فقر و غنا
وضعیت امروز ما، محصول اندیشه و باورهای پیشینیان ما است. یکی از باورهای راسخ در ميان مردم و حتی بزرگان ما در گذشتههای دور، برتری فقر بر غنا بود. آنان فقر را شرط ایمان و دینداری میدانستند، و دشمنی با غنا و برخورداری، بخشی از عرفان و فرهنگ و حتی دین رسمی مسلمانان در قرون گذشته بود. غزالی که سهم بسیاری در شکلگیری اندیشۀ دینی در جهان اسلام دارد، در جلد پنجم احیاء العلوم، بهتفصیل دربارۀ فضل فقر بر غنا سخن گفته است و آنقدر آیه و حدیث و استدلال میآورد که برای خواننده، چارهای جز تسلیم باقی نمیگذارد. فیض کاشانی نیز در محجة البیضاء، سخن غزالی را میستاید و فقر را «منجی» میخواند. سعدی در «جدال سعدی با مدعی» بخشی از استدلالهای غزالی را پاسخ میدهد؛ اما از همان گفتوگوهای او با درویش مدعی، پیدا است که فرهنگ غالب بر جامعۀ دینی آن روز، «فقرستایی» و «غناستیزی» بوده است.
ستايش و سفارش «زندگی آسوده و لذتبخش» در میان ما «پدیده» است و سابقۀ چندانی ندارد. از نشانههای این رویکرد جدید، ورود کلمۀ «حیات» و مانند آن، به عنوان کتابهای دینی است. اینکه مهمترین جامع روایی در روزگار ما «الحیاة» نام دارد و اینکه آیت الله جوادی آملی، پرفروشترین کتاب خود را «مفاتیح الحیاة» نامگذاری کرده است، اثرپذیری از پدیدۀ «فقرستیزی» و «ارزشمندی زندگی» در روزگار معاصر است. چندین دهه، زمان میبرد که بهکلی فرهنگ «فقرستایی» گریبان جامعۀ دینی را رها کند. هنوز زیرساخت اندیشۀ دینی و ملی ما دشمنی با غنی و غنا است. از همین رو است که در میان ما، هنوز کسانی که بیشتر یا پیوسته از آسمانها سخن میگویند، محترمتر و مقدسترند از کسانی که برای کشف فرمول آسفالت بهتر یا پاکیزهسازی هوا یا ساختن اسباببازی جدید برای بچهها کوشش میکنند.