه و کنار خانه خدا و در شب 8 ذی الحجه, که حجاج آماده مناسک اساسی حج می شوند, از سراپرده ای که فرزند خاتم الانبیاء و وارث فکر و خون ابراهیم خلیل, حسین بن علی (ع) جای داشتند, با کلمات شمرده و محکم, که حاکی از جدیت و نظم گوینده بود, طنین انداخت: الحمدللّه و ماشاءاللّه و لاقوه الا باللّه. خط الموت علی ولد آدم, مخّط القلادة علی جید الفتاه:

سپاس مرخداست و مشیّت از آن اوست و هیچ قدرتی, جز او جز به وسیله او, نیست. مرگ بر فرزندان آدمی حتمی و خط زیبایی است مانند گردن بند بر گردن و سینه دوشیزه جوان.)150

ج. هنر ادبیات: اسلوبِ نوشتار در دفع و جذب خواننده اثرگذار است. نوشته خوب و روان, برد پیام را دو چندان می کند. چه بسیار از نوشته های پرمحتوا و ژرف, ولی به خاطر کهنگی, اسلوب و ساختار درهم ریخته, و به دور از فهم مخاطب, به عرصه نیامده, از دور خارج شده و خواننده ای نیافته انبار شده است و سپسها خمیر. ولی چه بسیار نوشته های بی عمق, به خاطر قالب نو و نثر روشن و پرجاذبه, ماندند و در ساحتِ فکر و فرهنگ جا باز کردند. آقای طالقانی, ادیب بود. یعنی ویژگی اثرگذار و جاذبه آفرین روشنفکری را در حدّ اعلی داشت. و برای رساندن پیام خود, در گفتار و نوشتار, از آن بهره برد ادیبانه و هنرمندانه سخن می گفت و ادیبانه و هنرمندانه می نوشت و جاذبه می آفرید و گروه گروه جوانان و نسل نوخاسته را شیفته سخن و نوشته خود می کرد.

نوشته های آقای طالقانی, با همه عمق و علمی بودن و دربردارنده استدلالهای فلسفی و علمی, زیبا و روان و استوار و هنرمندانه است و دارای ساختار بس زیبا و به دور از اغلاق و تکلف و ایجاز و درازنویسیهای بی فایده. تصویرگریهای زیبا, دلنشین و تحلیل های بجا و استفاده از آرایه های زیبای ادبی, نوشته های آن بزرگ را در ردیف آثار برجسته و ماندگار ادبی قرار داده است.

شماری از ادبا, نوشته های وی را از شاهکار ادبی دانسته اند. نمونه های فراوانی از نثر زیبا, استوار و ادیبانه و روان او در تفسیر پرتوی از قرآن, پرتو افکن است. از جمله در وصف دوران کودکی پیامبر (ص) در ذیل آیات سوره والضحی نوشته است:

(تاریخ روشن زندگانی و وضع دوران طفولیت آن حضرت, شاهد صادق و خدشه ناپذیر بر این است که لطف خاص پروردگار, پیوسته, شامل حالش بوده و او را در مأواهای پاک و پر از مهر جای داده و از موجبات انحرافهای فکری و اخلاقی محیط برکنارش می داشت:

بیش از شش ماه از مرحله تکوین اش نگذشته بود که پدر جوانش عبداللّه در شهر یثرب و در میان دائی زادگان اش چشم از دنیا بست.

مرگ عبداللّه, که کوچک ترین و عزیزترین فرزندان عبدالمطلب بود, سرور قریش و مردم مکه را ماتمزده کرد. در میان چنین اندوه و ماتم و اشک و آه مادر بی سرپرست اش, دوره جنینی را گذراند و به دنیا چشم گشود.

و چون وادی شرک آلود و کوه های محیط و گرفته مکه و اوضاع فکری و اخلاقی آن و همچنین چهره افسرده و بیش تر غم آلود مادر, با پرورش اولی چنین طفلی مناسب نبود, عنایت ربوبی, او را در آغوش زن پاک سرشتی به نام حلیمه سعدیه جای داد. این زن با همان نظر اول, چنان مجذوب آن طفل شد که بدون نظر به پاداش, او رادر بر گرفت و در آغوشش مأوای داد و با خود به صحرا برد و در میان محبت خانواده و قبیله اش, جای داد. (فآوی) مقدم او برای آن خانواده و قبیله منشأ خیر و برکت گردید. در آغوش مهرپرور این زن و قبیله اش و در مأوای بیابان باز نوازش نسیم و انوار, جسم و روحش بیش از حد معمول رشد یافت. مورخین داستانهای عجیبی از وضع این طفل از حلیمه نقل می کنند می گوید: هیچ گاه از پستان راست شیر ننوشید و پستان دیگر را برای همشیرش واگذار کرده بود. هرگاه شبها در میان خیمه, گریه سر می داد, چون او را از خیمه بیرون می بردم و زیر آسمان می گذاردم, چهره اش باز و چشمانش به ستاره ها دوخته می شد و همین که توانست به پاخیزد, و راه رود, با برادران رضاعی و همسالانش همراه گوسفندان, چالاک به راه افتاد. این زن در هر سال یک یا دو بار او را به مکه نزد مادر و خویشانش می برد. پس از پنج سالگی که رشدش کامل شد, به مکه بازگرداند و این بار در آغوش مادری مأوا گرفت که گذشت زمان و دیدن این فرزند, آلامش را سبک کرده بود دوران این مأوا هم, بیش از یک سال نپایید که مادرش همه رنجهای گذشته و امیدهای آینده را با خود از دنیا برد. چهارمین مأوایش خانه گل و دل عبدالمطلب گردید.

آن پیرمرد عالی قدر, در چهره و حرکات و گفتار فرزند زاده اش, همه امجاد و مواریث اجداد و سیمای فرزندش عبداللّه و هزاران اسرار را مشاهده می کرد و چنان به او دل بست که روز و شب از او جدا نمی شد در بستر خود او را می خواباند و در مسند سروریش, پهلوی خود, می نشاند و در مجالس از فرزندان بزرگسالش, مقدم می داشت و رفتارش با او سرشار از محبت و ادب متقابل بود. سایه مأوای این سرور هم چندان نپایید. بیش از هشت سال از عمر پرحادثه اش نگذشته بود که خود را در کنار بستر مرگ شیخ مکه و وارث فضائل گذشتگانش دید. در حالی که چشمش به چشم او دوخته و دستش در میان دست او بود, جدش در آخرین نفسهای زندگی, یتیم عبداللّه را در میان گزیده ترین فرزندان خود ابوطالب گذارد و چشم بر هم نهاد. در سالهای پر حادثه پیش از بعثت و پس از آن, ابوطالب و فرزندانش و خانه اش مأوای امن, پناهگاه محکم و مدافع دائم آن حضرت بود. (فآوی) در آن یتیمی و این تغییر مأواها و جا به جا شدنها, لطف و عنایت پروردگار را مشاهده می کرد و او را متکی به خدا و مستقل بار آورد و به دردها و سختیهای یتیمان و بی نوایان و نابسامانیهای مردم از نزدیک آشنایش کرد و آن مأواهای پر از مهر و دامنهای پاک, روحش را از محبت و خیر سرشار نمود و برای او در برابر تأثر از یتیمی و نفوذ اوهام و عقاید باطل که همه جا را گرفته بود, حریم امنی بود. در سراسر دوران طفولیت و جوانی, سخنی نابجا, یا ناسزا و رفتاری ناروا از او دیده نشد.)151

در شرح آیه (بل لاتکرمون الیتیم) درباره اکرام یتیم می نویسد:

 

(معنای اکرام, ارزش دادن و با دید احترام نگریستن است. یتیم که سایه مهر و پرورش از سرش کوتاه شده, و در خود احساس حقارت می کند و خود را بی پناه می بیند, بیش از هر چیز, نیازمند به اکرام است, تا امیدوار شود و استعدادهایش رویش یابد. اگر با بی اعتنایی یا اهانت برخورد کرد و شخصیت اش درهم شکست, به خود فرو رفته و کینه توز و بدبین و بداندیش می شود. همچنین است وضع روحی و خلقی بینوایان و فرزندان آنها, که با شکم گرسنه, و گونه زرد, و اندام لاغر, میان مردم می گردند. چون اکرام یتیم به هر صورت و از هر فرد و جمعی برمی آید, فرمود: (لاتکرمون…) ولی چون وسائل زندگی و روزی برای درماندگان, باید به همکاری و همدستی همه باشد, فرمود: (ولاتحاضون) اگر این مسؤولیت خطیر انجام نشد, کینه ها و عقده های متراکم, منشأ ایجاد جامعه ای مصادم و متجاوز و ناامید می شود و استعدادها در طریق کینه جویی و انتقام گیری به کار می رود و سرچشمه های خیر, که باید از جوشش استعدادها و همدستیها و از منابع سرشار طبیعت, سرازیر شود و در دسترس همه واقع شود, خشک می گردد و روزی بر همه تنگ می شود. در این میان, هم راه برای استکبار و طغیان سرکشان باز خواهد شد و هم مورد اهانت واقع می شوند. این است منشأ و علت العلل سختی روزی و اهانت, نه ربوبیت رب متعال.)152

 

د. گفتارهای رادیویی: پس از بیرون راندن رضاخان (شهریور 20) تا چندی, زمینه برای کارهای فرهنگی و سیاسی فراهم شد. احزاب سیاسی, بویژه حزب توده و سپس حزب دموکرات آذربایجان, سخت در کار یارگیری بودند و نیاز به تبلیغات دینی و پاسخ به شبهه ها با ابزارها و روشهای نوین, بیش تر شد. در سالهای 1325 و 1326, اداره تبلیغات دولت وقت, از آقای طالقانی دعوت کرد با ارائه گفتارهای رادیویی به ارشاد نسل جوان بپردازد و به شبهه ها پاسخ بدهد. وی از این دعوت استقبال کرد. سلسله مقاله هایی را تهیه و رادیو آنها را پخش کرد. سپسها این مقاله ها به صورت کتاب منتشر شد.

از آن جا که رادیو, کار خود را با غنا و لهو و لعب آغاز کرده بود و تار و پود و برنامه های آن, با غنا تنیده شده بود, مؤمنان, به عنوان ابزار گناه به رادیو می نگریستند و به رادیو گوش نمی دادند, سخت از برنامه های رادیویی پرهیز داشتند.

اما آقای طالقانی, آن را ابزار دو رویه ای می دانست که هم می توان در جهت نشر ارزشهای دینی از آن استفاده کرد و هم در راه نشر گناه. از این روی به روحانیان و حوزه های علمیه سفارش می کرد که به جای مبارزه منفی, با رادیو و دوری گزیدن از آن, به آن نزدیک شده و در جهت پیام رسانی و نشر دین, از آن بهره برند. ایشان در مقدمه کتاب گفتارها در این باره نوشته است:

(در بهمن ماه 1325 مطابق ربیع الاول 1366, از طرف اداره تبلیغات, این جانب را دعوت کردند که مقالاتی به وسیله فرستنده تهران, منتشر نمایم. این کار از دو جهت برایم دشوار بود:

اول. به جهت اشکالی که بعضی از متدینین درباره رادیو از نظر شرعی می نمودند.

دوم. به جهت کارها و مشاغل شخصی که خود دارم.

ولی به واسطه مذاکره با بعضی از علمای دینی و مراجعه به مدارک فقهی, اشکالی در نظرم باقی نماند. چون این دستگاه اسرارآمیز, گرچه برای لهو هم مصرف می شود, ولی اختراع آن برای لهو نبوده و آن چه آلت لهو گفته می شود, به واسطه اصل اختراع است, نه استعمال; بلکه باید بیش تر تقصیر را متوجه اهل علم و صلاح و تقوی دانست.

با همه فضائل دینی و پاکی, اغلب در کارها و وظایف عمومی, به طرف منفی متوجه اند و در اثر این سکوت و اهمال و اشکال تراشیها, تمام وسائل تبلیغ و تربیت را از دست داده اند و میدان و راه استفاده را برای بوالهوسها, باز گذارده اند. با این که از روی موازین قرآن و دین, این گناه مهم تر از امور شبهه ناک است.)153

نگاه ایشان به سینما و فیلم نیز همین بود. مبارزه منفی را روش نادرستی در برخورد با فیلم و سینما و مفاسد اجتماعی برخاسته از آن می دانست. بلکه بر این نظر بود که از این ابزار نوین بشری می بایست در جهت هدایت و ارشاد جامعه استفاده برد. در سال 1347, فیلم خانه خدا که درباره مراسم حج تهیه شده بود, در مدرسه علوی نمایش داده و ایشان رفت و آن فیلم را دید.154

ه. مجالس گفت و گو و مناظره: تشکیل جلسه های نقد و نظر و مناظره و بحث آزاد, مورد علاقه آقای طالقانی برای نشر دین بود. او هماره تاکید داشت, دین تحمیل پذیر نیست. اسلام دینی عقلانی است و اگر به درستی بیان شود, مردم به آن رو می آورند. باید به افراد میدان داد تا به خوبی و آزادانه, عقیده خود را بیان کنند, تا عقده های شان انبوه نشود و به انفجار نکشد.

پدر بزرگوار ایشان, سید ابوالحسن طالقانی, در زمان رضاشاه, با کمک عباسقلی بازرگان, محفلی برای مناظره دینی ترتیب داد.155 و افراد با عقاید گوناگون در آن شرکت و عقیده خود را بیان می کردند و عالمان برجسته و صاحب نظر و آشنای به معارف اسلامی, مانند: ابوالحسن طالقانی, علامه شعرانی و… به پرسشها و شبهه های آنان پاسخ می دادند و یا دیدگاهی را اصلاح می کردند.

آقای طالقانی در این محفل و برپایی و برگزاری آن نقش داشت. او با رویی گشاده و باز با افراد روبه رو می شد. در گفت وگوها شرکت می کرد و در جهت پربار کردن این محفل می کوشید. شماری از طلاب جوان و فضلاء, این رویه را برنمی تافتند و به آقای طالقانی خرده می گرفتند که چه بسا از این گونه جلسه ها و گفت وگوها, استفاده نابجا بشود و سخنی ناروا درباره اسلام مطرح شود. و حتی یکی از این آقایان, روی خوش نشان دادن آقای طالقانی به صاحبان افکار غیر اسلامی را نشانه زودباوری ایشان دانسته است.156

ولی واقعیت آن است که این گونه مجلسها و جلسه ها, در هر زمانی نیاز است. بنیه های علمی و دینی جوانان را قوی می کند و آنان را از بی خبری به در می آورد. انتقادها را گوش می کنند, پاسخها را می شنوند و آگاهانه و عالمانه, راه خود را برمی گزینند.

آقای طالقانی, افقهای دیگری را می دید. آینده ای که باید با آگاهان و دانایان و کسانی که هر روز با شبهه های گوناگون رو به رو می شوند ساخت. او به جذب می اندیشید, نه به دفع:

 

(مرحوم طالقانی با رویی گشاده با آنها برخورد می کرد و می گفت: ما باید اینها را جذب کنیم.)157

 

زمینه سازی مناسب و پدیدآوردن فضایِ آزاد علمی در این محافل, سبب شد افراد و صاحبان عقاید گوناگون, بدون تشویش و نگرانی, عقده دل بگشایند و پاسخهای عالمانه بشنوند. شاهدی در دست نیست که مسلمانی در این جلسه ها گمراه شده باشد و از آن سو, کسانی بوده اند از غیر مسلمانان و اعضای فرقه های گمراه, که در این جلسه ها, به دامن اسلام بازگشته اند.158

آقای طالقانی درباره این جلسه های مناظره و بحث آزاد می گوید:

 

(جمعی از علمای اسلامی و رجال دولتی و تجار و مهندس و سرشناس, که خطر تزلزل ایمانی و اخلاقی نوجوانان را در برابر سیلِ تبلیغات گوناگون می دیدند و مجالس وعظ و سخنرانیهای معمولی را کافی نمی دانستند به فکر تشکیل مجالس آزاد بحث و مناظره برآمدند و سرپرستی آن مجالس را بر عهده پدرم آیت اللّه سید ابوالحسن طالقانی واگذار کردند.)159

 

آقای طالقانی, این روش را به عنوان راهی عقلانی و موفق برای هدایت جوانان دنبال کرد. جلسه های تفسیر ایشان, چه در زندان و چه در مسجد هدایت, با گفت و گو و بحث آزاد همراه بوده است. کسانی از غیر مسلمانان نیز در این جلسه ها شرکت می کرد و فضا چنان آرام و دوستانه بود که می توانسته اند بدون دغدغه و نگرانی نظر خود را بگویند. شماری از شرکت کنندگان در این درسهای قرآنی و جلسه های عالمانه گفته اند: آقای طالقانی, گفته های دیگران را گوش می داد و سپس سخنان نادرست را تصحیح و یا بدان پاسخ می گفت.

پی نوشتها:

1. صحیفه امام, مجموعه آثار امام خمینی, ج 9/ 486, موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی.

2. نقباء البشر, آقا بزرگ تهرانی, ج 1/ 23, دارالمرتضی مشهد.

3. رسائل حجابیه, به کوشش رسول جعفریان, ج 1/ 413.

4. یادنامه ابوذر زمان/ 209, شرکت سهامی انتشار.

5 طالقانی و تاریخ, بهرام و سعید افراسیابی/ 31, نیلوفر.

6. همان.

7. علما و رژیم رضاشاه, حمید بصیرت منش/ 136, موسسه چاپ و نشر عروج; شرح زندگی من, عبداللّه مستوفی, ج 3/ 272.

8. تنبیه الامة, علامه میرزای نائینی, با تحقیق و مقدمه و حواشی, سید محمود طالقانی/ 5, مقدمه, سهامی انتشار.

9. مجله حوزه, شماره 36/ 38.

10. روزنامه جمهوری اسلامی, 17 شهریور 62, ویژه نامه / 7.

11. پرتوی از قرآن, سید محمود طالقانی, ج 2/ 172, شرکت سهامی انتشار.

12. بازوی توانای اسلام, آیت اللّه سید محمود طالقانی, کتاب 29 از مجموعه یاران امام به روایت اسناد ساواک/ 282 مرکز بررسی اسناد تاریخی.

13. سوره حج, آیه 30 و 28.

14. به سوی خدا می رویم با حج, خاطرات سفر حج آیت اللّه طالقانی/ 138.

15 درسهایی از قرآن, (قرآن در صحنه) آیت اللّه طالقانی/ 61, نشر ناس.

16. پرتوی از قرآن, ج 2/ 57.

17. درسهایی از قرآن/ 63.

18. جهاد و شهادت, سید محمود طالقانی/ 22 27.

19. آینده بشریت از نظر مکتب ما, سید محمود طالقانی/ 113.

20. پرتوی از قرآن ج 2/ 85

21. سوره آل عمران, آیه 118.

22. پرتوی از قرآن, ج 3/ 305

23. تفسیر المنار, رشید رضا, ج 4/ 81, دارالمعرفه, بیروت.

24. پرتوی از قرآن, ج 3/ 305

25 اسلام و مالکیت, سید محمود طالقانی/ 259.

26. همان/ 262.

27. همان/ 258.

28. نهج البلاغه, ترجمه و شرح سید محمود طالقانی/ 37 38, نشر بینش.

29. سوره کهف, آیه 175

30. در مکتب جمعه, مجموعه خطبه های نماز جمعه تهران, ج 1/ 49, ارشاد اسلامی.

31. بازوی توانای اسلام/ 284.

32. مجله حوزه, شماره 46/ 76.

33. یادنامه ابوذر زمان/ 174.

34. گنجینه دانشمندان, شیح محمد رازی ج 8/ 46, سخنرانی آقای طالقانی در مدرسه فیضیه قم مورخه 31/1/1358.

35 روزنامه اطلاعات, 27/1/1358.

36. همراه انقلاب, سرمقاله های کیهان و اطلاعات, جلال رفیع, ح 2/232, روزنامه اطلاعات.

37. سوره طه, آیه 12.

38. گنجینه دانشمندان, ج 8/ 65

39. چراغ فروزان, استاد علامه محمد تقی جعفری, ج 7/ 79, از مجموعه یاران امام به روایت اسناد ساواک, مرکز بررسی اسناد تاریخی, وزارت اطلاعات.

40. طالقانی و تاریخ/ 28.

41. هاشمی رفسنجانی, دوران مبارزه, زیر نظر مهندس محسن هاشمی, ج 2/ 863, دفتر نشر معارف انقلاب.

42. خاطرات علی جنتی/ 115 مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

43. روزنامه کیهان, 24/6/81, 7, مصاحبه با سید مهدی طالقانی. فرزند آقای طالقانی.

44. تحلیلی بر سازمان مجاهدین خلق/ 153.

45 حاج مهدی عراقی, ج 12/ 246, از مجموعه یاران امام به روایت اسناد ساواک.

46. مجله چشم انداز ایران, شماره 25/ 63.

47. روزنامه جمهوری اسلامی, 16/6/62. ویژه نامه.

48. خاطرات عزت شاهی/ 143, مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

49. همان/ 85

50. از آزادی تا شهادت, مجموعه اعلامیه ها, اعلامیه ها درباره آیت اللّه طالقانی/ 325 موسسه خدمات فرهنگی رسا.

51. روزنامه کیهان, 14/6/85, 5

52. خاطرات عزت شاهی/ 143.

53. شرح حال رجال سیاسی و نظامی ایران, باقر عاقلی, ج 1/ 487.

54. طالقانی و تاریخ/ 73.

55 روزنامه اطلاعات, 27/2/58.

56. در مکتب جمعه, ج 1/ 34.

57. بحارالانوار, علامه مجلسی ج 89/ 17.

58. پرتوی از قرآن, ج 2/ 277.

59. همان, ج 1/ 27.

60. طالقانی و تاریخ/ 29.

61. الکلام یجر الکلام, سید احمد زنجانی, ج 2/ 62.

62. پرتوی از قرآن ج 1/ 13.

63 . مجله حوزه شماره 16 / 9 .

64 . شهید محمد علی رجایی, ج 14/ 13, از مجموعه یاران امام به روایت اسناد ساواک / 13 .

65 . همراه انقلاب, ج 2/ 232.

66 . پرتوی از قرآن ج 1/ 18 19.

67 . پرتوی از قرآن ج 2 / 218 ; سوره بقره آیه 259 .

68 . بحارالانوار, ج2 / 280 .

69 . پرتوی از قرآن, ج 1 / 18 .

70. مجموعه آثار 1, درسهایی از قرآن, (قرآن در صحنه) آیت اللّه سید محمود طالقانی/ 372 373 شرکت سهامی انتشار.

71. سوره المرسلات, آیه 1 4.

72. درسهایی از قرآن, (قرآن در صحنه)/ 109, ناس تهران, آذر 1358.

73. همان/ 447 448, شرکت سهامی انتشار.

74. در خدمت و خیانت روشنفکران, جلال آل احمد, ج 1/ 26, خوارزمی.

75 تنبیه الامة/ 14.

76. تنبیه الامة/ 68.

77. طالقانی و تاریخ/ 75

78. مجله حوزه, شماره 23/ 471.

79. زوایای تاریک, جلال الدین فارسی/ 215, نشر حدیث.

80. یادداشتهای استاد مطهری, ج 1/ 67 68, صدرا.

81. پرتوی از قرآن ج 2/ 207.

82. درسهایی از قرآن (با قرآنی در صحنه) جلسه 11/ 503 504, شرکت سهامی انتشار.

83. از آزادی تا شهادت/ 149.

84. همان/ 252.

85 بحارالانوار, ج 18/ 126.

86. تنبیه الامة/ 23, پاورقی.

87. همان.

88. آیه رحمت/ 146, گفتارها و سروده هایی درباره آیت اللّه سید محمود طالقانی, سید جواد میرسلیمی/ 146, رامند.

89. بازگشت, دکتر شریعتی / 233, حسینه ارشاد, مجموعه آثار شماره 4 .

90. صحیفه نور, ج 12/ 22, ارشاد اسلامی.

91. مجله حوزه شماره 16/ 3.

92. پرتوی از قرآن, جز 30, ج 2/ 273.

93. ابوذر زمان, ج 29/ 356, از مجموعه یاران امام به روایت اسناد ساواک.

94. مالک اشتر دوران, آیت اللّه سید محمود طالقانی, ج 2/ 366, ج 12 از مجموعه یاران امام به روایت اسناد ساواک.

95 روزنامه جمهوری اسلامی, مورخه 16/6/62, ویژه نامه/ 6.

96. تنبیه الامة/ 62.

97. پرتوی از قرآن, ج 5/ 953, (سوره نسا) به کوشش محمد مهدی جعفری.

98. یادنامه ابوذر زمان/ 22.

99. علما و رژیم رضاشاه/ 124.

100. در خدمت و خیانت روشنفکران, جلال آل احمد/ 408 475, فردوسی.

101. مجله حوزه شماره 18 7.

102. خاطرات آیت اللّه خزعلی/ 136. مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

103. شصت سال خدمت و مقاومت, خاطرات مهندس بازرگان, ج 1/ 255, موسسه خدمات فرهنگی رسا.

104. بازوی توانای اسلام/ 52.

105 نهضت روحانیون ایران, علی دوانی, ج 2/ 191.

106. چشم انداز ایران, شماره 10 / 11.

107. آیه رحمت/ 60 16, 71 72.

108. بازوی توانای اسلام/ 185

109. دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیتها, جعفر پژوم/ 48, چاپ رنگین; روزنامه جمهوری اسلامی, ویژه نامه اولین سالگرد شهید مطهری/ 7.

110. یادنامه ابوذر زمان/ 282.

111. درسهایی از قرآن/ 89. برنامه ششم, نشر ناس.

112. تنبیه الامة/ 67.

113. درسهایی از قرآن/ 60, نشر ناس.

114. پرتوی از قرآن ج 2/ 114.

115 بازوی توانای اسلام/ 148, 168, 170, 200.

116. یادنامه ابوذر زمان/ 60.

117. در خدمت و خیانت روشنفکران/ 397, فردوسی.

118. جهاد و شهادت/ 14.

119. همان/ 110.

120. بازوی توانای اسلام/ 116.

121. همان/ 61, 159.

122. ابوذر زمان/ 44 52.

123. کیست از شما از تمامی قوم او, خاطرات عزری, سفیر اسرائیل در ایران/ 300.

124. ولایت عزرائیل, جلال آل احمد, مقدمه شمس آل احمد/ 15, نشر میترا.

125 خاطرات نور الدین کیانوری/ 238, اطلاعات.

126. ولایت عزرائیل/سفرنامه جلال آل احمد/ 16.

127. همان.

128. همان.

129. سید مجتبی نواب صفوی, اندیشه ها و… / 37, 39.

130. خاطرات و مبارزات حجة الاسلام فلسفی/ 412, مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

131. جنبش ملی صنعت نفت ایران, غلامرضا نجاتی/ 89; خاطرات و مبارزات نواب صفوی/ 37.

132. جهاد و شهادت/ 34.

133. بازوی توانای اسلام/ 309.

134. مالک اشتر دوران/ 44.

135 کیهان فرهنگی, شماره 64/ 106.

136. مالک اشتر دوران/ 66, 108.

137. بازوی توانای اسلام ج 1/ 120.

138. همان/ 61.

139. مجله حوزه شماره 43/82.

140. تشریح و محاکمه در تاریخ آل محمد, قاضی بهلول بهجت افندی, ترجمه مهدی ادیب, مقدمه و حواشی سید محمود طالقانی, بعثت.

141. طالقانی و تاریخ/ 169.

142. الامام علی بن ابی طالب, عبدالفتاح عبدالمقصود, ترجمه سید محمود طالقانی, ج1. مقدمه, شرکت سهامی انتشار.

143. مجله حوزه شماره 46/73.

144. طالقانی در آیینه گفتار و رفتار/ 8, شرکت سهامی انتشار.

145 مجموعه ای از مکاتبات… آیت اللّه کاشانی, ج 1/ 15

146. بیست سال تکاپوی اسلام شیعی در ایران, روح اللّه حسینیان/ 450 مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

147. آیین اسلام, سال چهارم شماره 17/ 15

148. مجله نور دانش, آبان 1326, شماره ویژه/ 250.

149. اسلام و مالکیت, مقدمه.

150. مکتب تشیع (هفتمین سالانه)/ 124 اردیبهشت 44.

151. پرتوی از قرآن, ج 4/ 143 144, شرکت سهامی انتشار.

152. همان/ 70.

153. گفتارهای دینی, اجتماعی, اخلاقی, سید محمود طالقانی/ 3, شرکت سهامی مطبوعات اسلامی, 1327 ش.

154. هفتاد سال خاطره, خاطرات آیت اللّه بدلار 36, مرکز اسناد انقلاب اسلامی.

155 همان.

156. همان/ 208.

157. طالقانی فریادی در سکوت, سید محمد حسین میرابوالقاسمی ج 1/ 70 شرکت سهامی انتشار.

158. همان/ 72.

159. همراه انقلاب, ج 2/ 58.

اشتراک گذاری


مطالب مرتبط

چراغی که در مواقع گرفتاری روشن می شود!

شخصی خدمت امام صادق علیه السلام عرض کرد: دلیلی بر وجود خداوند متعال بیان کنید. حضرت فرمودند: آیا هنگامی که کشتی دچار موج دریا شده، در حال سفر با آن بوده‌ای؟ گفت: آری. آنگاه پرسیدند: آیا در آن لحظه، قلب تو به جایی متوجه شد، ناله و دعا کردی؟ گفت: آری. حضرت فرمودند: خداوند همان کسی است که در آن لحظه به آن متوجه شدی. (تفسیر کبیر/ ج 17/ ص 67)

عذرخواهی، روشن‌كننده چراغ دوستی است

هرکدام از ما در طول روز یا هفته یا ماه یا سال، کسانی را می‌رنجانیم و خطاهایی را مرتکب می‌شویم، اما کمتر کسی را دیده‌ایم که وقتی اشتباه می‌کند، دست روی شانه طرف مقابل بگذارد و توی چشم‌هایش نگاه کند و بگوید: متأسفم.

شمع همیشه فروزان

چندین سال است بهانه مقدس شهادت معلمی بزرگ و فرزانه، استاد شهید مطهری رحمه الله دست مایه قدردانی و تجلیل از معلم شده است؛ معلمی که انسان ساز و فرداپرداز است و تکریم و تعظیم او، تکریم و تعظیم علم است. معلم، معمار قلب هاست و بذر نور در دل ها می افشاند. قدردانی و تجلیل از معلم، قدردانی از باغبانی است که هر صبح، سبدی از صمیمیت با خود به کلاس می برد و با انگشتان مهربان خویش، بر شاخه قلب ها فردا را پیوند می زند. معلم را توقع نام و نان نیست

چرا با در بسته مواجه می شویم؟

گاه مى ‏شود درهاى زندگى به رویمان به كلى بسته مى ‏شود و دست به هر كارى می زنیم با در های بسته رو به رو مى ‏گردیم، از هر جا که حرکت می کنیم، بسته و بسته است.

وقایع و مناسبت های ماه ذی الحجه

وقایع و مناسبت های ماه ذی الحجه

مناظرات و گفتگوهای علمی

امامان گرامی ما با دانشی الهی که داشتند در مورد هر سئوالی که از آنان می شد،پاسخی درست و کامل و در حد فهم پرسشگر،می دادند.و هر کس حتی دشمنان،چون با آنان به احتجاج و گفتگوی علمی می نشست،با اعتراف به عجز خویش و قدرت اندیشه ی گسترده و احاطه ای کامل آنان،برمی خاست.

گره‌های زندگی از این جا شروع می‌شوند!

زندگی بافتن یک قالی است نه هر آن نقش و نگاری که خودت میخواهی، نقشه از پیش مشخص شده است تو در این بین فقط می بافی، نقشه را خوب ببین، خوب بباف، نکند آخر کار قالی بافته ات را نخرند.

بی کرانه های نیک سیرتی

بهترین الگوی بازسازی اخلاقی است. ایشان با پرورش صفات و فضائل اخلاقی ناب در گوهر وجودشان، علاوه بر نورانی کردن باطن خود، فضای خانواده و جامعه خویش را از این نورانیت بهره مند کرده اند؛ که می توان شعاع این گسترش برکت را تا روز قیامت، در تمام گستره هستی ترسیم کرد. امام باقر 7 به عنوان پنجمین وجود مطهر از این پاکان، خورشید تابناکی است که هر انسانی خود را در معرض اشعه آن قرار دهد، قطعاً به سعادت ابدی رهنمون می گردد.

چگونه بر کینه خود غلبه کنیم

یک بار دیگر این مقاله را بخوانید و با خودتان فکر کنید که روی هم ‏رفته مضرات کینه داشتن یا تلافی کردن، بهتر است یا سودهایش. همین که شما به این نتیجه برسید که بخشیدن هم می‏تواند در کنار کینه ابدی و تلافی کردن یکی از گزینه ‏هایتان باشد، از این گام نتیجه گرفته ‏اید.

دستهای بخشنده

بابا آن آقایی که می گفتی حتما کمکمان می کند ...؟

وصیت ها و سفارش های حضرت زهرا علیها السلام

از مسائلی که گاه واجب و ضروری است و گاه مستحب و مطلوب، وصیّت کردن و وصیّتنامه نوشتن است. در طول تاریخ پیشوایان دینی و بزرگان، وصیّت ها و سفارش های مهمّی از خود به یادگار گذاشته اند؛ وصیّت های پیامبر اکرم- به اطرافیان، توصیه های امیرالمؤمنین علی(ع) به اصحاب و امت و... از این نوع است. حضرت زهرا(ع) که خود پرورش یافتۀ دامان وحی است و در بالاترین مرتبۀ ایمان و عمل صالح قرار دارد، همواره به احکام و واجبات دینی توجه می نمود و زندگی خود را با رعایت احکام دین، رنگ و بوی خدایی می بخشید. یکی از واجباتی که آن حضرت بدان مقیّد بود، وصیّت کردن است.

دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران

پرداختن به دستاوردهای انقلاب اسلامی و تبیین هر چه بیشتر آن، از موضوعات مهم و ضروری در عصر حاضر است؛ از این رو، این مقاله در صدد است مهم ترین دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران را، از ابتدا تاکنون، تبیین نماید. پرسشی که در اینجا مطرح می شود این است که دستاوردهای انقلاب اسلامی ایران چیست؟ در پاسخ به این پرسش از روش توصیفی- تحلیلی استفاده شده است. مهم ترین یافتۀ این تحقیق این است که، برخلاف تبلیغات دشمنان نظام اسلامی، انقلاب اسلامی ایران، با وجود موانع و امکانات محدود، دستاوردهای چشم گیر و شگرفی را در عرصه های گوناگون سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، علمی، فناوری، نظامی و امنیتی به دست آورده و جایگاه رفیعی را در منطقه و جهان کسب کرده است.

انفاق در رهنمود قرآن

پیشتر از آثار و انگیزه های انفاق سخن به میان آوردیم. اینک از زوایای دیگر آن را می نگریم.

درختکاری در آموزهای اسلامی

خداوند متعال سرنوشت بشر را به گونه­ای رقم زده که در دامن طبیعت رشد کند و ببالد و به طور کامل به آن وابسته و نیازمند باشد. متقابلاً طبیعت را نیز طوری آفرید که در خدمت انسان قرار گیرد، نیازهای وی برآورد و آرامش، لذّت و شادی را برایش به ارمغان آورد.

ویژگی های معلم خوب

به طور کلی، برای معلمان، دو نقش یا دو وظیفه منظور گردیده است. نخستین وظیفه آنان، مسئولیتی است که در برابر فرهنگ جامعه خود بر عهده گرفته اند و دیگر، وظیفه ای که در قبال شاگردان پذیرفته اند. این دو وظیفه اغلب همزمان با یکدیگر انجام می گیرد.

درهای رحمت بی انتها

اگر كسى بتواند در روز عرفه خود را به «عرفات» یا به كربلا برساند، بهترین مكانها را براى دعا انتخاب كرده است. و گویا این روز مختص به دعاست.

کرامت کربلایی

کرامت، یعنی: نزاهت از پستی و فرومایگی که در عزت نفس، مناعت طبع، برخورداری از روحی بزرگ، برازندگی، بلندنظری، جوانمردی، آزاداندیشی و آزادمنشی و آزادگی ابوالفضل جلوه گر می شود و احیانا از آن به «بزرگواری » تعبیر می شود .

آرزوهای نابجا

از جمله چیزهایی که انسان را به سقوط می کشاند؛ آمال و آرزوی بیجاست. این امر به اندازه ای مهم است که نبوت و ولایت هر دو از آن ترسیده اند.

چرا این چهار ماه بیشتر می شود

شکی نیست که هر جرمی از هر مجرمی با عمد و اختیار، استحقاق جریمه و مجازات را دارد و از سوی دیگر، همه مجرمان، یکسان نیستند و بدون شک، شرایط زمانی، مکانی، روانی و ویژگی های دیگر آنها تفاوت دارد.

دستهای بخشنده

بابا آن آقایی که می گفتی حتما کمکمان می کند ...؟

ناپایداری زینت های دنیوی

الْمالُ وَ الْبَنُونَ زِينَةُ الْحَياةِ الدُّنْيا وَ الْباقِياتُ الصَّالِحاتُ خَيْرٌ عِنْدَ رَبِّكَ ثَواباً وَ خَيْرٌ أَمَلًا «46»

آداب و احکام شبهای قدر

شبهای قدر بین سه شب 19، 21 و 23 ماه مبارک رمضان محتمل است و احتمال قوی تر 21 و 23 می باشد. مرحوم آیت الله تبریزی[1] می نویسند: «لیلة القدر هی لیلة التاسع عشر أو الحادیة و العشرون أو الثالثة والعشرون، و یحتمل قویاً أنّها احدی اللیلتین الأخیرتین؛[2] شب قدر [یکی از] شبهای نوزدهم یا بیست و یکم یا بیست و سوم [ماه مبارک رمضان] است و احتمال قوی یکی از دو شب بیست و یکم و بیست و سوم است.»

نکاتی درباره ی شب قدر

شب قدر از دو جهت برای ما گرامی است. و ما هم غیر از این دو عنصر محوری چیزی نداریم، و این شب می تواند جامع آن دو عنصر محوری باشد. یکی جریان «قرآن» است و دیگری جریان «عترت».

امام هادی(ع)وجلوه های غدیر

و لقد انزل الله تعالی فیک من قبل و هم کارهون.... انماولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون.

تحليل ويژگي‌هاي خاصّ زمانه امام باقر عليه السلام

پنجمين امام شيعه، محمد بن علي بن الحسين عليه السلام است كه به «باقر» شهرت يافته است. حضرت باقر عليه السلام در سال 57 هجري در شهر مدينه چشم به جهان گشود. او هنگام وفات پدر خود زين‌العابدين عليه السلام در سال 94، 39 سال داشت. مادر آن حضرت «ام‌ّ‌ عبدالله» دختر امام حسن مجتبي عليه السلام است،

نشان امامت

شیعیان، بر اساس یک سنت همیشگی به هنگام آغاز دوران امامت هر یک از امامان(ع) در پی یافتن نشانه ها و دلایلی بر می آمدند که با آنها امر امامت امام جدید برایشان مسلم شود. با آغاز امامت امام عصر(ع)

توصیه های رهبر انقلاب برای استفاده از ماه های رجب، شعبان و رمضان

اعتقاد و توجه به نقش عوامل معنوی در موفقیت های یک ملّت در کنار عوامل مادی، از خطوط مورد تأکید دائمی رهبر معظم انقلاب اسلامی است. دعا، مناجات، استغفار، تضرّع، توسّل، تقرّب به ذات پروردگار و تلاش برای خودسازی کلید گشایش درهای رحمت الهی به روی جامعه است. لذا استفاده هر چه بیشتر از فرصت سه ماه پر برکت رجب و شعبان و رمضان به مثابه پنجمین فصل از سال -که گویی خداوند رحمان این فصل مجازی پر برکت و معنویت را در کنار فصول دیگر سال قرار داده- توصیه همیشگی حضرت آیت الله خامنه ای به جامعه مومن و انقلابی است.

نام‌ های ماه مبارک رمضان و معانی آنها

همه ماه ‌ها ماه خداست، اما اینکه ماه رمضان را می ‌فرمایند ماه خدا این نشان از عظمت این ماه دارد. اما اینکه ماه خدا را نسبت به ماه رمضان تصریح می کند، نشان از عظمت این ماه دارد. یعنی یک اتفاقی در این ماه می ‌افتد یک آثار و برکاتی در این ماه هست که در سایر ماه ‌ها نیست. ماه رمضان ماهی است که انسان می ‌تواند صفای باطن را تحصیل کند.

ویژگی ها و شاخصه های نظام آموزشی امام صادق (ع)

وجود انحرافات فرهنگی و بدعت های دینی در عصر امویان لزوم بازنگری در فرهنگ اسلامی، بویژه فرهنگ مذهب تشیع را فزونی بخشیده بود. مناسب ترین شرایط فرهنگی، اجتماعی و سیاسی مختص عصر امامین صادقین است

سکه‌ها در آتش

جلو رفتم و آرام به شانه‌ي مصادف زدم و پرسيدم: «مصادف آن‌ها را مي‌بيني؟» و با انگشت به رو‌به‌رو اشاره کردم. مصادف جهت انگشت‌هايم را گرفت و به روبه‌رو خيره شد و آرام گفت

اندیشه های یک ملت

آیت الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی، در دوم آبان سال 1307 شمسی، در محله لنبان (لومبان) اصفهان به دنیا آمد. پدرش سید فضل الله، یکی از روحانیان اصفهان و امام جماعت مسجد لنبان بود و پدر بزرگ مادریش، حاج میر محمد صادق مدرس خاتون آبادی، از مراجع و مجتهدان درجه اول عصر بود. این مجتهد بزرگ در سال 1308 شمسی چشم از جهان فرو بست؛ پدرش در سال 1371 در 71 سالگی به رحمت ایزدی پیوست.

زوزه گرگ های حسادت

قاضی، فرصت را از دست نمی دهد. کینه توزانه می اندیشد.

اسوه های بشریت (حضرت امام جواد «ع»)

محمد بن علی بن موسی الرضا (ع) نهمین پیشوای شیعیان امامی مذهب و از برگزیدگان خدا برای هدایت امت نیایش می باشد. آن حضرت در پانزدهم یا نوزدهم رمضان سال 195 هجری در مدینه بدنیا آمد

ویژگیهای حضرت معصومه (سلام الله علیها)

تعداد امامزادگان شایسته تعظیم و تجلیل در «دار الایمان قم »که بر فراز قبور مطهرشان گنبد و سایبان هست به چهارصد نفرمی رسد.

40 نکته برای شما و همه زوج های دانشجو!

چرا ازدواج ها و پیوندها به جدایی می انجامد؟

رنج های فاطمه علیها السلام از زبان علی علیه السلام

فاطمه و علی علیهما السلام دو یار همراه و دو ستاره آسمانی اند که برای نشان دادن راه آسمان چند روزی به زمین آمدند و سپس به آسمان بازگشتند .

ویژگیهای حضرت معصومه (سلام الله علیها)

تعداد امامزادگان شایسته تعظیم و تجلیل در «دار الایمان قم »که بر فراز قبور مطهرشان گنبد و سایبان هست به چهارصد نفرمی رسد. در میان این چهار صد اختر تابناکی که در آسمان قم نورافشانی می کنند، ماه تابانی که همه آنها را تحت الشعاع انوار درخشان خود قرار داده، تربت پاک شفیعه محشر، کریمه اهل بیت پیمبر(علیهم السلام)، دخت گرامی موسی بن جعفر، حضرت معصومه(س)می باشد.

شیوه های کنترل خشم چیست؟؟؟

برای فرو نشاندن خشم و غضب راهکارهای مختلفی وجود دارد که با انجام آن می توان از ضررهای بعدی عصبانیت جلوگیری کرد.

دستهای بخشنده

بابا آن آقایی که می گفتی حتما کمکمان می کند ...؟

*🌸آموزه‌‌‌ای سازنده از امام جواد🌸*

*از آن انسان والا‌منش و عدالت‌خواه گزارش شده است که در پیوند با انگیزش همگان به سه وصف و ویژگی رشد‌بخش و زندگی‌سازِ و حقوق بشری چنین فرمود:*

اثر فشار اقتصادی بر افول ارزشهای اخلاقی یادداشت ویژه

حاکمیت باید به تاثیر رویکردهای سیاسی و اقتصادی خود بر زوال ارزشهای اخلاقی جامعه بیندیشد. پیامبر در آخرین خطبۀ خود بر فراز منبر، به رهبران پس از خویش هشدار داد که مبادا به اقداماتی دست زنند که به فقر مردم منجر شود

درس‌های امام رضا (ع) برای امروز

یکی از بهترین توشه‌هایی که می‌توان در این مناسبت‌ها از زندگی امامان (ع) فراگرفت، مرور بر اخلاقیات ایشان است که خوشبختانه عالمان و محدثان شیعه، با عنایت به این مهم، در حد توان، به ثبت لحظات حساس زندگی آنان و فرمایشاتشان در این عرصه پرداخته‌اند. در این یادداشت کوتاه به مناسبت، اشارتی به چند روایت اخلاقی در باره تواضع حضرت رضا علیه‌السلام خواهیم داشت.

لحظه های ناب سامرا

تبعیدیان تاریخ یا به نقطه ای دوردست فرستاده می شوند تا چشمی به آنها نیفتد و کم کم از یادها بروند و حکمرانان بی هیچ دغدغه ای آنچه می خواهند بر سرشان بیاورند و یا به نزدیکترین پایگاه حکومت فراخوانده می شوند

ویژگی هاى اخلاقى پیامبر اکرم(ص)

پیروزى پیامبر اسلام(ص)، هر چند با تائید و امداد الهى بود، ولى عوامل زیادى از نظر ظاهر داشت، که یکى از مهم ترین آن ها جاذبه اخلاقى پیامبر(ص) بود. آن چنان صفات عالى انسانى و مکارم اخلاق در او جمع بود، که دشمنان سرسخت را تحت تأثیر قرار مى داد و به تسلیم وادار مى کرد، و دوستان را سخت مجذوب مى ساخت. درباره حسن خلق پیامبر(ص) و عفو، گذشت، عطوفت، مهربانى، ایثار، فداکارى و تقواى آن حضرت(ص)، داستان هاى زیادى در کتب تفسیر و تواریخ آمده است.

ویژگی‌های بارز استاد مطهری چیست ؟و چرا پس از ۴۰ سال هنوزخلاء وجود او احساس می شود ؟

در جهت پاسخگویی به این پرسش باید قبل از هر چیز به ویژگی‌های بارز استاد مطهری توجه کرد. . اهم این ویژگی‌ها به زعم حقیر عبارتند از: ۱-استعداد فوق العاده: با این ویژگی زمینه اجتهاد و نظریه پردازی در حوزه‌های مختلف علوم اسلامی برای ایشان فراهم شد. ۲-گستردگی دانش: استاد به شاخه‌های اساسی علوم اسلامی چون تفسیر،کلام، فلسفه اسلامی، فقه و اصول، اخلاق و عرفان آشنا بود و در بعضی صاحب نظر و این گستردگی دانش سبب بهرمندی ایشان از ترکیب این مباحث در حوزه‌ نظریه پردازی‌های ایشان گردیده بود.

تکه های خورشید

سفره ای بزرگ انداختند تا همه خدمتگزاران با او و همراهانش سر یک سفره غذا بخورند. بندگان سیاه را هم صدا زدند کسی گفت: بهتر نبود برای اینها سفره ای جداگانه می انداختید. امام فرمود : «پروردگار ما یکی است و پدر و مادر همه ما یکی.»

راهکارهای معرفت امام (ع)

1) چرا امام، «سجاد» لقب یافت؟

شکوفه های اشک

در حوادث گوناگون می توان نشانه هایی از حبّ و بغض؛ دوستی و دشمنی؛ تولاّ و تبرّی را به نظاره نشست و مصادیق هر یک را ـ در محافل و افکار عمومی ـ شناسایی کرد و سنجید.

جلوه‌های حقوق بشر در رساله حقوق امام سجاد(ع)

رساله‌ی حقوق امام سجاد علیهم‌السلام‌ یکی از کلمات اهل بیت علیهم‌السلام‌ در بیان حقوقی است که همه‌ی انسان‌ها از آن‌ها برخوردارند و از طرفی دیگر در برابر آن مسئول هستند.

امام هادی(ع)وجلوه های غدیر

و لقد انزل الله تعالی فیک من قبل و هم کارهون.... انماولیکم الله و رسوله و الذین آمنوا الذین یقیمون الصلاه و یوتون الزکاه و هم راکعون.

بهار، جلوه زیبای خداوند

با رسیدن بهار، طبیعت ردای سبز بر تن می کند. چکاوک ها، هزار دستان و قمریان، نغمه ها و سرودهای فرح بخش و تازه سرمی دهند و انسان ها را به مهرورزی، گره گشایی و هم گرایی فرا می خوانند. بهار، پیام آور عشق و رویش است و موسم سرور و آشتی و به همین خاطر است که خواستنی است و با آمدنش دل ها سرشار از سرور و جان ها معرفت می یابد.

عید نوروز، زیبائیها و شادیها

زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی سخن در پرده می گویم زخود چون غنچه بیرون آی که بیش از پنج روزی نیست حکم میر نوروزی (1)