ا رایت الا جمیلا» ; جز زیبا چیزی ندیدم
برچسپ ها: من ، ما ، زیبایی ، الا ، ندیدم ، جز ، چیزی ، چیری ، جمیلا ، جکیلا ، رایت
اگر گاهی «عظمت در نگاه است، نه در چیزی که بدان می نگرند .» ، آنگونه که برخی گفته اند، گاهی هم زیبایی در نگاه و دید انسان است، نه در دیدنی ها .
آنکه به چشم «نظام احسن » به همه هستی می نگرد، از این نگاه، خیلی چیزها هم «دیده » می شود، هم «زیبا» دیده می شود، تا چه عینکی بر چشم زده باشیم و از کدام زاویه به هستی و حوادث بنگریم .
«زیبا بینی » هستی و حیات، هم آرامش روح و وجدان می بخشد، هم صلابت و پایداری و پایمردی می آفریند و هم قدرت تحمل ناگواری ها را می افزاید .
از این نگاه، «عاشورا» همانگونه که زینب کبری (ع) فرمود، جز «زیبایی » نبود .
آنچه زینب قهرمان در مقابل طعنه و طنز دشمن نسبت به این حادثه، بر زبان راند (ما رایت الا جمیلا) (1) ، - جز زیبا ندیدم - پیشتر آرزوی حسین بن علی (ع) بود که در طلیعه این سفر، آرزو و اظهار امیدواری کرده بود که آنچه پیش می آید و آنچه اراده خداست، «خیر» برای او و یارانش باشد، چه به صورت «فتح » ، چه به شکل «شهادت »:
«ارجو ان یکون خیرا ما اراد الله بنا، قتلنا ام ظفرنا» (2)
زیبا دیدن خواهر و خیر دیدن برادر، مکمل یکدیگرند .
جلوه های زیبایی و نمادهای جمال در آینه کربلا بسیار است، که به برخی از آن ها اشاره می شود:
1 . تجلی کمال آدم:
این که انسان تا کجا می تواند اوج بگیرد، زلال شود، خدایی گردد، فانی در خدا شود، در «میدان عمل » روشن می شود . کربلا نشان داد که سقف تعالی انسان و آستانه رفعت روحی و تصعید وجودی و ظرفیت کمال جویی و کمال یابی او تا کجاست . پرونده آن حماسه نشان داد «که تا چه حد است مقام آدمیت » . این نکته برای جویندگان ارزش ها بسی زیباست و معیار!
2 . تجلی رضا به قضا:
در مقامات و مراحل عرفانی و سلوک، رسیدن به مقام «رضا» بسی دشوار و بس ارجمند است . اگر حضرت زینب، حادثه کربلا را زیبا می بیند، به خاطر بروز این شاخصه متعالی در عملکرد ولی خدا سیدالشهداست و یاران و دودمانش .
براستی که حسین بن علی (ع) در میان آنان که یکی به درد یا درمان و یکی به وصل یا هجران می اندیشند و آن را می پسندند، «آنچه را جانان پسندد» می پسندید . کربلا تجلیگاه رضای انسان به قضای خدا بود . حسین بن علی (ع) در واپسین لحظات حیات در قتلگاه چنین زمزمه می کرد: «الهی رضی بقضائک » . خواهر خویش را نیز به همین نکته توصیه کرده بود: «ارضی بقضاء الله » .
این مرحله از عرفان، یعنی خود را هیچ ندیدن و جز خدا هیچ ندیدن و در مقابل پسند خدا اصلا پسندی نداشتن . در آغاز حرکت از مکه به سوی کوفه نیز در خطبه ای فرموده بود: «رضا الله رضانا اهل البیت » ، (3) رضا و پسند ما خاندان، همان پسند خدا است!
این مبنای جانبازی و عشق حسین است و زینب عزیز، این را زیبا می بیند و این منطق و مرام را می ستاید .
آن روز که جان خود فدا می کردیم
با خون به حسین اقتدا می کردیم
چون منطق ما منطق عاشورا بود
با نفی «خود» ، اثبات «خدا» می کردیم (4)
3 . رسم الخط حق و باطل:
از زیبایی های دیگر عاشورا، خط کشی میان حق و باطل و تبیین منطقه حضور و عمل انسان های «دد منش » و «فرشته خو» ست .
وقتی خوبی و بدی و حق و باطل به هم در آمیزد، تیرگی باطل حق را هم غبار آلود و ناپیدا و مشوه جلوه می دهد . در ظلمت آبادی این چنین، گمراهی اندیشه ها و انسان ها طبیعی است و کفر نقابدار، مسلمانان ساده لوح و سطحی نگر را به شبهه می افکند . زیبایی کار امام حسین (ع) آن بود که مشعلی روشن کرد، تا راه، روشن شود، تیرگی ها بگریزد، چهره ها در آن هوای گرگ و میش فتنه و دروغ، نمایان و باز شناسانده شود، تا دیگر فریب و نقاب، بی اثر شود . آیا این زیبا نیست؟
عاشورا یک رسم الخط بود، ترسیم روشن خطی که حق و باطل را جدا کرد و مسلمان ناب را از مسلمان نمای مدعی باز شناساند، پیروان رحمان و جنود شیطان هر کدام در یک سو به عیان دیده شدند . حق، پی برده و صریح، به نبرد باطل آمد که عیان و بی نقاب به کربلا لشکر کشیده بود و مزورانه بر طبل «یا خیل الله ارکبی » می کوبید . اگر هم اندک تردیدی در «شناخت » باقی مانده بود، خطبه های زینب در کوفه و شام، آن را زدود . این از زیبایی های بس قیمتی حادثه خونین عاشورا بود .
4 . تبلور فتح ناب:
از زیبایی های دیگر عاشورا، مفهوم تازه ای از «پیروزی » است .
عده ای به غلط، پیروزی را تنها در «غلبه نظامی » می پندارند وشکست را در مظلومیت و شهادت . عاشورا نشان داد که در اوج مظلومیت هم می توان «فاتح » بود و با کشته شدن هم می توان دفتر و کتاب پیروزی را نگاشت و با خون هم ترسیم «تابلوی ظفر» میسر است . پس فاتح معرکه کربلا حسین (ع) بود و چه فتح زیبایی!
این همان «پیروزی خون بر شمشیر» است که در سخن امام راحل (قدس سره) هم جلوه گر شد و فرمود: «ملتی که شهادت برای او سعادت است، پیروز است . . . ما در کشته شدن و کشتن پیروزیم .» (5) و این همان آموزش قرآنی «احدی الحسنیین » است که فرهنگ مبارزان الهی است .
کسی که به «تکلیف » عمل کرده باشد، در هر حال پیروز است، آن هم پیروزی ناب .
گر چه از داغ لاله می سوزیم
ما همان سر بلند دیروزیم
چون به تکلیف خود عمل کردیم
روز فتح و شکست پیروزیم (6)
این دیدگاه را، هم امام حسین (ع) داشت، هم امام سجاد، هم حضرت زینب . با این دید، همه آن حوادث تلخ، چون پیامدی به سود اسلام و حق داشت، جمیل و شیرین بود . وقتی ابراهیم بن طلحه از امام زین العابدین پرسید: «چه کسی غالب شد؟» حضرت فرمود: آنگاه که وقت نماز فرا می رسد، اذان و اقامه بگو، خواهی فهمید که چه کسی پیروز شد! (7)
و آیا این، در حادثه کربلا زیبا نیست؟ پیروزی، حتی در صورت کشته شدن و شهادت!
5 . حرکت در مسیر مشیت خدا:
زیباترین جلوه این است که انسان، یک عمل و حادثه را در بستر «مشیة الله » و همسو با «خواست خدا» ببیند . اگر سالار شهیدان و یارانش به خون نشستند و اگر زینب و دودمان مصطفی به اسارت رفتند، این در لوح مشیت الهی رقم خورده بود و چه جمالی برتر از این که کارگروهی با جدول مشیت خدا هماهنگ گردد؟ !
مگر به حسین بن علی (ع) از غیب، خطاب نیامده بود که خواسته خدا آن است که تو را کشته ببیند؟ «ان الله شاء ان یراک قتیلا» و مگر مشیت خدا آن نبود که عترت پیامبر در راه نجات دین و آزادی انسان، به اسارت بروند؟ «ان الله شاء ان یراهن سبایا» پس چه غم از آن شهادت و این اسارت؟
هر دو، هزینه ای بودند که برای بقای دین و افشای طاغوت، می بایست پرداخته می شدند، آن هم عاشقانه، صبورانه و قهرمانانه!
برای زینب بزرگ، که پرورده دامان وحی و تربیت شده مکتب علی (ع) است، این حرکت در بستر مشیت الهی، اوج ارزش ها و زیبایی هاست . وی مجموعه این برنامه را از آغاز تا انجام، زیبا می بیند، چون تک تک صحنه ها را منطبق با آن «خواسته ربوبی » می بیند .
آیا با این تحلیل و نگاه، حادثه عاشورا زیبا نیست؟
6 . شب قدر عاشورا:
این صحنه، از درخشان ترین جلوه های زیبایی است . کسانی که در سر دوراهی رفتن و ماندن، «ماندن » را که نشان «وفا» و «ایثار» است بر می گزینند و «زندگی بدون حسین » را ذلت و مرگ می شمارند .
آن خطبه امام، آن ابراز وفاداری یاران، آن سخنان و سؤال امام با قاسم، آن شب بیداری اصحاب تا سحرگاهان، آن زمزمه تلاوت قرآن و نیایش از خیمه ها، آن اعلام وفاداری یاران در حضور زینب کبری و امام حسین (ع)، هر کدام برگی زرین از این «کتاب جمال » است . چرا زینب، عاشورا را زیبا نبیند؟
آنچه در کربلا اتفاق افتاد، به یک «بنیاد» تبدیل شد، برای مبارزه با ستم در طول تاریخ و در همه جای زمین . آیا این زیبا نیست؟
لحظه لحظه های عاشورا، به صورت یک «مکتب » در آمد، که به انسان «آزادگی » ، «وفا» ، «فتوت » ، «ایمان » ، «شجاعت » ، «شهادت طلبی » ، . . . و «بصیرت » آموخت . آیا این زیبا نیست؟
خون های مطهری که در آن دشت بر زمین ریخت، سیلی شد و بنیان ستم را ویران کرد . آیا این زیبا نیست؟
هر بساطی را که عمری شامیان گسترده بود
نیم روزی این حسین بن علی برچید و رفت
و . . . آیا این زیبا نیست؟
فاجعه آفرینان کوفه و شام، فکر می کردند با قتل عام اصحاب حق، خود را جاودانه می سازند . ولی در نگاه ژرف زینب، آنان گور خویش را کندند و چهره نورانی اهل بیت روشن تر و نامشان جاودان و دین خدا زنده و کربلا یک دانشگاه شد .
زینب قهرمان و عارف، این ها را می دانست و از ورای قرون می دید . این بود که در مقابل سخن نیشدار و زخم زبان والی کوفه، که با طعنه خطاب به این بانوی اسیر گفت: کار خدا را با برادر و خاندانت چگونه دیدی، فرمود:
ما رایت الا جمیلا . . . جز زیبا چیزی ندیدم!
پی نوشت ها:
1 . بحارالانوار، ج 45، ص 116 .
2 . اعیان الشیعه، ج 1، ص 597 .
3 . موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 328 .
4 . از نویسنده .
5 . صحیفه نور، ج 13، ص 65 .
6 . از نویسنده .
7 . اذا دخل وقت الصلاة فاذن و اقم، تعرف من الغالب (امالی شیخ طوسی، ص 66).