عطش عشق در گلوی دل

برچسپ ها: عطش ، عشق

Print Friendly and PDF

سیده طاهره موسوی

برخاستن به یاری دل

آفرید دل را و در گلوی دل، عطش عشق را چشاند؛ عشقی که از زلالین احساس ها جاری می شود و در چشمه ساران روزها می جوشد؛ روزگارانی که به رنگ انتظار بودند و روزهایی که ثمره انتظارند.

قطره قطره «مجاب» می شود دلی که روزی دعایش «مستجاب» شده بود و اینک حبیبش دستور به قربانی میوه اجابتش می دهد. اینجاست که عشق با توان عشق تکثیر می شود و دست بر شانه دل می گذارد و به یاری او برمی خیزد. برمی خیزد به سمت رؤیایی که از رستگاری او تصویر شد؛ تصویری که عطش عشق را سیراب خواهد کرد و دگربار انعکاس راز «إِنِّی أَعْلَمُ مَا لَا تَعْلَمُونَ» را از فرشته ها خواهد شنید.

صادقانه در رؤیا

پلکی به رنگ اتفاق، اتفاقی که از گلو آغاز می شود و خنجر برای حنجر میوه انتظار تیز می کند. میوه ای که زمزمه آمدنش در کویری ترین روزهای زندگی، زمزم حیات را برپا کرد.

مسلخی به بهانه عشق، عشق و عشق و دیگر هیچ! جان است که جانان را عاشقانه دوست دارد و می گذرد؛ حتی از ثمره جانش، فرزندش، اسماعیلش. رؤیا نیست، اتفاقی به صداقت حقیقت است؛ حقیقتی که با نبض نبض اسماعیل گره خورده؛ حقیقتی که باری دیگر ابراهیم را به قبولی در امتحان های الهی خواهد رسانید.

عاشقانه در عشق

ورق بزن روزهای چشم های انتظاری ات را. دوباره تماشا کن خاطره تبسم های کودکانه اش را. حس کن ترنم بهشت وجودش را. از جولان گاه عاطفه رد شو و به رازهای بی شکیبت چشمانت فرصت بارش نده، از اینک به یادواره بیندیش؛ یادواره ای برای قربانی؛ قربانی فرزند برای عشق!

بپوشان جامه عاشقی بر قامت لایقت؛ قامتی که لایق بندگی است و خاکساری. شیطان برای تبخیر اراده ات به دلت هجوم خواهد آورد. غفلت و تردید محاصره ات می کنند، اما لحظه ای نهراس! عاشقی پیشه کن؛ که عشق سزاوار دلت است و بس؛ که مهربان فرزندت اسماعیل است و بس!

به بردباری اسماعیل بیندیش و هزاران نوری که از بازتاب اطاعتش آن سوی کهکشان ها را روشن کرده است و این سو دل عاشق تو را. خنجر در دست بگیر و به روشنای گلویش نگاه کن، به تصنیف بندگی گوش کن. دخیل ببند به یاری پروردگارت. آری، تکلیف شانه هایت بسی سنگین است، اما محبوب تو آن قدر بزرگ است که با موج موج مهربانی تو را در آغوش رحمتش شگفت زده خواهد کرد.

قربان گاه نَفَس و نَفْس

ای اهریمن شکن تاریخ، ای رسته از دنیا، ای تشنه وصل حق، ای امین عشق، ای لایق رسالت، ای نیکو دلداده، سر ببر، جان را برای جانانت! نَفَس را قربانی کن تا «آخرین بت نَفْس» را قربانی کرده باشی.

... خنجر فقط رشک می برد بر حنجر بنده ای مطیع و فقط به بهانه عشق نمی برد. می رسد جبریل و دلت باران می گیرد. دستت فرمان می گیرد. عشقت سامان می گیرد. اسماعیل در آغوش مهرت، آرام می گیرد. آن گاه دلت طعم عشق را می چشد: دلدار دوباره خوش پسندید تو را و هدیه «تسلیم» و «تصمیم»ات را برایت فرستاد، خنجر بر حنجر گوسفند بزن و قربانی کن!

... اینک ابراهیم است و لحظه هایی آکنده از شور و شعور و نور و سرور!

باری دیگر تندیس بندگی و عاشقی در خاک و افلاک به نام ابراهیم سند خورد و شقایق ها آکنده از عاشقانگی های دلش گشتند.

اشتراک گذاری


مطالب مرتبط

عطش تابستانی را چگونه مهار كنیم؟

تعرق زیاد در فصل گرما سبب می‌شود كه توصیه‌هایی برای نوشیدن مایعات و خصوصا آب در این فصل بیشتر از سایر فصل‌ها باشد.

کرامت کربلایی

کرامت، یعنی: نزاهت از پستی و فرومایگی که در عزت نفس، مناعت طبع، برخورداری از روحی بزرگ، برازندگی، بلندنظری، جوانمردی، آزاداندیشی و آزادمنشی و آزادگی ابوالفضل جلوه گر می شود و احیانا از آن به «بزرگواری » تعبیر می شود .

یک سبو عطش

1- موضوع «دعای تعجیل فرج »بخشی از فرهنگ و مکتب مهدویت بوده و از اهمیت و ارزش فوق العاده ای برخوردار است; امامتاسفانه مورد غفلت قرار گرفته است.

رشی از رمان واره عشق هشتم

سال جدید هجری فرا رسید. دویست و سه سال از هجرت آخرین پیام آور وحی می گذشت. آفتابِ تیرماه می تابید و نور و آتش می پراکند. سرزمین خراسان، با آن بیابان ها، تپه ها، رمل ها و نمکزارش در زیر آفتاب خفته بود. کاخ حمید بن قحطبه در میان باغ بزرگی می درخشید.

عشق هایی که فقط به دلیل تنهاییست

افراد به علل مختلفی دیگر کسی را در اطراف خود ندارد. کسی نیست که حرف دل آنها را گوش کند و بعد از اتمام صحبت هایش با کلامی او را آرام کند. هجوم سایه تنهایی بر سر فرد باعث می شود تا با هر توانی دارد فرار کند. آنقدر بدود تا دست از سرش بردارد و از هر سویی طلب یاری می کند.

برشی از رمان واره عشق هشتم

سال جدید هجری فرا رسید. دویست و سه سال از هجرت آخرین پیام آور وحی می گذشت.

بانوی عشق و صبر

با مروری هرچند سطحی بر کمالات و ویژگی های حضرت زینب(س) این نکته رخ می نماید که تمام ویژگی های یک انسان کامل در شخصیت آن بانوی گرامی در حد و درجات عالی وجود داشته و البته هرکدام از ویژگی ها در صحنه ای از صحنه های زندگی حضرتش فرصت نمود یافته است.

سپهسالار عشق

زندگانی حضرت ابوالفضل(ع) دائرة المعارفی است که چگونه زیستن و آگاهانه رفتن را به ما می آموزد و فرصت دستیابی به مقام آدمیت را هموار می سازد.

تعالی عقل و عشق و عقیده در شخصیت حضرت زینب علیها السلام

آن جا که احساس و عاطفۀ صرف صحنه گردان حوادث می گردد، تعقل و تدبیر و ذکاوت و عافیت اندیشی به تناسب رخت برمی بندد؛ گویا احساسات و عواطف از آن رو مذموم نیست که واکنش های ابنای بشر در مقابل حوادث سهمگین، علی الاصول، مبتنی بر غلبه عواطف و احساسات است.

با زایران کاروان عشق

زیارت در واقع اظهار عشق عاشق به معشوق است و وجود مبارک امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام و سایر ائمه اطهار زمانی که به زیارت خانه خدا در مکه می رفتند علی رغم اینکه مرکب داشتند سوار نمی شدند و پیاده به راه می افتادند و این نشان از این داشت که ائمه اطهار می خواستند هم در مقابل معشوق شان اظهار تواضع و کوچکی کنند و هم در ره دوست رنج تحمل کردن نشان از اوج بندگی را دارد.

برشی از رمان واره عشق هشتم

سال جدید هجری فرا رسید. دویست و سه سال از هجرت آخرین پیام آور وحی می گذشت. آفتابِ تیرماه می تابید و نور و آتش می پراکند. سرزمین خراسان، با آن بیابان ها، تپه ها، رمل ها و نمکزارش در زیر آفتاب خفته بود. کاخ حمید بن قحطبه در میان باغ بزرگی می درخشید.

امام آینه و عشق

این بوی یاس، از سمت کدام کوچه می وزد که مدینه را اینچنین مدهوش کرده است؟! او می آید و ربیع الثانی، هشتمین روزش را قد راست می کند. آسمان می چرخد و فرشتگان، دف زنان و هلهله کنان به چشم روشنی «حُدیث» می آیند. تو می آیی و خانه «هادی آل محمد صلی الله علیه و آله » را ستارگانی بی شمار، قرق می کنند. خاک، نفس می کشد و پنجره های شهر، دل به آفتابی می سپارند که از چشمان علوی تو می درخشد.

عشق واقعی

رسم این بود که علمای شیعه مقیم نجف اشرف روز عاشورا پیاده به کربلا می رفتند. در بین راه محلی وجود دارد به نام «طویرج» که چهار فرسخ با کربلا فاصله دارد و در این روز دسته های سینه زن از آنجا به طرف کربلا حرکت می کنند و علما و مراجع به آنها ملحق شده و با آنان سینه می زنند.

تربت عشق

وقتی «عقل» و «عشق» در هم آمیزند، و آنگاه که «جهاد» و «عرفان» در یک خط با هم تلاقی کنند. «حماسه های عاشقانه» و «عشقهای مسلّح» پدید می آید و عارفان حماسه ساز و عشق آموزان نامدار، به جلوه گری در منظر دیدگانِ جمال طلب می پردازند.