آفتاب فروزان; نگاهی به زندگی، افکار و اندیشه های شهید مطهری
به مناسبت فرا رسیدن سالگرد شهادت علّامه شهید آیت اللّه مرتضی مطهری و روز معلّم
جوانه های جاوید
سخن از اندیشمندی سرخ صورت و سبز سیرت است که جویبارهای با طراوت ایمان و معنویت در روح و روانش جاری بود، او استواری اندیشه و صلابت ایمان را در وجود خویش شکوفا نمود و با چنین کیمیایی کرامت گونه تا قلّه قرب و یقین طی طریق نمود و چون ردای شهادت بر تن کرد خون پاکش بر این صفای روحانی مُهر تأیید زد و آثارش که از بیان و بنان آن متفکر وارسته تراوش می نمود عطر چنین معنویتی را در فضای اذهان مشتاق معرفت و حقیقت منتشر ساخت به همین دلیل حضرت امام خمینی در فرازی از پیام شان به مناسبت شهادت این راست قامت تاریخ معاصر فرمودند:
«مطهری که در طهارت روح و قوّت ایمان و قدرت بیان کم نظیر بود، رفت و به ملأاعلی پیوست، لکن بدخواهان بدانند که با رفتن او شخصیت اسلامی و علمی و فلسفی اش نمی رود.»[1]
شهید مطهری که عصاره مؤثر حوزه های علمیه و محصول صدها سال تجارب حاکم بر کانون های آموزش های دینی و معرفتی و حاصل عمر با برکت امام خمینی بود در میدان نبرد با مکاتب و مسالک التقاط و نفاق و کفر چون ستاره ای پرفروغ درخشید و جهانی را از پرتوهای فروزان خود روشن ساخت. مردی از تبار طلایه داران نهضت های اسلامی در صد ساله اخیر که از نخستین روزهای کودکی، فکر و دل خود را با قرآن مأنوس نمود و در نهج البلاغه سیر نمود و بانگرشی عمیق بر نبوّت و امامت، از خرمن حکمت اسلامی خوشه ها چید و به برکت این آموخته ها علاقه مندان را با علوم اسلامی آشنا ساخت و آنان را به تفکر در فطرت خویش و تأسّی بر انسان های کاملی واداشت که حضرت علی(ع) با آن جاذبه و دافعه ویژه خویش، در میانشان می درخشد. او عاشق خاندان وحی و نبوت بود و در این مسیر ولاء ولایت ها را پذیرا گشت تا سیره ائمه اطهار را به نگارش درآورد و از حماسه حسینی سخن گوید و تحریفات عاشورا را افشا کند و قیام و انقلاب حضرت مهدی را برای جهانیان تبیین سازد. گفتارهای معنوی، مقالات فلسفی و بحث های این استاد حوزه و دانشگاه در مقوله حرکت و شرح منظومه الهام گرفته ازجهان بینی توحیدی بود. در توضیح و تبیین مسایل دینی نیازهای زمان را در نظر داشت. آن مشعل فروزان معرفت در صدد آن بود تا علم و ایمان را با یکدیگر مأنوس سازد
و نقش امدادهای غیبی را در زندگی انسان ها و سرنوشت آنان مطرح سازد و به حق جویان تفهیم نماید، دنیا را مزرعه آخرت تلقی کرده و خود را برای سرای جاوید مهیا سازند.[2]
در بیاناتش شور و خلوص هویدا بود، دریافت های علمی را با نهایت صداقت و صفا و نثری زیبا تحریر می نمود و به قلب های عطشناک و اندیشه های تشنه تقدیم می کرد. وقتی قلم را بر کاغذ می چرخانید بارانی از معارف و مکارم دشت های انسانیت را به شکفتن و رستن وا می داشت. در سخنش از مولایش علی مرتضی نشان داشت و همین بود که بلاغت، صراحت،پویایی، ابتکار، استواری و تازگی گفته هایش اعماق وجود را نوازش می داد، جان سوخته ای داشت که هیچ جهالت و ظلمتی را برنمی تابید، راست ایستاد تا کژی ها را بشکند، با خورشید دانش و معرفت تیرگی ها را می شکافت، چون می دید از هر سو تاختن آورده اند تا فروغ ایمان را خاموش کنند، تندبادها وزیدن گرفته اند تا مشعلی که از غار حرا افروخته شد و در کربلا فروزندگی آن تقویت شد، خاموش گردد، لحظه ای آرام نمی گرفت و با ژرف اندیشی و همه سونگری این توطئه ها را خنثی می کرد.[3]
تربیت در دامن صداقت
در سیزدهم بهمن 1288 ش، 12 جمادی الاول 1338 ق در شهر فریمان واقع در 75 کیلومتری جنوب شهر مقدس مشهد در خانواده ای که عِطر زهد و قناعت از آن ساطع و نور تقوا آن را منوّر ساخته بود کودکی دیده به جهان گشود که مرتضی نامیده شد.
پدر مرتضی، شیخ محمد حسین مطهری که پس از تحصیلات علوم دینی در عتبات عراق در زادگاه خویش به ترویج و تبلیغ مذهب تشیع مشغول بود، انسانی فاضل، پرهیزگار و از شخصیت های مورد تکریم اقشار گوناگون جامعه به شمار می رفت و شهید مطهری از دوران کودکی تزکیه و پرورش های معنوی را از وی آموخت. [4] آن عالم ربانی در سحرگاهان حال و هوای دیگری داشت، راز و نیاز، اشک و آه، دعا و تلاوت قرآن مونس وی بود.[5] مقام معظم رهبری حضرت آیت اللّه العظمی خامنه ای او را چنین معرفی کرده اند:
پدر ایشان جزو روحانیونی بود که از جنبه های معنوی و زهد و تقوا یک فرد ممتاز بود. خود مرحوم مطهری عمیقاً به پدرشان ارادت می ورزید و احترام پدرش را در حدّ زیاد و کم نظیر نگه می داشت، بارها می گفت: انس به عبادت، ذکر و اخلاق اسلامی را از پدرم یاد گرفتم.[6]
شهید مطهری در مقدمه کتاب داستان راستان نوشته است:
«این اثر ناچیز را به پدر بزرگوارم آقای شیخ محمد حسین مطهری که اولین بار ایمان و تقوا و راستی معظم له مرا به راه راست آشنا ساخت اهدا می کنم.»[7]
ایشان در جای دیگر از پدر چنین یاد می نماید:
«این مرد شریف هیچ وقت نمی گذاشت که وقت خوابش از سه ساعت از شب تأخیر بیفتد، حداقل دو ساعت به طلوع صبح مانده و در شب های جمعه از سه ساعت به طلوع صبح بیدار می شد و حداقل قرآنی که مطالعه می کرد یک جزء بود و با چه فراغتی و آرامشی نماز شب می خواند. در سال های اخیر با وجود این که تقریباً صد سال از عمرش می گذشت هیچ وقت ندیدم که یک خواب ناآرام داشته باشد،
این همان لذّت معنوی بود که وی را این چنین نگه می داشت...»[8]
امام خمینی در سال 1326 ش به دعوت شهید مطهری به نریمان آمد، وی در این سفر به قدری نسبت به شیخ محمد حسین مطهری ارادت پیدا کرد که هر وقت شهید مطهری را می دید می پرسید احوال آقا چگونه است و بعدها با این زاهد وارسته مکاتباتی داشت و در سال 1393 ق مطابق آذر 1350 که این مرد تقوا دار فانی را وداع گفت امام این ضایعه را به آیت اللّه مطهری تسلیت گفت.[9]
مادر شهید مطهری که سکینه نام داشت، قلبش از محبت نسبت به خاندان عترت موج می زد او می گوید زمانی که مرتضی را آبستن بودم، در رویایی راستین مشاهده کردم در مسجد محل محفلی نورانی منعقد است، ناگاه دیدم بانوی مقدّسی که دو زن او را همراهی می کردند به آن مجلس وارد گردیده و جلوه اش را افزون ساخت، وی به همراهان توصیه می نمود بر سر افراد گلاب بپاشند ولی چون نوبت به من رسید تأکید نمود سه بار گلاب بپاشید، برایم این سؤال مطرح بود که چرا درباره من این نکته را مطرح نمود. تصور کردم شاید در قلبم کدورتی وجود دارد که او می خواهد آن را بزداید و از این جهت با نگرانی پرسیدم چرا باید بر سر من سه بار گلاب پاشیده شود؟ پاسخ داد به دلیل کودکی که در رحم شماست چنین کاری ضرورت دارد. او آینده ای درخشان دارد و به جامعه اسلامی خدمات مهمی ارائه خواهد نمود، سکینه با این نوید نورانی شادمان گشت و به درگاه خداوند سجده شکر گذارد. شهید مطهری هر وقت به نریمان می آمد هنگام روبرو شدن با مادرش، بر دستانش بوسه می زد و به فرزندانش نیز توصیه می کرد چنین کنند.[10]
شوق و دانش اندوزی
مرتضی پس از طی ایام طفولیت، نزد پدر به آموختن پرداخت، در همین سنین شش یا هفت سالگی با علاقه شگفتی به مکتب خانه فریمان رفت تا برخی مقدمات عربی و فارسی را فرا بگیرد.[11]
بیش از دوازده بهار از عمرش نگذشته بود که شور و شوق درونی وی را به سوی حوزه علمیه مشهد کشانید و پس از چهار سال تحصیل در این حوزه در حالی که نوجوانی شانزده ساله بود تصمیم گرفت برای ادامه تحصیلات و تکمیل معلومات به قم برود، او موقعی به چنین هجرتی سرنوشت ساز دست زد که رضاخان مخالفت سرسختانه ای را با روحانیت و مراکز علوم حوزوی ترتیب داده بود و برای کسانی که می خواستند در کسوت اهل علم و معرفت درآیند و مدرّس و مبلّغ فرهنگ اسلامی گردند فشارهای سیاسی و اختناقی فرساینده وجود داشت و فضای یأس آور و تیره و تاری توسط این دیکتاتور و با حمایت استعمار انگلستان بر مراکز مهم علوم اسلامی حاکم گردیده بود.[12]
شهید مطهری در حجره ای از مدرسه فیضیه قم سکونت گزید و زندگی ساده و عاری از تکلّف اما سرشار از عزّت و قناعت را پیش گرفت، بعد از تشکیل خانواده نیز در روند زندگی او تغییری مشهود رخ نداد و تنها حجره اش به اتاقی استیجاری مبدّل گشت.[13] در قم مرتضی با دقت، نظم و همّتی ستودنی به آموختن علوم اسلامی مبادرت ورزید. مطوّل را نزد آیت اللّه شهید صدوقی فرا گرفت، شرح لمعه را از محضر آیت اللّه مرعشی نجفی بیاموخت، هم چنین از استادانی چون آیات محترم: سید صدرالدین صدر، سید محمد رضا گلپایگانی، سید محمد تقی خوانساری، سید محمد حجت کوه کمره ای، سید محمد محقق یزدی معروف به داماد و میرزا مهدی آشتیانی در معقول و منقول بهره مند گردید.
در سفری کوتاه که به اصفهان داشت، موفق گشت به محضر عالم ربّانی مرحوم حاج میرزا علی آقا شیرازی برود و به لطف ارشاد و فیض بخشی وی با فرهنگ نهج البلاغه مأنوس گردد.[14]
شهید مطهری می گوید: در سال 1320 ش که برای اولین بار به اصفهان رفتم هم مباحثه گرامیم که اهل اصفهان بود به من پیشنهاد کرد در مدرسه صدر عالم بزرگی است که نهج البلاغه تدریس می کند بیا برویم به درس او، این پیشنهاد برای من سنگین بود، طلبه ای که کفایة الاصول می خواند چه حاجت دارد که به پای تدریس نهج البلاغه برود. اما چون ایام تعطیل بود پذیرفتم...دیدم با مردی از اهل تقوا و معنویت روبرو هستم که به قول طلّاب از کسانی است که شایسته است از راههای دور بار سفر ببندیم و فیض محضرش را دریابیم...[15] دست مرا گرفت و وارد دنیای نهج البلاغه کرد...از آن پس چهره نهج البلاغه در نظرم عوض شد، مورد علاقه ام قرار گرفت و محبوبم شد، درک محضر او را همواره یکی از ذخائر گرانبهای عمر خودم می شمارم و شب و روزی نیست که خاطره اش در نظرم مجسّم نگردد، یادی نکنم و نامی نبرم و ذکر خیری ننمایم، به خود جرأت می دهم و می گویم او به حقیقت یک عالم ربانی بود.[16]
مطهری تحصیل رسمی علوم عقلی و فلسفی را از سال 1323 ش آغاز کردو بحث حکمت از شرح منظومه حکیم سبزواری بیاموخت. [17] البته وی قبلاً به درس اخلاق امام می رفت و در جایی تأثیر آن را چنین بیان کرده است:
اگر چه در آغاز مهاجرت به قم هنوز از مقدّمات فارغ نشده بودم امّا درس اخلاق که وسیله شخصیت محبوبم در هر پنج شنبه گفته می شد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود چنان مرا به وجد می آورد که تا دوشنبه و سه شنبه هفته بعد خودم را شدیداً تحت تأثیر آن می یافتم.
بخش مهمی از شخصیت فکری و روحی من در آن درس و سپس در درس های دیگری، که طی دوازده سال از آن استاد الهی فرا گرفتم،انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و می دانم راستی که او روح قدس الهی بود.[18]
در سال 1329 ش استاد مطهری به حوزه درسی علامه سید محمد حسین طباطبایی شتافت و مبحث الهیات از شفای بوعلی سینا را نزد او آموخت. این مفسّر عالیقدر درس خصوصی دیگری را شروع کرده بود که در شب های پنج شنبه و جمعه تشکیل می گردید و در آن جمعی از اهل فضل چون شهید مطهری، امام موسی صدر و شهید دکتر بهشتی حضور داشتند محصول این جلسه پر فیض مجموعه مطالبی تحت عنوان اصول فلسفه و روش رئالیسم است که سهم شهید مطهری در آفرینش این اثر برجستگی ویژه ای دارد.[19]
علامه طباطبایی اظهار داشته است: مطهری هوش فوق العاده ای داشت، علاوه بر تقوا وجهات اخلاقی بافراست بود و هرچه می گفتم هدر نمی رفت، وقتی ایشان به درسم می آمد از شدت شعف و شوق حالت رقص پیدا می کردم، در مباحث و مقالات اصول فلسفه و روش رئالیسم هم یگانه کسی که از همه جهت مطمئن بودم حرفم را هدر نمی دهد ایشان بودند، مقداری که گذشت پاورقی بر مطالب مزبور را آغاز کرد زیرا مقاله ها مجمل و فشرده بود و ما می خواستیم بازگردند و مطلب روشن تر شود و کسی که بتواند این معنا را عهده دار گردد مطهری بود.[20]
تدریس و فعالیت های ارشادی
شهید مطهری علاوه بر مباحثه دروس اصولی، فقهی و فلسفی، خود حوزه تدریس داشت او از جمله کتاب های ذیل را در حوزه قم درس داد: مطول در معانی، بیان و بدیع، شرح مطالع در علم منطق، کشف المراد در کلام و عقاید، رسایل و کفایه در اصول فقه، مکاسب در فقه، شرح منظومه و اسفار در حکمت. او در سال 1331 ش با دختر آیت اللّه روحانی که از علمای خراسان به شمار می رفت، ازدواج کرد، خانم عالیه روحانی، همسر استاد می گوید: آقای مطهری شاگرد پدرم بود و وی را به خوبی می شناخت و چون به خواستگاری من آمد پدر احساس کرد اگر جواب ردّ بدهد گوهر گرانبهایی را از دست داده است. حدود یک سال از ازدواج من با استاد گذشت متوجه سجایای اخلاقی ایشان شدم و فهمیدم پدرم بزرگ ترین لطف را در حق من نموده است. هم دلی، انس و علاقه ای که بین من و آقای مطهری بوجود آمد هر مشکلی را در نظرم اندک جلوه می داد.[21]
مطهری پس از تشکیل خانواده در سال 1331 ش به دلایلی که ظاهر آن ها برخی مشکلات اقتصادی بود به تهران هجرت نمود. اگرچه سبب این مهاجرت تنگدستی تلقی گردیده ولی باید آن را لطف مخفی الهی شمرد زیرا حضور پر فیض آن شهید در تهران و در جمع دانشگاهیان، روشنفکران و محافل فکری و فرهنگی سراسر خیر و برکت و مایه تربیت و هدایت افراد زیادی گردید.[22]
استاد مطهری از ابتدای ورود به تهران به پرتو افشانی، سازندگی فکری و معنوی تشنگان معارف ناب قرآن و عترت پرداخت و در مدرسه مروی آموزش فلسفه اسلامی را به صورت تطبیقی و مقایسه ای آغاز کرد.[23]سخنرانی های روشنگر و مفید استاد همزمان با تدریس حکمت در تهران آغاز گردید، او توجه بسیاری به حل شبهات و پاسخگویی سؤالات موجود درباره معارف اسلامی داشت و با مطالعه، تحقیق، دقت، همت و اخلاص در این راستا توفیقات مهمی بدست آورد.
در سال 1333 ش استاد مطهری تدریس در دانشگاه تهران را شروع کرد و در دانشکده معقول و منقول (الهیات و معارف اسلامی) بیش از بیست سال به نبردی عالمانه با جهل مادی گری و غرب گرایی و خودباختگی پرداخت و به شیوه ای حکیمانه و خردمندانه و با استناد به قرآن و حدیث به دفاع از فرهنگ اسلامی پرداخت و حقایق باحلاوتی از آیین اسلام را تبیین نمود رفتارش با دانشجویان به قدری صمیمی بود که آنان را مشتاق خویش ساخته بود، استاد در مقاطع کارشناسی، کارشناسی ارشد و دکترا، کلیات علوم اسلامی، فلسفه شامل شرح منظومه، الهیات، شفا، مقاصد الفلاسفه غزالی و آثار دیگری در این عرصه و نیز تاریخ فلسفه، تاریخ مجادلات اسلامی، روابط فلسفه و عرفان و... را تدریس کرد.[24]
در سال 1336 ش به همّت جمعی از دانشوران حوزه علمیه از جمله شهید دکتر محمد جواد باهنر نشریه مکتب تشیع شروع به فعالیت کرد که استاد مطهری با این نشریه همکاری علمی و ارشادی داشت، بعد از تأسیس انجمن اسلامی پزشکان در سال های 1337 و 1338 ش استاد مطهری چراغ فروزان این تشکّل گردید و زمانی که سردی و تاریکی ناشی از اختناق سیاسی و روش های مبتذل رژیم پهلوی همه جا را فرا گرفته بود، به دل ها حرارت بخشید و اذهان را روشنایی داد، در سال 1346 آن شهید که سال های متمادی آرزوی تأسیس مؤسسه ای علمی و فرهنگی را داشت تا بتواند جوابگوی نیازهای فکری جامعه باشد و به نشر و تبلیغ معارف اسلامی بپردازد. سرانجام به کمک محمد همایون و حجت الاسلام و المسلمین سید علی شاهچراغی مؤسسه حسینیه ارشاد را تأسیس کرد. او با شور و حرارت و آگاهی و درایت برای برنامه ریزی در این نهاد فرهنگی اهتمام وافر از خود نشان داد و ضمن آن که شخصاً در آن جا بیانات ارزشمندی ارائه داد، شخصیت های دانشور، متفکر و صاحب نظری فراخواند تا در حسینیه ارشاد به سخنرانی بپردازند متأسفانه بر خلاف روند فکری و اعتقادی شهید مطهری این کانون علمی مذهبی از هدف های اصلی خود فاصله گرفت و شهید مطهری را با دو مانع بزرگ روبرو ساخت یکی ظاهرسازی و بسنده نمودن به یک سری شعارهای سطحی و غوغا سالاری مداحان و مانند آن ها و دیگری کارهای غیراسلامی، استبدادی و خودسرانه یکی از اعضای هیأت مدیره حسینیه ارشاد. این ها چون خنجری از پشت مانع اجرای طرح های سازنده و رشد دهنده آن متفکر سترگ گردید و او را ناگزیر به استعفا ساخت. او در استعفانامه خود یادآور شد:
میناچی با هرگونه اقدام مفید و عمیق در سطح احتیاجات نسل تحصیل کرده مخالف است و می خواهد این مؤسسه را به صورت مرکزی جنجالی و تو خالی درآورد.
و چون این ضایعه را ترمیم ناپذیر می داند از همکاری با حسینیه مزبور خودداری و در نامه 29 دی 1347 که پیرو استعفای مورخ 27/10/1347 نوشته بود متذکر می گردد به چند دلیل نمی تواند به همکاری خود با این مجموعه ادامه دهد که بند الف آن چنین است:
طرز تفکر و هدف ما با ایشان (ناصر میناچی) در حسینیه و قهراً نوع کارها که وسیلهوصول به هدف هاست، متفاوت است، ما می خواهیم اینجا را در یک سطح عالی اسلامی در آوریم که جوابگوی نیازهای فکری امروز و آینده باشد و ایشان می خواهد اینجا را به صورت یک محیط تشریفات ظاهری و با جنجال و هیاهو و شور و واویلا اداره کند، ایشان عملاً طرفداری اقناع کاذب احساسات است و با این که اینجا با منطق سر و کار داشته باشد مخالف است و در راه آن کارشکنی می کند و تنها همین برای این که ما از هم جدا شویم کافی است.
به تعبیر مقام معظم رهبری با رفتن شهید مطهری از حسینیه ارشاد این محفل از روح تهی شد، این کناره گیری مطهری جلوه ای از تقوا و مظهری از خیرخواهی آن دانشمند شهید بود که می خواست تعلیمات و تبلیغات اسلامی را با نوعی بصیرت و معرفت توأم کند و نیز به نیازها و مقتضیات عصر توجّه نماید امّا مخالفانش طرفدار ظاهرسازی، سر و صدا، شعارهای عاری از شعور کارهای موقتی، تقویمی و کم بازده بودند.[25]
استاد مطهری بنا به توصیه حضرت امام خمینی از سال 1351 تا 1357 هفته ای دو روز به قم می آمد و در حوزه علمیه این شهر دروس مهمی چون شناخت، اصل غائین، فلسفه هگل، معارف قرآن، مارکس و مارکسیسم، منظومه سبزواری و اسفار ملاصدرا را تدریس می نمود. او به حکم وظیفه شرعی و برای اطاعت از رهبر کبیر انقلاب چنین برنامه ای را متقبل گردید در حالی که در تهران استادان با سابقه دانشگاه، با تقاضای بسیار در کلاس درسش حضور می یافتند و فرزانگی و دیدگاههای عالمانه اش در محفل های علمی زبانزد اهل نظر بود.[26]
در عرصه های سیاسی و اجتماعی
شهید مطهری در دوران تحصیل هم فکر و یار و یاور سازمان اسلامی و انقلابی فدائیان اسلام بود.[27] در ماجرای 15 خرداد 1342 شهید مطهری به دلیل ارتباط نزدیک با گروههای گوناگون جامعه، به هدایت قیام مردم تهران پرداخت، رژیم استبدادی به دنبال سخنرانی آن شهید بر ضد شخص شاه در شب پانزدهم خرداد، ایشان را در همان شب دست گیر و روانه زندان کرد که به دنبال پیگیری علما و اصرار مردم بر نظام دیکتاتوری پهلوی ناگزیر گردید وی را پس از چهل و سه روز آزاد کند.[28]
بعد از قیام 15 خرداد و آزادی مطهری و امام خمینی و نیز علمای دیگر، تشکیلاتی به نام هیأت های مؤتلفه پدید آمد که با اتحاد و انسجام هیأت های مذهبی شکل گرفت و اعضایش نیروهای مخلص و فداکار و تابع ولی فقیه بودند، مؤسسین این تشکل از امام خواستند برای هدایت آنان در فکر و عمل نمایندگانی معین کند که امام خمینی آیت اللّه مطهری را که از قبل با این هیأت ها رابطه ای تنگاتنگ داشت به عنوان یکی از نمایندگان خویش معرفی کرد. تأکید شهید مطهری بر این بود که هیأت های مؤتلفه اسلامی از نظر فکری و آشنایی با معارف اسلامی درست پرورش یابند به همین دلیل کلاس هایی برای تقویت بنیه های اعتقادی و کلامی آنان دایر کرد، کتاب انسان و سرنوشت حاصل بخشی از این بحث ها می باشد.[29]
شهید آیت اللّه مطهری بعد از یک دوره فعالیت های سیاسی در هیأت های مؤتلفه به تلاش های فرهنگی اقبال نشان داد، با این حال همچنان پیگیر مسایل سیاسی گردید، البته انتخاب این استراتژی بر آن بود که مردم از مبارزه نا امید نگردند و با تلاش های فکری و فرهنگی روحیه مخالفین رژیم تقویت شود.[30]
در سال 1353، شهید مطهری پس از ستایش تلاش های امام موسی صدر در لبنان و این که از طریق وی می توان برای امام خمینی مبالغی فرستاد چنین اظهار نظر می نماید: اکنون تمام راهها را بر روی ما بسته اند، باید برای بیداری افکار و هدایت جوانان طرق دیگری انتخاب کنیم و نگذاریم جوش و خروش ها یکباره خاموش گردند و من فکر می کنم که چه راهی را باید در پیش گیریم و بر همین اساس بود که جلسات درس و بحث خود را در قم هفته ای دو روز برای طلّاب دایر کرد.[31]
نطق تاریخی ایشان بر ضد صهیونیسم در عاشورای سال 1390 ق، اسفند 1348 در حسینیه ارشاد به دستگیری وی انجامید، هم چنین وقتی رژیم در سال 1350 ش حسینیه ارشاد را تعطیل کرد، هرچند استاد از عضویت در هیأت مدیره این کانون استعفا داده بود، چند روزی دستگیر و محبوس گشت، بعد از تعطیلی حسینیه، استاد پایگاه خود را به مسجد الجواد انتقال داد و در آن جا ضمن امامت و اداره مسجد نشست های تفسیری و بحث های علمی در آن دایر کرد. پس از چندی رژیم شاه، مسجد الجواد را تعطیل کرد و استاد سخنرانی های خود را بیشتر در مسجد جاوید و ارک برگزار می کرد. کتاب انسان کامل محصول سخنرانی های وی در مسجد جاوید است. سرانجام در سال 1354 ش رژیم او را ممنوع المنبر کرد.[32]
تلاش های فرهنگی استاد مطهری برای تثبیت مسئله حجاب خود یک تلاش مبارزاتی و سیاسی علیه رژیم پهلوی بود، بی تردید یکی از پیش زمینه های انقلاب اسلامی مبحث حجاب بود و شرکت زنان در تظاهرات پرشور سال 1357 تهران و دیگر شهرستان ها با حفظ پوشش کامل و خصوص چادر کمر رژیم را شکست و این به برکت کوشش های فرهنگی شهید مطهری و دیگر علمای شیعه بود.
از دیگر فعالیت های فرهنگی و سیاسی شهید مطهری پرداختن به بحث ارتباط دین با ملیت بود که در آن زمان از مهم ترین و جاری ترین مباحث فکری به شمار می رفت و در حالی که رژیم و روشنفکران وابسته به دربار می کوشیدند دین را از ملیت ایرانی تفکیک کنند و تاریخ فرهنگ اسلامی ایران را نفی کنند و باستان گرایی و اسطوره سازی قبل از اسلام را ترویج نمایند شهید مطهری کتاب خدمات متقابل اسلام و ایران را تألیف کرد و هویت ایران بعد از اسلام را به برکت روی آوردن ایرانیان به اسلام، سرشار از معرفت، دانش، بصیرت و شکوفایی علمی و فرهنگی معرفی نمود و نقش ایرانیان را در گرایش مردم دیگر کشورها به اسلام و نیز تلاش مردم ایران در بنیان گذاری تمدن اسلامی را به اثبات رسانید. مباحث وی در تبیین جهان بینی اسلامی، نقد مارکسیسم و اندیشه های التقاطی و انحرافی از دیگر فعالیت های فرهنگی سیاسی ایشان است. اتخاذ چنین شیوه های فکری از سوی علامه شهید مطهری به معنای فاصله گرفتن از میدان مبارزه و سیاست نبود بلکه خود اقدامی زیربنایی برای شکل دادن به فلسفه مبارزه بود، با نگاهی به آثار ایشان می توان دریافت که غالب آثار و موضوعات سخنرانی وی مسائل و مباحثی بود که اقشار جامعه به ویژه جوانان متدین و اهل مبارزه و مقاومت در بُعدِ عقاید، مسایل اجتماعی و سیاسی با آن ها درگیر بودند و شهید مطهری تلاش می کرد دیدگاه اسلام را درباره آن ها بیان کند.
جلسه های مداوم آیت اللّه مطهری با روحانیان مبارز تهران، موضوعی نبود که از چشم ساواک مخفی باشد به همین دلیل در گزارش ساواک آمده است: نکته ای که در طول دو جلد پرونده مطهری مشهود است معاشرت و ارتباط نزدیک وی با سایر وعاظ ناراحت و روحانیون سابقه دار می باشد.[33] شرکت وی در مسجد هدایت و اقامه نماز به جای آیت اللّه طالقانی و اظهار مطالبی که در گزارش های ساواک تحریک آمیز و انتقادی بوده، نشان می دهد که علامه مطهری در ورای تلاش های فرهنگی خود که در عین حال با هدف حفظ اصالت دینی و ارزش های معنوی انجام می داد، از عرصه های سیاسی غفلت نداشت.[34]
یکی از افراد ساواک در گزارشی از سخنرانی مطهری نوشت: اطمینان دارم که سخنرانی اخیر ایشان بر مبنای مشخّص و معینی انتخاب گردیده و در لفّافه مسایل دینی همان شعارها و مسایل مورد توجه (امام) خمینی و پیروانش را ابراز می کند.[35] در سند دیگر می خوانیم: مشارالیه از سال 1342 تاکنون به تناوب در جلسات مذهبی مختلف در تهران و شهرستان ها مطالب تحریک آمیز، گمراه کننده و اهانت آمیز(!؟) را در قالب مسایل مذهبی و تاریخی اسلام بیان کرده و می نماید.[36] ارتشبد نصیری رئیس وقت ساواک در سال 1349 ش درباره شهید مطهری و یکی از هم فکرانش چنین دستور داد: این دو نفر را باید همیشه مراقبت نمایید عناصری غیر صالح و همیشه در جبهه منحرفین (!؟) قرار گرفته اند.[37]
یکی از مهم ترین اقدامات سیاسی شهید مطهری تلاش برای اتحاد جهان اسلام و حمایت از موضوع فلسطین بود. او پس از آتش زدن مسجد الاقصی در 30 مرداد 1348 توسط صهیونیست ها، فعالیت خود را برای دفاع از آوارگان و مظلومین سرزمین فلسطین پی گرفت و در سال های 1348 و 1349 ش، حسابی مشترک به نام ایشان، علامه طباطبایی و سید ابوالفضل زنجانی افتتاح شد که ساواک حساسیت زیادی بر آن نشان داد و اسناد آن موجود است، در این حال ساواک پول های جمع آوری شده را از آنان مطالبه کرد با پیشنهاد شیخ فضل اللّه محلاتی آنان برای فریب ساواک، قبوضی برای تحویل این پول ها به شریعتمداری، از او گرفتند اما مبالغ جمع آوری شده را شهید محلاتی به مکّه برد و در آن جا تحویل فلسطینی ها داد.[38]
آن شهید در سال 1348 در حسینیه ارشاد در سخنرانی خود تحت عنوان کارنامه ما در امر به معروف و نهی از منکر.[39] به تفصیل از مظلومیت مردم فلسطین و لزوم کمک به آنان یاد کرد، دفاع وی از آن مسلمانانی که سرزمینشان توسط اشغالگران قدس غصب گردیده بود، مورد انتقاد برخی قشری گرایان و افراد مرتجع که دیدگاههای موهومی را به نام دین تبلیغ می کردند، برانگیخت و چنین شایعه کردند که فلسطینی ها ناصبی هستند و بدتر از یهود و نیز چنین اشاعه دادند که در مسجدالجواد که پایگاه فکری و فرهنگی شهید مطهری بود در اذان «اشهد انّ علیا ولی اللّه» را نمی گویند.[40] شهید مطهری از این سخن ها به شدت برآشفت و بر ضد شایعات بی اساس مزبور سخنرانی کرد و خاطرنشان ساخت:
یک وقتی شایع بود این فلسطینی ها ناصبی هستند، ناصبی یعنی دشمن علی(ع) که کافر و نجس است، هیچ فکر نمی کنند که این حرفی است که یهودی ها جعل کرده اند. در هر جایی یک حرفی جعل می کنند برای این که احساس هم دردی نسبت به فلسطینی ها را از بین ببرند.[41]
ستیز با آفت های دیانت
در دهه های اخیر امواج گوناگونی از خصایص فرهنگی و تمدنی غرب وارد جامعه ایران گردید، این وضع از صدر مشروطه تا حدود شهریور 1320 که قریب به چهل سال می گردد شکل آشفته ای به خود گرفت زیرا نه در اواخر حکومت قاجار و نه با روی کار آمدن رژیم پهلوی، شکوفایی فکری و معرفتی در ایران دیده می شد و نیز اوضاع جامعه هم سیری رو به زوال را از نظر فرهنگ و تمدن سپری می کرد جبهه متفکران دینی هم آمادگی لازم برای برخورد طبیعی با افکار و اندیشه های وارداتی را نداشت در چنین برهه مشوّشی روشفنکران و تحصیل کرده هایی که دچار حقارت و خود کم بینی بودند از یک سو چنین نابسامانی هایی را به حساب سنت های مذهبی و هویت فرهنگی می گذاشتند و از طرف دیگر نسبت به فرهنگ غرب هم یک نوع شیفتگی داشتند و سیمای تمدن و فرهنگ اروپایی را درخشان تلقی می کردند.
حکومت رضاخان که برخی از این روشنفکران به لحاظ فرهنگی و فکری آن را تقویت می کردند این گونه بدبینی ها نسبت به ارزش ها، سنت ها و شعائر مذهبی را شدت بخشید و حتی به دین ستیزی روی آورد و در قالب ساختارهای حکومتی چنین نبردی را به اجرا درآورد و در حالی که عالمان دینی تحت فشار سیاسی بودند و برخی به مناطق دور افتاده تبعید و عدّه ای در زندان به سر می بردند و گروهی نیز به شهادت رسیدند هجوم به بنیان های عقیدتی از سوی تشکیلات دیکتاتوری سازمان یافته تر، گسترده تر و قوی تر گردید.
موقعی که استاد شهید مرتضی مطهری در خط مقدم جبهه های فرهنگی دفاع از اسلام قرار گرفت با چند جریان که رسوبات یا ضایعات وضع مرارت بار قبلی بود، روبرو گردید، یکی روشنفکران و تحصیل کردگان و کارگزاران نظام استبدادی پهلوی که تحت تأثیر افکار سرمایه داری غربی نسبت به معنویت، ایمان و حقایق مجرّد و در واقع جهان غیب بی اعتقاد یا بی اعتنا بودند، به تبع آن برخی از اقشار مردم خصوص گروهی از جوانان دانشجو تحت تأثیر این افکار بودند دیگری مارکسیسم و کمونیسم بود که بویژه در سال های 1320 تا 1340 ش رشدی سرطانی داشت. بنابراین در سال 1330 ش که شهید مطهری با توشه ای از تقوا، ایمان و معرفت قدم به عرصه های اجتماعی و فکری نهاد، اندیشه و باور دینی از هر سو به محاصره الحاد و مادی گرایی درآمده بود، در این حال آن علامه وارسته بدون واهمه از تهدیدها و فشارها برای دفاع از تفکر اسلامی کمر همّت بر بست و دست به احیاگری زد اما برای تحقق این حرکت مهم و تأثیرگذار بر سه اصل پافشاری کرد یکی مبارزه با تحجّر، جمود و قشری نگری، دوم ستیز با التقاط و سوم مقاومت در برابر بدعت ها و تحریفات، در آثار وی بخوبی این سه جنبه قابل مشاهده است و ایشان فداکارانه تصمیم می گیرد با این آفات و آسیب ها مبارزه کند و تا حدود زیادی هم در این مسیر سخت و فرساینده موفق گردید، به علاوه آن شهید مشاهده می کرد در جامعه اسلامی یک سری ضعف ها، کاستی ها و ناتوانی هایی وجود دارد که شایسته یک اجتماع مسلمان نمی باشد، او کوشید این معایب را هم بر طرف کند و در عوض روحیه ای تواناتر به امّت مسلمان ببخشد.[42]
آری شهید مطهری در برابر خطر تحریف دین، خاکریزی زد که مخالفین و برخی تنگ نظران به ظاهر خودی نتوانستند از آن عبور کنند، یا باید او را از پای در می آوردند و یا راهشان را کج می کردند و بر می گشتند و آنها شقّ اول را برگزیدند، شهادت بود که او را از زیر بمباران تبلیغاتی و ترورهای شخصیتی خلاص کرد، اهتمام مطهری با خون دل خوردن های او آغاز گردید و با خونی که از سرش بر زمین جاری گشت خاتمه یافت امّا اندیشه و فرهنگی که وی در جهت معرفی و نشر آن بود تمام شدنی نمی باشد و هر لحظه ای چون چشمه ای می جوشد و همراه خود طراوت معنوی و معرفتی جاری می سازد.
مطهری در دوران غفلت های دینی یک کمیته هوشیاری تشکیل داد. وقتی لیبرال ها و کمونیست ها که فضای حاکم بر محافل روشنفکری در قبضه آنان بود ذهن دانشجویان را شرطی می کردند که با شنیدن نام دین به یاد خرافات بیفتند و از کلمه جهاد و دفاع، خشونت را در اذهان تداعی کنند و از عرفان به تعالیم تخدیری صوفیان و از امر به معروف و نهی از منکر و احساس تکلیف در برابر جامعه، بوی تجاوز به حقوق بشر به مشامشان برسد و آزادی را معادل نفی شریعت تلقی کنند و اسلام را تجزیه کردند و هر تکه ای را متحجرین و روشنفکر مآب ها با رویکردی های دنیازدگی و غرب زدگی در سردخانه های جناحی و محافل ویژه خود می گذاشتند تا وقتی مناسب آنها را به مصرف برسانند، شهید مطهری از راه سر رسید و این بت های فکری و فرهنگی را در هم شکست و اجازه نداد کسی به نام نو اندیشی، محتوای معرفتی ایمان را درهم بریزد و نیز به نام اصلاح طلبی ارزش های عالی دینی و شعارهای شعورآفرین تشیع را زیر سؤال ببرد.
با دلی سرشار از ایمان و پارسایی و در حالی که مسلّح به حکمت، معرفت و عرفان ناب بود از سطح جماعت مقدس مآب ها، مرتجعین و روشنفکران گام هایی فراتر نهاد و یک تنه تحولی شگفت بوجود آورد. البته عدّه ای قشری و کم دانی هم بودند که برایش موانعی بوجود آوردند آنان که هرگونه اجتهادی را بدعت و هر عتیقه ای را سنت می دانند و اصول گرایی و تکیه بر ارزش های الهی را با تحجّر و جمود اشتباه می کنند.[43]
چگونگی شهادت
اکبر گودرزی اهل روستای دوزان از توابع شهرستان الیگودرز، متولد 1335 ش، مدتی در حوزه علمیه خوانسار، قم و تهران درس خواند، وی مدتی در درس تفسیر آیت اللّه حسن سعید
در چهل ستون مسجد جامع تهران شرکت می کرد، مرحوم سعید وقتی مشاهده کرد وی افکار انحرافی دارد، او را از جلسه اش اخراج نمود. از آن پس گودرزی در مدرسه حاج شیخ عبدالحسین تهران بیتوته کرد ولی از سال 1356 ش آن جا را ترک نمود و از لباس طلبگی بیرون آمد و در این سال کلاس های تفسیر قرآن خود را در مناطق گوناگون تهران برگزار کرد و نیروهای خود را از همین جلسات جذب می نمود، بدین گونه موفق شد گروه انحرافی فرقان را تشکیل دهد، در همین ایام با صدور اطلاعیه هایی وارد حوزه سیاست گردید و برای مدت کوتاهی به پاکستان رفت تا از آن طریق به اروپا برود و نوشته های خود را در آن مناطق انتشار دهد اما در این راستا موفقیتی بدست نیاورد و به ایران بازگشت.
گروه فرقان در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی ایران توسط سلاح هایی که از پادگان های فتح شده به دست مردم، در اختیار گرفته بودند، به عملیات نظامی روی آوردند این تشکیلات آمیخته به افکار التقاطی و آلودگی های اعتقادی در اختیار جوان بیست و پنج ساله ای بود که برای حدود بیست جزء قرآن، بیست جلد تفسیر نوشته، شرحی بر صحیفه سجادیه هم نگاشت، کتابی نیز در شرح دعای عرفه و برخی اذکار و زیارات به رشته تحریر درآورد، کتاب پرحجمی تحت عنوان توحید و ابعاد گوناگونش توسط وی نوشته شد، غالب اطلاعیه ها و نشریات گروه فرقان نیز توسط وی تحریر می گردید.[44]
مطالبی که وی انتشار می داد سخت بی پایه، مخلوط و حاوی برداشت های مادّی از آیات قرآن، روایات و مضامین ادعیه و زیارات بود. لبه تیز حملات فرقان در تمامی آثار و موضع گیری ها مستقیماً متوجه روحانیت متعهد و علمای مبارز و در رأس آنان متفکر شهید آیت اللّه مطهری بود. آنان با همان نگرش های باطل و درک های انحرافی اقدام به صدور حکم اعدام شخصیت های اصلی نظام اسلامی می نمودند.
استاد مطهری که همواره در برابر انحرافات فکری افراد و گروههای سیاسی بسیار حساس بود با ملاحظه تفسیرهای غیرمنطقی این ها احساس خطر نمود و چندبار به فرقانی ها پیغام داد بیائید باهم صحبت کنیم زیرا نوشته های شما درست نمی باشد و سبب گمراهی جوانان می شود ولی آنان که چون خوارج نهروان بر ادامه راه باطل خود اصرار می ورزیدند به شهید مطهری پاسخ دادند اگر بخواهید در برابر ما مقاومت کنید با شما برخورد می کنیم، استاد که نمی توانست در برابر این مرداب ضلالت بی تفاوت بماند و سکوت در این باره را روا نمی دانست دیدگاههای خود را درباره تفکرات گروه فرقان در پیش گفتار چاپ هشتم کتاب «علل گرایش به مادی گری» به نام «ماتریالیسم در ایران» ابراز نمود و بی گمان آن مقاله یکی از علل اثر گذار در ترور آن فرزانه فداکار بود.
سرانجام با تأییدهای سازمان منافقین از کارنامه گروه فرقان و نیز حمایت اربابان خارجی چنانچه در اسناد لانه جاسوسی مدارکی در این راستا بدست آمد در روز سه شنبه یازدهم اردیبهشت 1358 ساعت ده و بیست دقیقه شب، استاد مطهری پس از عمری تلاش در راه خدمت به اسلام و مسلمانان به دست نهروانیان انقلاب اسلامی یعنی گروه گمراه و خیانتکار فرقان به شهادت رسید.
با وقوع این حادثه اسف بار غم و ماتم سراسر ایران را فرا گرفت. امام خمینی به مناسبت شهادت علامه مطهری پیام مهمی صادر فرمودند که بیانگر عمق علاقه و اعتماد ایشان به استاد مطهری و نیز نهایت تأسف و تأثر از این حادثه بود. امام در این پیام به مناسبت شهادت این فرزند معنوی و فکری خویش که او را محصول عمر خویش می دانست یک روز عزای عمومی اعلام کرد و خود در مدرسه فیضیه قم به این مناسبت مجلس سوگواری برپا نمود. پیکر شهید مطهری بنا به فرمان امام در قم و در جوار بارگاه حضرت فاطمه معصومه(س) دفن گردید.[45] و این روز به نام روز معلّم نامگذاری شد.
[1] صحیفه نور، ج 4 ص 104، پیام امام در 1358/2/12.
[2] سرای اهل صفا، ص 174 - 175.
[3] فرزانه قلمرو قلم و سخن، محمد رضا سنگری، نشریه پیشگامان، اردیبهشت و خرداد 1384.
[4] ویژه نامه، استاد شهید مرتضی مطهری، مقاله مجتبی مطهری، ص 14.
[5] ناصح صالح )شرح حال حاج میرزا علی آقا شیرازی(، ص 347.
[6] مجله پیام انقلاب، 1360/2/12، سال دوم، ش 1، ص 32.
[7] داستان راستان، ج اول، مقدمه شهید مطهری.
[8] احیاء تفکر اسلامی، شهید مطهری، ص 95.
[9] سیاحت خورشید، ص 63 - 64؛ سرای اهل صفا، ص 178.
[10] سرگذشت های ویژه از زندگی شهید مطهری، ج 2، ص 106.
[11] مطهری مطهر اندیشه ها، ج اول، ص 19 - 20؛ شهید مطهری مرزبان بیدار، محمد خردمند، ص 22.
[12] جلوه های معلمی استاد مطهری، سازمان پژوهش و برنامه ریزی آموزشی، ص 21.
[13] یادواره استاد شهید مرتضی مطهری، سید حسین شفیعی دارابی، ص 40.
[14] گلشن ابرار، جمعی از پژوهشگران، ج دوم، ص 800 - 801.
[15] عدل الهی، شهید مطهری، ص 250 - 251.
[16] سیری در نهج البلاغه، شهید مطهری، مقدمه.
[17] یادنامه استاد شهید مرتضی مطهری، ج اول، ص 172؛ مجموعه آثار استاد مطهری، ج اول، ص 9.
[18] علل گرایش به مادی گری، ص 8 - 9؛ فرازهای فروزان، ص 193.
[19] جرعه های جان بخش، ص 128 - 129.
[20] همان، ص 120؛ مطهری مطهر اندیشه ها، ج 2، ص 685؛ جلوه های معلمی استاد، ص 30.
[21] گفتگو با همسر شهید مطهری، جام جم، 1378/2/12، ش 2272، ص 8.
[22] سرای اهل صفا، ص 186؛ گلشن ابرار، ج 2، ص 802.
[23] مجموعه آثار شهید مطهری، ج اول، ص 56.
[24] گلشن ابرار، ج 2، ص 802.
[25] آفتاب مطهر، ص 94، سیمای استاد در نگاه یاران، سید حمید جاوید موسوی، ص 30، یادواره شهید مطهری، ص 76 - 77،
[26] مطهری مرزبان بیدار، ص 102 - 115.مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج اول، ص 11، یادنامه استاد مطهری، ج 1، ص 542 - 543.
[27] مجموعه آثار استاد شهید مطهری، ج اول، ص 11، یادنامه استاد مطهری، ج 1، ص 542 - 543.یادنامه استاد مطهری، ج 1، ص 339 - 340.
[28] زندگی نامه و اندیشه های استاد شهید مرتضی مطهری، سید حسین اسحاقی، ص 11.
[29] نک: هیئت مؤتلفه اسلامی، اسد الله بادامچیان و علی بنایی.
[30] استاد شهید به روایت اسناد ساواک، ص 153.
[31] زندگی نامه و اندیشه های...ص 14.
[32] استاد شهید به روایت اسناد ساواک ص 255.
[33] همان، ص 226، خاطرات آیت اللّه طاهری خرّم آبادی، ص 111.
[34] جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران (1302 - 1357 ش(، رسول جعفریان، چاپ نهم با اصلاحات و افزوده ها، بهمن 1387، ص 320.
[35] استاد شهید به روایت اسناد ساواک، ص 216.
[36] همان، ص 273 266 254.
[37] همان، ص 255 و 259.
[38] جریان ها و سازمان های مذهبی ایران، ص 320، خاطرات شهید محلاتی، ص 78.
[39] این سخنرانی در جلد دوم کتاب حماسه حسینی آمده است.
[40] جریان ها و سازمان های مذهبی سیاسی ایران، ص 321.
[41] آشنایی با قرآن، شهید مطهری، ج 4، ص 32، پاورقی.
[42] گفتگو با دکتر غلامعلی حداد عادل، نشریه انتخاب، 1378/2/3، ش 18، ص 5.
[43] تساهل در حوزه نظر و عمل از دیدگاه استاد شهید مطهری، حسن رحیم پور ازغدی. مجله مسجد، سال 17، ش 133، دی 1378، ص 94 - 95، اصلاح در سایه ایمان، علی دژاکام، روزنامه قدس، 1385/2/19، ش 5272، ص 11.
[44] جریان ها و سازمان های سیاسی ایران، ص 627 - 628.
[45] زندگی نامه و اندیشه های مطهری، ص 93، مفتح اسوه فرزانگی و فداکاری، ص 183 - 184.