نگاهی به مضامین اخلاقی دعای عرفه
اشاره
یکی از دعاهای معروف، دعای عرفه است. این دعا که از امام حسین علیه السلام برای ما به یادگار مانده، سرشار از مضامین اخلاقی است. در واقع سیدالشهدا علیه السلام در ساختار دعای عرفه، بسیاری از آموزه های اخلاقی را نیز آموزش داده است. این آموزه ها که به شکل درخواست آن حضرت از خداوند بازتاب داده شده، به صورت غیرمستقیم شخص دعاخوان را به آراسته شدن به این خُلق و خوهای زیبا فراخوانده، در او این رغبت را برمی انگیزاند که وی نیز چون امامش، به این اخلاق کریمانه دست یابد، و درپی آن به خویشتن تعالی روحی بخشد. شیخ عباس قمی رحمه الله درباره چگونگی شکل گیری دعای عرفه می نویسد:
بُشر و بشیر، دو پسران «غالب اسدی» روایت کرده اند که ما غروب روز عرفه در عرفات در خدمت آن حضرت بودیم. پس از خیمه خود بیرون آمدند با گروهی از اهل بیت و فرزندان و شیعیان، در حالی که در نهایت خشوع و فروتنی بودند. آن گاه در جانب چپ کوه ایستادند و روی مبارک را به سوی کعبه گردانیدند و دست ها را برابر صورت برداشتند مانند مسکینی که طعام طلبد، و سپس شروع کردند به خواندن دعای عرفه. (قمی، 1381: 527)
دعای عرفه، مکتب تربیتی امام حسین علیه السلام است. از این دعا می توان به جهان بینی و هستی شناسی ژرف امام حسین علیه السلام که به حماسه جاودانه عاشورا انجامید، پی برد و بخشِ والایی از شخصیت سیدالشهداء علیه السلام به ویژه شخصیت اخلاقی و عرفانی ایشان را شناخت. آنچه در این نوشتار می آید، نگاهی است به برخی از مضامین اخلاقی که در دعای عرفه نمود یافته است.
1. یادکرد نعمت های خداوند
یکی از آموزش های اخلاقی دعای عرفه، یادآوری نعمت های بی شماری است که خداوند به ما ارزانی داشته است. بی گمان یادکرد نعمت خداوند و برشمردن آن، افزون بر آنکه نشان ادب بنده در برابر پروردگار است و موجب رفتار درست با این نعمت ها و حفظ آن از اسراف و تباهی می شود، یکی از عوامل ایجاد و افزایش محبت به خداوند در دل بنده او نیز خواهد بود.
بنده ای که به نعمت های زیبای خداوند به عنوان موهبت زیبای او توجه می کند و در دل این نعمت ها، لطف و دوستی پنهانی خداوند را به خویش میبیند، دل داده پروردگارش می شود و محبت او را به دل می گیرد. امام باقر علیه السلام فرمود:
خداوند به موسی علیه السلام وحی فرمود: ای موسی، مرا دوست بدار و محبوب بندگانم گردان. موسی علیه السلام عرض کرد: پروردگارا، تو می دانی که کسی را بیشتر از تو دوست نمی دارم، ولی بندگانت را چگونه محبوب تو کنم؟ خدای تعالی به او فرمود: نعمت هایی را که به آنان داده ام به یادشان بیاور، آن گاه است که مرا دوست خواهند داشت و محبت مرا به دل خواهند گرفت. (محمدی ری شهری، 1379: ج 2: 962: ح 3168)
بخشی از دعای عرفه به یادآوری و برشماری نعمت های خداوند اختصاص یافته است. در بندهایی از آن می خوانیم:
پروردگارا، تو کسی هستی که نعمت دادی؛ تو کسی هستی که نیکویی و احسان کردی؛ تو کسی هستی که روزی بخشیدی؛ تویی که بینیازی بخشیدی؛ تویی که امور مرا کفایت کردی؛ تویی که هدایت فرمودی؛ تویی که مرا از گناهان حفظ کردی؛ تویی که بر گناهانم پرده پوشانیدی؛ تویی که مرا آمرزیدی.
ای کسی که مرا در کودکی حفظ کردی و در بزرگی، روزی ام دادی. ای آنکه نعمت هایش قابل شماره نیست، و کسی نمی تواند شکر نعمت هایش را به جا آورد. ای کسی که با احسان با من روبه رو شد، ولی من با بدی با او روبه رو شدم. ای کسی که مرا به ایمان هدایت کرد، پیش از آنکه من شکرگزار نعمت هایش باشم. ای خدایی که به هنگام بیمار شدنم او را خواندم و شفایم داد، و از او لباس خواستم مرا پوشاند، و گرسنه بودم سیرم کرد و تشنه بودم سیرابم نمود، و یاری خواستم یاری ام کرد. خدایا، اگر بخواهم نعمت ها و عطایای تو را برشمارم، هرگز قادر به انجام این کار نخواهم بود. (قمی، 1381: 539 و 540)
2. بی نیازی نفسانی
یکی از درخواست های امام حسین علیه السلام از خداوند، «بی نیازی نفسانی» است. آن حضرت در این باره از خداوند چنین می خواهد: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ غِنای فی نَفْسی». (همان: 534)
یکی از آرزوها و خواسته های انسان، دست یابی به بی نیازی است و بسیاری از تلاش های اقتصادی او به منظور رسیدن به چنین آرزویی شکل می گیرد، ولی نباید از نظر پنهان داشت که چنان که تجربه نشان داده، معمولاً داشتن مال و ثروت در بسیاری از زمان ها، نه تنها به انسان حسّ بی نیازی نمی بخشد، بلکه چه بسا در اثر افکندن او به وادی حرص و طمع، وی را دچار نوعی نیازمندی روحی کند، که هرگز با به دست آوردن حتی انبوهی از ثروت نیز از میان نرود. سعدی در این باره در ضمن حکایتی می نویسد:
بازرگانی را شنیدم که صدوپنجاه شتر بار داشت، و چهل بنده خدمتکار. شبی در جزیره کیش، مرا به حجره خویش درآورد. همه شب نیارمید از سخن های پریشان گفتن، که فلان انبارم به ترکستان و فلان بضاعت به هندوستان است؛ و این قَباله فلان زمین است. گاه گفتی خاطر اسکندریه دارم که هوایی خوش است. باز گفتی، نه، که دریای مغرب مشوش است. سعدیا، سفری دیگرم در پیش است. اگر آن کرده شود، بقیتِ عمر خویش به گوشه ای بنشینم. گفتم: آن کدام سفر است؟ گفت: گو گرد پارسی خواهم بردن به چین، که شنیدم قیمتی عظیم دارد؛ و از آنجا کاسه چینی به روم آرم، و دیبای رومی به هند، و فولاد هندی به حلب، و آبگینه حلبی به یمن، و بُرد یمانی به پارس؛ و زان پس ترک تجارت کنم. و به دکانی بنشینم. انصاف، از این ماخولیا چندان فرو گفت که بیش طاقت گفتنش نماند. گفت: ای سعدی، تو هم سخنی بگوی از آنها که دیده ای و شنیده ای. گفتم:
آن شنیدستی که در اقصای غور
بارسالاری بیفتاد از ستور
گفت: چشمِ تنگ دنیا دوست را
یا قناعت پر کند یا خاک گور
(سعدی، 1375: 98)
چنان که از این حکایت به خوبی استفاده می شود، مال و ثروت، منشأ اصلی برای بخشیدن حسّ بی نیازی به انسان نخواهد بود، بلکه منشأ اصلی دست یابی به چنین حسّی، درونی و نفسانی است؛ یعنی همان «بی نیازی نفسانی و قلبی» که امام حسین علیه السلام در دعای عرفه آن را از خداوند درخواست می کند.
بی گمان کسی که در اثر برخوردار بودن از روحیه قناعت و چشم دل سیری و مانند اینها، به بی نیازی نفسانی رسید، بی نیاز واقعی است و آن گاه است که نه اندک بودن دارایی او، وی را اندوهگین می کند، و نه فراوانی ثروت وی، او را زیاده خواه و اهل طمع می نماید:
ـ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «لَیسَ الْغِنی عَنْ کثْرَةِ الْعَرَضِ، و لکنَّ الْغِنیٰ غِنَی النَّفْس؛ توانگری و بی نیازی، به فراوانی مال و ثروت نیست، بلکه بی نیازی [حقیقی]، بی نیازی نفسانی و قلبی است». (محمدی ری شهری، 1379: ج 9: 4408: ح 15344)
ـ امام صادق علیه السلام نیز فرمود: «غِنَی النَّفْسِ اَغْنی مِنَ الْبَحْرِ؛ بی نیازِ نفسانی، بی نیازتر از دریاست». (همان، ح 15345)
3. اخلاص در عمل
از درخواست های امام حسین علیه السلام در دعای عرفه، «اخلاص در عمل» است: «اَللهمَّ اجْعل اِخلاصَ فی عَمَلی؛ خدایا، عمل مرا خالصانه قرار ده». (قمی: 1381: 534)
به سبب ارزش و گران بهایی اخلاص و دشواری دست یابی به آن، در حدیثی قدسی از آن به «سرّی از اسرار الهی» تعبیر شده که خداوند آن را تنها در قلب کسانی که دوستشان دارد، به ودیعه می گذارد: «الْاِخْلاصُ سِرٌّ مِنْ اَسْراری اِسْتَوْدَعْتُهُ قَلْبَ مَنْ اَحْبَبْتُ مِن عِبادی؛ اخلاص، سرّی از اسرار من است که آن را [تنها] در قلب کسی که دوستش دارم به ودیعه می گذارم». (شهید ثانی، 1380: 133؛ حدیث قدسی به نقل از رسول اکرم صلی الله علیه و آله )
نشانه انسان بااخلاص، رها بودن کارهای نیک او از گرو تحسین دیگران و رَستن از دام شهوت و کسب موقعیت اجتماعی است. در واقع، فرد مخلص، رضایت خداوند را بر رضایت دیگران ترجیح می دهد و بر این باور است که در دلِ عمل خالصانه، محبوبیت اجتماعی و عزت و کرامت نیز نهفته است. بنابراین، او از میان کارهای ریاورزانه که از او شخصیتی دروغین و لرزان در جامعه می سازد و کارهای خالصانه که شخصیتی راستین و استوار برای او رقم می زند، اعمال خالصانه را می پسندد و از ریاکاری ها روی برمی گرداند.
از این رو، زشتی ریاکاری و زیبایی اخلاص را ـ از جمله ـ باید در همین رویکرد روان شناسانه و جامعه شناسانه آن جویا شد و بر این باور بود که: شخصیت برآمده از ریاکاری، دروغین، غیرقابل اطمینان و آمیخته با هراس و اضطراب است؛ در حالی که شخصیت شکل گرفته از اخلاص، حقیقی، اطمینان بخش و همراه با آرامش ژرف قلبی است.
دل اگر از سر اخلاص ز جا برخیزد
خضر چون سبزه ز بوم و بر ما برخیزد
(صائب، 1367: ج 4: 645)
4. اعتراف به لغزش ها و کاستی ها
انسان های بزرگ و عارف، از دام کمال پنداری و ورطه کمال انگاری خویش رها هستند. آنان با وجود تلاش فراوان در انجام دادن وظایف خود و کوشش بسیار برای پرهیز از کوتاهی ها، همواره به تقصیر خویش معترفاند و خود را پیراسته از کاستی ها نمی بینند. بیگمان کمترین ثمره احساس کاستی و کوتاهی، تلاش همیشگی به منظور کاستن از کوتاهی ها، پیش رفت همه روزه و نزدیک تر شدن پیوسته و روزبه روز به قله کمال و تعالی است. در مقابل، کسی که در خود کاستی و کوتاهی نمی بیند و دچار کمال پنداری است، افزون بر آنکه در معرض گرفتار آمدن به غرور و خودبینی قرار خواهد گرفت، دلیلی برای تلاش و کوشش نمی بیند؛ چون خویش را کامل می پندارد!
بر این اساس، اعتراف به لغزش ها و کاستی ها در پیشگاه خداوند، و احساس کوتاهی داشتن در زندگی، عاملی برای حرکت و تلاش انسان به منظور رشد روزافزون و تعالی روحی است؛ در حالی که کامل پنداشتن خویش، مایه رکود و عقب گرد انسان می شود و نه تنها او را از رسیدن به بسیاری از فضیلت ها باز می دارد، بلکه موجب افزایش روزافزون کوتاهی ها و کاستی های او نیز می گردد.
امام کاظم علیه السلام به «فضل بن یونس» فرمود: «این عبارت را زیاد بگو: پروردگارا، مرا از عاریه گیران ایمان قرار مده، و از حدّ تقصیر بیرون مبر». فضل بن یونس می گوید: به آن حضرت گفتم: معنای عاریه گیران ایمان را دانستم؛ آنها کسانی هستند که دین و ایمانشان عاریه ای است [و در اثر کمترین امتحانی آن را از دست می دهند]، ولی اینکه فرمودید: «مرا از حدّ تقصیر بیرون مبر» یعنی چه؟ حضرت فرمود: «یعنی هر کاری را که برای خداوند عزّوجلّ انجام می دهی، خود را در آن، مقصّر بدان؛ زیرا همه مردم در کردار خود میان خودشان و خدا، مقصرند. » (کلینی، 1383: ج 4: 22)
بندهایی از دعای عرفه، به اعتراف به لغزش ها و کاستی ها در پیشگاه خداوند اختصاص یافته است. این در حالی که سیدالشهدا علیه السلام از نگاه ما شیعه، معصوم و پیراسته از هرگونه لغزش و کاستی است. بیگمان این بندهای دعا، آموزشی اخلاقی است که امام حسین علیه السلام برای آموزش پیروان خود، آن را در نیایش روز عرفه خویش آورده است:
ای خدای من، به لغزش ها و گناهانم اعتراف می کنم، پس آنها را ببخش! من کسی هستم که بدی نموده ام؛ من کسی هستم که مرتکب خطا شده ام؛ من کسی هستم که پیمانی را که با تو بستم شکستم؛ من کسی هستم که غفلت ورزیدم؛ من کسی هستم که دچار سهو شدم؛ من کسی هستم که به لغزش ها و کاستی هایم اعتراف دارم. پس ای کسی که گناهان بندگان، هیچ زیانی به او نمی رساند، و از طاعت بندگانش بی نیاز است، مرا ببخش و از گناهانم درگذر، ای آن که رحم کننده ترین رحم کنندگانی». (قمی، 1381: 540و 541)
5. پرهیزکاری
تقوا و پرهیزکاری، یکی دیگر از ویژگی های اخلاقی است که امام حسین علیه السلام آن را در دعای عرفه از خداوند درخواست می کند. از آن حضرت در این باره آمده است: «وَ اَسْعِدْنی بِتَقْویٰک؛ خدایا، مرا در اثر تقوا و پرهیزکاری، سعادت بخش». (همان: 533)
در اهمیت تقوا و پرهیزکاری همین بس که خداوند در قرآن کریم، آن را تنها معیار برای گرامی داشت خود از بندگان دانسته و فرموده است: «إِنَّ أَکرَمَکمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکمْ؛ همانا گرامی ترین شما نزد خداوند، پرهیزکارترین شماست». (حجرات: 13)
«از نظر فطری، هر انسانی به دنبال کمالی می گردد که با داشتن آن از دیگران امتیاز پیدا کند و در میان افراد جامعه، دارای شرافت و کرامتی مخصوص گردد، و از آنجا که دل بستگی عموم مردم به زندگی مادی و دنیوی است، قهراً این امتیاز و کرامت را در همان مزایای زندگی دنیا، یعنی در مال و جمال و اولاد جست وجو می کنند، و همه تلاش و توان خود را در به دست آوردن آن به کار می گیرند، تا با آن به دیگران فخر بفروشند؛ در حالی که این گونه مزایا، مزیت های موهوم و خالی از حقیقت است. این در حالی است که از نظر قرآن کریم، مزیت حقیقی که مایه کرامت بشر می گردد، چیزی جز تقوا و پرهیزکاری نیست. » (دهقان، 1379: 375)
شخصی به حضرت رضا علیه السلام عرض کرد: کسی از نظر خانوادگی باشرافتتر از شما وجود ندارد. حضرت فرمود: شرافت من به دلیل تقوا و فرمان برداری از خداست [نه به دلیل برخوردار بودن از پدران و اجداد کریم و باشرافت.] (عبدعلی بن جمعه، بی تا: ج 5: 96)
شخص دیگری به حضرت عرض کرد: به خدا سوگند! شما بهترین افراد هستید. حضرت فرمود: چنین سوگند مخور؛ زیرا بهتر از من کسانی هستند که باتقواتر از من هستند». (همان)
«در آیات کریمه فراوانی از قرآن کریم، به صورت های مختلف، لفظ تقوا یا مشتقات آن وارد شده است. در واقع یکی از بزرگ ترین ارزش ها در نظام ارزشی اسلام، یا بگوییم محور همه ارزش ها، تقواست.. .. اگر روحیه تقوا و خدا پروایی در نهاد آدمی وجود نداشته باشد؛ یعنی مواظبت نباشد که احکام الهی را رعایت کند و واجبات را انجام دهد و محرمات را ترک کند، راه به جایی نمی برد. انسانی که حالت بی بند و باری و بی مبالاتی و بی تفاوتی بر او حاکم باشد، در زندگی خود سردرگم است و راه به جایی نمی برد. اولین شرط در مسیر تکامل آن است که آدمی، برای اعمال و رفتار خود معیار و ضابطه ای در اختیار داشته باشد و هواهای نفسانی خود را تحت کنترل بگیرد؛ و هواهای نفسانی نیز تنها با تقوا و پرهیزکاری کنترل خواهد شد. (مصباح یزدی، 1379: ج 1: 34)
6. یقین
یکی از آموزه های اخلاقی در دعای عرفه، آراسته شدن به «یقین» است. یقین، یکی از درخواست های امام حسین علیه السلام از خداوند در دعای عرفه است، که آن را این گونه در این دعا بیان می دارد: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ یقینَ فی قَلْبی؛ خدایا، یقین را در قلب من قرار ده.» (قمی، 1381: 534)
از رسول خدا صلی الله علیه و آله در حدیثی آمده است: «اَلاٰ اِنَّ النّاسَ لَمْ یؤْتَوا فِی الدّنْیا شَیئاً خَیراً مِنَ الیقین و الْعافِیةِ فَاسْأَلُوهُما الله؛ بدانید که در دینا چیزی بهتر از یقین و عافیت به مردم داده نشده است. پس این دو [نعمت] را از خداوند بخواهید. » (محمدی ری شهری، 1379: ج 14: 7168: ح 22898)
در حدیثی دیگر از حضرت علی علیه السلام می خوانیم: «اِسْأَلُوا اللهَ الیقین، وَ ارْغَبُوا اِلَیه فِی العافِیة؛ و خَیرُ مادارَ فِی القلب الیقین؛ از خداوند یقین بخواهید، و از او عافیت طلب کنید؛ همانا که بهترین چیزی که در قلب قرار می گیرد، یقین است». (همان: ح 22901)
«یکی از مهم ترین مصادیق یقین آن است که انسان به حُسن تدبیر الهی اعتماد و یقین داشته باشد. توضیح آنکه، ما در محدوده ای بسته و تنگ فکر می کنیم و نقشه می کشیم و برای انجام کارها، توان و قدرت اندک خود را به کار می گیریم و در بسیاری از موارد با مشکل مواجه می شویم و از رسیدن به مقصد باز می مانیم.
این خود نشان از آن دارد که تدبیری فراتر از آنچه ما اندیشیده ایم، وجود دارد. همه ما در موارد متعددی تجربه کردهایم که بهرغم در نظر گرفتن هدفی خاص و حرکت به منظور رسیدن به آن، به نتیجه ای مهم تر رسیده ایم که هیچ انتظارش را نداشتیم؛ گاهی نیز برعکس، با وجود دقت فوق العاده و تلاش طاقت فرسا، هرگز به هدف دست نیافته ایم. این نمونه های ساده، جملگی از وجود مدبّری برتر از انسان در هستی خبر می دهد. اینکه گاه به رغم خواسته ما، زلزله، سیل، آفات و بلاهایی رخ می دهد و گروهی را به کام مرگ فرو می برد و گروهی را دچار نابسامانی ها و گرفتاری ها می نماید، ثابت می کند که همه امور به خواست انسان محقق نمی شود.
در تعالیم دینی بر این مسئله تأکید شده است که انسان باید بداند بر کلّ هستی و حوادث تلخ و شیرین که در این عالَم اتفاق میافتد، تدبیر کلّی الهی حاکمیت دارد. درست است که در این موارد، ما با پدیده های وحشت بار و غم انگیز مواجه می شویم و گمان می کنیم به وقوع پیوستن این امور، ناشی از نقص و کاستی در تدبر جهان است، ولی از وجود نظم و تدبیر که در کل نظام هستی حاکم است، درک می کنیم که مسائلی کلی تر و فراگیرتر وجود دارد که ما از آنها غافلیم، و در واقع هم نباید از آنها مطلع باشیم؛ چون اینها وسیله آزمایش هستند و اگر آدمی آنها را بداند، آن آزمایش درست انجام نمی گیرد.
اینجاست که شخص مؤمن به برکت یقینی که به تدبیر الهی دارد، می داند که این حوادث، عبث و بیهوده نیستند. این یقین و اعتقاد به حکمت خداوند و مدبّرانه بودن کارهای الهی، و یقین به اینکه نظام خلقت بر استوارترین شکل بنا شده است، باعث می شود که شخص، در برخورد با حوادث ناگوار و غم و اندوه فراوان، آرامش خود را از کف ندهد، و در این باره به هر میزان که شخص از یقین بیشتری نسبت به تدبیر الهی در جهان هستی برخوردار باشد، از آرامش بیشتری برخوردار خواهد بود.
بنابراین، اگر ما معرفت و یقین خود را به خدای متعال افزایش دهیم و باورهای ذهنی و نگرشمان را به حضرت حق، تصحیح کنیم، همیشه با آرامش و اطمینان خاطر به استقبال حوادث ناگوار و رخدادهای تلخ می رویم، و حتی این نگرش و باور ذهنی، باعث می شود غم و غصه دنیا نتواند ما را از فعالیت و تلاش بازدارد؛ بلکه به عکس، ما را در خدمت به دیگران و انجام وظایفمان ترغیب میکند.
اما اگر چنین یقینی به تدبیر الهی نداشته باشیم، در برخورد با غم ها و اندوه ها، سخت افسرده خاطر می شویم و توان حرکت و پی گیری کارها را از دست می دهیم. پس اگر انسان بتواند چنین یقینی کسب کند که تمام امور عالَم، محصول تدبیر حکیمانه الهی است، دیگر به راحتی می تواند با تمام این مکشلات و غم و غصه ها مقابله کند و محکوم آنها نشود. در این صورت، نه تنها غم و اندوه و نگرانی بر او مسلط نمی شود، بلکه به نردبانی برای تکامل هرچه بیشتر او تبدیل می گردد». (مصباح یزدی، 1379: ج2: 274 و 275)
منابع
ثقة الاسلام کلینی. 1383. اصول کافی. ترجمه و شرح: شیخ محمدباقر کمره ای. تهران: سازمان اوقاف و امور خیریه، انتشارات اسوه. چاپ ششم.
دهقان، اکبر. 1375. هزار و یک نکته از قرآن کریم. تهران: مرکز فرهنگی درس هایی از قرآن. 1379.
سعدی. 1375. کلیات. تصحیح: محمدعلی فروغی. تهران: ناهید. چاپ نخست.
شهید ثانی. 1380. منیة المرید. تحقیق: رضا مختاری. قم: بوستان کتاب (انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم). چاپ پنجم.
عروسی الحویزی، عبدعلی بن جمعه. [بی تا]. تفسیر نور الثقلین. تصحیح و تعلیق: سید هاشم رسولی محلاتی. تهران: دارالکتب العلمیه.
قمی. شیخ عباس. 1381. مفاتیح الجنان. قم: افق فردا. چاپ هشتم.
محمدی ری شهری، محمد. 1379. میزان الحکمه. ترجمه: حمیدرضا شیخی. قم: دارالحدیث. چاپ دوم.
مصباح یزدی، محمدتقی. 1379. پند جاوید. نگارش: علی زینتی. قم: مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی رحمه الله. چاپ نخست.
نویسنده : سید رضا طاهری