یک معصوم و چهار فاسد
برچسپ ها: معصوم ، یک ، چهار ، فاسق
از سال 148 که امام صادق(ع) به شهادت رسید دوران امامت حضرت کاظم آغاز گردید. آن حضرت در این دوران با خلفای زیر معاصر گردید:
منصور دوانیقی (136 – 158)
محمد معروف به مهدی ( 158 – 169)
هادی (169 – 170)
هارون (170 193)
هنگام رحلت امام صادق(ع) منصور دوانیقی خلیفه ی ستمگر عباسی، در اوج قدرت و تسلط بود.
منصور برای تثبیت پایه های حکومت خود انسان های فراوانی را به قتل رسانید، او در این راه نه تنها شیعیان، بلکه فقها و شخصیت های بزرگ جهان تسنن را نیز که با او مخالفت می ورزیدند سخت مورد آزار قرار می داد چنانکه «ابوحنیفه» را به جرم این که بر ضد او و به پشتیبانی از «ابراهیم» (پسر عبدالله محض و رهبر قیام ضد عباسی در عراق) فتوا داده بود شلاق زد و به زندان افکند.
امام کاظم پس از وفات پدر در سن 20 سالگی با چنین زمام دار ستمگری روبرو گردید که حاکم بلامنازع قلمرو اسلامی به شمار می رفت.
جانشینان امام صادق(ع) !!!
منصور وقتی از شهادت امام صادق(ع) آگاه شد طی نامه ای به محمدبن سلیمان فرماندار مدینه نوشت: اگر جعفربن محمد شخصی را جانشین خود قرار داد او را احضار کن و گردنش را بزن.
طولی نکشید که گزارش فرماندار مدینه به این مضمون به بغداد رسید:
جعفربن محمد ضمن وصیت نامه رسمی خود، پنج نفر را به عنوان وصی خود برگزیده که عبارتند از:
1 خلیفه ی وقت، منصور دوانیقی
2 محمد بن سلیمان، فرماندار مدینه و خود گزارش دهنده
3 عبدالله بن جعفر بن محمد، برادر بزرگ امام کاظم(ع)
4 موسی بن جعفر(ع)
5 حمیده، همسر آن حضرت
فرماندار در ذیل نامه کسب تکلیف کرده بود که کدام یک از این افراد را باید به قتل برساند؟
منصور که هرگز تصور نمی کرد با چنین وضعی روبرو شود با عصبانیت فریاد زد: این ها را نمی شود کشت.
البته این حرکت امام صادق(ع) یک حرکت سیاسی بود زیرا حضرت صادق(ع) قبلاً امام بعدی و جانشین واقعی خود یعنی حضرت کاظم(ع) را به شیعیان خاص و خاندان علوی معرفی کرده بود ولی برای حفظ جان پیشوای هفتم چنین وصیتی فرموده بود.
پاسدار دانشگاه جعفری
بررسی اوضاع و احوال نشان می داد که هرگونه اقدام حاد و برنامه ای که حکومت منصور از آغاز روی آن حساسیت نشان بدهد صلاح نیست، از این رو امام کاظم(ع) دنباله ی برنامه ی علمی پدر را گرفت و حوزه ای (نه به وسعت دانشگاه جعفری) تشکیل داد و به ترتیب شاگردان برزگ و رجال علم و فضیلت پرداخت.
کارنامه سیاه خلافت در عصر امام کاظم(ع)
1 مهدی عباسی
پس از منصور فرزندش محمد مشهور به مهدی روی کار آمد، وی نخست در باغ سبز به مردم نشان داد و با اعلان فرمان «عفو عمومی» تمام زندانیان سیاسی را (اعم از بنی هاشم و دیگران) آزاد ساخت و به قتل و کشتار و شکنجه مردم خاتمه بخشید.
شاید یکی از عوامل اقدام مهدی این بود که وقتی که او روی کارآمد جنبش ها و نهضت های ضداستبدادی علویان به وسیله ی منصور سرکوب شده و آرامش نسبی برقرار شده بود.
ولی طولی نکشید که این وضعیت عوض شد و خلیفه چهره ی اصلی خود را آشکار ساخت و برنامه های ضد اسلامی خلفای پیشین را از سر گرفت.
کانون عیاشی و فساد
مهدی در آغاز خلافت خیل ندیمان و عناصر آلوده را به دربار راه نداد و از خوشگذرانی و مجالس عیش و نوش دوری جست ولی بیش از یک سال نگذشته بود که تغییر روش داد و بساط خوشگذرانی و عیاشی و میگساری را دایر کرد و ندیمان را مورد توجه فوق العاده قرار داد.
این روش مهدی موجب گسترش دامنه ی آلودگی و لاابالی گری در جامعه ی اسلامی گردید و اشعار و غزل های بی پرده و هوس انگیز شعرایی مثل «بشار» همه جا دهن به دهن گشت و آتش به خرمن عفت و پاکی جامعه زد. فساد و رشوه خواری رواج یافت و ماموران مالیات عرصه را بر مردم تنگ گرفتند و خود وی نیز بنای سخت گیری گذاشت.
تحریم شراب در قرآن
نمونه دیگری از مخالفت شدید مهدی با مظاهر تشیع گفتگویی است که بین او و امام کاظم(ع) در مدینه رخ داد در یکی از سال ها مهدی وارد مدینه شد و پس از زیارت قبر پیامبر(ص) با امام کاظم(ع) ملاقات کرد و برای آن که به گمان خود از نظر علمی آن حضرت را آزمایش کند بحث حرمت شراب در قرآن را پیش کشید و پرسید: ایا شراب در قرآن مجید تحریم شده است؟
امام فرمود: بلی حرمت شراب در قرآن به صراحت بیان شده است.
در کجای قرآن؟
آنجا که خداوند (خطاب به پیامبر) می فرماید: «بگو پروردگار من، تنها کارهای زشت، چه آشکار و چه پنهان و نیز « اِثم» (گناه) و ستم بنا حق را حرام نموده است. [اعراف/33]
امام ادامه داد و فرمود: کلمه اِثم در این ایه که خداوند آن را تحریم نموده همان شراب است. زیرا خداوند در ایه ی دیگری می فرمایند: «از تو از شراب و قمار می پرسند بگو در آن «اِثم کبیر» (گناه بزرگ) و سودهایی برای مردم است و گناهش از سودش بزرگ تر است.» [بقره/219] و اِثم که در سوره اعراف به صراحت حرام معرفی شده در سوره بقره در مورد شراب و قمار به کار رفته است، بنابراین شراب به صراحت در قرآن مجید حرام معرفی شده است.
مهدی سخت تحت تأثیر استدلال امام قرار گرفت و بی اختیار رو به علی بن یقطین (که حضور داشت) کرد و گفت: به خدا که این فتوا، فتوای هاشمی است.
2 هادی عباسی
سال 169 هجری در تاریخ اسلام یک سال بحرانی و تاریک و پرتشنج و غم انگیز بود زیرا در این سال پس از مرگ مهدی عباسی فرزندش هادی که جوانی (25 ساله) خوشگذران، مغرور، میگسار، سبکسر، بی بندوبار و ناپخته بود به خلافت رسید و حکومت وی سرچشمه حوادث بسیار تلخی گردید.
بزم های ننگین و اشرافی گری
هادی در زمان حکومت پدر همراه برادرش هارون جمعی از خوانندگان را به بزم اشرافی خود که با بیت المال اسلام برگزار می شد دعوت می نمود و به میگساری و عیش و نوش می پرداخت. او آن چنان در این کار افراط می کرد که گاهی پدرش مهدی او را تحمل نکرده، ندیمان و آوازه خوانان مورد علاقه ی او را تبعید می کرد.
هادی پس از رسیدن به خلافت نیز آزادانه به عیاشی پرداخت و اموال عمومی مسلمانان را صرف بزم های شبانه و شب نشینی های آلوده ی خود کرد.
او از آغاز خلافت سادات و بنی هاشم را زیر فشار طاقت فرسا گذاشت و حق آنها را که از زمان خلافت مهدی از بیت المال پرداخت می شد قطع کرد و با تعقیب مداوم آنان رعب و وحشت شدیدی در میان آنان به وجود آورد.
فاجعه خونین سرزمین فَخّ
این فشارها رجال آزاده و دلیر بنی هاشم را به ستوه آورده آنها را به مقاومت در برابر یورش های پی درپی و خشونت آمیز حکومت ستمگر عباسی واداشت و در اثر همین بیدا دگری ها کم کم نطفه ی یک نهضت مقاومت در برابر حکومت عباسی به رهبری یکی از نوادگان امام حسن (ع) به نام «حسین صاحب فَخّ» منعقد گردید.
به محض آن که حسین قیام کرد عده ی زیادی از هاشمیان و مردم مدینه با او تبعیت کرده و با نیروهای هادی به نبرد پرداختند و طرفداران هادی را مجبور به عقب نشینی کردند و پس از چند روز تجهیز قوا نموده و به سوی مکه حرکت کردند. گزارش جنگ مدینه و حرکت این عده به سوی مکه به اطلاع هادی رسید. هادی سپاهی را به جنگ آنان فرستاد و دو سپاه در سرزمینی به نام فخّ برخورد کردند و جنگ سختی درگرفت و در این جنگ حسین و عده ی زیادی از رجال بنی هاشم به شهادت رسیدند و مزدوران عباسی به کشتن آنان اکتفا نکرده از دفن اجساد آنان خودداری نمود و سرهای آنان را جدا کرده برای هادی فرستادند.
شکست نهضت شهید فخّ فاجعه دردآلودی بود که فاجعه ی جانگداز کربلا را در خاطره ها زنده کرد.
این فاجعه به قدری دلخراش و فجیع بود که سال ها بعد امام جواد(ع) فرمودند: پس از فاجعه ی کربلا هیچ فاجعه ای برای ما بزرگتر از فاجعه فخّ نبوده است.
پیشوای هفتم و شهید فخّ
این حادثه بی ارتباط با روش پیشوای هفتم نبود زیرا نه تنها آن حضرت از آغاز و تشکیل نهضت از آن اطلاع داشت بلکه با حسین شهید فخّ در تماس و ارتباط بود گرچه امام هفتم شکست نهضت را پیش بینی می کرد اما وقتی که دید حسین در تصمیم خود استوار است به او فرمود:
«گرچه تو شهید خواهی می شد ولی باز در جهاد و پیکار کوشا باشد این گروه مردمی پلید و بدکارند که اظهار ایمان می کنند ولی در باطن ایمان و اعتقادی ندارند من در این راه اجر و پاداش شما را از خداوند می خواهم.»
3 هارون الرشید
هارون که با آن همه قدرت و توسعه ی منطقه ای حکومت احساس می کرد هنوز دل های مردم با پیشوای هفتم موسی بن جعفر(ع) است از این امر سخت رنج می برد و با تلاش های مذبوحانه ای در صدد خنثی کردن نفوذ معنوی امام بر می آمد روی همین اصل بود که روزی هارون وقتی که پیشوای هفتم را کنار کعبه دید به او گفت: «تو هستی که مردم پنهانی با تو بیعت کرده تو را به پیشوایی برمی گزینند؟»
امام فرمود: من بر دل ها و قلب های مردم حکومت می کنم و تو بر تن ها و بدن ها.»
ناکام ماندن تزویر هارون الرشید
همچنین روزی هارون وارد شهر مدینه شد و رهسپار زیارت قبر مطهر پیامبر اسلام(ص) گردید هنگانی که به حرم پیامبر(ص) رسید انبوه جمعیت از قریش و قبایل دیگر در آنجا گرد آمده بودند. هارون رو به قبر پیامبر (ص) نمود و گفت: «درود بر تو ای پیامبر خدا و درود بر تو ای پسر عمو» او در بین آن جمعیت زیاد نسبت عموزادگی خود را به رخ مردم می کشید و به عمد به آن افتخار می نمود تا مردم بدانند خلیفه پسر عموی پیامبر(ص) است.
در این هنگام امام هفتم(ص) که در بین جمعیت حاضر بود از هدف هارون آگاه شد و نزدیک قبر پیامبر(ص) رفت و با صدای بلند گفت: «درود بر تو ای پیامبر خدا و درود بر تو ای پدر» هارون از این سخن سخت ناراحت شد به طوری که رنگ چهره اش تغییر یافت و بی اختیار گفت واقعاً این افتخار است.
فرزند پیامبر(ص)
او نه تنها کوشش می کرد انتساب خویش به مقام رسالت را به رخ مردم بکشد بلکه به وسایلی می خواست پیامبرزادگی این پیشوایان بزرگ را نیز انکار کند او روزی به پیشوای هفتم چنین گفت» شما چگونه ادعا می کنید که فرزند پیامبر هستید در حالی که در حقیقت فرزندان علی هستید زیرا هر کس به جد پدری خود منصوب می شود نه جد مادری امام کاظم(ع) در پاسخ ایه ای را قرائت نمود که خداوند ضمن آن می فرماید: « ... و از نژاد ابراهیم داود و سلیمان و ایوب و نیز زکریا و یحیی و عیسی و الیاس را که همگی از نیکان و شایستگانند هدایت نمودیم.» [انعام/ 85-86]
آن گاه فرمود در این ایه عیسی از فرزندان پیامبران بزرگ پیشین شمرده شده است در صورتی که او پدر نداشت و تنها از طریق مادرش مریم نسب به پیامبران می رساند. بنابراین به حکم ایه فرزندان دختری نیز فرزند محسوب می شوند ما نیز به واسطه مادرمان «فاطمه» فرزند پیامبر(ص) محسوب می شویم هارون در برابر این استدلال متین جز سکوت چاره ای نداشت.
نیرنگ های هارون و تظاهر او به دینداری
باید گفت هنگامی که بساط حکومت امویان برچیده شد و عباسیان روی کار آمدند، بر برعکس حکومت امویان حکومت عباسیان رنگ دینی به خود گرفت و تظاهر به دینداری و ارتباط و تماس با رجال و دانشمندان اسلامی به خصوص در زمان خلفای نخستین عباسی رواج یافت.
هارون اصرار زیادی داشت که به تمام اعمال و رفتارش رنگ دینی بدهد. او روی تمام جنایت ها و عیاشی هایش سرپوش دینی می گذاشت و همه را با یک سلسله توجیهات، مطابق موازین دینی قلمداد می کرد.
هارون برای این که محمدبن حسن (یکی از نوادگان امام حسن(ع) که در جریان فاجعه ی فخّ به ری فرار کرده و با امان نامه و نیرنگ هارون به بغداد برگشته بود) را به قتل برساند و خلاف امان نامه و قسم خود نیز عمل نکرده باشد از ابوالبختری یکی از قضات فاسد آن زمان حکم قتل او را گرفت و مبلغ یک میلیون و ششصد هزار درهم به ابوالبختری پاداش داد.
و همچنین هارون در اوایل خلافت خود عاشق یکی از کنیزان پدر خود شد. هنگامی که به او اظهار عشق کرد کنیز گفت: از این کار منصرف شو چرا که پدرت با من همبستر شده (و من زن پدر تو محسوب می شوم) هارون که سخت شیفته ی او بود از قاضی ابویوسف کمک خواست و این قاضی درباری فتوا داد که ادعای یک کنیز مورد قبول نیست و شما می توانید با او ازدواج کنید (در صورتی که این خلاف موازین فقه اسلامی است)
با تمام عوام فریبی های هارون، مسائلی در دربار وی بود که قابل انکار نبود از جمله اینکه او دو هزار کنیزک داشت که سیصد نفر از آنان مخصوص آواز و رقص و خنیاگری بودند.
نقل شده است که او یک بار به طرب آمده دستور داد سه میلیون درهم بر سر حضار مجلس نثار شود و بار دیگر به طرب آمد دستور داد تا آوازه خوانی را که او را به طرب آورده بود فرمانروای مصر کنند.
«علی بن یقطین» کارگزار امام در دربار هارون
علی بن یقطین یکی از شاگردان برجسته و ممتاز پیشوای هفتم بود که به گواهی دانشمندان علم رجال و مورخان علمی از یاران و شاگردان برجسته امام هفتم بوده و از محضر آن حضرت بهره ها برده و احادیث فراوانی نقل کرده است.
علی بن یقطین با موافقت امام کاظم (ع) وزارت هارون را پذیرفت بعدها نیز چندین بار خواست استعفا نماید ولی امام او را از این تصمیم منصرف کرد هدف امام از تشویق علی به تصدی این منصب حفظ جان و مال و حقوق شیعیان و کمک به نهضت سرّی آنان بود.
امام کاظم (ع) به وی فرمود: یک چیز را تضمین کن تا سه چیز را برای تو تضمین کنم.
علی پرسید: آنها کدامند.
امام فرمود: سه چیزی که برای تو تضمین می کنم این است که 1 هرگز با شمشیر (به دست دشمن) کشته نشوی 2 هرگز تهی دست نگردی 3 هیچ وقت زندانی نشوی. و آنچه تو باید تضمین کنی این است که هر وقت یکی از شیعیان ما به تو مراجعه کرد هر کاری و نیازی داشته باشد انجام بدهی و برای او عزت و احترام قائل شوی.
پسر یقطین قبول کرد.
امام نیز شرایط بالا را تضمین نمود.
علی بن یقطین یار وفادار و صمیمی پیشوای هفتم که به رغم کارشکنی های مخالفان شیعه اعتماد هارون را جلب نموده و وزارت او را در کشور پهناور اسلامی به عهده گرفته بود با استفاده از تمام امکانات از هر کوششی در حمایت و پشتیبانی از شیعیان دریغ نمی ورزید.
در سفری که امام کاظم(ع) به عراق نمود علی از وضع خود به امام شکوه نمود و گفت: ایا وضع و حال مرا می بینید (که در چه دستگاه و حکومت فاسدی کار می کنم) امام فرمود: خداوند مردان محبوبی در میان ستمگران دارد که به وسیله ی آنان از بندگان خوب خود حمایت می کند و تو از آن مردان محبوب خدایی.
آرمان تشکیل حکومت اسلامی
روزی هارون (شاید به منظور آزمایش و کسب آگاهی از آرمان پیشوای هفتم) به آن حضرت اعلام کرد که حاضر است «فدک» را به او برگرداند.
امام فرمود: در صورتی حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش پس بدهی؟
هارون پرسید: حدود و مرزهای آن کدام است؟
امام فرمود: اگر حدود آن را بگویم هرگز پس نخواهی داد.
هارون اصرار کرد و سوگند یاد نمود که این کار را انجام خواهم داد.
امام حدود آن را چنین تعیین فرمود: حد اولش عدن، حد دومش سمرقند، حد سومش آفریقا و حد چهارم آن نیز مناطق ارمنیه و بحر خزر است.
هارون که با شنیدن هر یک از این حدود، تغییر رنگ می داد و به شدت ناراحت می شد با شنیدن حدود چهارگانه نتوانست خود را کنترل کند و با خشم و ناراحتی گفت: با این ترتیب چیزی برای ما باقی نمی ماند.
امام فرمود: می دانستم که نخواهی پذیرفت و به همین دلیل از گفتن آن امتناع داشتم.
امام با این پاسخ می خواست به هارون بگوید: فدک رمزی از مجموع قلمرو حکومت اسلامی است و اصحاف سقیفه که فدک را از دختر و داماد پیامبر علیهم السلام گرفتند؛ این کار آن ها در حقیقت جلوه ای از مصادره ی حق حاکمیت اهل بیت عصمت و طهارت بود. بنابراین اگر قرار باشد حق ما را به ما برگردانی باید همه ی قلمرو حکومت اسلامی را در اختیار ما بگذاری.
شهادت به دلیل مبارزه با فساد
امام کاظم(ع) در چنین اوضاع فاسد و اختناق شدیدی به تربیت شاگردان خاص و مبارزه و مخالفت با فساد دستگاه حکومتی می پرداخت. محبوبیت امام در بین مردم و اقدامات آن حضرت در این خصوص خلیفه ی غاصب عباسی هارون الرشید را بر آن داشت تا حضرت را از مردم دور نگه دارد تا به خیال خام خود با دوری از مردم از نفوذ ایشان کم شود ولی سال های طولانی که امام موسی بن جعفر علیه السلام در زندان های مختلف گذراند فایده ای از این جهت برای حکومت فاسد عباشی نداشت، لذا دست ناپاک خود را به خون آن حضرت آلوده نمود و می خواست آن را بیماری جلوه دهد که این توطئه نیز با اشاره خود حضرت نقش بر آب شد.