او مثل باران بود

برچسپ ها: بود ، او ، باران ، مثل

Print Friendly and PDF

او مثل باران بود

مردی که سخت کوش و خوش استعداد بود که استادی در وصفش گوید وقتی مقابل او درس می گتم از خوشحالی حالتی رقص گونه به من دست می داد 

او در قم همچون غواصی شگرفت از دریای علم و حقیقت و علوم ناب محمدی در گوهر جمع می کرد 

 اما زمانی که سینه او مال مال علم ادب شد و زمان آن بود که

میوه های تلاشش را بچیند متوجه تشنگی جوانان شد 

او دید که زمین ها آماده قلوب جوانان همه خشک بی بار بر شده و آفت کمنیست الحاد به جانشان افتاد

از این رو بود که قم را رها کرد و مثل باران بر دانشگاه ها و مجامع علمی بارید

جلسات او پر از جوانان جویای علم حقیقت بود و او با همه یک جور بود مثل باران

جوان و خوب متدین تا غیرش دختران با حجاب و بی حجاب

منش او آزادی بود

رفتارش متین

برخوردش مهربان و خوش رو

در مقابل خصم مودب و مستذل 

ولی با همه این اوصاف مثل باران بود بی دریغ علمش را می بارید تا همه از آن بهره ببرند و بار بر دهند 

اما صد افسوس که استعار در لباس تحجر گل زیبای علم اذب را پرپر کرد 

و جامعه را ازوجودش محروم

نویسنده محمد کاظم زاده

اشتراک گذاری


مطالب مرتبط

مادر من فاطمه بود

معصومیت مادرم عصمت خداوند بود، حتی زمین هم رخصت می گرفت . عاشقش بودم مثل هر کودک دیگر .

از فاطمه ای که معصومه بود

تاریخ چشم به راه فاطمه ای دیگر است. انتظار به سر می اید و شمیم دلنوازی، خانه ی خورشید را فرامی گیرد.

از فاطمه ای که معصومه بود

تاریخ چشم به راه فاطمه ای دیگر است. انتظار به سر می اید و شمیم دلنوازی، خانه ی خورشید را فرامی گیرد. خنکای حضور دوباره ی فاطمه (س) در فضای مدینه جاری می شود و کوثر فاطمی، جوشیدن می گیرد.

دعای پیامبر(ص) در وقت ازدواج فاطمه(س) چه بود

در هنگام ازدواج علی(ع) با فاطمه(س) ازپیامبر(ص) دعاهایی نقل شده که آن حضرت از ابن عباس و سعد بن معاذ و... روایت شده که پیامبر(ص) شب ازدواج علی(ع) با فاطمه(س) برای آن دو و نسل و ذریه ایشان دعا کرده و از خدا برایشان جمع شدن پراکندگی، برکت و فرزندان صالح و پاکیزه را طلب کرد.

اولین مخالف غدیر

هنگامی که رسول خدا ص علی ع را در روز" غدیر خم" به خلافت منصوب فرمود و درباره او گفت: من کنت مولاه فعلی مولاه" هر کس من مولی و ولی او هستم علی مولی و ولی او است"

او آمد

مردم، در وادی حیرت، سرگشته بودند و در فتنه و فساد، دست و پا می زدند و هوس ها آنان را فریفته و نخوت و کبر، آنها را به لغزش کشانیده بود.1 رشته های مرگ و هلاکت، آنان را می کشید و قفل های گمراهی، بر دل هایشان زده شده بود.2

او آمد

مردم، در وادی حیرت، سرگشته بودند و در فتنه و فساد، دست و پا می زدند و هوس ها آنان را فریفته و نخوت و کبر، آنها را به لغزش کشانیده بود.1 رشته های مرگ و هلاکت، آنان را می کشید و قفل های گمراهی، بر دل هایشان زده شده بود.2