ناامید نشوید
برچسپ ها: معضلات ، نوجوان ، جوان ، نا امیدی ، امید
جوانی دورانی است كه ما گاهی دچار معضلاتی كوچك می شویم و ناخودآگاه آن را برای خودمان به مرور بزرگ می كنیم. در صورتی كه هر مشكلی راه حلی دارد و هیچ مشكلی هم از این قاعده مستثنی نیست. دنی روبن روانشناسی كه دانشجویان بسیاری به او مراجعه می كنند در این باره می گوید: جوانان بنابه طبع درونی شان، در بسیاری از مواقع دچار خود بزرگ بینی یا بلندپروازی های فانتزی هستند؛ خیال هایی كه در آن معمولا خود را قهرمان بلامنازع می بینند و وقتی از تضاد تصور خود با دنیای حقیقی باخبر می شوند، به گونه ای ناخودآگاه دچار یأس می شوند.
بر اساس پژوهشی كه در دانشگاه اوهایو انجام شده، احساس یأس در جامعه بیرونی ترین جنبه است و از عمومیت بیشتری نیز برخوردار است.
یك نوجوان به دلیل طبع حساس خود و باتوجه به فرم شخصیتی اش، خواستار پوست اندازی رفتارهایی است كه او را همچنان در نظر همگان كودك به حساب می آورد. او بسیار تلاش می كند تا به تقلید از والدینش، كارهایی متفاوت انجام داده و صراحتا از آنها می خواهد كه مسئولیت هایی را به وی محول كنند.
بسیاری از جوانان در شرایطی نابرابر، خواستار احقاق تصورات درونی خود هستند و در این راه، هر سدی كه سبب مانع تراشی در مسیر رسیدن به این اهداف شود را برنمی تابند. طبیعتا والدین نخستین مانع از دید آنها محسوب می شوند كه با نظارت و عدم تهیه امكانات مورد نیازشان، سبب سرخوردگی جوانان می شوند، این سرخوردگی با توجه به مقیاس آن، موجب می شود كه فرصت های اجتماعی آنان در برابر افراد عادی جامعه، بسیار محدود شود و همین امر به كنار گذاشته شدن آنان از عرصه های مختلف اجتماعی و فرهنگی ختم می شود.
واضح است كه در راه عملی شدن اهداف، شكست هایی نیز به وقوع می پیوندد. از آنجا كه نوجوان تحمل یك شكست را ندارد در ضمیر درونی خود، مسئولیت این كارشكنی را برعهده خود گذاشته و خویشتن را مواخذه می كند. با توجه به نوع سرخوردگی و روند استمرار آن، آینده اجتماعی فرد رقم می خورد.دنی گیبس از پژوهشگران اوهایو معتقد است: «نوع تعامل والدین با وی از ضریب اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. اگر والدین درنقش حامی ظاهر شوند، میزان سرافكندگی فرزندشان در مواجهه با مشكلات گوناگون به نسبت پایین می آید ولی اگر فرزند احساس كند هیچ تكیه گاهی ندارد، دچار یاس اجتماعی مفرط می شود به گونه ای كه این بی حمایتی را به جامعه اشاعه داده و دربرخورد با قشری ازجمله دوستانش نیز همواره با شك و تردیدی منفی روبه رو می شود.در این شرایط او به همه چیز بدبین می شود و خود را موجودی تنها می پندارد كه هیچ همدردی ندارد. این گونه افراد در آینده به انسان هایی كمرو، ناتوان از دریافت حق خود، بی اعتماد به دیگران و ناموفق به برقراری ارتباط با دیگران می شوند كه در زندگی زناشویی شان نیز انتقادات بسیاری را به خود راه داده و اساساً زندگی متزلزلی دارند.به عبارتی می توان اذعان كرد كه جوان مبتلا به یاس اجتماعی، همواره خود را پایین تر و كمتر از سایرین می بیند و خود را ناتوان از انجام عملكردهای یك انسان عادی می داند. البته یك حالت دیگر نیز وجود دارد و آن اینكه فرد به شدت معتقد است كه اجتماع هیچ كمكی به او نمی كند واساساً چیز خوبی نیست و او از قرارگرفتن در آن پشیمان و متضرر است.عوامل قابل توجه درپدید آمدن یاس اجتماعی، فارغ از نهادینه شدن آن در سن پایین عبارت است از: كمبود اشتغال، بی هدفی در روند زندگی، شكست عاطفی، از دست دادن والدین یا دوستان بسیار نزدیك، بدشانسی و حتی دارا بودن افكار پوچ انگار.درچنین شرایطی، نزدیك ترین افراد به مایوس، می بایست به هماهنگ كردن تدریجی روحیات فرد یا بطن تكاپوی جامعه قدم های اساسی بردارند، حرف های امیدواركننده ای از آینده به زبان آورده و فرد را به بیرون رفتن و برقراری ارتباط تشویق كنند. نوع دیگری از یاس كه محققان از آن تحت عناوین دیگری چون یاس درونی یا فرهنگی نیز نام می برند. به واسطه ارتباط مستقیمی كه فرد با داده های درونی خود برقرار می كند، خطرناك تر و آسیب پذیر است و به تغییر رفتار بنیادین فرد منجر می شود.
در یاس شخصیتی، فرد با استدلالی كه خود به آن می رسد و یا دیگران به وی گوشزد می كنند، خویشتن خویش را مورد نكوهش قرار می دهد و همواره خود را در فضا و موقعیتی می بیند كه حقیرتر از دوستان دیگرش است. شاید ریشه این نوع یاس به چیزهای كوچكی متصل باشد اما فرد با خودخوری های مداوم، دایره وجودی آن را وسعت می بخشد.این الهام بخشی در دوصورت امكان پذیر است: یا فرد از دور موفقیت هایی را می بیند كه مطمئن است خود توان به دست آوردن آن را ندارد و یا به عنوان فردی معمولی در داخل گروهی مانند خانواده، دوستان و همسالان قرار می گیرد و از ادامه رقابت باز می ماند.بنا به گفته گیبس، یاس شخصیتی، كاملا درونی است اما سرنخ آن تماماً بیرونی است. دراین حالت فرد به تمام چیزها ایراد می گیرد: اینكه چرا در این كشور و این شهر متولد شد، چرا وقتی چشم به جهان گشود، خانواده اش از این طبقه بوده اند؟ و درواقع تیپ و هیكل و نوع حرف زدن و خندیدن و راه رفتن خود را نكوهش می كند و خود را در قامت یك شخصیت مورد ستایش نمی بیند.اگر این نوع یاس در فرد شدید باشد وی حتی در درس هایش نیز با افت فاحشی مواجه می شود ولی اگر كمی امیدوارانه به قضیه نگاه كند، می تواند از راه درس خواندن و یافتن یك شغل مناسب، جبران مافات كرده و روحیه ازدست رفته اش را بازگرداند. فرد مبتلا به یأس شخصیت نمی تواند به گونه شایسته ای در یك جمع قرار گرفته و روابط معمولی را با اعضای آن برقرار نماید، فاقد انگیزه لازم برای تعامل با جنس مخالف است، همواره خود را پایین تر از همه می پندارد، در انزوا به افكاری رو می آورد كه بازنده همیشگی آن افكار، خود اوست، همواره با حسرت به دیگران و مسائل مربوط به خودش می نگرد، خود را مستحق مرگ می داند و...
عواملی كه در ایجاد این یأس دخیل هستند را می توان عدم موفقیت در برقراری یك ارتباط، بدشانسی، بیكاری، دیدن خیانت از فرد مورد علاقه، نرسیدن به معشوق، حساس شدن روی بالا رفتن سن و احیاناً موقعیت هایی كه می بایست در آن سن به آنها می رسید اما نرسیده، سادگی شخصیت، فقر مالی، داشتن نقص عضو، خوگرفتن به تنهایی، شكست های پی درپی در مسائل گوناگون، وراثت، تنبلی و مواردی از این دست برشمرد.یاس شخصیتی به گونه ای خطرناك است كه فرد را مستقیماً در معرض خودكشی قرار می دهد؛ لذا می بایست با گفتن سخنان امیدبخش، وی را به داشته هایش حساس كرد و اینكه هر فرد ظرفیت هایی دارد كه شاید دیگران نداشته باشند و ذكر این نكته كه اصولا خودت را با هیچ كس مقایسه نكن.اغلب این سرخوردگی ها در نوجوانی شكل می گیرد و در جوانی با روندی معنا یافته، تشدید می شود. این روند، سبب طرد فرد از هر جمعی می شود و این مسئله بیانگر این حقیقت است كه فرد با وجود ضربه خوردن از جامعه و دیگران، با مشكلات درونی فراوانی هم مواجه می شود كه تماماً كاذب بوده و به دور از هرگونه منطقی گسترش می یابد.به گفته محققان با بررسی علل زیربنایی، بسیاری از طردشدن ها و حاشیه نشین كردن های اجتماعی را می توان نتیجه روابط نابرابر قدرت و منزلت در اجتماع لحاظ كرد و عدم دستیابی جوانان به منابع مختلف جامعه را حاصل تلاش نسل قبل در حفظ موقعیت خود دانست.
در واقع نسل پیشین كه در موقعیت های تثبیت شده ای قرار دارند، خواهان حفظ امكانات و فرصت ها برای خود هستند و بنابراین نسل جوان را از دستیابی به این منابع و فرصت ها محروم می سازند و بدین گونه جوانان را به حاشیه میدان های اجتماعی می رانند.
علیرضا سزاوار