با این پنج خصلت از دنیا مرو!
برچسپ ها: دنیا ، خصلت ، توصیه ، دیگران ، مومنان ، خاضع ، تعدی ، تجاوز ، پنج
«چهارپایان تمام همّتشان شکم هاى شان است و درّندگان تمام همّتشان تجاوز و تعدى به دیگران است و زنان (هوسباز) تمام فکرشان زینت زندگى و فساد در آن است؛ در حالى که مؤمنان، خاضع و متواضعند و مؤمنان نسبت به دیگران بیمناکند.»
امام علی علیه السلام، در کتاب گرانسنگ نهج البلاغه، مخاطبان خود را به شدّت هشدار مى دهد تا از خواب غفلت به درآیند و به تلاش و کوشش بپردازند، و انگشت روى پنج گناه کبیره، مى گذارد و تصریح مى کند: «هر کس بدون توبه از این گناهان از دنیا برود هیچ عملى از او مقبول نیست»و مى فرماید:
«از امور قطعى و مسلّم الهى در کتاب حکیم و استور او (قرآن مجید) که خداوند به آن پاداش و کیفر مى دهد، و براى آن خرسند مى شود یا خشم مى گیرد، این است که هر گاه انسان با یکى از این خصلت ها بدون توبه از دنیا برود و پروردگار خود را با آن ملاقات کند، اعمالش سودى براى او نخواهد داشت؛ هر چند خود (براى انجام دادن کارهاى خیر) را به زحمت افکند و عملش را خالص گرداند»
در آن چه گفتم بیندیش
مولای متقیان علیه السلام، به شرح این خصلت ها که عبارتند از: شرک، قتل نفس، تهمت، بدعت و نفاق پرداخته و مى فرماید:
امام علیه السلام، مظاهر دنیوى را در سه چیز خلاصه کرده؛ شکم پرورى، درنده خویى و بهره گیرى از تجملات و زینت ها،که سرگرم شدن به آن، موجب ارتکاب معاصی بزرگ است.
«همتایى براى خدا در عبادتی که بر او فرض کرده قرار دهد یا خشم خود را با کشتن بیگناهى فرو نشاند یا کسى را به سبب عملى که دیگرى انجام داده نکوهش کند. (و او را متّهم سازد). یا براى به دست آوردن حاجتى که به مردم دارد بدعتى در دین خدا بگذارد یا مردم را با دو چهره ملاقات کند و در میان آنان با دو زبان سخن بگوید (و نفاق و دورویى پیشه کند) در آن چه گفتم بیندیش؛ (و بقیه را بر آن قیاس کن) چرا که هر چیز را با مثل و مانندش مى توان شناخت»
از عفو الهی دورند
نخستین گناه بسیار خطرناک، شرک در عبودیّت پروردگار است؛ کارى که به فرموده خداوند در قرآن، اگر انسان از آن توبه نکند هرگز مشمول عفو الهى نخواهد شد.
در جهنم جاودانه اند
دیگر این که انسان با ریختن خون دیگرى خشم خود را فرو نشاند همان گونه که قرآن مى فرماید: «هر کس انسان با ایمانى را به قتل برساند کیفر او جهنم است که جاودانه در آن خواهد ماند»( نساء/ 93)
آبرو با خون برابر است!
متّهم ساختن افراد به اعمالى که انجام نداده اند و در واقع، کشتن شخصیت و ریختن آبروى آن ها، از خطرناک ترین گناهان است. در روایات اسلامى مى خوانیم که اهمیّت آبروی انسان به اندازه اهمیّت خون اوست. روایات مرتبط با احترام مؤمن به اندازه ای است که علامه مجلسی در صفحه 221 جلد 71 بحار الانوار سرفصلی به نام "ابواب حقوق المؤمنین" انتخاب کرده است.
سگان دوزخیان!
در نکوهش بدعت گزارى در دین خدا براى رسیدن به مال و مقام دنیا همین بس که از پیامبر اکرم، صلى الله علیه وآله نقل شده است: «بدعت گزاران، بدترین خلق خدا هستند، اهل بدعت سگان دوزخیانند!»
نفاق؛ تمسخر ایمان در خلوات!
قرآن مجید درباره منافقان مى فرماید: «و هنگامى که افراد با ایمان را ملاقات مى کنند مى گویند: ما ایمان آورده ایم (ولى) هنگامى که با شیطان هاى خود خلوت مى کنند مى گویند: ما با شماییم ما فقط (آن ها) را مسخره مى کنیم».( بقره/ 14)
و در آیات بعد از آن تصریح شده است که اعمال آن ها سودى به حالشان ندارد و مشمول هدایت هاى الهى واقع نمى شوند.
مولای متقیان علی علیه السلام، هشدار می دهد:«قیامت پیش روی شما و مرگ در پشت سر ،شما را می راند. سبكبار شوید تا برسید. همانا آنان كه رفتند در انتظار رسیدن شمایند»
تمام همت بعضی ها شکم است!
امام علی علیه السلام، در پایان خطبه 153 مى فرماید: «چهارپایان تمام همّتشان شکم هاى شان است و درّندگان تمام همّتشان تجاوز و تعدى به دیگران است و زنان (هوسباز) تمام فکرشان زینت زندگى و فساد در آن است؛ در حالى که مؤمنان، خاضع و متواضعند و مؤمنان نسبت به دیگران بیمناکند (مبادا آسیبى به آن ها برسد). و در برابر مسئولیت هاى شان در پیشگاه خدا، خائف و ترسانند»
در واقع، امام علیه السلام، مظاهر دنیوى را در سه چیز خلاصه کرده؛ شکم پرورى، درنده خویى و بهره گیرى از تجملات و زینت ها،که سرگرم شدن به آن، موجب ارتکاب معاصی بزرگ است.
کلام آخر
به راستى اگر جامعه بشرى از آلودگى به این صفات پنج گانه پاک شود، چه آرامش و امنیّتى بر آن حاکم خواهد شد! انسان باید بداند تنها راه نجات ازگناهان «توبه» است، مولای متقیان علی علیه السلام، هشدار می دهد:«قیامت پیش روی شما و مرگ در پشت سر ،شما را می راند. سبكبار شوید تا برسید. همانا آنان كه رفتند در انتظار رسیدن شمایند».
منابع:
- نهج البلاغه، خطبه153و 84.
- بحار الانوار، ج 71 ، ص221.
- کنزالعمال، حدیث 1095 و 1126.
- شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید، ج 9، ص 162.