حقیقت شفاعت و شفاعت حقیقی
انواع شفاعت صحیح
شفاعت صحیح شفاعتی است که در آن نه استثثاء و تبعیض وجود دارد و نه نقض قوانین و نه مستلزم غلبه بر اراده قانونگذار است. شفاعت صحیح تأکید کننده قانون و حافظ نظام است. شفاعت صحیح که تأیید کننده قانون و حافظ نظام است و آیات و روایات زیادی از طریق شیعه و سنی وجود آن را اثبات میکند بر دو گونه است:
1- شفاعت رهبری یا شفاعت عمل
2 - شفاعت مغفرت یا شفاعت فضل
نوع اول شفاعتی است که شامل نجات از عذاب و نیل به صفات و حتی بالا رفتن درجات میباشد و نوع دوم شفاعتی است که تأثیر آن در از بین بردن عذاب و در مغفرت گناهان است و حداکثر ممکن است سبب وصول به صفات و ثوابها هم بشود ولی بالا برنده درجه شخص نخواهد بود و این محال است. درباره آن، رسول اکرم(ص) فرموده است: «ادخرت شفاعتی لاخل الکبائر من امتی اما المحسنون فما علمهم من سبیل، من شفاعتم را برای گناهکارانی از امت که مرتکب گناه کبیره شده اند ذخیره کرده ام، اما نیکوکاران مورد مؤاخذه قرار نمیگیرند».
در بحث عذاب اخروی اعمال و کردارهائیکه انسان در دنیا مرتکب می گردد، در جهان دیگر تجسم و تمثل پیدا می کنند و حقیقت عینی آنها جلوه گر می شود. حتی نه تنها اعمال تجسم پیدا می کنند بلکه روابط نیز مجسم میگردد، روابط معنویای که در این جهان بین مردم برقرار است در آن جهان صورت عینی و ملکوتی پیدا میکنند.
زمانی که یک انسان سبب هدایت انسانی دیگر میشود رابطه رهبری و پیروی در میان آنان در رستاخیز به صورت عینی در میآید و " هادی " به صورت پیشوا و امام، و " هدایت یافته " به صورت پیرو و مأموم ظاهر میگردد. در مورد گمراه ساختن و اغواء هم همینطور است.
قرآن کریم میفرماید :
« یوم ندعوا کل اناس بامامهم »( اسراء / . 71 ) . " روزی که هر مردمی را با پیشوای ایشان میخوانیم ". یعنی هر کسی با پیشوای خودش ، یعنی با همان کس که عملا الگوی او و الهامبخش او بوده است، محشور میگردد .
درباره تجسم پیشوایی فرعون نسبت به قوم خود در آخرت، میفرماید:
« یقدم قومه یوم القیمة فاوردهم النار »( هود / . 98 ) . " فرعون پیشاپیش اتباع و پیروانش حرکت میکند ، پس در آتش واردشان میسازد ".
فرعون که در این جهان ، گمراه و پیشوای گمراهان بوده ، و گمراهان دیگر قومش گام جای گام او میگذاشتند ، در آن جهان نیز به صورت قائد و امام آنان مجسم میشود.
فرعون، شفیع و واسطه قوم خود میباشد هم در دنیا و هم در آخرت. شفیعی است که در دنیا موجب گناهان و ضلالت ها بوده است و در آخرت واسطه رسانیدن به دوزخ و آتش.
شفیع و واسطه بودن او در بردن قوم به دوزخ در جهان آخرت، همانا تجسم واسطه بودن او در جهان دنیا در گمراهی قومش است. نکته جالب در تعبیر قرآن این است که میفرماید فرعون قوم خود را در آن جهان وارد دوزخ میسازد.
قرآن با این تعبیر خود تجسم تأثیر فرعون را در گمراهی پیروانش گوشزد میکند و میگوید همانطور که در دنیا فرعون آنها را وارد گمراهی کرد، در آخرت آنها را وارد دوزخ میکند؛ و بلکه وارد کردن آنها به دوزخ در آن جهان عینا ظهور و تجسم وارد کردن آنها در گمراهی در این جهان است.
شفاعت مغفرت
دومین نوع شفاعت ، وساطت در مغفرت و عفو و بخشیدن گناهان است . این معنای از شفاعت است که آماج اشکالها و ایرادهای منتقدین و منکرین قرار گرفته است البته نه تنها ایرادی بر آن وارد نیست بلکه از معارف عالی و گرانقدر اسلام است و مبنای خاصی دارد که عمق معارف اسلامی را میرساند .
شفاعت واقعی از آن خدا است و از خدا شروع می شود و به گناهکار ختم می گردد. آیاتی از قرآن کریم که میگوید امکان ندارد شفاعت بدون اذن خدا صورت بگیرد ناظر به همین نکته است، مخصوصا در این باره تعبیری فوق العاده جالب و عجیب دارد که میفرماید: «قل لله الشفاعة جمیعا؛ بگو شفاعت، تماما مخصوص خداست»
جاذبه مفرت الهی در انسان ها
برای نیل به سعادت، علاوه بر جریان اعمال و گامهایی که خود انسان بر میدارد، یک جریان دیگری نیز همیشه در جهان است و آن جریان رحمت سابقه پروردگار است. در متون دینی آمده است: «یا من سبقت رحمته غضبه؛ ای کسی که رحمت او بر غضبش تقدم دارد». حافظ در غزل معروف خود میگوید:
مزرع سبز فلک دیدم و داس مه نو *** یادم از کشته خویش آمد و هنگام درو
گفتم ای بخت بخسبیدی و خورشید دمید *** گفت با اینهمه از " سابقه " نومید مشو
مقصود حافظ از " سابقه "، سبقت رحمت پروردگار است، ممکن هم هست که مقصود او چیز دیگر باشد که در آیه کریمه: «ان الذین سبقت لهم منا الحسنی اولئک عنها مبعدون؛ البته کسانی که قبلا از جانب ما به آنها وعدهی نیکو داده شده، از آن (عذاب) دور نگاه داشته شدگانند» ( انبیاء / 101 ) بدان اشاره شده است.
به هر حال این واقعیتی است که در نظام هستی، اصالت از آن رحمت و سعادت و رستگاری است و کفرها و فسقها و شرور، عارضی و غیر اصیل میباشند و همواره آنچه که عارضی است به سبب جاذبه رحمت تا حدی که ممکن است برطرف میگردد. وجود امدادهای غیبی و تأییدات رحمانی یکی از شواهد غلبه رحمت بر غضب است. مغفرت پروردگار و زایل ساختن عوارض گناه یکی دیگر از شواهد تسلط رأفت و مهربانی او بر غضب و قهر میباشد.
رابطه مغفرت الهی با انسان ها
مغفرت الهی چه ارتباطی با شفاعت دارد؟
مغفرت الهی مانند هر رحمت دیگر دارای نظام و قانون است. جهان دارای نظام است، اختلاف موجودات لازمه نظام هستی است و تفاوت موجودات با یکدیگر نه قراردادی است و نه آفریده شده بلکه لازمه ذات آنها یعنی لازمه هویت آنها و نحوه وجود آنهاست، نبودن این تفاوتها عین نبودن خود آنهاست و با فرض وجود آنها فرض عدم تفاوت، غیر معقول است. امکان ندارد هیچیک از جریانهای رحمت پروردگار بدون نظام انجام گیرد. به همین دلیل مغفرت پروردگار هم باید از طریق نفوس کملین و ارواح بزرگ انبیاء و اولیاء به گناهکاران برسد و این لازمه نظام داشتن جهان است. به همان دلیلی که رحمت وحی بدون واسطه انجام نمیگیرد و همه مردم از جانب خدا به نبوت برانگیخته نمیشوند و هیچ رحمت دیگر هم بدون واسطه واقع نمیشود، رحمت مغفرت هم بی واسطه ممکن نیست تحقق پیدا کند.
اگر فرضا هیچ دلیل نقلی بر شفاعت در دست نبود ناچار بودیم از راه عقل و براهین قاطعی از قبیل برهان امکان اشرف و نظام داشتن هستی به آن قائل شویم. وقتی کسی وجود مغفرت خدا را بپذیرد، مبانی محکم عقلی، او را ناچار میسازد که بگوید جریان مغفرت باید از مجرای یک عقل کلی یا یک نفس کلی یعنی عقل و نفسی که دارای مقام ولایت کلیه الهیه است صورت گیرد، امکان ندارد که فیض الهی بیرون از قانون و حساب به موجودات برسد. ولی خوشبختانه قرآن کریم ما را در اینجا نیز رهبری فرموده است، با ضمیمه کردن روایات اسلامی، خصوصا با توجه به آنچه در روایات معتبر و شامخ شیعه در باب ولایت کلیه رسول خدا و ائمه اطهار علیهمالسلام و مراتب ولایت در طبقات پایین تر اهل ایمان رسیده است چنین استنباط میکنیم که وسیله مغفرت تنها یک روح کلی نیست بلکه نفوس کلیه و جزئیه بشری با اختلاف مراتبی که دارند هر کدام سهمی از شفاعت دارند و این یکی از مهمترین معارف اسلام و قرآن است که تنها در مذهب مقدس شیعه به وسیله ائمه اطهار و شاگردان مکتب آنها خوب توضیح داده شده است، لهذا از افتخارات این مذهب شمرده میشود.
شرایط مغفرت با شفاعت
با توجه به اینکه شفاعت همان مغفرت الهی است که وقتی به خداوند که منبع و صاحب خیرها و رحمتها است نسبت داده میشود با نام " مغفرت " خوانده میشود و هنگامی که به وسائط و مجاری رحمت منسوب میگردد نام " شفاعت " به خود میگیرد، واضح میگردد که هر شرطی برای شمول مغفرت هست برای شمول شفاعت نیز هست.
از نظر عقلی شرط مغفرت چیزی جز قابلیت داشتن شخص برای آن نیست. اگر کسی از رحمت خدا محروم گردد صرفا به موجب قابل نبودن خود او است نه آنکه - معاذ الله - در رحمت خدا محدودیت و ضیقی باشد. رحمت خدا همچون اعتبار بانکی یک بازرگان نیست که محدود باشد. اعتبار رحمت الهی نامحدود است، ولی قابلها متفاوتند. ممکن است کسی بکلی فاقد قابلیت باشد و نتواند از رحمت خدا بهرهای بگیرد.
از نظر متون دینی این اندازه مسلم است که کفر به خدا و شرک، مانع مغفرت است. قرآن کریم میفرماید: «ان الله لا یغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء؛ خدا شرک را نمیآمرزد و آنچه پایین تر از شرک است برای هر کس که بخواهد میبخشد» (سوره نساء / 116).
شفاعت صحیح شفاعتی است که در آن نه استقثاء و تبعیض وجود دارد و نه نقض قوانین و نه مستلزم غلبه بر اراده قانونگذار است. شفاعت صحیح تأکید کننده قانون و حافظ نظام است.
اگر ایمان از دست برود رابطه انسان با مغفرت یکباره بریده میشود و دیگر بهره برداری از این لطف عظیم امکان نخواهد داشت. زمانی که بر دل آدمی مهر کفر زده شود مانند ظرف دربستهای میگردد که اگر در همه اقیانوسهای جهان فرو برده شود قطرهای آب به درون آن نخواهد رفت. وجود چنین فردی همچون شورهزاری میگردد که آب رحمت حق در آن بجای گل، بوتههای خار پدید میآورد.
باران که در لطافت طبعش خلاف نیست *** در باغ ، لاله روید و در شوره زار خس
اگر در شوره زار، گل نمیروید، از کمبود باران نیست از قابل نبودن زمین است. قرآن کریم سعه رحمت پروردگار را از زبان حاملین عرش چنین بیان میکند: «الذین یحملون العرش و من حوله یسبحون بحمد ربهم و یؤمنون به و یستغفرون للذین آمنوا ربنا وسعت کل شیء رحمة و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک و قهم عذاب الجحیم؛ حاملین عرش و آنان که در گرد عرشند به حمد و تسبیح پروردگارشان اشتغال دارند و به وی مؤمنند و برای کسانی که ایمان دارند آمرزش میطلبند که پروردگارا رحمت و دانش تو همه چیز را فرا گرفته است پس بیامرز آنان را که بسوی تو باز آمدهاند و راه تو را پیروی نمودهاند و آنان را از عذاب دوزخ حفظ فرما» (سوره غافر/7)
از این آیه کریمه میتوان هم نامحدود بودن رحمت خدا را فهمید و هم شرط اساسی لیاقت برای استفاده از مغفرت را. از آیات کریمه قرآن چنین استنباط میگردد که ایمان به خدا شرط لازم و ضروری نیل به شفاعت و مغفرت است ولی شرط کافی نیست. هیچکس هم نمیتواند جمیع شرایط را به صورت قطعی بیان کند، خدا خودش میداند و بس.
در آیهای که مغفرت گناهانی دیگر غیر شرک را نوید میدهد قید « لمن یشاء » (یعنی برای هر کس که بخواهد) وجود دارد و در آیات شفاعت هم قید « و لا یشفعون الا لمن ارتضی »" ( انبیاء / 28 ) ( یعنی شفاعت نمیکنند مگر برای کسی که خدا بپسندد ) هست و این هر دو به یک معنی است. گویی قرآن نخواسته است که همه شرایط شمول شفاعت را بطور صریح بیان کند؛ بلکه خواسته است قلوب را در میان خوف و رجاء نگهدارد. از اینجا میتوان فهمید که اشکالی که میگوید عقیده به شفاعت موجب تجری است، ناوارد است.
شفاعت واقعی از آن خداست
شفاعت واقعی از آن خدا است و از خدا شروع می شود و به گناهکار ختم می گردد. آیاتی از قرآن کریم که میگوید امکان ندارد شفاعت بدون اذن خدا
صورت بگیرد ناظر به همین نکته است، مخصوصا در این باره تعبیری فوق العاده جالب و عجیب دارد که میفرماید: «قل لله الشفاعة جمیعا؛ بگو شفاعت، تماما مخصوص خداست» ( زمر / 44 ).
این آیه در کمال صراحت، شفاعت و وساطت را تأیید میکند و در کمال صراحت همه شفاعتها را از خدا و متعلق به خدا میداند، زیرا خداست که شفیع را، شفیع قرار میدهد. این آیه ممکن است تنها ناظر به شفاعتی باشد که در قیامت صورت میگیرد و به اصطلاح مربوط به " قوس صعودی " باشد، ممکن هم هست که شامل مطلق واسطهها و وساطتهای رحمت باشد، یعنی شامل " قوس نزولی " هم باشد. به عبارت دیگر ممکن است شامل تمام نظام سببی و مسببی جهان باشد، به هر حال از آن جهت که به شفاعت اخروی مربوط است، به این معنی است که مجرم بدون خواست خدا قدرت شفیع برانگیختن ندارد و شفیع بدون اذن او قدرت دم زدن ندارد.
برهان این مطلب از لحاظ عقلی این است که در فلسفه الهی ثابت شده است که " واجب الوجود واجب من جمیع الجهات و الحیثیات است ". یعنی همانطوری که واجب الوجود در ذات خود، معلول غیر نیست، در صفات و افعال خود نیز امکان ندارد که تحت تأثیر علتی قرار گیرد، او مؤثر محض است و از هیچ چیزی انفعال و تأثر پیدا نمیکند. نکتهای عالی و مهم در توحید عبادتی این است که در توسل و استشفاع به اولیاء خدا اول باید تحقیق کرد که به کسی و از کسی باشد که خداوند او را وسیله قرار داده است.
به گفته بعضى از مفسران اساسا حقیقت شفاعت همان توسل به اسماء حسناى خداوند است، توسل به رحمانیت و غفاریت و ستاریت او است، بنابراین هر گونه شفاعتى سرانجام به ذات پاك او بر مى گردد، با این حال چگونه مى توان از غیر او بدون اذن او شفاعت طلبید.
قرآن کریم میفرماید: «یا ایها الذین آمنوا اتقوا الله و ابتغوا الیه الوسیلة؛ اى كسانى كه ایمان آوردهاید! از (مخالفت فرمان) خدا بپرهیزید! و وسیلهاى براى تقرب به او بجوئید! و در راه او جهاد كنید، باشد كه رستگار شوید» ( سوره مائده / 5 3 ). بطور کلی، توسل به وسائل و تسبب به اسباب، با توجه به اینکه خداست که سبب را آفریده است و خداست که سبب را سبب قرار داده است و خداست که از ما خواسته است از این وسائل و اسباب استفاده کنیم به هیچ وجه شرک نیست، بلکه عین توحید است.
در این جهت، هیچ فرقی میان اسباب مادی و اسباب روحی، میان اسباب ظاهری و اسباب معنوی، میان اسباب دنیوی و اسباب اخروی نیست، منتهای امر، اسباب مادی را از روی تجربه و آزمایش علمی میتوان شناخت و فهمید که چه چیز سبب است؟ و اسباب معنوی را از طریق دین، یعنی از طریق وحی، و از طریق کتاب و سنت باید کشف کرد. ثانیا هنگامی که انسان متوسل میشود یا استشفاع میکند باید توجهش به خدا، و از خدا به وسیله و شفیع باشد، زیرا چنانکه گفتیم شفاعت واقعی آن است که مشفوع عنده(در اینجا یعنی خداوند)، شفیع را برانگیخته است برای شفاعت، و چون خدا خواسته و رضایت داده است شفیع شفاعت میکند. بر خلاف شفاعت باطل که توجه اصلی به شفیع است برای اینکه اثر بر روی مشفوع عنده بگذارد، به همین جهت مجرم در این وقت همه توجهش به شفیع است که برود و با قدرت و نفوذی که در مشفوع عنده دارد او را راضی گرداند. پس اگر توجه اصیل به شفیع باشد و از ناحیه توجه به خدا پیدا نشده باشد شرک در عبادت خواهد بود.
شفاعت نه با توحید عبادتی منافات دارد و نه با توحید ذاتی، زیرا رحمت شفیع چیزی جز پرتوی از رحمت خدا نیست و انبعاث(برانگیختگی) شفاعت و رحمت هم از ناحیه پروردگار است. خداوند در سوره زمر آیات 43 تا 44 می فرماید:
«أَمِ اتخَذُوا مِن دُونِ اللَّهِ شفَعَاءَ قُلْ أَ وَ لَوْ كانُوا لا یَمْلِكُونَ شیْئاً وَ لا یَعْقِلُونَ* قُل لِّلَّهِ الشفَعَةُ جَمِیعاً لَّهُ مُلْك السمَوَتِ وَ الأَرْضِ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ آیا غیر از خدا شفیعانی برای خود گرفته اند؟ بگو: آیا هر چند مالک چیزی نباشند و تعقل نکنند؟ بگو تمام شفاعت از آن خدا است، زیرا حاكمیت آسمانها و زمین از آن او است و سپس همه به سوى او باز مى گردید».
سخن از انحراف مشركان در مساله شفاعت به میان مى آورد تا به آنها ثابت كند مالك شفاعت همان مالك مرگ و حیات آدمى است، نه بتهاى فاقد شعور، مى فرماید: آنها غیر خدا را شفیعان خود برگزیدند (ام اتخذوا من دون الله شفعاء). از آنجا كه شفاعت اولا فرع بر درك فهم و شعور است، و ثانیا فرع بر قدرت و مالكیت و حاكمیت، در دنباله آیه در پاسخ آنها چنین مى فرماید: به آنها بگو آیا از آنها شفاعت می طلبید هر چند مالك چیزى نباشند، و حتى درك و شعورى براى آنها نباشد؟ ! (قل او لو كانوا لا یملكون شیئا و لا یعقلون). اگر شفیعان خود را فرشتگان و ارواح مقدسه مى دانید آنها از خود چیزى ندارند، هر چه دارند از ناحیه خدا است، و اگر از بتهاى سنگى و چوبى شفاعت مى طلبید آنها علاوه بر عدم مالكیت كمترین عقل و شعورى ندارند، این بهانه ها را رها كنید، و رو به سوى كسى آورید كه مالكیت و حاكمیت تمام عالم هستى براى او است، و تمام خطوط به او منتهى مى گردد. به همین جهت در آیه بعد اضافه مى كند: بگو تمام شفاعت از آن خدا است (قل لله الشفاعة جمیعا). چرا كه مالكیت و حاكمیت آسمانها و زمین از آن او است، و سپس همه شما به سوى او باز مى گردید (له ملك السماوات و الارض ثم الیه ترجعون).
و به این ترتیب آنها را به كلى خلع سلاح مى كند، چرا كه توحیدى كه بر كل عالم حاكم است مى گوید شفاعت نیز جز به اذن پروردگار ممكن نیست «من ذا الذى یشفع عنده الا باذنه؛ چه كسى است كه نزد او جز به اذن و فرمان او شفاعت كند؟!» ( بقره / 257 ). به گفته بعضى از مفسران اساسا حقیقت شفاعت همان توسل به اسماء حسناى خداوند است، توسل به رحمانیت و غفاریت و ستاریت او است، بنابراین هر گونه شفاعتى سرانجام به ذات پاك او بر مى گردد، با این حال چگونه مى توان از غیر او بدون اذن او شفاعت طلبید؟خداوند در جای دیگر می فرماید: «وَ لا تَدْعُ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً ءَاخَرَ لا إِلَهَ إِلا هُوَ كلُّ شىْء هَالِكٌ إِلا وَجْهَهُ لَهُ الحُْكْمُ وَ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ؛ و معبود دیگرى را با خدا مخوان كه هیچ معبودى جز او نیست، همه چیز جز ذات پاك او فانى مى شود، حاكمیت از آن اوست و همه به سوى او بازمى گردید» (سوره قصص/ 88).جمعى از وهابیین اصرار دارند مساله توسل و شفاعت با حقیقت توحید سازگار نیست گاهى به آیه فوق و آیات مشابه آن، استدلال كرده اند، آنها مى گویند: قرآن صریحا از عبادت و پرستش غیر خدا و اینكه نام كسانى را همراه نام خدا ببریم نهى كرده است («فلا تدعوا مع الله احدا؛ سوره جن آیه 18). در حالى كه منظور از این گونه آیات مسلما این نیست كه ما اشخاص دیگرى را صدا نزنیم، منظور همان چیزى است كه از كلمه مع الله ( با خدا ) استفاده مى شود، یعنى اگر كسى كار خدا را از غیر خدا بخواهد و او را مستقل در انجام آن بداند، مشرك است. ما اگر ما همه قدرتها را مخصوص خدا بدانیم و كسى را با او همراه و مبدء اثر نشناسیم، ولى معتقد باشیم اولیاء خدا به اذن و فرمان او شفاعت مى كنند و به آنها متوسل شویم كه در پیشگاه خدا براى ما شفاعت كنند، این عین توحید است و این همان چیزى است كه مكرر در آیات قرآن به آن اشاره شده است.
شفاعت نه با توحید عبادتی منافات دارد و نه با توحید ذاتی، زیرا رحمت شفیع چیزی جز پرتوی از رحمت خدا نیست و انبعاث(برانگیختگی) شفاعت و رحمت هم از ناحیه پروردگار است.
آیا هنگامى كه برادران یوسف به پدر گفتند: "یا ابانا استغفر لنا؛ اى پدر براى ما از خداوند آمرزش بطلب» ( سوره یوسف - 97 ) این شرك بود؟! یا هنگامى كه قرآن مى گوید: «و لو انهم اذ ظلموا انفسهم جائوك فاستغفروا الله و استغفر لهم الرسول لوجدوا الله توابا رحیما؛ اگر آنها هنگامى كه به خود ستم مى كنند ( و مرتكب گناهى مى شوند ) نزد تو آیند و از خدا طلب آمرزش كنند و پیامبر نیز براى آنها استغفار كند، خدا را تواب و رحیم مى یابند» ( نساء/64 ) دعوت به سوى شرك است؟! حقیقت شفاعت و توسل نیز چیزى جز این نیست.
منبع: