صفای چشمه مهتاب
برچسپ ها: چشم ، صفای ، علی اکبر ، چش
در ارزیابی شخصیت افراد، اصولاً مجموعه ای از صفات و ویژگی آن ها مؤثر و تعیین کننده است. البته گاهی اوقات تنها یکی از ویژگی های برجسته یک فرد، می تواند شخصیت او را از دیگران متمایز کند.
صفاتی هم چون پرهیزکاری، سخاوت، شجاعت، صداقت، امانت داری، حتی نمودهای ظاهری مثل زیبایی و زشتی وشاخص های هنری و علمی را می توان در این خصوص مؤثر دانست.
معصومان(ع) به عنوان انسان های کامل، از تمام صفات و امتیازهایی که عالی ترین مراتب وجود یک انسان را رقم می زند، برخوردارند. پس از آن ها، افراد برجسته ای قرار می گیرند که تالی معصوم خوانده می شوند؛ هرچند نمی توان میان معصوم وغیرمعصوم ـ هرچند افرادی کمال یافته ـ مقایسه کرد.
قمربنی هاشم ـ حضرت عباس (ع) ـ از تمام صفات و ویژگی هایی که دست آفرینش برای کامل ساختن یک انسان تدارک می بیند، بهره مند است. نیم نگاهی به نام و لقب ها و کنیه آن بزرگوار چشم اندازی از کمالات شخصیت آن حضرت را فرارویمان قرار می دهد. در توضیح این نکته، تنها به چند نکته اشاره می کنیم:
الف) نام آن حضرت، «عباس» از سوی پدر گرامی اش ـ امام علی(ع) ـ انتخاب شده است. عباس از ماده «عبس» و به معنای صلابت و گرفتگی چهره است؛ چنان که در وصف آن بزرگوار آمده است: «کالجبل العظیم، و قلبه کالطود الجسیم، لانه کان فارساً هماماً و بطلاًَ ضرغاماً و کان جسوراً علی الطعین و الضرب فی میدان الکافر و الحروب»1
عباس مانند کوهی بزرگ بود و قلبی به استواری کوه داشت؛ چرا که او جنگاوری بلند همت بود و سلحشوری شیرمانند و....
ب) مشهورترین کنیه آن حضرت «ابوالفضل» است. درباره این کنیه آمده است که آن حضرت فرزندی به نام فضل داشته و یا به دلیل برخوداری حضرتش از فضایل بسیار می باشد. دیگر کنیه های ایشان عبارت است از: ««ابوالِقربه» (دارای مشک آب) و «ابوالقاسم»2
ج) از مهم ترین لقب های آن حضرت می توان به القاب زیر اشاره کرد:
قمربنی هاشم (ماه طایفه بنی هاشم) این لقب به دلیل زیبایی محسوسی بود که حضرتش در چهره داشت. بدیهی است که این لقب، با گرفتگی چهره که در بالا به آن اشاره شد، سازگاری ندارد؛ از این رو وجه تسمیه عباس را بایستی همان صلابت و مهابت و سخت گیری در مقابل دشمنان دانست؛ نه عبوسی ظاهری و خشونت عینی. «باب الحوائج»، «طیار»، «اطلس» (شجاع)، «الشهید» و «العبد الصالح» از دیگر لقب های آن بزرگوار است.
از مجموع اسم ها، لقب ها و کنیه آن حضرت که طبعاً برآیندی از شخصیت آن بزرگوار است، می توان کمالات برجسته ایشان را دریافت. حضرتش در برابر دشمنان سخت گیر بود و در برابر دوستان رئوف؛ فضایل او بسیار بود؛ چهره ای چون ماه زیبا و درخشنده داشت و قامتی رشید که وقتی سوار بر اسب می شد، دوپای مبارکش به زمین می رسید؛ بنده نیکوکار خدا بود و به راستی از انسانی که در دامان علی(ع) پرورش یافته باشد، جز این ها انتظار نمی رود.
با وجود آن چه گفته شد، باید به این نکته مهم نیز اشاره کرد که تمام ویژگی ها و فضایل و کمالات حضرت عباس(ع) شعاعی از یک دایره است؛ دایره ای که بایستی آن را «ولایت پذیری» و اطاعت بی چون و چرا از «ولایت» نام نهاد. به عبارت دیگر تمام ویژگی ها و کمالات ابوالفضل العباس(ع) در پرتو پیروی محض از ولی الله زمان خود یعنی برادرش، حسین(ع) رنگ می گیرد. همین ولایت پذیری است که شالوده اصلی دیگر فضایل و صفات آن بزرگوار را تشکیل می دهد. اگر این اطاعت پذیری از زندگی حضرت عباس(ع) حذف شود، دیگر فضایل حضرتش در بازار الهی قدر و بهایی نخواهند داشت.
در حقیقت، پذیرش ولایت حجت زمان و پیروی مطلق از حجت الهی، حرکات حضرت عباس را نه تنها در روز عاشورا، بلکه قبل از آن جهت داد و کرامات حضرتش به عنوان «باب الحوائج» در گشودن گره های کور زندگی متوسلین به آن حضرت، تنها گوشه ای از مزد دنیایی پروردگار به ایشان می باشد؛ طبیعتاً ذخایری که خداوند متعال برای آن بزرگوار در قیامت تدارک دیده است، به تصور ما در نخواهد آمد، و این اجر ولایت پذیری قمر بنی هاشم است.
در یک نگرش کلی، حرکت ها، اقدام ها و انگیزه های حضرت عباس(ع) ترجمان عینی عمل به این روایت امام باقر(ع) است که فرمود:
«اسلام بر پنج پایه استوار است: اقامه نماز، زکات، حج خانه خدا، روزه ماه رمضان و ولایت ما اهل بیت. درباره ترک چهارپایه اول، ]در برخی مواقع[ رخصتی داده شده است؛ اما درباره ترک ولایت، اجازه ای صادر نگردیده است. پس کسی که بیمار است، نشسته نماز بخواند و ماه رمضان روزه نگیرد؛ اما ولایت، خواه انسان سالم باشد، یا بیمار، ثروت مند باشد، یا نباشد، ولایت لازم است.» 3
براساس این روایت و روایات فراوان دیگر، ولایت و اطاعت قلبی و عملی از ولی زمان، از یک سو گویای برخورداری شخص از یکی از ارکان پنج گانه اسلام است، و از سوی دیگر رکن ولایت را باید پایه سایر ارکان مثل نماز و روزه دانست.
ولایت ولی الله زمان، شرط قبولی سایر اعمال است؛ چنان که در روایتی از امام صادق(ع) آمده است:
«خداوند اعمال نیکوی بندگان را نمی پذیرد، در صورتی که رهبری غیرالهی بر آنان فرمان روایی داشته باشد.»
هم چنین در حدیثی از امام رضا(ع) که به «سلسله الذهب» مشهور است، و امام رضا(ع) آن را برای مردم نیشابور بیان فرموده، شرط ورود به حصن و حصار نفوذناپذیر «لا اله الا الله» پذیرش ولایت عنوان شده است.
اهمیت ولایت و پیروی از ولی زمان، به دلیل همراهی و لزومی است که این تبعیت در فرمان برداری از پروردگار دارد؛ به عبارت دیگر، ولایت، منصبی است الهی و از سوی پروردگار به هر آن کس که خود صلاح و شایسته بداند عطا می فرماید؛ لذا اطاعت از ولایت، تبعیت از خداست و نافرمانی از حجت الهی، نافرمانی از خدا؛ چنان که در زیارت جامعه کبیره به این نکته اشاره شده است.
تنها خداست که می داند خلعت ولایت و امامت زیبنده کدام قامت است؛ و هیچ کس جز پروردگار در این نصب، نقشی ندارد؛ حتی نقش رسول خدا و یا ائمه (ع) ابلاغ این حکم به مردم است، نه تعیین آن؛ از این رو در زمان رسول الله(ص) اسامی ائمه تا ظهور مهدی موعود (ع) مشخص بود؛ چنان که جابر بن عبدالله انصاری بر رسول خدا(ص) وارد شد و پس از تلاوت آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم» پرسید: «خدا و رسول را شناخته ایم؛ اما اولی الامر که اطاعت از آن ها همراه اطاعت از خدا و رسول آمده است، چه کسانی اند؟» رسول خدا(ص) در جواب جابر، اسامی دوازده امام را به عنوان «اولی الامر» برشمرد.
باید به این نکته نیز توجه داشت که آن چه در انتصاب ولی و امام نقش دارد، کمالات شخصی فرد است، نه سن و سال و سایر معیارها؛ بر همین اساس است که برخی ائمه (ع) در سنین جوانی و بعضاً کودکی به این مقام رسیده اند. به عنوان مثال، امام جواد(ع) در هفت سالگی ـ و پس از شهادت پدر بزرگوارش ـ به امامت و ولایت رسید.
اطاعت از ولایت برای همه مردم امتحان بزرگی است؛ چنان که تبعیت و پیروی از خداوند متعال، برای بندگان این گونه است و قیامت، عرصه ارزش دهی به این آزمون است. نکته مهم دیگر این که اگر پیروی از ولایت برای عموم مردم آزمون و امتحان محسوب می گردد، برای کسانی که اسم و رسمی دارند و طبعاً پذیرش این ولایت مستلزم رها کردن آن عنوان ها و مناصب است، آزمونی بس بزرگ تر به شمار می رود.
در زمان ائمه(ع) کسانی بودند که از این آزمون سرافکنده خارج شدند؛ مانند طلحه و زبیر در زمان امام علی(ع) و کسانی که از این امتحان سرافراز بیرون آمدند، مانند علی بن جعفر در زمان امام جواد(ع) و ابوالفضل العباس در برابر امام زمان خودش، حضرت اباعبدالله الحسین(ع).
ابوالفضل العباس ـ قمربنی هاشم ـ انسان کاملی بود با ویژگی هایی منحصر به فرد. در شجاعت و رشادت چون کوهی استوار بود. دشمنان در روز نبرد در برابرش هم چون روباهی در مصاف با شیر بیشه زار می گریختند و چون غبار در برابر تندبادی توفنده پراکنده می شدند. مهابت و صلابتش، تخم هراس در دل دشمنان دین می پاشید و رأفتش او را سقای کودکان حسین(ع) می ساخت. در زیبایی، شهره آفاق بود و به ماه بنی هاشم ملقب؛ در عین حال ولایت پذیری حضرتش، به تمام این برجستگی ها قدر و قیمت داد. بها و ارزش فضائل و مکارم اخلاقی و شجاعت نفسانی حضرت عباس(ع) را بایستی با عیار ولایت پذیری آن حضرت محک زد.
بدون تردید نمی توان این همه پیروی و اطاعت از ولی زمان خود امام حسین(ع) را بدون داشتن محبت عمیق قلبی تصور کرد؛ و مگر می توان محبت میان حضرت عباس(ع) و برادرش حسین(ع) را یک سویه پنداشت؟ آن جا که امام پس از شهادت برادرش فرمود: «الآن پشتم شکست و رشته تدبیرم پاره شد و دشمن بر من چیره گردید و مرا سرزنش کرد.»
سخن آخر این که ولایت، رشته ای است پاره نشدنی از ازل تا صبح قیامت. ولایت در زمان رسول خدا با پیامبر و در زمان حضرت ائمه با ائمه (ع) تحقق یافت و در زمان غیبت امام معصوم(ع) با نایبان عام آن حضرت است که از سوی حجت الهی، حجت برخلق باشند. پیروی از فقیه جامع الشرایط در زمان غیبت، در امتداد همان اطاعت و پیروی از امام معصوم است.
پی نوشت ها
1. علی ربانی خلخالی، چهره درخشان قمربنی هاشم ابوالفضل العباس، ص 138
2. همان، ص 142
3. وسائل الشیعه، ج 1، ص 14