او
او هنوز هم غریب است
می گویی غریب است؛ مظلوم است؟ برایش گریه می کنی و اشک می ریزی؟ راست می گویی، حسن در هاله ای از مظلومیت و غربت پنهان است و جای آن دارد که برای غربتش خون گریه کنی به جای اشک. حتّی آستان و بارگاهی ندارد که زیر سایه آن، از آفتاب گرم مدینه خلاص شوی؛ تنها کاری که می توانی انجام دهی این است که روزها پای پوشت را به خاطره کفشداری بقیع بسپاری و با پای برهنه مهمان او شوی؛ آن هم از دور.
او غربت یک غروب را می ماند
امام حسن علیه السلام، مسؤولیت خلافت را در فضایی مضطرب، ناآرام و بسیار پیچیده که در اثر دسیسه های بنی امیه و دیگران در پایان زندگانی پدر بزرگوارش امام علی علیه السلام بروز کرده بود بر عهده گرفت. با نگاهی گذرا به اوضاع و مشکلات پیچیده و ناگوار آن زمان می توان نکات زیر را از زندگی امام حسن علیه السلام برداشت کرد.
دامن او را نمی گیرید؟
شهر مدینه در جوش و خروش عجیبی می سوزد، عده ای با «ابوبکر» به عنوان جانشین پیامبر (ص) بیعت کرده اند، اما افراد زیادی هم که از بزرگان اصحاب ورؤسای مهاجران و انصار می باشند، زیر بار بیعت نرفته اند، آنان علی (ع) وفرزندانش، عباس بن عبدالمطلب و فرزندان وی از بنی هاشم، سعد بن عباده و فرزندو اعضای خانواده اش، حباب بن مندر و پیروانش، زبیر، طلحه، سلمان، عمار، ابوذر،
او مثل باران بود
مردی که سخت کوش و خوش استعداد بود که استادی در وصفش گوید وقتی مقابل او درس می گتم از خوشحالی حالتی رقص گونه به من دست می داد
او آمد
مردم، در وادی حیرت، سرگشته بودند و در فتنه و فساد، دست و پا می زدند و هوس ها آنان را فریفته و نخوت و کبر، آنها را به لغزش کشانیده بود.1 رشته های مرگ و هلاکت، آنان را می کشید و قفل های گمراهی، بر دل هایشان زده شده بود.2
او آمد
مردم، در وادی حیرت، سرگشته بودند و در فتنه و فساد، دست و پا می زدند و هوس ها آنان را فریفته و نخوت و کبر، آنها را به لغزش کشانیده بود.1 رشته های مرگ و هلاکت، آنان را می کشید و قفل های گمراهی، بر دل هایشان زده شده بود.2