شعر و ادب و اخلاق
پرواز از بالای برج
غریب تر از سکوت پر از بهانه کوفه قدم می زد کوچه های تنگ بی پناهی را در پناه سایه دیوارها، تا نور ماه فریادش نزند؛ در چشم آن همه خفاشی که چشم می چرخاندند هلاکش را.
مسیح اهل بیت
در سوگ شهادت امامی داغداریم که بیست و پنج سال، خورشید را به خجلت وا داشت،
پیراهن یوسف
حرارت از در و دیوار شهر می بارید. از زیر پوست مردم آب بیرون زده بود. آنها در آن گرمای کُشنده، گروه گروه به دیدن «دعبل»[1] می رفتند و به او خوش آمد می گفتند. دعبل نیز با خوشحالی، جریان سفرش به مرو را تعریف می کرد و از قصیده ای که نزد امام رضا علیه السلام خوانده بود، سخن می گفت و گاهی نیز سروده هایش را با جوش و خروش می خواند و آه و افسوس شنوندگان را می ستاند.
این جا معصومیه است
فاخلع نعلیک؛ انک بالوادی المقدس طوی!
مبعث خاتم انبیاء محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله
صادر اوّل ز ذات بی زوال * بود احمد نور پاک ذوالجلال
هفتمین اختر تابان سماوات وجود
روزگاری است که من طالب دلدار شدم رهرو مخلص آن قافله سالار شدم
تو از آتش به جنت می رسی
سروده های قاسم صرافان، مهدی جهاندار، افشین علاء و جمعی از شاعران کشور درباره جان فشانی قهرمانان آتش نشان
مدح شاه خراسان
خوش، آنکه دل به یاد تو رشک چمن شود
این گنبد زیبا قلب ایران است
می خواهم تا آنجا كه دوست دارم، پربگیرم، اما تا بارگاه دوست راه طولانی است. چشم از پنجره برنمی دارم. دشت از پی دشت، كوه از پی كوه، دسته دسته گل سرخ، یك عالم سبز و یك دریا اشتیاق كه دستی از غیب به جانم ریخته است! همیشه همین طور است.
طعم غلیظ تنهایی و صبر
دیوار منظّم دقایق ویران شده است. هوای شهر به شدّت می تپد. با این زمستان جهنده در استخوان های مدینه چه باید کرد؟ آسمانِ نازک، سر بر کرانه های بارانی خویش گذاشته است.