رابطه ارگانیک عاشورا و فتوحات اسلام
برچسپ ها: عاشورا ، کربلا ، واقعه ، عظیم ، ارگانیک ، ظریفیان
دکتر ظریفیان
سخـن را به بن مایه های شکل گیری واقعه کربلا و پیامدهای این واقعه عظیم معطوف می کنم. روش بحث تحلیل تاریخی است.
فرضیه اصلی بحث این است که میان فتوحات اسلامی و آن چه که در صدر اسلام بعد از رحلت پیامبر (ص) رخ داد و واقعه ی عاشورا یک ارتباط مستقیم و ارگانیک وجود دارد. اتفاقاتی که در فتوحات مسلمین افتاد و دانشی که در فتوحات تولید شد و ارزش ها و منطقی که در فتوحات تولید و بازتولید شد، به گونه ای در واقعه کربلا متجلی شد و از منظر این بحث، یکی از عوامل مهم واقعه کربلا مسئله فتوحات است. بنابراین وقتی به بن مایه ها اشاره می کنم، تلاش می کنم منطقی را که در فتوحات تولید شد، ارائه و بازبینی کنم و این نکته که این منطق چگونه خود را در واقعه کربلا بروز داد.
البته واقعه کربلا یک واقعه یک وجهی نیست. واقعه کربلا از زوایای مختلف حماسی، کلامی، فقهی، سیاسی و اجتماعی مورد بررسی قرار گرفته است. این ها همه در جای خود می توانند مورد توجه قرار گیرند. واقعه کربلا یک واقعه منشوری است و همه آن موضوعات در جای خود قابل پردازش است. بنابراین آثار و زوایای خاص خود را در هر نگاهی ارائه می کنند. من می خواهم از یک برش که نگرش تحلیل تاریخی است به مسئله کربلا بپردازم و زمینه های بروز و ظهور کربلا را در یکی از حوادث صدر اسلام که فتوحات است، جستجو کنم. از این زاویه کم تر به کربلا پرداخته شده است.
قبل از این که واقعه فتوحات را توضیح دهم، لازم است به چند نکته اشاره شود.
در طول تاریخ، حکومت دینی یا حکومت تئوکراسی کم نبوده است. یعنی از دوره باستان و حکومت بابل حکومت حمورابی تا قرن شانزدهم و هفدهم در دوره قرون وسطی و در جهان اسلام تا دوره عثمانیها حکومت دینی وجود داشته است.
ما در این بحث دو نوع حکومت دینی می توانیم ارائه کنیم. یک نوع تئوکراسی و حکومت دینی متحقق شده و در طول سالیان دراز بروز و ظهور پیدا کرده است. در این حکومت دینی انسان فاقد هرگونه حقوق ذاتی در برابر حکومت است و چاره ای جز فرمانبرداری از حاکمان الهی ندارد. تفسیر متون و اجرا و اعمال آن بر عهده حاملان حق الهی یعنی حاکمان قرار دارد. در این نگرش انسان به عامل مطلق تکلیف مبدل می شود. رابطه ی دوسویه ای بین حاکم و مردم وجود ندارد، بنابراین حداکثر تکلیف برای شهروند و حداقل حقوق برای حاکم در نظر گرفته می شود. در این حکومت شهروند کاملا موقعیتی متنزل دارد و در برخی از گونه های حکومت الهی حتی شهروند تبدیل به بنده و برده می شود. در جهان اسلام پنجاه سال پس از رحلت پیامبر (ص) این وضعیت را در واقعه ی حره می بینیم. در سال 63 هجری بعد از واقعه کربلا وقتی سپاهیان یزید به مدینه پایگاه جهان اسلام حمله کردند، از مردم به بندگی و بردگی یزید بیعت گرفتند. متأسفانه این نگاه، با شدت و ضعف آن، در اثر تحولاتی که بعد از فتوحات رخ داد و استبداد، حالت تقدس پیدا کرد و به وسیله بسیاری از فقیهان و متکلمان اشعری و شبه اشعری و بعدها هم توسط فقیهان اخباری و شبه اخباری در جهان اسلام بازتولید شد و بخش عظیمی از جهان اسلام از دوره بنی امیه، حکومت بنی عباس و تا عثمانی ها معطوف به این نوع حکومت دینی است.
نوع دوم حکومت های دینی است که بیشتر معطوف به دوره ای است که ما با عنوان دوران پیامبر (ص) و خلفای راشدین با شدت و ضعفش و در دوره امام علی (ع) در شکل قابل دفاع آن را می بینیم. در این نوع حکومت تئوکراسی بنا بر آن چه که در تاریخ آمده است، در واقع پذیرفته می شود که سرنوشت انسان به دست خداوند رقم می خورد و اوست که باید سرنوشت خودش را تعیین بکند. انتخاب، ارادی و آگاهانه و متکی بر مبانی نظری و تا حدود زیادی درست است و اصل بیعت، ارادی است. در بررسی های تاریخی نه در دوره پیامبر (ص) و نه در دوره امام علی (ع) شاهد بیعت اجباری نیستیم و آن بزرگواران کسی را مجبور نکردند که بیعت کند. اصل بیعت ارادی است و متکی بر یک میثاق روشن و پیوند دو سویه بین حاکمیت و مردم برقرار است. تلاش قدرت و حکومت این است که مردم را (لیقوم الناس بالقسط) برای قیام به عدالت و تحقق قسط تربیت کند.
نکته ی دوم این که یکی از مهم ترین آسیب های دوره جاهلی «قتل نفس» بوده است. قتل نفس یک امر شایع و رایج جامعه جاهلی است. خون به جز در قبیله ی خود حرمت نداشت. و بنابراین از همان صدر اسلام هم قتل نفس، نفی و نهی می شود و حرمت پیدا می کند. خداوند مجازات معنوی خون ریزی را بسیار بزرگ قرار می دهد: فکأنما قتل الناس جمیعا. یعنی قتل یک نفر برابر کشتن همه است. نهی دوم شرب خمر است. حتی قرآن خطاب به مؤمنین می گوید که: یا ایها الذین آمنوا لا تقربو الصلاه و انتم سکاری؛ ای مؤمنین هنگام مستی نزدیک نماز نشوید. ولی در برخورد با این، خداوند و پیامبر (ص) امر را چگونه قرار می دهند؟ چون یک امر رفتاری و فردی است، به صورت تدریجی و هشدار به ضررهای آن، و این که نفعش کم تر از ضررش است، سعی در نفی تدریجی آن دارند. قتل آن قدر برای خداوند مهم است که وقتی می خواهد چیز مهم تری را بگوید، شاخصش را قتل قرار می دهد: الفتنه اشد من القتل. یعنی قتل آن قدر بزرگ است که فتنه از آن بالاتر است.
اگر یک نگاه اجمالی به غزوات و سرایای پیامبر (ص) که نزدیک به هشتاد غزوه و سریه گزارش شده است داشته باشید، ملاحظه می کنید تمام تلاش پیامبر در جنگ با دشمنانش این بوده که حتی از دشمنانش کم تر کشته شود. مهم ترین غزوات پیامبر (ص) غزوه خندق است که اگر پیامبر آن را مدیریت نمی کرد، هزاران نفر کشته می شدند، ولی پیامبر به گونه ای مدیریت کرد که در این جنگ تعداد اندکی کشته شدند.
اما بعد از رحلت پیامبر (ص)، با پدیده ای رو به رو هستیم که به اصطلاح تاریخی به جنگ های ارتداد یا رده معروف شده اند. عده ای از مسلمانان در دوره ابوبکر، مرتد شدند. دوره ی حکومت ابوبکر هم دو سال است. فقط در جنگ های ارتداد یعنی در حدود یکی سال و اندی، سه هزار مسلمان کشته شدند. در واقع آغاز عادی شدن ریخته شدن خون. این که در کربلا به راحتی خون ریخته می شود و هلهله می کنند، مقدماتش این جا فراهم می شود. بخشی از این جنگ ها به خاطر ارتداد بود، ولی بخشی از آن هم سیاست بود.
به هر حال خون بسیاری از مسلمانان ریخته شد و بعد به راحتی از این خون ها گذشتند. با این که خلیفه دوم به شدت مخالفت کرد، اما گفته شد شمشیری که برای جامعه اسلامی امنیت ایجاد می کند به راحتی در نیام نمی کنیم.
جنگ های ارتداد مقدمه فتوحات است. یعنی مسلمان ها بعد از جنگ های رده، سراغ فتوحات رفتند. بسیاری از مسلمانان در جزیره العرب بعد از فتح مکه مسلمان شدند. آنان نه با روح اسلام، نه با معنویت اسلام و نه با عمق مرحمت اسلام آن گونه که صحابه بزرگ پیامبر (ص) تربیت شده بودند آشنا نشده بودند و قرآن را نمی شناختند. خیلی از آن ها فقط آیاتی از قرآن را شنیده بودند. بخش عظیمی از آن ها اصلا سواد هم نداشتند. حال جامعه ای که خود باید اصلاح و تربیت شود و آماده شود برای این که جامعه ایده ال درست کند، رفت یک جهان ایده آل درست کند. و بعد آسیب های عظیمی از دل پدیده ی فتوحات بیرون آمد. جامعه ی ناآشنا، به سرعت وارد یک فضای اکشن و عمل گرا شد. آدمی که هنوز بصیرت ندارد. جامعه ای که بصیرت ندارد به او شمشیر می دهند. پس از فتوحات اولیه، دامنه فتوحات صد سال به درازا کشید. خیلی از این افراد در دوردست ترین نقاط فقط با اسلام سیاسی و اسلام متکی بر غلبه تربیت شدند. پیامبری که جزو آخرین اقدامات شان این است که فرمود اگر حقی از شما بر گردن من پیامبر هست، بیایید و بگیرید، و آن واقعه ی مشهور کتف و تازیانه. جامعه ی جاهلی با میراثی از اسلام در واقعه کربلا دوباره بازتولید می شود.
پیامبر (ص) جامعه ای جاهلی را که متکی بر سه اصل قبیله، عصبیت، و غنیمت بود، تبدیل به امت، عقیده و عدالت نمودند و تلاش کردند این اصول را در جامعه نهادینه کنند ولی در بخش عظیمی از جامعه به دلایل عدیده محقق نشد. اتفاقی که در فتوحات افتاد، این بود که متأسفانه عقیده اسلامی مجدداً با عصبیت قبیله ای ممزوج شد.
عدالت اسلامی به شدت تحت تأثیر غنیمت قرار گرفت و امت اسلامی مجدداً قبیله قبیله شد. از این نظر فتوحات را باید آغاز انحطاط فکری مسلمانان دانست که بخش عظیمی از آسیب های بعدی جهان اسلام از این اشتباه استراتژیک نشأت می گیرد. نگاه انتقادی امیرالمؤمنین به فتوحات و توزیع ثروت از فتوحات را در تاریخ ببینید. اصلا این نوع تفضیل معنوی قرآن که فرموده است مجاهدین تفضیل دارند را تبدیل به تفضیل مادی کردند و گفتند هرکس زودتر اسلام آورده باید سهم بیشتری از ثروت جامعه ببرد. یعنی تقسیم بیت المال بر اساس سابقه. و بعد چون نیاز به نیروی جنگجو و مبارز در فتوحات داشتند، و در میان بسیاری از کسانی که مسلمان واقعی بودند، این سرکشی زیر سئوال بود. کار در اختیار نومسلمانان و خشن ترین قبایل عرب قرار گرفت. از یازده لشکر مسلمانان در فتوحات اولیه، شش لشکر در اختیار بنی امیه قرار گرفت. چرا که بنی امیه شعار الحق لمن غلب را قبول داشت. این ها راحت دستشان به خون و قتل نفس باز می شد. نیروهای اصلی فتوحات اسلامی، بنی امیه بودند و بعد یکی از نقاط مهمی که فتح کردند شام بود. برادر معاویه و سپس معاویه و بعد توسط یزید. و پایگاه بنی امیه شد. ایران هم توسط سعد وقاص که پسرش در واقعه ی کربلا بود فتح شد. پسر سعد برای چه به کربلا آمده؟ برای فتوحات و غنیمت. سعد بن ابی وقاص در زمان امیرالمؤمنین آدم بزرگی است. او جزو قاعدین شد و از حضرت حمایت نکرد. عمرو عاص، معاویه، ابوموسی اشعری، مغیره ابن شعبه، این ها از سرکردگان فتوحات هستند. مغیره کسی است که پدر سیاست است و ولیعهدی یزید را او پیشنهاد کرد. سعید بن عثمان، پسر عثمان. به او می گویند برو به ماوراء النهر و هر چه می خواهی غنیمت بیاور ولی یک شرط دارد که با بیعت یزید مخالفت نکنی. سال 56 رفت و سال 57 به همراه غنائم بسیار و چهار هزار اسیر برگشت. و آن ها را به کارهای پست در مدینه گماشت و آن قدر آنان را اذیت کرد که شورش کردند و او را کشتند. جای پای بخش عظیمی از سربازان اصلی و سرداران اصلی فتوحات را در واقعه جمل و صفین و شکل گیری خوارج و بعد در کربلا می بینیم. اصلا خانواده عبیدالله بن زیاد عموما فرماندهان اصلی فتوحات هستند. یعنی کسانی که بدون این که تربیت شده و آموزش دیده باشند و با منطق اسلام آشنا باشند، این آدم های عمل گرا که شمشیر، دانش شان را تفسیر می کرد و تولید می کرد نیروهای اصلی فتوحات شدند. هرچند در اثر فتوحات، قرآن به سرزمین های فتح شده رسید و بعدها آثار خوبی روی مردم آن مناطق داشت. بخش عظیمی از فقها، فیلسوفان و دانشمندان بزرگ اسلام از میان اعراب نبودند. اما فتوحات برای جامعه اسلامی آسیب های فراوانی ایجاد کرد.
امنیت و عدالت برای انسان ها مهم است اما اگر بین امنیت و عدالت تعارض ایجاد شد تقدم با کدام است؟ این تفاوت اندیشه شیعه با دیگر فرق است. امیرالمؤمنین در عمل نشان دادند اگر بین امنیت و عدالت تعارض ایجاد شد، تقدم با عدالت است. وقتی امنیت ترجیح پیدا کرد، عدالت رخت برمی بند د.
هر کس با شمشیر غلبه پیدا کرد مشروعیت دارد. این در نظرات بخشی از فقهای اهل سنت به تصریح آمده است. مشکل حضرت امیر هم همین بود. در دوره ی حکومت علی (ع) مغیره به ایشان گفت با معاویه کاری نداشته باش. دیگران هم گفتند که عطف به ماسبق نکن. امام علی (ع) معتقد بود که نمی توان برای حفظ امنیت، حقوق انسان ها را منکر شد. نتیجه آن شد که با این حرف جنگ جمل بر او تحمیل شد. طلحه و زبیر برای گرفتن مقرری آمدند، حضرت گفت مقرری شما با موالی یکی است. بعد آنها جنگ جمل را راه انداختند. در عاشورا چه چیزی رخ داد؟ گفتند حتی اگر نوه پیامبر (ص) قیام کند و امنیت را به خطر بیندازد، حکم او مرگ است. پایه اینها در فتوحات گذاشته شد. بسیاری از مسلمانان توسط مسلمانان به خاطر حفظ امنیت از بین رفتند.
در دوره امیرالمؤمنین(ع) بخش عظیمی از سپاهیان فتوحات آمدند و امت اسلامی را غارت کردند و حکومت امیرالمؤمنین را مورد تعرض قرار دادند. این ها در فتوحات تربیت شده بودند. به آدم تربیت نشده شمشیر می دهند و دستش را هم باز می گذارند. بعد عرب مسلمان متدین که در شعب ابی طالب یک خرما را ده نفره می خورد، حال کرور کرور سکه و غنیمت برایش می آید. بعد گفتند تقسیم بر سابقه. کسی که سابقه بیشتری داشت، بیشترین ثروت نصیبش شد. جامعه ای که تا دیروز مناسبات ساده اقتصادی داشت، میلیون ها درهم و دینار برایش می آید. طلحه که جانباز نود درصد است چون آن قدر در رکاب پیامبر شمشیر خورده که اگر شمشیر دیگری به او بخورد به محل زخم شمشیرهای دیگر می خورد فقط یک قلم نصیبش از فتوحات، صدها شتر سرخ موی است. این شخص دچار یک نوع اختلال روانی و اسکیزوفرنی نمی شود؟ بعد در برابر امیرالمؤمنین(ع) قرار می گیرد و حضرت به او می گوید به خاطر می آوری روزی را که پیامبر (ص) گفت: طلحه! روزی با علی می ستیزی و حق با علی است؟ تازه متوجه می شود. آدم هایی که هیچ نداشتند تبدیل به آدم هایی شدند که خیلی چیزها دارند. و چون به صحابه اجازه نمی دادند که از مدینه بیرون بروند، این پول ها مدام می آمد و مجبور بودند این پول ها را انبار کنند. پول داشتند و نمی توانستند خرج کنند. بعدها راه را برای آن ها باز کرد ند و عقده ها گشوده شد. تعجب نکنید که در عاشورا پیراهن غارت می کنند. این ها جای دیگری برای این کار تربیت شده اند. این که می بینید وقتی اصحاب امام کشته می شوند بر بدن آن ها می تازند، انسان ناگهانی خبیث نمی شود. فتوحات، بستر خباثت بخش عظیمی از جامعه اسلامی است که تربیت نشده بودند و در این فضای پرتنش راحت آدم کشتند و ثروت پیدا کردند و حق دیگران را پامال کردند.
خوارج محصول فتوحاتند. خشونت خوارج محصول فتوحات است. ویژگی معرفت خوارج چیست؟ ایمان و کفر. هر که گناه کرد و توبه نکرد واجب القتل است. به راحتی حکم به قتل دیگران می دهند. فتوحات ترور را در جامعه ی اسلامی رواج داد. سعد ابن عباده ترور شد، عاملش پیدا نشد، گفتند جنیان او را کشته اند.
امیرالمؤمنین(ع) هم که توسط خوارج که پدیده ی فتوحاتی بودند شهید شدند. امام حسن (ع) را هم خوارج ترور کردند و خوارج پل پیروزی معاویه شدند. خوارج از معاویه هم زیاد ضربه خوردند، ولی چون دشمنی شان با امیرالمؤمنین بیشتر بود، در مجموع به نفع معاویه عمل می کردند. و در سپاه ابن زیاد بخشی از خوارج را می بینید که شعار می دهند ما به خاطر انتقام خون پدرت در این جا گرد آمده ایم. جریان انحرافی دیگری که ایجاد شد مرجئه بود. در اثر فتوحات و فراوانی ثروت و قدرت، این ها خسته شده بودند و وقتی می دیدند صحابه پولدار شده اند، نمی توانستند توجیه کنند، ابهام برایشان ایجاد شده بود. گفتند اصلاً ایمان ربطی به عمل ندارد. ایمان برای روز قیامت است و ربطی به عمل ندارد. مرجئه توسط معاویه ایجاد نشدند بلکه فرهنگ زمانه آنان را تولید کرد اما توسط معاویه تقویت شدند و بعد منطق مرجئه دست خلیفه را برای قتل نفس باز کرد. بنابراین خلیفه می توانست هر کار کند، ولی مؤمن باشد. این دنیاگرایی به شدت دنیاگریزی های صوفیانه و کنار کشیدن و خوش باشی ها و انحرافات اخلاقی و دروغ و نفاق را ایجاد کرد. تعجب نکنید به امام نامه می نویسند و بعد بی وفایی می کنند. این که امام سجاد (ع) این همه در صحیفه سجادیه تأکید به وفای عهد می کند به خاطر این است که جامعه اسلامی دچار یک آسیب سنگین به واسطه فتوحات شده است. راحت پیمان می شکند، راحت دستش به خون آلوده می شود. این گونه اشتباهات استراتژیک، اسلام را تبدیل به یک پوستین وارونه کرد، همان گونه که امیرالمؤمنین(ع) فرمود. بعد بخش عظیمی از نیروهای فتوحات در جمل و صفین و بخش عظیمی در سپاه معاویه و واقعه کربلا حضور پید ا کرد ند. طبیعت جامعه دگرگون شد و تدریجا این جامعه راه خود را جدا کرد. به گونه ای که وقتی درباره مناطق مفتوحه صحبت می کردند به منطقه سواد یا ماوراء النهر می گفتند این جا بستان قریش است. دیدید که چگونه مالک اشتر را ترور کردند. محمد بن ابی بکر را کشتند تا این پایگاه های قدرت را حفظ کنند. فتوحات منجر به رشد اندیشه قضا و قدری، اعتزال سیاسی و دنیاگریزی و غلو شد. رشد غلو را در همین دوره ها داریم.
مسلمانان آمادگی فرهنگی نداشتند، بعد با فرهنگ مانویت و فرهنگ های دیگر امتزاج پیدا کردند. در این دوره با رشد غلو و اندیشه های انحرافی روبه رو هستیم. بعدها هم در نهضت ابن مقفع و بابک خرم دین این را می بینیم. و بعد در فرهنگ شیعه هم آن را می بینیم.
غلو نوعی مالیخولیای ذهنی برای آرامش و آسایش است. نمی توانستند تحلیل کنند، بنابراین پناه می بردند به چیزهایی که آن ها را آرامش دهد و رندان هم آن را تقویت می کردند. در تاریخ جامعه شناسی کوفه هفت قبیله بزرگ در کوفه هست از اموی ها، خوارج، شیعه اعتقادی و ... . شیعه سیاسی کسانی هستند که به امام علی نگاه اعتقادی ندارند و او را ترجیح می دهند بر معاویه ولی حاضر نبودند پای آن شلاق بخورند. ترکیب کوفه، ترکیب بسیار ناهمگنی دارد و مکرر اقبال می کند و مکرر ادبار می کند. شیعیان هم، همه خیانت نکردند. ولی تعداد آنان زیاد نیست. خود عراقی ها تمایل ندارند شامی ها بر آن ها حاکم شوند و هرگاه فرصت پیدا می کردند سعی می کردند از حاکمیت شامی ها خارج شوند. این ترکیب نامتجانس کوفه محصول فتوحات است. به امام علی(ع) و بعد به امام حسن (ع) اقبال کردند و در نهایت نیامدند. در قضیه حجر بن عدی اقبال کردند و باز نیامدند و در واقعه کربلا اقبال شد و به دلایلی نشد و توابین و مختار در سال 66. در قضیه زید و یحیی هم همین طور شد. البته این جامعه، این مجموعه در کنار هم نشست تا طبیعت جامعه اسلامی تغییر پیدا کرد و معاویه به دلایلی با امام حسن (ع) و امام حسین (ع) مدارا کردند. یکی از دلایل صلح امام حسن (ع) این بود که گفت اگر من صلح نکنم خون مسلمین ریخته می شود. خون مسلمین مهم است. بعد البته امام حسین (ع) را مخیر کردند بین بیعت و مرگ. که امام حسین (ع) قبول نکردند. البته من نمی گویم امام حسین (ع) به خاطر بیعت نکردن قیام کرد. امام یک طرحی داشت که پیش از اجرا به دنبال آن و گام به گام پیش آمد و نتیجه خوبی از آن گرفت. در واقعه عاشورا هم امام از کناره گیری استقبال نکرد. تا آن جا که توانست، خواست خونی ریخته نشود ولی جلوی او را گرفتند.
نتیجه فتوحات این شد: امتزاج عقیده، انحراف اسلامی با سلطنت، ترجیح امنیت بر عدالت، غلبه تکلیف بر حقوق، تقدس استبداد. یکی از شاخصه های جامعه اسلامی رشد اخلاق است. اگر می خواهید ببینید یک جامعه چقدر رشد کرده ، ببینید اخلاق چقدر در
آن نقش دارد. چقدر وفای به عهد نقش دارد. المؤمن یزنی ولایکذب. چقدر در آن صداقت هست و چقدر مردم در برابر دیگران احساس امنیت می کنند. چقدر در آن تهمت نیست. چقدر در آن نفاق و چند چهرگی نیست. یکی از نتایج فتوحات، فقه غلبه است. از این دوران به بعد با فقه غلبه مواجهیم. یعنی بخش عظیمی از فقها غلبه را به رسمیت می شناسند. شافعی شخص بزرگی است و به اهل بیت(ع) هم علاقه مند است ولی امر واقع خود را تحمیل می کند. می گوید هر قریشی که غلبه پیدا کرد با سیف، او خلیفه است. سیف شد مبنای مشروعیت. بعد هم می بینیم در زیدیه که یک انحراف از شیعه است می گویند امام وقتی امام است که قیام به سیف کند. در حالی که بزرگ ترین شاخصه امام، هدایت است نه قیام به سیف.
بازیگران صحنه ی کربلا را ببینید. زیاد بن ابیه کسی است که تا سال 53 در ایران است. عبیدالله بن زیاد فرمانده سپاه کربلا از سال 53 تا 56 در فتوحات ایران است. و چه جنایت ها که نکرد. عموی حجاج ثقفی که یکی از نیروهای اصلی فتوحات است و غارت های بسیار نموده است. عبدالرحمان بن زیاد (58 تا 61)، مسلم بن زیاد، عبدالله بن عامر و بعد پسرش، کسانی هستند که در کربلا بودند و نقش فعالی در فتوحات داشتند