راهکارهای عملی برای درمان یک بیماری خطرناک
قرآن، این صفت را که یک خوى خطرناک درونى است، مستقیماً مورد بحث قرار نداده، بلکه روى پدیده هاى ظاهرى آن، حتى ساده ترینش انگشت گذاشته، و از طرز راه رفتن که ساده ترین عمل است سخن گفته است...
با توجه به آیه 37 سوره «اسراء» به دست آورد، خداى متعال آیه 37 سوره اسراء به مبارزه با کبر و غرور برخاسته و با تعبیر زنده و روشنى، مومنان را از آن نهى مى کند، روى سخن را به پیامبر (صلى الله علیه و آله) کرده، مى گوید: (در روى زمین از روى کبر و غرور، گام برمدار)؛ «وَلاتَمْشِ فِی الْاَرْضَ مَرَحاً».
(چرا که تو نمى توانى زمین را بشکافى! و طول قامتت به کوه ها نمى رسد!)؛ «اِنَّکَ لَنْ تَخْرِقَ الْاَرْضَ وَ لَنْ تَبْلُغَ الْجِبالَ طُولاً».
اشاره به این که: افراد متکبر و مغرور غالباً به هنگام راه رفتن پاهاى خود را محکم به زمین مى کوبند، تا مردم را از آمد و رفت خویش آگاه سازند، گردن به آسمان مى کشند تا برترى خود را به پندار خویش بر زمینیان مشخص سازند! ولى قرآنمى گوید: آیا تو اگر پاى خود را به زمین بکوبى هرگز مى توانى زمین را بشکافى، یا ذره ناچیزى هستى بر روى این کره عظیم خاکى؟
پس، این چه کبر و غرورى است که تو دارى؟!
خداوند دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش، در آن روز که نطفه بى ارزشى بیش نبود، مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: (آیا انسان نمى داند که ما او را از نطفه آفریدیم، و او آن چنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق شد، که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟!)؛ «اَ وَ لَمْ یَرَ الاِنْسانُ اَنّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَه فَاِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ»، «خَصِیم» به معنى كسى است كه اصرار بر خصومت و جدال دارد و «رویت» در اینجا به معنى دانستن است.
جالب توجه این که: قرآن، تکبیر و غرور را که یک خوی خطرناک درونی است، مستقیماً مورد بحث قرار نداده، بلکه روى پدیده هاى ظاهرى آن، حتى ساده ترینش انگشت گذاشته، و از طرز راه رفتن متکبران و مغروران خودخواه و بى مغز، سخن گفته است، اشاره به این که: تکبر و غرور، حتى در سطح ساده ترین آثارش، مذموم، ناپسند و شرم آور است.
ضمناً، از آنچه گفته شد، به خوبى مى توان دریافت: هدف قرآن از آنچه در آیه فوق آمده (همچنین در سوره «لقمان» و بعضى دیگر از سوره هاى قرآن) این است که: کبر و غرور را به طور کلّى محکوم کند، نه تنها در چهره خاصى یعنى راه رفتن.
چرا که غرور، سرچشمه بیگانگى از خدا و خویشتن، اشتباه در قضاوت، گم کردن راه حق، پیوستن به خط شیطان، و آلودگى به انواع گناهان است.
على (علیه السلام) در خطبه همام درباره صفات پرهیزگاران مى فرماید: «وَمَشْیُهُمُ التَّواضُعُ»؛ (آنها متواضعانه راه مى روند) («نهج البلاغه»، خطبه 193)
نه تنها در کوچه و بازار، که خط مشى آنها در تمام امور زندگى و حتى در مطالعات فکرى و خط سیر اندیشه ها توام با تواضع است.
برنامه عملى پیشوایان اسلام، سرمشق بسیار آموزنده اى براى هر مسلمان راستین در این زمینه است.
قرآن راه درمان غرور را چگونه معرفى مى کند؟
با اندکى تامل در آیه 77 سوره «یس» پاسخ این سوال روشن مى شود، گویا خداوند دست انسان را مى گیرد و به آغاز حیات خودش، در آن روز که نطفه بی ارزشی بیش نبود، مى برد، و او را به اندیشه وا مى دارد، مى گوید: (آیا انسان نمى داند که ما او را از نطفه آفریدیم، و او آن چنان قوى و نیرومند و صاحب قدرت و شعور و نطق شد، که حتى به مجادله در برابر پروردگارش برخاست و مخاصمه کننده آشکارى شد؟!)؛ «اَ وَ لَمْ یَرَ الاِنْسانُ اَنّا خَلَقْناهُ مِنْ نُطْفَه فَاِذا هُوَ خَصِیمٌ مُبِینٌ» («خَصِیم» به معنى كسى است كه اصرار بر خصومت و جدال دارد و «رویت» در اینجا به معنى دانستن است.)
چه تعبیر زنده و گویایى؟ نخست، روى عنوان انسان تکیه مى کند یعنى هر انسانى با هر اعتقاد و مکتبى، و هر مقدار دانشى، مى تواند این حقیقت را دریابد.
سپس، سخن از «نطفه» مى گوید که در لغت در اصل به معنى آب ناچیز و بى ارزش است، تا این انسان مغرور و از خودراضی، کمى در اندیشه فرو برود و بداند روز اول چه بود؟ و تازه تمام این قطره آب ناچیز، مبدا نشو و نماى او نبوده بلکه سلول زنده بسیار کوچکى که با چشم دیده نمى شود، از میان هزاران سلول که در آن قطره آب شناور بودند با سلول زنده بسیار کوچکى که در رحم زن قرار داشت با هم ترکیب شدند و انسان از آن موجود ذره بینى پا به عرصه هستى گذاشت!
مراحل تکامل را یکى بعد از دیگرى پیمود که شش مرحله آن طبق گفته قرآن در اوایل سوره «مومنون» در درون رحم مى باشد (مرحله نطفه، سپس علقه، بعد مضغه، و بعد از آن ظاهر شدن استخوانها، سپس پوشیده شدن استخوانها از گوشت، و سرانجام پیدایش روح یعنى حس و حرکت).
بعد از تولد که نوزادى بسیار ضعیف و ناتوان بود، مراحل تکامل را نیز به سرعت پشت سر گذاشت، تا به سر حد بلوغ و رشد جسمانى و عقلانى رسید.
آرى، این موجود ضعیف و ناتوان آن چنان قوى و نیرومند شد که به خود اجازه داد، به پرخاشگرى در برابر دعوت «اللّه» برخیزد، و گذشته و آینده خویش را به دست فراموشى بسپارد، و مصداق روشن «خَصِیمٌ مُبِین» شود.
این کار، جز از انسانى که عقل و فکر و شعور و استقلال اراده و اختیار و قدرت دارد، ساخته نیست (و مى دانیم مهمترین مساله در زندگى انسان سخن گفتن است، و سخنانى که محتواى آن قبلاً در اندیشه حاضر مى شود، پس از آن در قالب جمله ها قرار مى گیرد، و مانند گلوله هایى که مسلسل وار به هدف شلیک مى شود، از مخارج دهان بیرون مى پرد، و این کارى است که از هیچ جاندارى جز انسان حاصل نمى شود.
و به این ترتیب، قدرت نمایى خدا را در این نیروى عظیمى که به قطره آب ناچیزى داده، مجسم مى کند. (گرد آوری از کتاب: تفسیر نمونه، آیظ الله العظمی مکارم شیرازی، ج 18، ص 481)
راهکار دیگر عملی مبارزه با تکبر و غرور این است که انسان در مقام عمل، خودیت هایش را بشکند.
در خطبه قاسعه، وقتی حضرت در مورد غرور شیطانو باطل شدن شش هزار سال عبادت شیطان صحبت می کند می فرماید:تواضع و فرتنی را روی سرخودتان قرار بدهید یعنی رفتار عملی شما فروتنی باشد. همیشه تواضع روی سر شما باشد و تکبر را زیر پای تان خُرد کنید. گردن بند غرور که به خودمان آویزان کرده ایم مثلا دکتر یا مهندس هستیم را پاره کنیم.
راهکار دیگر از بین بردن غرور ،مجالست با افراد فقیر است. منظور ما از فقرا افراد متکدینیست، منظور افرادی مستضعفی است که در فامیل و محل هستند و شغل های پایین دارند ولی افراد شریفی هستند.
امام حسن (علیه السلام) از جایی رد می شدند و دیدند که عده ای از فقرا نشسته اند و نان خالی می خوردند. آنها به امام تعارف کردند و امام با آنها نان خوردند و فرمودند که خدا انسان های مستکبر را دوست ندارد.
راهکارهای دیگر از بین بردن غرور رعایت ادب در شئون زندگی است و با این ابزار می تواند کبر را از درون خویش بزداید. مصداق کاربردیِ این امر، سلام کردن است. در روایت آمده است: «مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ لَقِیتَ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص646) یکی از راه های شکستن گردن تکبر آن است که انسان به هرکس رسید سلام کند. ادب، کبر را در وجود انسان کمرنگ می کند و به از بین رفتن آن یاری می رساند.
راهکار دیگر شکستن غرور، صله رحم با افرادی است که به ما بدی کرده اند و ما از آنها دلگیر هستیم. در اینجا ما می توانیم غرورمان را بشکنیم.
فردی نزد پیامبر صلی الله و علیه و آله آمد و گفت: من فامیلی دارم که به آنها احسان می کنم ولی آنها به من بدی می کنند، به آنها محبت می کنم ولی آنها به من کینه ورزی می کنند، من چکار کنم؟ حضرت فرمود شما به این آیه عمل کن که خداوند فرمود: در مقابل بدی احسان کنید.
آیه دیگر می فرماید: کسی که با شما قطع رحم کرده، با او صله رحم کنید.
آیه دیگر می فرماید: هر کس به شما ظلم کرد او را عفو کن.
آیه دیگر می فرماید: کسانی که به شما بدی کرده اند ،در حق آنها احسان و خوبی کن.
بدی را بدی سهل باشد جزا؛ اگر ما بدی را با بدی جواب بدهیم کار آسانی است ولی اگر کسی که به ما بدی کرده به خوبی جواب بدهیم، این هنر است.
راهکارهای دیگر از بین بردن غرور رعایت ادب در شئون زندگی است و با این ابزار می تواند کبر را از درون خویش بزداید. مصداق کاربردیِ این امر، سلام کردن است. در روایت آمده است: «مِنَ التَّوَاضُعِ أَنْ تُسَلِّمَ عَلَى مَنْ لَقِیتَ» (محمد بن یعقوب کلینی، الکافی، ج2، ص646) یکی از راه های شکستن گردن تکبر آن است که انسان به هر کس رسید سلام کند. ادب، کبر را در وجود انسان کمرنگ می کند و به از بین رفتن آن یاری می رساند.
کلام آخر:
به امید آنکه با راهکارهایی که ارائه شد عملا به جنگ این خوی و خصلت حیوانی برآییم.
ان شاء الله
منابع:
بیانات حجت الاسلام والمسلمین فرحزاد در برنامه سمت خدا
به نقل از کتاب اسوه عارفان ? ص 114
برگرفته از کتاب نفس اثر دکتر محمد علی انصاری